رفیقبازی اقتصادی
سرمایهداری رفاقتی چیست و چه هزینههایی برای جامعه دارد؟
بدون شک تابهحال، اخبار بسیاری از افشای فساد مالی افراد وابسته به دولتها شنیدهاید. از وامهای کلان گرفته تا حقوقهای نجومی و ارزهای دولتی برای واردات کالاهای اساسی که بیشتر سود آن به جیب عده بهخصوصی رسید. در کشورهای دیگر نیز از این دست اخبار بسیار میتوان یافت که در اغلب آنها آشنایان و دوستان افراد صاحبمنصب، از موقعیت خود سوءاستفاده میکنند و به سودهای کلان میرسند. این دسته از رانتخواریها و سودجوییها به مرور تبدیل به یک سیستم اقتصادی میشود که افراد برای رسیدن به سود، باید به دنبال ایجاد رابطه با دولتمردان و پارتیبازی باشند. اصطلاحاً نامی که برای این سیستم بهکار میرود، سرمایهداری رفاقتی (Crony Capitalism) است. سوسیالیستها بر این باورند که سرمایهداری رفاقتی نتیجه اجتنابناپذیر سرمایهداری است. از طرف دیگر، کاپیتالیستها اعتقاد دارند که سرمایهداری رفاقتی از نیاز دولتهای سوسیالیست برای کنترل اقتصاد پدیدار میشود. اینکه این سیستم از کدامیک از سیستمها نشات میگیرد، موضوع مورد بحث و جدال سوسیالیستها و کاپیتالیستهاست و هر دو گروه یکدیگر را برای ظهور سرمایهداری رفاقتی سرزنش میکنند. اما چیزی که از این مساله مهمتر است، انواع مصیبتهای اجتماعی و اقتصادی است که از این سیستم به جامعه تحمیل میشود. از اینرو نیاز است که شناخت بهتری از این سیستم و هزینههایی که این سیستم بر جامعه وارد میکند، داشته باشیم. در همین راستا، مالکوم سالتر عضو هیات علمی بیزینس اسکول هاروارد، در مقالهای که با نام «سرمایهداری رفاقتی: سبک آمریکایی» در سال 2014 به چاپ رسید، به توضیح این مفهوم و تمام جوانب آن میپردازد. در ادامه خلاصهای از این مقاله ارائه میشود.
تفاوت سرمایهداری با سرمایهداری رفاقتی
برای فهمیدن سرمایهداری رفاقتی ابتدا باید مفهوم سرمایهداری را به خوبی متوجه شویم. سرمایهداری یک نظام اقتصادی است که پایههای آن بر روی مالکیت خصوصی بنا شده است و افراد به راحتی میتوانند با استفاده از این فرصت، در بازارهای رقابتی سود کسب کنند. اصطلاحاً به این قانون، آزادی مالکیت شخصی نیز گفته میشود. در اقتصاد بازار سرمایهداری، تصمیمگیری و سرمایهگذاری توسط هر صاحب ثروت و مقدار تولید در بازارهای سرمایه و مالی را تعیین میکند. علاوه بر این قیمتها و توزیع کالاها و خدمات نیز عمدتاً توسط رقابت در بازارهای کالاها و خدمات و از طریق عرضه و تقاضا تعیین میشود و نه از طریق یک برنامهریزی مرکزی (که تحت عنوان اقتصاد برنامهریزیشده یا اقتصاد دستوری شناخته میشود). خالصترین نوع نظام سرمایهداری، بازار آزاد یا سرمایهداری آزاد (Laissez-faire Capitalism) است که در آن افراد از تمام قیود آزاد هستند. آنها میتوانند خود تعیین کنند که کجا میخواهند سرمایهگذاری کنند، چه میخواهند تولید کنند یا بفروشند و کالاها و خدمات را با چه قیمتی میخواهند مبادله کنند. بازار آزاد بدون نظارت و کنترل کردن کار میکند. به عنوان مثال فرض کنید میخواهیم مقادیر زیادی غلات برای کارخانه ماکارونی بخریم، تولیدی «الف» غلات مورد نظر را با قیمت 40 هزار تومان عرضه میکند و تولیدی «ب»، همین غلات با همان کیفیت را با قیمت 50 هزار تومان به فروش میرساند. طبیعی است که برای خرید این غلات به تولیدی «الف» که قیمتش پایینتر است، مراجعه کنیم. این باعث میشود که تولیدی «ب» انگیزه پیدا کند که قیمت محصولاتش را کاهش دهد تا در این رقابت شکست نخورد. این نوع معاملات میلیاردها بار در یک روز در سطح جهانی انجام میشود. حالا به توضیح سرمایهداری رفاقتی میپردازیم. همانطور که از اسمش پیداست، این نوع سیستم با نوعی رابطه بین طرفین معامله گره خورده است و قضیه رقابتپذیری، در این سیستم چندان رعایت نمیشود. در این سیستم، به جای تعیین موفقیت در یک بازار آزاد و حاکمیت قانون، موفقیت یک کسبوکار بستگی به تبعیض دولتی در قالب تخفیف مالیات، کمکهای دولتی و سایر مشوقها دارد. به عنوان مثال فرض کنید که دولت میخواهد مقداری غلات بخرد و کمیتهای را جهت انجام این معامله تشکیل میدهد. تولیدی «الف» محصولاتش را همچنان با قیمت 40 هزار تومان و تولیدی «ب» نیز محصولاتش را با قیمت 50 هزار تومان عرضه میکند. انتظار میرود که دولت نیز غلات را از تولیدی «الف» خریداری کند ولی این کار را نمیکند و از تولیدی «ب» که قیمت بالاتری نیز دارد، غلات میخرد؛ چرا؟ زیرا تولیدی «ب» با این کمیته لابی کرده است، یا رئیس کمیته با مدیر تولیدی «ب» دوست و آشنا هستند. این چیزی است که در تمام دولتها اتفاق میافتد. از قراردادهای دفاعی و امنیتی، یارانهای که برای محصولات زراعتی داده میشود، برنامههای مربوط به انرژی پاک، هزینههای زیرساختی کشور و برنامههای مسکن ارزان تا بستههای حمایتی و معیشتی برای گروههای کمدرآمد جامعه و بیمههای بیکاری، همه و همه جاهایی است که این سیستم ممکن است برقرار شود. بهطور کلی میتوان گفت که سرمایهداری، سیستمی اخلاقی است. زیرا دو طرف معامله به صورت داوطلبانه و مستقل، تمایل به شرکت در معاملهای دارند که برای هر دو طرف رابطه ارزش خلق میکند. اما سرمایهداری رفاقتی غیراخلاقی است. چون یکی از طرفین دولتی است که تطمیع شده. این موضوع باعث ایجاد سه مشکل میشود: 1- عادلانه نیست. سیاستمداران در حال خرج کردن پول عموم مردم هستند، در حالی که برای نفع عمومی کار نمیکنند و سود معاملاتشان عموماً به گروه خاصی (دوستان و آشنایان، حامیان یا خودشان) میرسد که در نهایت باعث اخلال در رفاه عمومی میشود. 2- سرمایهداری رفاقتی به نوعی ولخرجی و اتلاف منابع است. همانطور که در مثال خرید غلات مشخص شد، دولت هزینه بیشتری برای خرید غلات میدهد که خود نمونهای از اتلاف کردن است. 3- این سیستم، سیاستمداران را برای شکست قانون و فسادهای دیگر وسوسه میکند. در مجموع؛ سرمایهداری رفاقتی، نظام اقتصادیای را توصیف میکند که در آن موفقیت در کسبوکار در گرو ارتباط نزدیک بین اهالی کسبوکار و مقامات دولتی است. این ارتباط میتواند در توزیع و صدور مجوزها و انحصارهای قانونی مثل دریافت مجوز تاسیس بانک، امتیازات دولتی مثل امتیاز انحصاری تولید خودرو یا امتیاز دریافت ارز دولتی ارزان، معافیتهای مالیاتی به بهانههای مختلف، تعرفههای گمرکی مثل ممنوعیت یا عوارض سنگین واردات به نفع تولیدکنندگان خودی، و بهطور کلی مقرراتگذاری نمود پیدا کند.
دلیل وجود سرمایهداری رفاقتی
اصلاً چرا سرمایهداری رفاقتی وجود دارد؟ عوامل دولتی به همه چیز واقف نیستند؛ با این حال مردم اغلب فرض میکنند که دولت، به مانند یک پدر برای امت است و هم میخواهد و هم توانایی این را دارد که نتایج مطلوب را برای همه افراد با خطمشیهای اقتصادی مختلف تامین کند. اما در واقعیت دولت با محدودیتهای گوناگونی مواجه است. از جمله این محدودیتها میتوان به 1- محدودیت در اطلاعات؛ 2- ساختار انگیزشی فاسد و 3- اینرسی در برابر تصمیمات سیاسی قبلی اشاره کرد. در مورد محدودیت در اطلاعات باید گفت خطمشیهایی که به صورت تئوریک طراحی میشوند با این فرض که سیاستمدار دارای اطلاعات کامل است، اغلب در دنیای واقعی نمیتوانند به اجرا درآیند و سودمند واقع نمیشوند. چراکه در دنیای واقعی، اطلاعات ناقص است. همچنین ساختار انگیزشی فاسد از دلایل به وجود آمدن سرمایهداری رفاقتی است. سیاستمداران معمولاً این ادعا را دارند که در خدمت منافع عمومی گام برداشتهاند و بر میدارند، اما واقعیت این است که گام نهادن در مسیری که منافع محدودتری را پاسخ میدهد، بهطور مستقیمتری در خدمت منافع شخصی آنهاست که برای مثال از این منافع شخصی میتوان به پیروزی مجدد در انتخابات اشاره کرد. در نهایت «اینرسی در برابر تصمیمات سیاسی قبلی» یکی از مشکلاتی است که در ادبیات اقتصادی سرمایهداری رفاقتی مطرح میشود. در دولتها حتی زمانی که اجرای یک برنامه که در پس آن اهداف درست است در دستور کار قرار میگیرد و به تصویب درمیآید، در مرحله اجرای این برنامه، منافعی خاص برای عدهای به وجود میآید که از قبل پیشبینی نشده است. در این مرحله این منافع آنقدر قوی هستند که ذینفعان آن همه تلاش خود را میکنند تغییری در اجرای آن به وجود نیاید و دولت نسبت به تصمیم سیاسیای که اتخاذ کرده، اینرسی داشته باشد. زمانی که به افرادی که در دولت هستند قدرت مقرراتگذاری، قدرت خرج کردن یا قدرت تصمیمگیری به نفع یک گروه از مردم به هزینه دیگران داده میشود، سرمایهداری رفاقتی غیرقابل اجتناب است.
هزینه سرمایهداری رفاقتی
جدا از اینکه سرمایهداری رفاقتی اجتنابناپذیر است یا خیر، این سوال مطرح است که چه هزینههایی دارد؟ غالب مردم در مواجهه با بحرانها، دست به دامان دولت میشوند و انتظار دارند که در شرایط اضطراری به کمک آنها بیاید. این وضعیت در چند سال گذشته که همهگیری کرونا باعث به وجود آمدن بحران اقتصادی در دنیا شد و بسیاری از کسبوکارها را به ورطه نابودی کشاند، نیز به چشم میخورد. طی این سالهایی که کرونا شیوع پیدا کرد، علاوه بر از دست رفتن جان بسیاری از افراد که به عنوان نیروی کار در مشاغل مختلف مشغول به کار بودند، بسیاری از مردم نیز بیکار شدند و در دخلوخرج روزانه خود ماندهاند. حالا مگر از این بدتر هم وجود دارد؟ در این شرایط ممکن است پیشنهاد دهید که بستههای محرک اقتصادی میتواند کمککننده باشد. اما با بررسی چندین نمونه از این کمکها و دخالتهای دولت میتوان به راحتی به این موضوع پی برد که دریافت این کمکها در زمان بحران، ما را به سمت بزرگ شدن دولت سوق میدهد که در نتیجه میتوان گفت احتمال پیدایش سیستم سرمایهداری رفاقتی در جامعه تشدید میشود؛ شاید جواب بدهید خب که چه؟ مگر سرمایهداری رفاقتی چقدر هزینه دارد؟ اقتصاددانان از زمان آدام اسمیت تا حالا، روی این موضوع تاکید کردهاند که سرمایهداری رفاقتی تا چه اندازه میتواند هزینهزا باشد. آنها اخطار دادهاند که سرمایهداری رفاقتی میتواند باعث اعمال مالیات به طریقی شود که این مالیات، کارکرد درست اقتصاد بازار را به نفع عدهای و به ضرر عده دیگری منحرف کند. آدام اسمیت در سال 1776 در کتاب «ثروت ملل» خود مینویسد: «افرادی که در یک تجارت خاص هستند، حتی برای شادی و سرگرمی، به ندرت با یکدیگر ملاقات میکنند. اما وقتی با یکدیگر ملاقات میکنند، گفتوگویشان به دسیسهای در برابر افکار عمومی یا ایجاد تمهیداتی جهت افزایش قیمتها منتهی میشود. قطعاً غیرممکن است که بتوان از طریق هر قانونی که قابل اجرا باشد یا با آزادی و عدالت سازگاری داشته باشد، جلوی چنین ملاقاتهایی را گرفت. اما اگرچه قانون نمیتواند مانع از این شود که افرادی که در یک تجارت خاص فعال هستند با یکدیگر ملاقات کنند، اما نباید در خدمت تسهیل جفتوجور کردن چنین ملاقاتهایی باشند.»
محدود کردن سرمایهداری رفاقتی
چگونه میتوان سرمایهداری رفاقتی را محدود کرد؟ هرچه دولت بزرگتر باشد، محیط برای رشد سرمایهداری رفاقتی حاصلخیزتر خواهد بود. تنها کاهش در اندازه دولت و دخالت دولت در اقتصاد میتواند منابع را به سمت فعالیتهای اقتصادی مولد هدایت کند. اگر قواعد بازی، ساختار انگیزشی سیاستگذاران را بهطور مناسب بنا کند، سرمایهداری رفاقتی میتواند محدود شود. یکی از راههای این کار، از طریق اساسنامه مالی (fiscal constitution) یا قوانینی است که توانایی دولت برای مالیاتستانی و مخارجش را تعیین میکند. یک اساسنامه مالی قوی، میتواند همچون یک عایق، از دولت در برابر فشارهای گروههای ذینفع حفاظت کند. اساسنامه مالی میتواند اولاً تعیین ساختار مالیاتی را از حالت دلبخواهی درآورد. مقامات مالیاتی میتوانند به سادگی مالیاتهای مختلفی را روی گروههای مختلف مردم اعمال کنند اما اگر چارچوب قانونی به صورتی باشد که مانع از این شود که مقامات مالیاتی هرطور که میخواهند از اختیار خود در مالیاتستانی استفاده کنند، سرمایهداری رفاقتی محدود خواهد شد. دوم، یک اساسنامه مالی قوی میتواند باعث شود که مخارج دولت، کمتر به صورت صلاحدیدی انجام شود. اگر رویههای نسبتاً غیرمنعطف برای تخصیص بودجه دولت وجود داشته باشد، آنگاه گروههای ذینفع توانایی محدودتری برای تغذیه ریشههای سرمایهداری رفاقتی خواهند داشت. اگرچه معرفی نهادهایی که از طریق آنها بتوان سرمایهداری رفاقتی را محدود کرد نسبتاً ساده است، اما ایجاد چنین نهادهایی بسیار مشکلتر است؛ بهخصوص در شرایطی که هیچکدام از این نهادها از قبل وجود ندارند. از آنجا که افرادی با قدرت سیاسی و اقتصادی وجود دارند که از سرمایهداری رفاقتی منتفع میشوند (به هزینه عموم)، یافتن راههای عملی برای کاهش سرمایهداری رفاقتی یک چالش بزرگ به حساب میآید.