حسابرسی از سرمایهداری
آیا باید دنبال جایگزین نظم تازهای در دنیا بود؟
نئولیبرالیسم چیست؟ این ایده از چه زمانی مطرح شد؟ آیا همچنان میتوان آیندهای را برای آن متصور شد؟ پاسخ به این سه پرسش بهطور قطع در این مقال نمیگنجد اما اخیراً کتابی در آمریکا منتشر شده که میتواند به این پرسشها بهویژه پرسش سوم پاسخی مبسوط دهد. «گری گرستله» تاریخنگار آمریکایی که در دانشگاه کمبریج انگلستان درس میدهد، به تازگی کتابی نوشته که احتمالاً بسیار بحثبرانگیز خواهد بود. «ظهور و سقوط نظم نئولیبرال: آمریکا و دنیا در عصر بازار آزاد» عنوان کتاب تازه آقای گرستله است. این کتاب که از سه هفته پیش توزیع آن آغاز شده، به سرعت توانست جای خود را در میان خوانندگان اقتصادی- سیاسی آمریکا و بریتانیا باز کند، بهطوری که روزنامه «فایننشالتایمز» معرفی مبسوطی بر این کتاب نوشت.
«گری گرستله» در مقدمه شرح داده که چگونه پرداختن به موضوع «ظهور و سقوط نظم نئولیبرال» در ذهنش شکل گرفته و با چه هدفی کتاب را نوشته است. او مینویسد:«فکر نوشتن این کتاب در سال 2015 در دانشگاه کالیفرنیا متولد شد. آنجا کنفرانسی برای بیست و پنجمین سالگرد کتاب «ظهور و سقوط نظم نیو دیل 1980-1930» برگزار شده بود. بعداً در مجموعهای از کارگاههایی که در سالهای 2016 تا 2017 در کمبریج، آکسفورد و هاروارد برگزار شد و بیشتر روی محور نابرابری بحث میشد، ایده کتاب «ظهور و سقوط نظم نئولیبرال» شکل گرفت.»
توصیف فایننشالتایمز از کتاب
خانم«رعنا فروهر»، نویسنده فایننشالتایمز، در معرفی این کتاب به نکته جالبی اشاره میکند که اتفاقاً شروع فصل یکم کتاب «ظهور و سقوط نظم نئولیبرال» است . این روزنامهنگار مینویسد: «حقیقت این است؛ اگر کتابی که درباره نئولیبرالیسم نوشته شده با «هربرت هوور» رئیسجمهوری که شکستهایش، مسیر را برای موفقیت «فرانکلین روزولت» باز کرد شروع شود تا با فردریش فونهایک، برخی از خوانندگان مانند من نویسنده را ویران میکنند.» تحلیلگران «هربرت هوور» را بانی رکود بزرگ آمریکا میدانند. «گری گرستله» هم او را بدترین رئیسجمهور آمریکا میخواند. فرانکلین روزولت که بعد از هوور بر سر کار آمد با برنامه « نیودیل» خود توانست اقتصاد آمریکا را به سامان برساند. دکتر گرستله وقت زیادی را صرف نوشتن این کتاب کرده و حدود دو سال طول کشیده تا این کتاب نوشته شود. او حتی مباحثی طولانی با «جوزف استیگلیتز»، اقتصاددان و برنده جایزه نوبل اقتصاد و مشاور اقتصادی کاخ سفید در دوره بیل کلینتون داشته تا به گفته خودش«فهم ما را از سیاستها در دهه 1990 آمریکا عمیقتر» کند.
نشانههای سقوط یک نظم
اما واقعاً نشانههای سقوط نظم نئولیبرال را از کجا میتوان یافت؟ بهتر است در اینباره به خود این کتاب نگاهی بیندازیم. آقای گرستله مینویسد: «رخدادهایی که تا 10 سال پیش از پاندمی کرونا به نظر غیرقابل تصور میآمدند اکنون جزو سیاستهای حاکمشده بهحساب میآیند و طرفداران زیادی پیدا کردهاند. او از وقایعی مانند انتخاب دونالد ترامپ و شروع ریاست جمهوری او که مثل هیچ رئیسجمهوری نبود؛ ظهور برنی ساندرز و پیدایش چپ سوسیالیست؛ زیر سوال بردن تند و عمیق مرزهای باز و تجارت آزاد؛ ظهور پوپولیسم و ناسیونالیسم نژادی و محکوم کردن الیتهایی که زمانی ستاره جهانیسازی بودند؛ سقوط جایگاه باراک اوباما و تغییر وعدههایی که در ریاستجمهوری او برای خیلیها دلگرمکننده بود، شکاف روبه گسترش آرمان نظم سیاسی آمریکا که دیگر بیش از این کار نمیکند و اینکه دموکراسی آمریکایی در بحران است- بحرانی که در 6 ژانویه 2021 با هجوم به کاپیتول که آنقدر تکاندهنده بود شروع شد و... به عنوان سیاستهایی نام میبرد که پرسشهای زیادی ایجاد کردهاند.
آقای گرستله در این نظم سرگیجهآور توسعههای سیاسی، سقوط یا حداقل ترک خوردن نظم سیاسی را که در دهههای 1970 و 1980 شکل گرفت و در دهه 1990 و دهه اول قرن بیستم سلطه یافت نیز از جمله این وقایع مهم تشخیص داده است. او این شکلگیری سیاسی را یک نظم نئولیبرالی مینامد؛ نظمی که رونالد ریگان معمار ایدئولوژیک آن بود؛ بیل کلینتون تسهیلکننده کلیدی آن. در و اقع به گفته گرستله، این کتاب تاریخ ظهور و سقوط این «نظم سیاسی» است.
حسابرسی از نظم جدید
«نظم سیاسی» چه مفهومی دارد؟ به گفته گرستله «نظم سیاسی» دلالت بر یک صور فلکی دارد که ایدئولوژی، سیاست و دورههای انتخاباتی را داراست که سیاست هر کشوری را در مسیری قرار میدهد که بتواند دوره یا سیکلهای انتخاباتی چندساله را تحمل کند. بر همین اساس به عقیده نویسنده کتاب، آمریکا در صد سال اخیر دو نظم سیاسی داشت: نظم نیودیل که در دهههای 1930 و 1940 ظهور کرد، در دهههای 1950 و 1960 تاج بر سر خود گذاشت و در دهه 1970 سقوط کرد؛ و نظم نئولیبرالی که در دهههای 1970 و 1980 متولد شد، در دهههای 1990 و 2000 تاج بر سر خود گذاشت و در دهه 2010 سقوط کرد. در قلب هرکدام از این دو نظم سیاسی، یک برنامه مشخص اقتصاد سیاسی قرار گرفته بود. نظم نیودیل بر این آرمان بنا نهاده شده بود که اگر سرمایهداری را به حال خود رها کنید ابزارها و لوازمش بلای اقتصادی را بهبار میآورند. به همین خاطر آن را باید با یک حکومت مرکزی قوی که قادر باشد سیستم اقتصادی را به نفع مردم اداره کند، مدیریت کرد. اما بر خلاف آن، نظم نئولیبرال بر این اعتقاد بنا نهاده شده بود که نیروهای بازار را باید از کنترل مقرراتگرایی دولت که مانع رشد، ابداع و آزادی است آزاد کرد. معماران نظم نئولیبرال در دهههای 1980 و 1990 به راه افتادند تا هر چیزی را که نظم نیودیل در فاصله 40ساله ساخته بود خراب کنند.
این کتاب در واقع به نوعی حسابرسی از سرمایهداری بهشمار میآید و این حسابرسی موضوعی است که روزنامه فایننشالتایمز بر آن تاکید میکند که هر اقتصاددان یا هر سیاستمداری بهتر است این کتاب توصیفکننده تاریخ، اقتصاد و سیاست را بخواند نه فقط خاطر مرور وقایع تاریخی آن بلکه به این خاطر که ببیند آمریکا چگونه به این نقطه رسیده است. فردی که این کتاب را مطالعه کند در حقیقت روند اقتصادی و سیاسی پیچیده یک قرن گذشته را مرور میکند که غالباً روی هم تلنبار و درهمتنیده شده بودند. نویسنده این وقایع مهم را به هم گره میزند تا خواننده را درباره مسیر گذشته و آینده جامعه آمریکا آگاه کند. در حقیقت آنچه در این کتاب میخوانید، روایتی تازه و بدیع از این موضوع است که آمریکا کجا بوده، کجا قرار دارد و قرار است به کجا برود.
چه کسی محافظهکار و چه کسی لیبرال است؟
اینجا یک سوال طرح میشود و آن این است که محافظهکار و لیبرال در جایگاه سیاسی آمریکا چه نقشی دارد؟ محافظهکار کیست و به چه کسی لیبرال میگویند؟ فایننشالتایمز در این باره مینویسد: «یکی از مفیدترین موضوعاتی که آقای گرستله برای خوانندگان توضیح داده، تعریفهای مبسوط از محافظهکاری و لیبرال است که نویسنده بر حسب آنچه تاریخ اقتصادی آمریکا بر اساس آن شکل گرفته، این مفاهیم را توضیح میدهد. نویسنده کتاب این موضوع را توضیح میدهد که اگرچه روسای جمهوری پیشین آمریکا مثل رونالد ریگان و بوش پدر و پسر، «محافظهکار» بودند و رقبای دموکراتشان مثل بیل کلینتون و باراک اوباما که در جبهه «لیبرال»ها حضور داشتند اما همه آنها را میتوان به مثابه نئولیبرال توصیف کرد؛ به همان مفهوم سیاستهای اقتصادی که در بطن خود درباره مهار نکردن سرمایهداری است آن هم با این اعتقاد اصلی که بازارها آن را انجام میدهند.
درحالیکه چندین دهه، بازارهایی که مورد ارزیابی قرار نگرفته بودند در نهایت آمریکا را با رویدادهای سنگینی، از بحران مالی گرفته تا ظهور دونالد ترامپ و برنی سندرز مواجه کرد که به نوشته این روزنامه بازتاب مسیری بود که در آن نئولیبرالیسم و ناراضیان آن، ردهبندیهای سیاسی را تیره و تار کرده بودند. ظهور دونالد ترامپ و برنی سندرز واکنش به این اتفاقات بود. واقعا نمیشود انقلاب ریگانی را که نتیجه آن از هم پاشیده شدن اتحادیهها، مقرراتزدایی و تخفیفهای مالیاتی بود، فهمید مگر آنکه «دیل» روزولت را درک کرد و اینکه چطور نیودیل بهطور دراماتیک قدرت بخش عمومی را گسترش داد. در واقع اولین بخش کتاب با دهه 1930 شروع میشود و به دهه 1970 ختم میشود و در این دوران پاندول قدرت اقتصادی به سمت برنامهریزی دولتی، رفاه، مهار انحصارات شرکتها و ثبات در برابر گمانهزنیها حرکت میکند.
ظهور نئولیبرالیسم
اکنون وقت آن است که بپرسیم؛ از 1970 به بعد چه شد؟ «گری گرستله» 50 سال بعد را که به 2020 ختم میشود، ظهور نئولیبرالیسم میداند و معتقد است؛ افرادی که در این مدت در راس کار قرار گرفتند تفکرات نئولیبرالیستی داشتند که ریشه آن در اروپای پس از جنگ جهانی اول وجود دارد آن هم در شهری به اسم وین. شهری که در آن اقتصاددانانی مانند فردریش فون هایک و لودویگ فون میزس به دنبال راهی بودند تا قارهای را که از جنگ پارهپاره شده به هم بدوزند.
نئولیبرالیسم هایک و فون میزس به دنبال این بود که اگر سرمایه، کالاها و مردم بتوانند آزادانه مرزها را درنوردند در این صورت احتمال وقوع نبردها کم خواهد بود. ایده آنها خلق نهادهایی مانند صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی را امکانپذیر کرد که البته در حال حاضر اثرگذاریشان مثل زمانهای اولیه نیست و بخشی از آن به این خاطر است که دنیا در آن موقع بنا به گفته توماس فریدمن، ستوننویس نیویورکتایمز مسطح نبوده است. ولی سرمایه مثل همیشه سریعتر از کالاها یا مردم حرکت میکند.
کار گرستله در مرتبط کردن نقطههای سیاسی و اقتصادی در دوره پس از دهه 2000 در آمریکا شگفتانگیز بوده، دوره پیچیده و اعجابآوری که در آن نوع «مدینه فاضلهگرایی فناوری» مثلی که فریدمن در کتاب دنیا مسطح است خود آورده، با دو جنگ مصیبتبار در عراق و افغانستان همراه شد که در کنار اینها حتی کار مشترک حزب دموکرات با کمک والاستریت و سیلیکونولی در انتخاب اولین رئیسجمهور سیاهپوست آمریکا، هرگز نتوانست به متوسط رایدهندهها در آمریکا بیفزاید. نویسنده روزنامه فایننشالتایمز در ادامه توصیف خود از کتاب «ظهور و سقوط نظم نئولیبرال» مینویسد: «در حالی که غیرممکن است تمامی جزئیات کوچک زمان را در 300 صفحه آورد اما گرستله توانسته روشنایی بزرگی ایجاد کند و به نقاط تاریکی مثل سیاست نرخهای بهره پایین، تامین مالی «جامعه مالکیتی» بوش که با افزایش ثروت کالیفرنیا، هویت سیاسی و گزینههای حسابرسی خلاقانه بورس همراه بوده نور بیندازد.» مسائلی که به عقیده نویسنده کتاب باعث شده سیاستهای زشت تبعیض نژادی و تقسیم طبقاتی دوباره زنده شود.
نکته جالب این است که گری گرستله نبوغ جالبی در به کار گرفتن طنز سیاسی دارد- چطور هیپیهای دهه 1960 به طرفداران آزادی فردی «Bay Area» تبدیل شدند، چگونه دسترسی زیاد به اعتبار توانست عمدتاً به اقلیتها آسیب بزند، چگونه جیمی کارترِ دموکرات طرفدار مقرراتزدایی شد، چگونه تبدیل «آزادی» فردی به رفاه شدید توانست نابرابری وحشتناک و ناامنی ایجاد کند؟ اما نکتهای که به نظر میآید نویسنده کتاب به آن اشاره نکرده، مسیری است که ریگان - که گرستله او را «معمار ایدئولوژیک» نیم قرن گذشته نئولیبرالیسم میداند- سیاستهای حمایتی صنعتی را دنبال کرد، چیزی که گرستله یا از کنار آن گذشته یا آنکه آن را کشف نکرده و اینکه ریگان چگونه از قدرت حکومتی برای شکلدادن پدیدههایی از قبیل توافقنامههای اختیاری و تعرفههای ضددامپینگ برای رونق منافع تجاری آمریکا استفاده کرد. البته، حمایت گرایی و نئولیبرالیسم میتوانند با نتایج بدبختانهای مانند ترامپ که همزمان با جنگ تجاری که با چین شروع کرد، مالیاتها را هم تخفیف داد، پیوند ببندند. همانطور که گرستله در انتهای کتاب خاطرنشان کرده که رئیسجمهور سابق شاید داشته دری را باز میکرده البته نه به آن مفهوم جهانیسازی که ما دیدیم از زمان دهه 1980 شروع شده و بعد از 2008 تغییر کرد، یعنی از زمانی که هم تولیدکننده و هم مصرفکننده در کشورهای مختلف شروع به زیر سوال بردن دنیای بدون مرز کردند. جمعبندی نویسنده روزنامه فایننشالتایمز جالب است: «همانطور که ظهور و سقوط نظم نئولیبرال به ما نشان میدهد برخی از این حساب پس دادنها ناشی از خصلت نژادپرستانه و بیگانههراسی است. برخی از آنها هم الزاماً ناشی از تغییر جهت پاندول اقتصادی به میانهروی است. همانطور که ما منتظر میمانیم که ببینیم این پاندول در کجا میایستد تا ما تاریخ گرستله را از جایی که هستیم برای عصر پسالیبرال بخوانیم.»