شناسه خبر : 41804 لینک کوتاه

حافظه عجیب مرد 99ساله

کیسینجر درباره شش رهبر جهان چه می‌اندیشد؟

 

منصور بیطرف / نویسنده نشریه 

88هنری کیسینجر در آستانه 100سالگی کتابی نوشته و روانه بازار کرده که سیاستمداران را در بهت و حیرت فرو برده است. بهت سیاستمداران از این بابت است که چطور یک فرد در 99سالگی هم می‌تواند کتاب بنویسد؟ او فردی است که هم نظر می‌دهد و هم توان تحلیل و بررسی مسائل روز را دارد و این برای همه عجیب است. همین هفته گذشته این سیاستمدار کهنه‌کار درباره جنگ اوکراین و همچنین مذاکرات برجام هم اظهار نظر کرده بود. خوب یا بد، به آن کاری نداریم، فعلاً مهم برای ما این است که او پس از یک قرن زندگی، همچنان توان تحلیل دارد و تحلیل‌هایش برای سیاستمداران آمریکایی همچنان صائب است.

 

کتاب تازه کیسینجر

هنری کیسینجر اواخر ماه گذشته کتابی روانه بازار کرد که عنوان آن «رهبری / شش بررسی در استراتژی جهانی» بود. پیش از این با کتاب‌های مشهور و اثرگذار آقای کیسینجر آشنا شده‌ایم. یکی از آنها کتاب معروف «دیپلماسی» بود که در سال 1994 نوشته شده بود و نشان داد نویسنده‌اش بیش از هر سیاستمدار دیگری با تاریخ سیاست بین‌الملل و روند تکاملی آن آشناست. کیسینجر در سال 2011 هم کتابی با عنوان «درباره چین» نوشت و نظرها را به خود جلب کرد. او که در دوره ریاست‌جمهوری ریچارد نیکسون به عنوان مشاور امنیت ملی و سپس وزیر امور خارجه آمریکا فعالیت می‌کرد پایه‌گذار روابط آمریکا و چین شد و با این ابتکار، چین را از انزوای بین‌المللی خارج کرد.

در ادامه کیسینجر در سال 2014 کتابی دیگر با عنوان «نظم جهانی» منتشر کرد. او در این کتاب به این نکته مهم اشاره کرد که برای ایجاد «نظم جهانی» نه فقط به حکومت‌ها که به شهروندان هم نیاز است. حال با این اوصاف که «نظم جهانی» چیست و چه کسی می‌تواند آن را تعریف کند و به آن مشروعیت ببخشد، کیسینجر سراغ تعریف «قدرت و توازن قوا» می‌رود. به گفته او نه فقط قدرت نظامی بلکه قدرت فرهنگی و اقتصادی هم موثرند و این دو مورد اخیر در «نظم جهانی» حرف اول و آخر را می‌زنند.

اکنون و در کتاب «رهبری / شش بررسی در استراتژی جهانی»، کیسینجر، سراغ شش رهبر جهانی رفته و از سرگذشت و دستاوردهای آنها گفته و تعریف تازه‌ای از «رهبری» و «استراتژی» ارائه کرده است. «کنراد آدناور»، «شارل دوگل»، «ریچارد نیکسون»، «انور سادات»، «لی کوان یو» و «مارگارت تاچر»، شش سیاستمداری هستند که کیسینجر در کتاب جدیدش درباره هر کدام از آنها تحلیلی ارائه داده و استراتژی‌هایشان را برای خواننده تبیین کرده است.

سوال این است که چرا کیسینجر به این رهبران پرداخته است؟ به نظر می‌رسد که از این انتخاب می‌توان نگاه خاص او را تشخیص داد. به اعتقاد کیسینجر دو گروه رهبر در جهان وجود دارند: «رهبران عادی» و «رهبران پیامبرگونه». در نگاه کیسینجر رهبران پیامبرگونه رهبرانی هستند که به شرایط عادی تن در نمی‌دهند و خواهان ارتقای کشورشان هستند. او می‌نویسد: «این نوع رهبران به جای آنکه وضع موجود را مدیریت کنند، به دنبال ارتقای آن هستند.» او افرادی مانند «ژاندارک»، «گاندی»، «لنین» و «روبسپیر» را از این نوع رهبران می‌داند؛ رهبرانی که به دنبال ارتقای وضع موجود بودند.

 

نقش فرد در شکل‌دهی جامعه

سوالی که مطرح می‌شود این است که «فرد» چه نقشی می‌تواند در تغییر یا شکل‌دهی جامعه داشته باشد؟ پاسخ این است که یک فرد به تنهایی شاید نتواند نقشی موثر ایفا کند اما سیاستمداران و رهبران سیاسی بدون شک می‌توانند ایفاکننده چنین نقشی باشند. کیسینجر هم در این باره نظراتی دارد. او می‌گوید:‌ «در فیزیک خوانده‌ایم که واقعیت طی فرآیند مشاهده تغییر می‌کند. تاریخ هم به‌طور مشابه به ما یاد می‌دهد که مردان و زنان محیط اطرافشان را با تفسیری که از آن می‌کنند، شکل می‌دهند.» اما سیاستمدارانی که هنری کیسینجر آنها را انتخاب کرده و در کتاب خود به بررسی استراتژی‌هایشان پرداخته، کیستند و چه نقشی در جهان ایفا کرده‌اند؟

 

استراتژی فروتنی

کنراد آدناور، اولین صدراعظم آلمان غربی است که از سال 1949 تا سال 1963 بر آلمان غربی حکم راند. کیسینجر، استراتژی او را «استراتژی فروتنی» نام نهاده است. آدناور در دوره‌ای صدراعظم آلمان شده بود که کشورش در جنگ جهانی دوم شکست خفت‌باری خورده بود و بخش شرقی آن کشور تحت اشغال شوروی بود و بخش غربی آن را آمریکا، بریتانیا و فرانسه اشغال کرده بودند. خسارات اقتصادی و اجتماعی جنگ، آلمان را در موقعیت ناگواری قرار داده بود. از این‌رو عملکرد آدناور، در آن دوران شایان تقدیر است. صدراعظم آلمان فردی بود که توانست پس از 14 سال آن کشور را آنچنان ارتقا دهد که هم خسارات اقتصادی را جبران کرد و هم نظم و اعتماد را به آلمان برگرداند. آدناور به یک چیز باور داشت و آن این بود که آلمان نازی شکست خورده است و این واقعیتی بود که باید آلمانی‌ها هم باور می‌کردند. هر چند در آن زمان باور چنین چیزی برای مردم آلمان سخت بود. قبولاندن این باور و همین‌طور جنایاتی که هیتلر و نازی‌ها در سرزمین‌های اشغالی کرده بودند و نیز قتل‌عام یهودی‌ها، کار آسانی نبود. حتی روشنفکری مانند هانا آرنت هم نمی‌توانست این سیاست آدناور را باور کند و تا آخر عمرش منتقد سیاست آدناور باقی ماند.

 

پیشرفت در عهد دوگل

شارل دوگل: کیسینجر، استراتژی شارل دوگل را «استراتژی اراده» نامیده است. شارل دوگل پایه‌گذار جمهوری پنجم و اولین رئیس‌جمهوری فرانسه پس از جنگ جهانی دوم بوده که پس از اشغال فرانسه از سوی آلمان نازی، ارتش آزادیبخش فرانسه را تشکیل داد. در دوره ریاست‌جمهوری او -1959 تا 1969- بود که فرانسه توانست از یک کشور جنگ‌زده به سوی یک کشور پیشرفته حرکت کند. جنگ الجزایر و استقلال آن کشور در دوره ریاست‌جمهوری دوگل روی داد.

 

تغییرات بزرگ در زمان نیکسون

ریچارد نیکسون: کیسینجر در کتاب خود به استراتژی ریچارد نیکسون هم پرداخته است و استراتژی وی را «استراتژی تعادل» نامیده است. در واقع در زمان ریچارد نیکسون بود که ارتباط آمریکا با چین برقرار شد، دیپلماسی با شوروی به سمت مدارا کشیده شد، جنگ ویتنام پایان یافت و روند صلح در خاورمیانه کلید زده شد. هر چند ریچارد نیکسون اولین رئیس‌جمهوری آمریکا بود که استعفا کرد -به دلیل واترگیت- اما هر رئیس‌جمهوری که پس از نیکسون بر سرکار آمده است نتوانسته از تعریف سیاست داخلی و خارجی که در دوره او روی داده بود صرف نظر کند.

 

استراتژی ارتقا

انورسادات: سومین رئیس‌جمهوری مصر که 11 سال بر مصر حکومت کرد، یکی دیگر از رهبران مورد نظر کیسینجر در کتاب «رهبری / شش بررسی در استراتژی جهانی» است. کیسینجر استراتژی انور سادات را «استراتژی ارتقا» نامیده است. هر چند دلایلی که او بیان می‌کند از زاویه یک سیاستمدار آمریکایی طرح شده اما نمی‌توان تاثیر سیاست خارجی او و ارتباط با اسرائیل را در خاورمیانه نادیده گرفت.

 

تعالی در خدمات لی کوان یو

لی‌کوان‌یو: اولین نخست‌وزیر سنگاپور است که به مدت 31 سال از سال 1959 تا 1990 اداره سنگاپور را در دست داشت و آن کشور را از بندری کوچک به کانون مهم اقتصادی جهان تبدیل کرد. کیسینجر استراتژی لی کوان یو را «استراتژی تعالی» خوانده است که بیراه هم نگفته است. او توانست سنگاپور را از مالزی جدا کند و این بندر کوچک 730 کیلومترمربعی -تقریباً اندازه شهر تهران- را با 600 میلیارد دلار تولید ناخالص داخلی به 36 امین اقتصاد جهان و از لحاظ درآمد سرانه به دومین کشور جهان تبدیل کند.

 

استراتژی بانوی آهنین

مارگارت تاچر: وی نخست‌وزیر بریتانیا از سال 1979 تا سال 1990 بود. تاچر به بانوی آهنین معروف بود. کیسینجر استراتژی تاچر را «استراتژی محکومیت» نامیده است. او در این کتاب تاچر را یک رهبر بی‌همتا خوانده و حتی رفتار او را «چارچوبی برای رهبری دیگران» دانسته است. در دوره او درگیری بر سر جزایر فالکلند پیش آمد که با قدرت تمام در برابر آرژانتین ایستاد. سرکوب اعتصاب کارگران و اصلاحات اقتصادی بریتانیا در دوره تاچر رخ داد و توانست آن کشور را از بحران اقتصادی بیرون آورد. در دوره تاچر و همکاری بی‌شائبه‌ای که او با ریگان داشت، اتحاد جماهیر شوروی فروپاشید.

 

نقد تند گاردین

انتشار این کتاب از نگاه برخی رسانه‌ها قابل تامل بود. روزنامه گاردین در معرفی و نقد این کتاب ابتدا کیسینجر را به نقل از کریستوفر هیچنز، روزنامه‌نگار و نویسنده آمریکایی-بریتانیایی، یک «دروغگوی گزافه‌گو با یک حافظه عجیب» می‌خواند و در ادامه می‌نویسد، که داوری بخش اولش را کنار می‌گذاریم، اما در مورد بخش دوم نمی‌توانیم این داوری هیچنز را در مورد کیسینجر در 99سالگی نادیده بگیریم. به نوشته گاردین در حالی که بسیاری از مردم در این سن به سختی می‌توانند حتی نام خود را به یاد بیاورند، این مرد بزرگ «رئال پولیتیک» به بررسی شش رهبر ملی (که نامشان را در بالا آورده‌ایم) پرداخته است. کیسینجر این معلم ژئوپولیتیک در عوض آنکه به این موضوع بپردازد که آیا رهبران به مجلس کشور خودشان دروغ می‌گویند یا اینکه آیا آنها از قوانین خودشان تخطی می‌کنند، به این موضوع پرداخته که چطور رهبران در صحنه جهانی عمل می‌کنند.

 

قلب کتاب کیسینجر

به گفته روزنامه گاردین قلب کتاب سیاسی کیسینجر، مفهوم استراتژی است. همین‌طور اینکه مفهوم منافع ملی و روابط قدرت‌ها از اواسط قرن هفدهم و معاهده وستفالیا خیلی تغییر نکرده، از موارد مورد نظر کیسینجر است. او با تمامی شش رهبری که در کتاب خود آورده یا دیدار کرده است یا با آنها سروکار داشته است. به عنوان مثال می‌توان به ریچارد نیکسون اشاره کرد که هم مشاور امنیت ملی او بوده و هم وزیر امور خارجه‌اش و به همین خاطر در توضیحاتش یک لایه اضافه‌تری از نفع شخصی هم به آنچه مطرح شده، افزوده می‌شود.

روزنامه گاردین در ادامه می‌نویسد جهان از نگاه کیسینجر، خیلی با دسیسه‌های «بازی تاج و تخت» تفاوتی ندارد و شما می‌توانید او را در نقش «دست پادشاه» تصویر کنید که همیشه توطئه‌های شیطانی را به رهبر پارانوییدش القا می‌کند.

 

برخورد با دوست عزیز

گاردین درباره اظهارات کیسینجر درباره تاچر هم نقدهای قابل توجهی مطرح کرده است. به گفته گاردین برخورد کیسینجر با تاچر که او را دوست عزیز خطاب می‌کند هم خیلی پیچیده نیست. تنش‌های اجتماعی میراثی بود که تاچر برجای گذاشت. نوع سیاست بازار آزادی که او ارائه داد پیشتاز فردگرایی اجتماعی بود. تاچر در بسیاری از جنبه‌ها محافظه‌کاری‌های قدیمی را هم داشت. البته هیچ‌کدام از اینها مورد بحث کیسینجر نیست. در عوض کیسینجر بر فالکلند، موضع جنگ سرد و برخورد تاچر با ارتش آزادیبخش ایرلند متمرکز شده که منشأ هیچ‌کدام از اینها تاچر نبوده است.

 

ظریف‌ترین بخش کار کیسینجر

گاردین همچنین در بخشی از نقدی که علیه کتاب کیسینجر روا داشته می‌نویسد ظریف‌ترین تصویر از شش رهبر مربوط به تصویری است که از شارل دوگل ارائه می‌شود. اگر یک جنبه حیاتی رهبری، اعتماد به خود است، در این صورت تعداد کمی از رهبران توانسته‌اند در شرایط مساعد کمی این بخش از خود را به نمایش بگذارند. زمانی که دوگل خودش را رهبر فرانسه آزاد نام نهاد فقط دو هفته تجربه سیاسی داشت آن هم به عنوان معاون وزیر دفاع. او در لندن، شهری که حکومت در تبعیدی را پایه نهاد که تمامی نیات و اهداف او را دربر داشت، به ندرت شناخته شده بود. دوگل تمامی متحدانش را رنجاند؛ به‌خصوص شخصی مانند فرانکلین روزولت و همچنین میزبان خود یعنی وینستون چرچیل را. با این حال او با عزم راسخ و نادیده گرفتن ضعف‌های جایگاهش توانست خودش را چهره برجسته جنبش آزادی فرانسه کند. دوگل بعد از عملیات روز دی (D-day) در میدان اصلی شهر بایو خطاب به مردم فرانسه سخنانی ایراد کرد. انگار که همه آنها عضو مقاومت فرانسه بودند که پیروزی فرانسه را جشن می‌گیرند و حتی به نیروهای نظامی بریتانیا و آمریکا که صدمات شدیدی در ساحل فرانسه خورده بودند اشاره‌ای نکرد. دوگل، قهرمان جنگ جهانی اول، فرانسه را قادر ساخت خودش را به عنوان یک مقاوم بی‌شائبه در برابر نازی‌ها ببیند و اینکه تصویر دولت ویشی (حکومت فرانسه بین سال‌های ۱۹۴۰ (شکست از آلمان نازی) و ۱۹۴۴ (آزادسازی فرانسه از سوی متفقین و نیروهای مقاومت) به رهبری مارشال پتن)) را از فرانسه بزداید. او یک واقعیت سیاسی را خلق کرد که کیسینجر آن را چنین توصیف می‌کند: «با نیروی راسخ اراده». 

دراین پرونده بخوانید ...