شناسه خبر : 47344 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

ستیز با غرب‌ستیزی

آیا ضدیت با غرب تکلیف است؟

 

زهرا اکبری / نویسنده نشریه 

نتیجه انتخابات ۱۵ تیر و انتخاب مسعود پزشکیان به‌عنوان رئیس‌جمهور ایران که یکی از برنامه‌های اصلی خود را بازگشت توازن به سیاست خارجی و تلاش برای مذاکره با غرب برای رفع تحریم‌ها عنوان کرده بود، چشم‌اندازی از تحول را در سیاست خارجی ایجاد کرد. این در حالی است که احمد علم‌الهدی امام جمعه مشهد اخیراً با تکرار مواضع چند سال پیش خود گفت، «بر ما تکلیف است هرگز با غرب و آمریکا کنار نیاییم، سازش نکنیم تصور تفاهم هم نداشته باشیم. دور از خرد است نان و آب ملت را به سیاست خارجی ربط بدهیم. اگر کاری بکنید مشکل نان با رفع تحریم برداشته شود، آنها به قدری فشار می‌آورند همان نان ملت هم بریده شود. آنها اگر بدانند ما با تحریم تحت فشار قرار می‌گیریم، قطعاً آن را تشدید خواهند کرد».

آقای علم‌الهدی در سال 1401 نیز دولت روحانی را مورد حملات تندی قرار دادند و گفتند: «عده‌ای که با برجام به دنبال مذاکره با دشمن بودند، به بیان مقام معظم رهبری در بی‌اعتمادی به استکبار جهانی و آمریکا بی‌اعتنایی کردند. رهبر معظم انقلاب از ابتدا پیش‌بینی کردند که انتهای این مذاکرات به واقعه‌ای مشابه با مباهله می‌انجامد و دشمن از موضع خود کوتاه نخواهد آمد. با این حال، پس از اینکه دولت وقت اصرار داشت تا این مذاکرات صورت بگیرد، تاکید کردند که برجام مصداق نرمش قهرمانانه باشد اما متاسفانه در عمل باز هم این اتفاق نیفتاد و مصداق نرمش ذلیلانه شد. قرار بود با برجام همه تحریم‌ها لغو شود، چرخ سانتریفیوژها و چرخ کارخانه‌ها باهم بچرخد، قرار بود چنان رونق اقتصادی در سایه برجام ایجاد شود که هیچ‌کس به یارانه احتیاج پیدا نکند، قرار بود مشکلات مسکن و ازدواج حل شود اما در عمل هفت سال از امضای برجام می‌گذرد و نه‌تنها هیچ‌کدام از این وعده‌ها حل نشده بلکه بر شدائد و سختی‌ها نیز افزوده شده است.»

حال سوالی که پیش می‌آید این است که چرا هنوز دولت شروع به کار نکرده دلواپسان نگران رابطه با غرب هستند؟ این حجم از بیگانه‌ستیزی و غرب‌ستیزی چگونه وارد ادبیات دولتمردان ایرانی شد؟ چرا نسبت به برقراری ارتباط با دنیای خارج این همه دغدغه و حساسیت وجود دارد؟ چرا همواره نسبت به معاشرت با خارجیان در سطح فردی یا برقراری ارتباط با کشورهای خارجی، با دیده شک و تردید نگریسته می‌شود؟ چرا بیشتر ناکامی‌ها و کاستی‌هایی که در محیط داخلی رخ می‌دهد به بیگانگان و دشمنان خارجی نسبت داده می‌شود؟ آیا ایراد اصلی در این زمینه متوجه جهان خارج است؟ یا متوجه «ساخت ذهن»، «بینش»، نحوه «نگرش» و جهان‌بینی ما ایرانیان؟

ریشه‌های غرب‌ستیزی

در تاریخ معاصر ایران نگاه‌های مختلف به غرب و تمدن غرب وجود داشته که هر یک از آنها بسته به شرایط زمان و فضای سیاسی حاکم بر جامعه غالب بوده‌اند. در عین حال غلبه یک رویکرد باعث طرد کامل و حذف دیگر رویکردها نشده است. در دوره‌ای، روشنفکران مشروطه‌خواه غرب را تمدن مترقی بهره‌مند از ایده‌های آزادی، برابری، علم، فناوری و... می‌دانستند. مواجهه ایرانیان با غرب بعد از جنگ‌های ایران و روسیه، به گونه‌ای بوده که بخش‌های مختلف جامعه ایران را تحت تاثیر خود قرار داده است. حال آنکه این تصویر از غرب، در دهه 40 با توجه به تجربه استعمار و آسیب‌هایی که بسیاری از جوامع از این پدیده دیده‌اند، رنگ باخته و رویکرد غرب‌ستیزی به تدریج جایگزین می‌شود. در فضای شکل‌گرفته پس از کودتای 28 مرداد سال 1332 که حاکمیت پهلوی به سمت تک‌بعدی شدن حرکت کرد و همزمان رویکرد غرب‌گرایی محض بر فضای سیاسی رسمی کشور مستولی شد، یک رویکرد کاملاً متفاوت و حتی متعارض با نگاه غرب‌گرایانه حاکم بر فضای سیاسی جامعه شکل گرفت.

در همین دوره بخش اعظمی از جامعه روشنفکری ایران تحت تاثیر تسلط مارکسیسم در اتحاد جماهیر شوروی و فعالیت‌های مبلغانه حزب توده در راه مبارزه با امپریالیسم غرب گام نهاده و غرب‌ستیز شده بودند. غرب‌ستیزی که در دوران قبل از انقلاب به‌واسطه نقش روشنفکران چپ‌گرا، فعالیت حزب توده، مارکسیست‌ها، سوسیالیست‌های مسلمان و... در میان احزاب و تحصیل‌کرده‌ها گسترش پیدا کرده بود، با وقوع انقلاب اسلامی به یک دکترین رسمی نظام سیاسی بدل شد و اساس سیاست خارجی بر شعار «نه شرقی، نه غربی» پایه‌گذاری شد.

وقایع مختلفی که بلافاصله بعد از انقلاب اتفاق افتاد، چه از نظر سیاسی و چه از نظر اقتصادی بیشتر تحت تاثیر اندیشه‌های چپ بود؛ چرا که این چپ‌ها بودند که ابتکار عمل را به دست گرفتند، حالا یا چپ‌های مارکسیست و لائیک یا چپ‌های اسلامی. طی گزارشی که تجارت فردا کار کرده یکی از بارزترین این اقدامات اشغال سفارت آمریکا بود. اشغال سفارت در سال 58 بدون اطلاع مسئولان عالی یا دولت موقت و حتی بدون اطلاع امام خمینی، رهبر انقلاب صورت گرفت و اشغال‌کنندگان سفارت، به گفته خودشان دانشجویان پیرو خط امام و به بیان دقیق‌تر همان چپ‌های اسلامی بودند. نتیجه غرب‌ستیزی و شعار «نه غربی» در اشغال سفارت آمریکا خودش را نشان داد. در حالی که سفارت آمریکا و هر کشور خارجی به مثابه خاک آن کشور است. اما آن دانشجویان بی‌توجه به این مسئله سفارت را اشغال کردند و بدتر از آن برای مدت 444 روز دیپلمات‌های آمریکایی را گروگان نگه داشتند. بعد از آن واقعه روابط به قدری تیره شد که عملاً امکان عادی‌سازی از بین رفت. البته آمریکایی‌ها هم برای جبران آن شکست و تحقیر، به مردم ایران ظلم کردند؛ با تحریم‌های سخت اقتصادی و خصومتی که با ایران در سطح جهانی نشان دادند، برنامه منزوی کردن ایران را پیش بردند.

35

آبی بر آتش

پس از وقوع انقلاب در ایران و استقرار نظام جمهوری اسلامی، تحولات گسترده‌ای در حوزه‌های سیاسی، اقتصادی و فرهنگی به وجود آمد. تغییر دیدگاه و رویکرد سیستم تازه‌استقراریافته در ایران که خود را حامی مظلومان و مستضعفان جهان معرفی کرده بود باعث شد کشور در عرصه روابط خارجی رودرروی دنیای غرب و به ‌ویژه ایالات‌متحده آمریکا به عنوان مظهر امپریالیسم قرار گیرد. حضور اتحاد جماهیر شوروی سابق و جمهوری خلق چین به عنوان دو قدرت شرقی در برابر دنیای امپریالیسم یکی از مهم‌ترین دلایل و زمینه‌های نزدیکی رهبران جمهوری اسلامی به این دو کشور شد. برقراری روابط نزدیک سیاسی و اقتصادی میان ایران و دو قدرت کمونیستی جهان با وجود تاکید رهبران ایران بر شعار «نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی»  از همان سال‌های پس از پیروزی انقلاب اسلامی تاکنون تداوم داشته است. نتیجه چنین رویکردی در حوزه روابط خارجی ایران به‌مرور خود را در چهارچوبی مشخص تحت عنوان سیاست نگاه به شرق نمایان کرد.

با این حال همواره اصلاح‌طلبان به دنبال این بودند که روابط با غرب را احیا کنند. برای مثال دوران ریاست‌جمهوری محمد خاتمی همچون آبی بر آتش غربی‌ها بود و به سرعت سدهای نفوذناپذیر را به راه‌های هموار بدل کرد. کشورهای اروپایی برای بازگشت به تهران صف کشیدند و ظرف شش ماه پس از دوم خرداد همه آنها به تهران بازگشتند. گفت‌وگوی خاتمی با شبکه آمریکایی سی‌ان‌ان در دی‌ماه 1376 نیز یکی از نقاط عطف سیاست خارجی او بود. این گفت‌وگو در حوزه دیپلماسی عمومی با مخاطب قرار دادن مردم آمریکا اولاً سطح دانش خود را از آمریکا به مخاطب آمریکایی نشان داد و تلاش کرد نشان دهد که خصومت موجود در روابط ایران و آمریکا ناشی از سیاست خارجی اشتباه آمریکا طی یک قرن گذشته است. او به تاریخ تلخ روابط ایران و آمریکا اشاره کرد و ضمن تشبیه آن به دیوار بی‌اعتمادی تاکید کرد که هر دو کشور باید برای ایجاد شکاف در آن بکوشند. خاتمی در نخستین سفر خود به ایالات‌متحده آمریکا برای سخنرانی در مجمع عمومی سازمان ملل متحد نیز پیشنهاد «گفت‌وگوی تمدن‌ها» را مقابل نظریه «برخورد تمدن‌ها»ی ساموئل هانتینگتون مطرح کرد که این پیشنهاد با استقبال اعضای سازمان ملل روبه‌رو شد و سال 2001 به عنوان سال گفت‌وگوی تمدن‌ها نام‌گذاری شد. حسن روحانی هم در همان روزهای آغازین ریاست‌جمهوری تصمیم گرفت پرونده هسته‌ای ایران را از شورای عالی امنیت به وزارت خارجه انتقال دهد. روحانی کسی را به عنوان وزیر امور خارجه معرفی کرد که هم سابقه حضور در تیم مذاکره هسته‌ای را داشت و هم دیپلمات شناخته‌شده‌ای در سطح بین‌المللی بود. همین پیشینه باعث شد که ظریف طی دو سال مذاکره، کشورهای 1+5 و اعضای شورای امنیت را متقاعد کند که با صدور قطعنامه جدیدی، تمامی قطعنامه‌هایی را که در زمان سعید جلیلی صادر شده بود لغو کنند.

تلاش دلواپسان

در طی این سال‌ها دولت‌هایی که طرفدار تعامل با جهان و اقتصاد بازار بودند از همه طرف تحت فشار دلواپسان قرار می‌گرفتند. منتقدان حسن روحانی از کاه، کوه می‌ساختند و به هر بهانه‌ای به انتقاد از او می‌پرداختند. مهم‌ترین حملات به روحانی در رابطه با برجام و احیای روابط با غرب بود. این مخالفان از همان ابتدا مذاکره با آمریکا را خیانت به کشور خواندند و به تیم مذاکره هسته‌ای وقت، که مقام معظم رهبری آنها را امین، صادق، شجاع و دلسوز خوانده بودند برچسب‌هایی چون خائن، سازشگر و غرب‌گرا زدند. آنها معتقد بودند دولت روحانی دستاوردهای زمان احمدی‌نژاد را بر باد خواهد داد و قراردادی ننگین همچون ترکمانچای خواهد بست. نمایندگان این جریان در مجلس بارها روحانی، ظریف، عراقچی و اعضای تیم مذاکره‌کننده هسته‌ای را به مجلس کشاندند و از آنها در مورد مذاکرات هسته‌ای سوال کرده و از هیچ تلاشی برای سنگ‌اندازی در مسیر مذاکرات دریغ نکردند. در راس آنها علیرضا زاکانی بود؛ او که با تلاش گسترده همفکرانش به ریاست کمیسیون ویژه برجام رسید، تمام توان خود را برای متوقف کردن مذاکرات هسته‌ای و خدشه وارد کردن به برجام انجام داد.

پرسشی که پیش می‌آید این است که چرا با وجود گشایش ناشی از برجام که موجب ازسرگیری صادرات نفت و بازگشت پول‌های بلوکه‌شده ایران شد، دلواپسان سعی کردند شیرینی توافق برجام را به کام مردم تلخ کنند؟ آن‌گونه که روزنامه شرق بررسی کرده است، این گروه از ابتدای توافق برجام، به‌جای سیاست‌ورزی در منطقه، رویکرد نظامی‌گری و تنش‌زایی میان برخی همسایگان را در پیش گرفتند؛ به‌طوری که از یک طرف سعودی‌ها شیخ نمر را ناجوانمردانه گردن زدند و آنگاه که حکومت عربستان در کانون مذمت جهانیان قرار گرفت، ناگاه سفارت عربستان در تهران به آتش کشیده شد تا عربستان از فشار جهانی رها شود و حربه برنده‌ای به دست بیگانگان داده شود تا چهره‌ای بی‌ثبات‌کننده از ایران در عرصه بین‌الملل به تصویر بکشند. آیا این رویدادها تصادفی بود؟ دلواپسان در پسابرجام از رفت‌وآمدهای هیات‌های خارجی و اروپایی به ایران گرفته تا اقداماتی مانند عقد قرارداد خرید هواپیماهای مسافری و قرارداد توتال، طوری حساسیت هیستریایی از خود بروز می‌دادند که گویی دولت منتخب مردم درصدد چوب حراج زدن به منابع مملکت و روی آوردن به طرح‌های بدون اولویت یا تجملی است. پرسش ما این است که چرا دلواپسان هیچ تلاشی نکردند تا شرایط برای استفاده از فرصت‌های جهانی در راستای فقرزدایی و کاهش بیکاری در مملکت فراهم شود؟

علاوه بر مخالفان داخلی برجام، همزمان و پیوسته این توافق‌نامه از ناحیه اسرائیل و عربستان نیز با هجمه مواجه شد تا اینکه با آمدن ترامپ، خواب این سه‌گانه تعبیر شد؛ ولی این صدای شادی مخالفان داخلی بود که بلندتر از همه طنین افکند و در حالی که اکثر شهروندان آمریکایی مخالف نقض برجام بودند، این پرچم آمریکا و نه حتی مثلاً تصویر ترامپ بود که از سوی دلواپسان در صحن مجلس و در سکوت هیات‌رئیسه آن به آتش کشیده شد. اما واقعاً چرا کاسبان تحریم در ایران بیشتر از جنگ‌افروزان در آمریکا از خروج ترامپ از برجام به وجد و سماع درآمدند؟ گروهی برجام و گروهی پرچم آمریکا را آتش زدند و دسته‌ای هم زمزمه استیضاح و عزل روحانی را سر دادند و البته عده‌ای در مجلس خبرگان بیکار ننشستند و خواهان عذرخواهی رسمی رئیس‌جمهور شدند! اما نگرانی دلواپسان فقط مختص دولت روحانی نبود آنها سال‌ها دولت هاشمی‌رفسنجانی و محمد خاتمی را هم تحت فشار قرار دادند. هاشمی در دولت دوم خود با منتقدان بسیاری روبه‌رو بود. سیاست‌های تعدیل اقتصادی و تعامل در سیاست خارجی باعث شده بود تا جناح چپ که متشکل از اعضای مجمع روحانیون و مجاهدین انقلاب اسلامی و دیگر گروه‌های این جریان بود، به طور صریح از این سیاست‌ها انتقاد می‌کرد و اعتقاد داشت که این اندیشه با آرمان‌های انقلاب فاصله دارد. جناح چپ عمیقاً با دریافت وام خارجی و سرمایه‌گذاری خارجی مخالف بود و آن را باعث از بین رفتن اقتدار ملی ایران می‌دانست. سیاست خارجی دولت دیگر موضوع مورد اختلاف دولت و جناح چپ بود. دولت هاشمی اعتقاد به رابطه با جهان داشت و جناح چپ به شدت با این نظر هاشمی‌رفسنجانی به مخالفت می‌پرداخت. سیدمحمد خاتمی، رئیس دولت اصلاحات نیز از همان روزهای اول مخالفان خود را می‌شناخت و می‌دانست که راست‌گرایان طرفدار ناطق‌نوری ردای مخالفت با دولت او را به تن خواهند کرد. مجلس پنجم، مملو از مخالفان دولت خاتمی بود و این کار را برای رئیس‌جمهور سخت می‌کرد اما وجود منتقد منصف و شناسنامه‌داری مانند ناطق نوری در راس مجلس باعث شد تا کابینه خاتمی، به طور کامل از مجلس رای اعتماد بگیرد و بعد از آن جامعه شاهد همکاری مطلوبی میان دولت و مجلس بودند. سیاست خارجی و مسائل فرهنگی به ویژه در زمینه مطبوعات و سینما، مهم‌ترین مسائلی بود که راست‌گرایان در قبال دولت خاتمی مطرح می‌کردند. در این میان برخی گروه‌ها که در آن زمان به تندرو و لباس شخصی معروف بودند در مخالفت خاتمی پای به عرصه سیاسی گذاشته بودند. این گروه مشکلات فراوانی برای دولت خاتمی به وجود آورد. 

منابع:

- روشنفکران ایرانی و غرب: سرگذشت نافرجام بومی‌گرایی، مهرزاد بروجردی، ترجمه: جمشید شیرازی

- هشیاری تاریخی، نگرشی در غرب‌زدگی و مبانی نظری آن، داریوش آشوری

- نه شرقی نه غربی؛ انسانی، عبدالحسین زرین‌کوب

دراین پرونده بخوانید ...

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها