شناسه خبر : 36583 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

تاب‌آوری دموکراسی

بذر بهبود دموکراسی در درون آن

ترجمه: جواد طهماسبی- با وجود تمام تلاش‌های دونالد ترامپ برای برگرداندن نتایج انتخابات آمریکا، به نظر نمی‌رسید پس از روز رای‌گیری دموکراسی قصد عقب‌نشینی داشته باشد. بنابراین تعجبی ندارد که در 23 نوامبر و حتی پس از آنکه ترامپ یک‌بار دیگر «پرفسادترین انتخابات در تاریخ آمریکا» را محکوم کرد وی‌ پذیرفت که دولت فدرال منابع لازم برای آمادگی جو بایدن برای ریاست‌جمهوری را در اختیار او بگذارد. با ‌وجود این اقدامات آقای ترامپ و جمهوریخواهانی که با او همکاری کردند آسیب‌هایی را ایجاد کرد. نباید فراموش کرد که از هر پنج رای‌دهنده جمهوریخواهی چهار نفر می‌گفتند آرا دزدیده شده‌اند. این ادعا اعتماد به عادلانه‌ بودن انتخابات را متزلزل کرد و شایستگی آقای بایدن را از همان آغاز زیر سوال برد. همیشه وقتی آرا بسیار به هم نزدیک باشند امور عادی مانند شمارش و تایید آرا خود به بخشی از زمین مبارزه تبدیل می‌شوند. این امر تهدیدی برای موجودیت جمهوری نیست اما نشانه‌ای از تخریب حزب‌گرایی در دموکراسی آمریکا به‌شمار می‌رود. همچنین می‌توان آن را بخشی از واپس‌گرایی دموکراتیک جهانی دانست. سقوط اتحاد جماهیر شوروی رشد تعداد و کیفیت دموکراسی‌های آزادیخواه را به همراه داشت اما اکنون روند معکوسی دیده می‌شود. مجارستان و لهستان سد راه بودجه اتحادیه اروپا شده‌اند زیرا دولت‌هایشان به حاکمیت قانون تن نمی‌دهند. در هند، بزرگ‌ترین دموکراسی جهان، حزب بهاراتیا جاناتا (BJP) تحت هدایت نارندرا مودی نهادهایی همچون دادگاه‌ها و پلیس را تسخیر کرده است و اکنون این خطر وجود دارد که کمیسیون انتخابات را نیز مطیع خویش سازد. واحد اطلاعات نشریه اکونومیست از سال 2006 شاخص دموکراسی را گردآوری می‌کند. نمره سال قبل بدترین نمره تاکنون بود. کووید 19 این روند کاهشی را سرعت بخشید. تهدید نه از جانب کودتاهای نظامی بلکه از سوی دولت‌های در قدرت است. اگر به رهبران بی‌توجه زمان داده شود دموکراسی را به‌طور کامل از درون خالی می‌کنند. ونزوئلا دو دهه قبل انتخاباتی پرمعنا برگزار می‌کرد اما امروز در آستانه نابود کردن آخرین بازمانده‌های مخالفان (اپوزیسیون) قرار دارد. اما حتی در کشورهایی که تصور چنین فاجعه‌ای نیز نمی‌رود فرسایش هنجارها و نهادها به پیدایش دولت‌های نامناسب منجر خواهد شد. برای جلوگیری از این جریان و معکوس ساختن آن ابتدا باید فهمید چه چیز اشتباهی اتفاق افتاده است. چه موافق آقای ترامپ باشید و چه مخالف باید بدانید که او و همفکران عوام‌گرایش در واکنش به ناکامی‌های دولت دموکراتیک به قدرت رسیدند. پس از آنکه استانداردهای زندگی طبقه کارگر در کشورهای ثروتمند رو به رکود گذاشت و آنها به خاطر نیروی کار مهاجر نگران شدند به این نتیجه رسیدند که سیاستمداران به آنها اهمیتی نمی‌دهند. دولت‌های اروپای مرکزی و شرقی که تلاش می‌کردند به اتحادیه اروپا بپیوندند بیشتر از مردم کشور خود به بروکسل توجه داشتند. وجود فساد در کشورهای در حال توسعه نیز این پیام را القا می‌کند که طبقه حاکم عمدتاً به حساب‌های بانکی خود علاقه‌مند است.

در پاسخ به این احساسات، سیاستمداران تاجرمسلک هویت خود را از سطح سیاست بالاتر بردند تا نشان دهند به نگرانی‌های رای‌دهندگان اهمیت می‌دهند. این تحول آنچنان قدرتمند بود که برخی احزاب قدیمی را به حاشیه راند. در سال 2017 این احزاب در فرانسه در مجموع فقط یک‌چهارم آرا را به‌دست آوردند. لهستان تحت حاکمیت یک دولت مرکزگرا به رونق رسید اما حزب قانون و عدالت به رای‌دهندگان گفت که بروکسل به ارزش‌های کاتولیک آنها حمله می‌کند. ژاویر بولسونارو در برزیل تحقیر طبقه سیاستمدار توسط رای‌دهندگان را تایید کرد. آقای ترامپ آنقدر بر هویت پایگاه خود تمرکز داشت که حتی برای دوره دوم برنامه‌ای ارائه نکرد. سیاست هویت (Identity Politics) که رسانه‌های اجتماعی و رادیو و تلویزیون‌های حزبی تقویت‌کننده آن بودند یک‌بار دیگر رای‌دهندگان را به صحنه کشاند. در شاخص دموکراسی واحد اطلاعات اکونومیست، مشارکت مردمی تنها مولفه‌ای است که از سال 2006 بهبود پیدا کرده است. هم آقای بایدن و هم آقای ترامپ بیشترین آرای ریاست‌جمهوری را در تاریخ آمریکا از آن خود کردند. اما سیاست هویت در فرآیند حل یکی از مشکلات دموکراسی، خود چند مشکل دیگر پدید آورد.

سیاستی که هویت‌های غیرقابل تغییر خلق می‌کند از تحمل و مدارا دور می‌شود در حالی که این دو برای حل مناقشات اجتماعی ضروری هستند. مردم در بحث‌های مربوط به اینکه چه کسی چه چیزی می‌گیرد تفاوت‌ها را تقسیم و احساس رضایت می‌کنند. اما در بحث‌های هویتی، به عنوان مثال درباره دین، نژاد و مبارزه با فرادستان، این کوتاه آمدن نوعی خیانت به حساب می‌آید. وقتی پای روش زندگی در میان باشد دیگر مسائل نه‌تنها غلط بلکه خطرناک هستند. انتخاباتی که قبلاً اهمیتی نداشتند اکنون اهمیتی بیش از حد پیدا می‌کنند.  در برخی کشورها، رهبرانی که با رای اکثریت انتخاب می‌شوند از این نوع وفاداری هویتی سوءاستفاده می‌کنند و نهادهایی را که قرار است ناظر عملکرد دولت باشند به سوی خود می‌کشانند. در ترکیه، رجب طیب اردوغان به گونه‌ای حکومت می‌کند که انگار قدرت دموکراتیک قدرت مطلقه است. او کسانی را که سد راهش شوند، به عنوان دشمنان جمهوری معرفی و آنها را محکوم می‌کند. آندریاس مانوئل لوپز اوبرادور در مکزیک تمام شاخه‌های دولت را که ظاهراً تحت سلطه فرادستان قرار دارند، کنار می‌گذارد و مستقیماً از طریق همه‌پرسی به طرفدارانش روی می‌آورد. زمانی در هند کمیسیون انتخابات در برابر نامزدهای حزب بهاراتیا جاناتا نرمش بیشتری نسبت به دیگر نامزدهای رقیب‌ نشان داد که یکی از اعضای ارشد آن اعتراض کرد اما به زودی خانواده‌اش به اتهام فرار مالیاتی تحت پیگرد قرار گرفتند. حرفه‌ای‌گرایی قضات و مقامات آمریکایی از نهادهای این کشور محافظت می‌کند. بسیاری از این نهادها احساس می‌کنند استانداردهایی که در گذشته و توسط پیشینیان تدوین شده‌اند دست و پای آنها را می‌بندند. به عنوان مثال وقتی آقای ترامپ تلاش کرد نتایج انتخابات را تغییر دهد به طرز مفتضحانه‌ای ناکام ماند چون شمار زیادی از مردم وظیفه خود را به درستی انجام دادند. در نتیجه مهم‌ترین آسیبی که سیاست هویت به آمریکا وارد می‌کند از مسیر خصومت و قفل کردن امور می‌آید. قرار است سیاست مناقشات جامعه را حل کند اما دموکراسی عامل خلق مناقشات است. از آنجا که گروه‌های قبیله‌ای در جهان‌های اطلاعاتی متفاوتی زندگی می‌کنند حقایق آشکاری مانند زدن ماسک و تغییرات اقلیمی به مناقشاتی مرتبط با روش زندگی افراد تبدیل می‌شوند. در نتیجه این رویداد، سیاست آمریکا یک‌بار دیگر ناتوان می‌ماند. این سیاست هویت مردم را آنچنان بالا می‌برد که مانع آن مدارایی می‌شود که برای پیشبرد جامعه ضرورت دارد.

 

رای به تغییر

برخی هشدار می‌دهند که نارضایتی حاصل از این وضعیت دموکراسی را نابود می‌کند. این همان چیزی است که دشمنان دموکراسی و در راس آنها ولادیمیر پوتین برای آن نقشه می‌کشند. اما هنوز دلایل زیادی برای امیدواری وجود دارد. یکی از نقاط قوت دموکراسی آن است که فرصت‌های زیادی را برای شروع دوباره نوید می‌دهد. تا  زمانی که انتخابات برگزار می‌شود همیشه این امکان هست که افراد نااهل بیرون رانده شوند، حتی در جاهایی که دولت‌ها آرا را گردآوری می‌کنند. رای‌دهندگان در شهرهای مجارستان و لهستان سرکوب و فامیل‌بازی را رد می‌کنند. عوام‌گرایان در انتخابات سال گذشته اتحادیه اروپا بدتر از آن چیزی که انتظار می‌رفت عمل کردند. شاید آونگ هم‌اکنون به حرکت درآمده باشد. هند آنقدر وسیع و متنوع هست که یک حزب نتواند به تنهایی آن را اداره کند. همچنین دموکراسی‌ قابلیت سازگاری دارد. جمهوریخواهان در انتخابات آمریکا آرای لاتین‌تبارها و سیاهپوستان را جذب کردند و سال گذشته در بریتانیا حزب محافظه‌کار توانست در مناطق مرکزی کرسی‌های حزب کارگر را از آن خود سازد. این ترکیب درست همان چیزی است که سیاست در هر دو کشور به آن نیاز دارد. این امر احزاب چپ و راست را تشویق می‌کند تا از پیله قبیله‌ای خود خارج شوند و کفه ترازوی تلاش‌های سیاستی را از هویت‌گرایی دور کنند و به سمت نتیجه‌گرایی بکشانند. علاوه بر این، دموکراسی -چه بد، چه خوب- به ابرقدرتی وابسته است که رابطه نزدیکی با آن دارد. آمریکا با ارائه الگو و دفاع از دموکراسی از آن حمایت می‌کند. در داخل کشور آقای بایدن تلاش خواهد کرد هنجارهایی مانند استقلال وزارت دادگستری را زنده کند. در خارج، او همانند آقای ترامپ به خودکامگان دست دوستی نخواهد داد. آمریکا می‌تواند از طریق سیاست قدرت نیز دموکراسی را تقویت کند. اگر بایدن قصد دارد اتحادی را تشکیل دهد که در مسابقه آمریکا و چین در زمینه فناوری به آمریکا کمک کند، دموکراسی چنین اتحادی را سبب می‌شود. از همه مهم‌تر، دموکراسی چیزی است که مردم برای آن تلاش می‌کنند. مردم بلاروس، هنگ‌کنگ و تایلند در پایان هر هفته آزادی و زندگی خود را به خطر می‌اندازند و به خیابان‌ها می‌آیند تا دیکتاتوری را محکوم کنند که حق انتخاب حاکم را به آنها نمی‌دهد. این روحیه‌ای است که رای‌دهندگان در همه‌جا باید با خود به سر صندوق رای ببرند.

منبع: اکونومیست

دراین پرونده بخوانید ...