ماه عسل پدرخواندهها
چرا افراد تمایل عجیبی به اطاعت از دستورات اقتدارگرایان دارند؟
قدرت، مسحورکننده است؛ جادو میکند؛ شرایط را تغییر میدهد؛ تکیهگاه میآفریند؛ مقاومتناپذیر است؛ و البته شرایط مطلوب را پدید میآورد. فرانکلین دی روزولت اعتقاد دارد «میل به قدرت در ذات انسان نهفته است». باراک اوباما معتقد است، «افسون قدرت، مستکننده است و مقاومت در برابر آن، دشوار». نلسون ماندلا، قدرت را پدیدهای اجتماعی میداند: «نیاز انسان به تعلق و پذیرش، در بسیاری مواقع ما را به پیروی از افرادی سوق میدهد که به نوعی قدرت را در دست دارند.» مارتین لوترکینگ تاکید دارد، «مردم از رهبران [و افراد] قدرتمند پیروی میکنند، زیرا معتقدند این رهبران توانایی تغییر جهان را به سمت بهتر شدن دارند». و در نهایت، تلفیقی از گفتههای جان سی ماکسول و اپرا وینفری، کلیدواژههای دلایل پیروی جامعه از قدرتمندان، پدرخواندهها و افراد بالادست را بهتر مشخص میکند: «مردم جذب قدرتمندان و افراد متنفذ میشوند و برای به دست آوردن چنین موقعیتی، دست به هر کاری میزنند، زیرا میخواهند خودشان احساس قدرت کنند.»
انسانها در مقابل قدرت، رفتار عجیبی ندارند و از ذات خود پیروی میکنند. راهنمایی خواستن و تاثیرپذیری از افراد دیگر، نوعی رفتار معمول انسانی است که دلایل مختلفی نیز دارد. میل به امنیت، نیاز به ساختار و نظم، احساس تعلق و همچنین عدم اعتماد به تواناییهای تصمیمگیری خود از جمله دلایلی است که انسانها را به سمت پیروی از افراد قدرتمند و بانفوذ هدایت میکند. علاوه بر این، برخی از افراد زمانی که به یک رهبر یا فرد قدرتمند دسترسی دارند و میتوانند از او پیروی کنند، احساس راحتی و امنیت بیشتری میکنند. مفهوم پدرخوانده یا مربی نیز از همینجا ریشه میگیرد. پدرخواندهها حس راهنمایی و حمایت را در اختیار افراد قرار میدهند که جذابیت بسیاری برای حرکتهای آتی مردم دارد. پیروی از دستورات پدرخواندهها، همه جوانب زندگی روزمره را پوشش میدهد. زیردستان و پیروان در تمامی زیرحوزههای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی دلایل مختلفی برای پیروی از دستورات پدرخوانده خود قائل هستند. در زمینههای اقتصادی، زیردستان از دستورات پدرخوانده حمایت و پیروی میکنند تا با تثبیت امنیت شغلی خود، ترفیع و پاداش بگیرند و البته موفقیت خود و شرکت را تضمین کنند. در حوزههای سیاسی، پیروان برای حفظ ثبات سیاسی، جلب توجه دیگران، استفاده از نفوذ پدرخوانده و البته اجتناب از مجازات، دستورات پدرخوانده خود را اطاعت میکنند و در نهایت، در زمینه اجتماعی، زیردستان از مافوق خود اطاعت میکنند تا نظم اجتماعی را حفظ کنند، مقبولیت و تایید اکثریت جامعه را به دست آورند و البته از طرد شدن در عرصه اجتماعی دور شوند. همچنین، پیروان ممکن است به دلیل احساس وظیفه یا وفاداری، اعتقاد به مشروعیت اقتدار یا ترس از عواقب نافرمانی، به پیروی از افراد قدرتمند تن دهند. ترس، عامل دیگری است که سبب میشود افراد از دستورات پدرخواندهها پیروی کنند. پدرخوانده به دلیل بیرحمی و توانایی نامحدودش برای دستیابی به آنچه میخواهد، شناخته میشود؛ او همچنین به دلیل وفاداری به خانواده و تمایل برای انجام هر کاری برای محافظت از آنها مشهور است؛ بنابراین، مردم از انجام ندادن دستوراتش میهراسند و ترجیح میدهند از آنچه پدرخوانده دستور میدهد، پیروی کنند.
توجیه علمی برای رفتار پدرخواندهها
استنلی میلگرام، روانشناس آمریکایی، در سال 1963 آزمایشی انجام داد که نتایج آن، هنوز هم مورد استناد واقع میشود. این آزمایش، «سنجش میزان اطاعت اشخاص از اتوریته در انجام فعالیتهایی مغایر با وجدان شخصی افراد» نام داشت که عجیب و جذاب بود و هنوز هم در تصمیمگیریهای اجتماعی نقشی تعیینکننده دارد. زمان طراحی آزمایش میلگرام هم جالب بود؛ او آزمایش خود را در سال 1961 و سه ماه پس از آغاز دادگاه آدولف آیشمن، یکی از فرماندهان ارتش آلمان نازی، طراحی کرد. میلگرام به دنبال آن بود که بفهمد آیا فقط آیشمن و فرماندهان دیگر ارتش آلمان نازی که اقدامات و رویکردهای فکریشان باعث ایجاد هولوکاست شد، گناهکار بودند یا اینکه شهروندان عادی هم که دستورات آنها را اجرا کردند، در بروز این فاجعه انسانی شریک بودند؟ این آزمایش شامل سه نفر بود: آزمایشگر، معلم و یادگیرنده. در روند اجرای آزمایش به معلم دستور داده شد هر زمانی که زبانآموز به سوالی پاسخ نادرست میدهد، به او شوک الکتریکی وارد کند و شدت شوکها با هر پاسخ اشتباه، افزایش یابد. دانشپذیر در واقع بازیگری بود که وانمود میکرد شوکها را دریافت میکند و در نهایت از شدت درد فریاد میکشید و التماس میکرد آزمایش متوقف شود. با وجود همه ناراحتیهایی که یادگیرنده نشان میداد، بسیاری از شرکتکنندگان با دستور آزمایشگر، حتی زمانی که معتقد بودند باعث آسیب میشوند، به اعمال شوکها ادامه دادند. این آزمایش نشان داد که مردم تمایل دارند از شخصیتهای اقتدارگرا تبعیت کنند و دستوراتشان را به اجرا درآورند حتی اگر این دستورات با باورها و ارزشهای اخلاقی آنها در تضاد باشد. این آزمایش، درونمایههای اخلاقی مهمی را در مورد نقش اطاعت و اقتدار در رفتار انسان مطرح کرد. آزمایش میلگرام، قدرت اقتدار و فشار اجتماعی را در تاثیرگذاری بر رفتار انسانها نشان داد. او استدلال کرد که مردم زمانی که در یک موقعیت ساختاریافته قرار بگیرند، با احساس تعهد یا وظیفه، پدرخوانده را مشروع و معتبر میدانند و به یقین از دستورات او پیروی میکنند. پس از آزمایش میلگرام، مطالعات دیگری نیز درباره چگونگی اطاعت افراد از قدرت در زمینههای مختلف انجام شده است. پژوهشگران در جریان این آزمایشها دریافتهاند کارکنان زمانی که مافوق خود را شایسته و قابل اعتماد میدانند و زمانی که اعتقاد دارند اقداماتشان به رسمیت شناخته میشود و پاداش به همراه دارد، بیشتر از مافوق خود اطاعت میکنند. درست در نقطه مقابل، در صورتی که کارکنان باور داشته باشند مافوقشان ناعادلانه یا توهینآمیز رفتار میکند یا زمانی که احساس میکنند فرد بالادستشان آنها را تنبیه میکند و تلاشهایشان را نادیده میگیرد، کمتر از او تبعیت میکنند. پژوهشهای انجامشده در حوزه سیاسی نیز نشان داده زمانی که مردم افراد مرجع را مشروع و نماینده منافع خود بدانند، یا زمانی که از عواقب نافرمانی هراس دارند، بیشتر به تبعیت از آنها میپردازند. در مقابل، زمانی که افراد قدرت را فاسد یا نامشروع میدانند یا باور دارند اعمالشان تفاوتی ایجاد نمیکند، کمتر به اطاعت از آنها روی میآورند. به طور کلی، این پژوهشها نشان میدهند اطاعت از قدرت، پدیده پیچیدهای است که تحت تاثیر عوامل مختلفی از جمله ماهیت شخصیت مرجع، زمینهای که اطاعت در آن رخ میدهد و باورها و ارزشهای خود فرد قرار دارد. در حالی که اطاعت میتواند نتایج مثبتی مانند حفظ نظم اجتماعی یا دستیابی به اهداف سازمانی در بر داشته باشد، پیامدهای منفی نیز به همراه دارد که از آن جمله میتوان به تداوم بیعدالتی یا آسیب اشاره کرد. بنابراین، شناخت عوامل موثر بر اطاعت و ارزیابی انتقادی مشروعیت مراجع و اعمال آنها نیز بسیار حائز اهمیت است.
چرا از پدرخواندهها پیروی میکنیم؟
پاسخ به این پرسش که چرا افراد علاقه دارند از دستورات شخصیتهای قدرتمند پیروی کنند، از بینشهای مختلفی پیروی میکند. افراد، میل به امنیت و ثبات دارند و باور دارند پیروی از یک شخصیت قدرتمند، از طریق امنیت فیزیکی یا ثبات اقتصادی، موجبات محافظت و امنیت آنها را فراهم میکند. این موضوع به ویژه در مواقع بحرانی یا عدم اطمینان نسبت به آینده که احساس آسیبپذیری و نااطمینانی را تقویت میکند، بیشتر خود را نشان میدهد. دلیل دیگر، تمایل به تعلق و پذیرش است. ممکن است افراد پس از همسو شدن با یک فرد یا گروه قدرتمند، احساس هویت و هدف کنند. این رخداد میتواند حسی از جامعه و ارزشهای مشترک و همچنین احساس وجود به عنوان بخشی از یک کل بزرگتر را در افراد ایجاد کند. علاوه بر این، گاهی افراد از روی ترس یا اجبار به پیروی از فرد قدرتمند میپردازند. این موضوع هم میتواند به دلیل تهدید به خشونت یا مجازات از یک سو و از سوی دیگر به دلیل تسلط فرد قدرتمند بر افراد از طریق کنترل روانی ایجاد شود. حتی در برخی موارد، افراد ممکن است به دلیل هنجارهای فرهنگی یا روابط شخصی، نسبت به یک فرد یا گروه قدرتمند احساس تعهد یا وفاداری کنند. در کنار همه این موارد، باید به این نکته نیز توجه داشت که پیروی کورکورانه از افراد قدرتمند یا شخصیتهای معتبر، پیامدهای منفی نیز به دنبال خواهد داشت. این نوع پیرویهای کورکورانه میتواند به تداوم نظامها و ساختارهای ناعادلانه و همچنین استثمار و سرکوب گروههای حاشیهنشین منجر شود. بنابراین، ارزیابی انتقادی مشروعیت و اقدامات افرادی که قدرت را در دست دارند، ضروری است تا از ایجاد حاشیهها و اتفاقات ناخوشایند بزرگتر جلوگیری شود. با درنظرگیری بینشهایی که سبب میشوند افراد از پدرخواندهها پیروی محض داشته باشند، به عواملی میرسیم که زمینههای پیروی از دستورات را فراهم میکنند. یکی از این عوامل، اطاعت از دستورات با توجه به مقام دستوردهنده است که شکلهای مختلفی دارد؛ از اطاعت والدین گرفته، تا معلم و حتی پیروی از دستورات افسر نظامی یا مقام دولتی در جریان انجام فعالیتهای مرتبط با آنچه آنها دنبال میکنند. عامل اصلی دیگر، ماهیت شخص مرجع است. مردم به احتمال زیاد از افرادی که مشروع و معتبر هستند، مانند افرادی که مناصب رسمی قدرت را در اختیار دارند یا به عنوان متخصص در یک حوزه کاری به شهرت رسیدهاند، اطاعت میکنند. همچنین، مردم بیشتر تمایل به اطاعت از شخصیتهایی دارند که به عنوان افراد صالح و قابل اعتماد شناخته میشوند و با پیروی از قوانین و چارچوبهای مشخص، قابل پیشبینی هستند. زمینه اجتماعی پیروی از دستور هم عامل دیگری است که بر تبعیت مردم از افراد قدرتمند تاثیرگذار است. مردم در موقعیتهای ساختاریافته مانند محل کار یا محیط نظامی که سلسلهمراتب و پروتکلهای مشخصی دارند، از قدرت اطاعت میکنند. در بیان دیگر، زمانی که افراد احساس تعهد یا وظیفه میکنند، درست مانند زمانی که به سازمان یا گروهی تعهد میدهند، تمایل بیشتری به اطاعت از افراد قدرتمند دارند. پژوهشهای SparkNotes هم نشان میدهد افراد در تبعیت از دستورات شخصیتهای اقتدارگرا زیادهروی میکنند چرا که از سویی به دنبال آن هستند که رفتار خود را با واگذاری مسوولیت تصمیمات به افراد مقتدر توجیه کنند و از سوی دیگر، نمیخواهند بیادب باشند و رفتارشان احساس توهین را در پدرخواندهها ایجاد کند. بنابراین، مردم ابتدا از دستورات آسانتر اطاعت میکنند و سپس به این نتیجه میرسند که مجبور به اطاعت هر چه بیشتر از دستورات دشوارتر هستند. این فرآیند، «گرفتاری در تله تبعیت» نامیده میشود و بر اساس ارزیابیهای روانشناسی امروزی، پیروی از دستورات افراد مقتدر، میتواند قضاوت فردی در واکنش به فعالیتها را نادیده بگیرد.
پایان دوران پدرخواندهها
اطاعت از اقتدارگرایان پدیدهای پیچیده است که تحت تاثیر عوامل گوناگونی قرار دارد. در شرایطی که اطاعت از این افراد میتواند نتایج مثبتی مانند حفظ نظم اجتماعی یا دستیابی به اهداف سازمانی به دنبال داشته باشد، اما در مقابل میتواند پیامدهای منفی مانند تداوم بیعدالتی یا آسیب را نیز در پی داشته باشد. مقاومت در برابر پیروی از افراد قدرتمند نیز میتواند شکلهای مختلفی به خود بگیرد که از آن جمله میتوان به عدم تبعیت منفعلانه، اعتراض و شورش فعال اشاره کرد. مردم ممکن است به دلایل مختلفی از جمله احساس بیعدالتی یا آسیب، تمایل به خودمختاری و تعیین سرنوشت، و به ویژه اعتقاد به اهمیت عدالت اجتماعی و برابری در برابر قدرت مقاومت کنند. برخی الگوهای پژوهشی نیز با تمرکز بر درک عوامل روانی و اجتماعی موثر بر مقاومت در برابر اقتدار، راهبردهایی را که افراد و گروهها برای مقاومت در برابر پدرخواندهها در پیش میگیرند واکاوی کرده است. یکی از یافتههای کلیدی این است که مقاومت در برابر اقتدار، در همه موارد نشانه انحراف یا آسیب نیست، بلکه میتواند پاسخی منطقی و سازگار در برابر شرایط ظالمانه یا ناعادلانه باشد. یکی از نظریههای تاثیرگذار مقاومت در برابر اقتدار، نظریه هویت اجتماعی است که تاکید دارد مردم زمانی که در یک گروه اجتماعی که زیر ستم یا به حاشیه رانده شده است با یکدیگر همراه میشوند، هویت مییابند و بیشتر در برابر اقتدار مقاومت میکنند. این رخداد میتواند به احساس هویت و همبستگی جمعی و همچنین تمایل به مشارکت در اقدام جمعی برای به چالش کشیدن وضعیت موجود منجر شود. عامل مهم دیگری که بر مقاومت در برابر اقتدار تاثیر میگذارد، مشروعیت درکشده از شخصیت یا نهاد مرجع است. هنگامی که مردم یک شخصیت یا نهاد مرجع را نامشروع یا ناعادل میدانند، ممکن است بیشتر در برابر دستورات مقاومت کنند. بنابراین، چنین مقاومتی میتواند به بروز احساس خشم اخلاقی منجر شود و پدرخوانده را به چالش بکشد. در این پژوهشها، عدم انطباق به عنوان یکی از راهبردهای مقاومت در برابر پدرخواندهها مطرح شده است که امتناع از پیروی را شامل میشود. این عدم انطباق، شکلهای مختلفی دارد که عدم انطباق غیرفعال مثل نادیده گرفتن دستور کارها و عدم انطباق فعال مثل سرپیچی آشکار از دستورات را در خود جای میدهد. راهبرد دیگر، اعتراض و شورش است که شامل به چالش کشیدن آشکار اقتدار مورد نظر از طریق اقدام و مقاومت جمعی است. این رخداد هم میتواند گونههای مختلفی داشته باشد که تظاهرات مسالمتآمیز، نافرمانی مدنی، اعتراضات خشونتآمیز و شورش مسلحانه را در بر میگیرد. پژوهشها همچنین نقش حمایت اجتماعی در مقاومت برابر اقتدار را بررسی کرده و به این نتیجه رسیده است که وقتی مردم احساس میکنند از حمایت دیگران برخوردارند و دیدگاهها و ارزشهای آنها به اشتراک گذاشته میشود، ممکن است بیشتر در مقابل قدرت مقاومت کنند. حمایت عاطفی، همبستگی و ارائه کمک و منابع اجرایی نیز از شکلهای مختلفی است که در این راهبرد جای میگیرد.