شناسه خبر : 47722 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

محیط؛ عامل بزهکاری

گفت‌وگو با علیرضا شریفی‌یزدی درباره دلایل بزهکاری

محیط؛ عامل بزهکاری

محیط یکی از عواملی است که باعث می‌شود یک فرد به سمت بزهکاری برود. خانواده اولین محیط زندگی افراد است. در ادامه محیط‌های بزرگ‌تر در این زمینه نقش‌آفرین هستند. بنابراین اگر بخواهیم براساس مطالعات تحلیل کنیم، باید پذیرفت اگر فردی حتی ژن نامناسبی هم داشته باشد، یعنی به صورت ژنتیکی، شخصیت ضداجتماعی داشته باشد یا شخصیت مرزی یا حالت دوقطبی و بحث بایپولارمنیک داشته باشد، اگر محیط زندگی‌اش برای بزه مناسب نباشد، این حالت‌های بالقوه رشد نخواهد کرد و فرد به سمت بزهکاری نخواهد رفت. اما اگر محیط فراهم باشد، حتی اگر کسی به لحاظ ژنتیکی هم مشکلی نداشته باشد، امکان آلوده شدن به مسائل بزهکارانه خیلی زیاد است. علیرضا شریفی‌یزدی، فوق‌دکترای روانشناسی اجتماعی و استاد دانشگاه که تحقیقات زیادی در زمینه بزهکاری کودکان انجام داده، در گفت‌وگو با تجارت فردا، معتقد است که محیط در درجه اول، خشونت خانگی در درجه دوم و آزار جنسی در وهله سوم، بالاترین اثر را روی مستعد کردن کودک برای بزهکاری در سال‌های آینده زندگی‌اش دارد. حال اگر به این مولفه‌ها فقر را نیز اضافه کنیم عواقب بدتری در انتظار کودک است. به گفته این استاد دانشگاه اگر بخواهیم به دنبال دلیل اصلی بگردیم و بخواهیم در لحظه بزهکاری و عامل اصلی بزهکاری را عنوان کنیم، باید بگوییم فقر عامل اصلی است. فقر اقتصادی و فقر فرهنگی.

♦♦♦

‌ در وهله اول یک کودک چطور در مسیر بزهکاری قرار می‌گیرد و آیا آنچه کودکان تجربه می‌کنند، روی میزان رفتارهای آنها در نوجوانی تاثیر می‌گذارد؟

برای این مسئله تئوری‌های مختلفی مطرح شده است اما اگر بخواهیم به‌طور خلاصه و دسته‌بندی‌شده بگوییم، گروهی معتقدند که کلاً بزهکاری‌ها جنبه ژنتیک دارد. به این صورت که اگر میان وابستگان فرد بزهکار جست‌وجو کنیم، خویشاوندی را خواهیم یافت که بزهکاری و کار خلاف قانون انجام می‌داده است، در نتیجه این گروه از تحلیلگران معتقدند که بخش زیادی از این مسئله بر پایه ژن است. گروهی هم دیدگاهشان بر این است که مسئله 9 ماه بارداری در اینکه افراد آیا به صورت بالقوه گرایش به بزه داشته باشند یا نداشته باشند بسیار نقش‌آفرین است، اما بخش اعظم تئوریسین‌ها و نظریه‌پردازها در ارتباط با بحث بزهکاری کودکان، تاکیدشان روی مقوله محیط است. یعنی معتقد هستند که محیط، اصلی‌ترین عامل است. حتی آنهایی هم که به جنبه ژنتیک و دوره بارداری تاکید دارند، معتقدند داشته‌هایی که از ژن می‌آید، نیاز به این دارد که ما محیطی را فراهم کنیم که این حالت‌ها مستعد شود. از دیدگاه من، بخش بزرگی از عواملی که باعث می‌شود یک فرد به سمت بزهکاری برود، یقیناً محیط است که اولین محیط هم خانواده است و بعد محیط‌های بزرگ‌تر در این زمینه نقش‌آفرین هستند. بنابراین اگر بخواهیم مقداری بر اساس مطالعات صحبت کنیم، باید این‌طور مطرح کنیم که اگر یک فرد، حتی ژن نامناسبی هم داشته باشد، یعنی به صورت ژنتیکی، مثلاً آنتی‌سوشال باشد و شخصیت ضداجتماعی داشته باشد یا شخصیت مرزی یا حالت دوقطبی و بحث بایپولارمنیک داشته باشد، اگر محیط زندگی‌اش برای بزه مناسب نباشد، این حالت‌های بالقوه رشد نخواهد کرد و فرد به سمت بزهکاری نخواهد رفت. اما اگر محیط فراهم باشد، حتی اگر کسی به لحاظ ژنتیکی هم مشکلی نداشته باشد، امکان آلوده شدن به مسائل بزهکارانه خیلی زیاد است.

‌ آیا با افزایش تجربیات مضر دوران کودکی، احتمال اینکه نوجوان‌ها از خودشان رفتارهای غیرقانونی نشان دهند بیشتر است؟ حالا با همین افزایش تجربیات مضر، در زمانی که فقر شدید هم باشد، چقدر افزایش پیدا می‌کند؟

اساساً درست است که تنها عامل خلاف و بزه فقر نیست، اما مهم‌ترین عامل در شکل‌گیری، تداوم، گسترش و تعمیق‌بخشی مسئله بزهکاری، یقیناً فقر اقتصادی و پس از آن فقر فرهنگی است. هر دو این مقوله‌ها به‌شدت به هم مرتبط هستند. فقر اقتصادی به یقین فقر فرهنگی می‌آورد و در بسیاری از موارد، فقر فرهنگی باعث و بانی فقر اقتصادی می‌شود. یعنی اگر بخواهیم به دنبال دلیل اصلی بگردیم و در 15 ثانیه بزهکاری و عامل اصلی بزهکاری را عنوان کنیم، باید بگوییم فقر. هم فقر اقتصادی که خیلی نقش‌آفرین است و هم فقر فرهنگی که عمدتاً از سوی والدینی مهیاست که زمینه‌ساز شکل گرفتن بستری مستعد، برای کشیده شدن کودک و نوجوان به سمت بزهکاری می‌شوند.

‌آیا شواهدی هم وجود دارد که نشان دهد کودکانی که تجربیات مضر داشتند و در عین‌حال دچار فقر هم بودند در آینده بیشتر از سایر کودکان دچار رفتارهای غیرقانونی شوند یا به جرم و جنایت کشیده شوند؟

مطالعات می‌گوید حدود شش درصد کسانی که در چنین بستری که شما اشاره کردید رشد می‌کنند، مشکلات را والایش می‌دهند. از آن تجربه‌های نامناسب برای ارتقا و توسعه فردی در جهت مثبت استفاده می‌کنند و 94 درصد آنها به سمت بزهکاری و کارهای خلاف، آنتی‌سوشال و رفتارهای ضداجتماعی می‌روند. یادمان نرود که بسیاری از رفتارها ممکن است رفتار ضدقانونی یا غیرقانونی نباشد اما رفتار ضداجتماعی باشد. این هم یک نکته است، یعنی ما وقتی صحبت از بزه می‌کنیم درست است که از قانون و رفتارهای قانون‌گرایانه می‌گوییم اما بخشی از آداب‌ورسوم و سنن اجتماعی که مورد پذیرش اکثریت قریب‌به‌اتفاق جامعه است، از طرف این گروه به راحتی زیر پا گذاشته می‌شود، در حالی که برای رفتارشان شاید از لحاظ قانونی مورد پیگرد قرار نگیرند ولی آن کار را انجام می‌دهند.

‌ شاید آسیب‌های کودکی زیاد باشد، مثلاً کودکانی که مورد آزار و اذیت جنسی حتی والدینشان قرار می‌گیرند و آنهایی که خانواده‌هایشان به تنگ آمده‌اند و با هم مجادله می‌کنند یا حتی قربانی ضرب‌و‌شتم والدین هستند. این کودکان در سن نوجوانی رفتارهای یکسانی از خودشان نشان می‌دهند یا تحلیل‌های دیگری در مورد هرکدام از این آسیب‌ها وجود دارد؟

ببینید، همه مواردی که شما اشاره کردید باعث و بانی بزهکاری می‌شوند اما مطالعات می‌گوید در میان این داستان‌ها، خشونت خانگی بالاترین اثر را روی مستعد کردن کودک برای بزهکاری در سال‌های آینده زندگی‌اش دارد و دوم، آزار جنسی که بسیار تاثیرگذار است که هرکدام از اینها بزهکاری متفاوت می‌شود و همراه با خودش، داستان‌های خاص خود را می‌آورد. یعنی درباره کسی که مورد آزار جنسی قرار می‌گیرد احتمال اینکه در آینده یک آزارگر جنسی شود بالاتر است زیرا اختلالات جنسی پیدا می‌کند و این اختلالات به انحرافات جنسی تبدیل می‌شود. انواع انحرافات جنسی که این روزها به غلط تحت عنوان فانتزی‌های جنسی از آن یاد می‌شود و در روانشناسی شناخته شده است، از این گروه بیشتر منبعث خواهد شد. اما کسی که مورد ضرب‌وشتم والدین قرار می‌گیرد یا از آن بدتر شاهد ضرب‌وشتم دیگران در درون خانواده قرار می‌گیرد، با کسی که تنبیه‌های سنگین می‌شود، مثلاً در انبار تاریک زندانی شده، متفاوت است. اینها معمولاً به انسان‌هایی عصیانگر تبدیل می‌شوند که در جامعه عربده‌کشی می‌کنند، مردم‌آزاری می‌کنند زیرا به دلیل خشم و پرخاش نهفته رسوب‌شده‌ای که در درونش وجود دارد و از طریق درست تخلیه نشده، کارهای خلاف قانونی انجام می‌دهد که به خشونت منتج می‌شود؛ مثلاً فرض کنید یک نفر نیاز مالی دارد، حالا در خانواده فقیر هم به دنیا آمده اما خیلی تحت خشونت سنگین قرار نگرفته؛ به موبایل‌قاپ معمولی تبدیل می‌شود که در خیابان موبایل مردم را می‌دزدد و می‌فروشد. اما آنکه خشونت دیده و نیاز مالی هم دارد، با قمه موبایل را می‌گیرد و یک ضربه هم می‌زند. موضوعی که این روزها به کرات شاهد آن هستیم. این دو نوع بزه‌شان فرق می‌کند. اما اگر بخواهیم دسته‌بندی کنیم، مهم‌ترین و مخرب‌ترین عامل و به همان نسبت شایع‌ترین، که باعث سوق دادن کودک و نوجوان به سمت بزهکاری می‌شود، خشونت‌های خانواده است. مطالعات نشان می‌دهد وقتی والدین روی کودک خشونت کلامی یا فیزیکی اعمال می‌کند اثر تخریبی دارد، اما اثر تخریبی بالاتر زمانی است که یک کودک پنج‌ساله شاهد کتک خوردن خواهر یا برادر هشت‌ساله یا مادرش است. یعنی کسی به او کاری ندارد اما او می‌بیند؛ مطالعات نشان می‌دهد این افراد عمق اثر نامطلوبی که رویشان گذاشته می‌شود بیشتر از آن کسی است که مستقیم مورد خشونت قرار می‌گیرد.

همین که کودک شاهد این رفتار بوده است؛ چون گاهی پدر و مادرها نزد من می‌آیند و می‌گویند درست است که من با مادرش تندخویی کردم یا حتی خواهرش را زدم، اما روی این دستم را هم بلند نکردم، نمی‌دانم چرا این این‌طور شده است؟‌ اینجاست که باید برایش توضیح داد که تو با این کار بیشتر روح و روان این بچه را آزردی و فرسوده کردی؛ بنابراین زمینه بزهکاری روی این افراد بالاتر است.

‌ آیا مدنظر قرار دادن انواع مختلف تجربیات مضر دوران کودکی، بیشتر از تعداد این تجربیات مضر، در توضیح رفتارهای غیرقانونی دوران نوجوانی اهمیت دارد؟ یعنی اینکه تعداد تجربیات مضر برای کودکان مهم‌تر است یا مدنظر قرار دادن عمق آن؛ مثلاً یک نفر 10 آسیب دیده و به سوی بزهکاری آنقدر سوق پیدا نکرده که کودکی دو آسیب دیده اما به سمت بزهکاری رفته باشد.

اولاً حتماً عمق مهم‌تر است. یعنی کافی است کودکی را در یک انباری تاریک به مدت سه ساعت زندانی کرده باشید، (حتی اگر فقط یک‌بار این کار انجام شده باشد) تاثیر آن خیلی بیشتر از آن است که پدری هر روز کودکش را تحقیر می‌کند یا یک سیلی در گوشش می‌زند. هرچند بخشی هم به تیپ شخصیتی آن کودک برمی‌گردد یعنی در چه بستری آن شخصیت بسته شده است؟‌ مثلاً فرض کنید یکسری شخصیت‌ها درون‌گرا هستند و یکسری کلاستر C هستند؛ اینها افرادی هستند که معمولاً از جنگ گریزان و بسیار متفاوت هستند با کسی که کلاستر A است و تعاملاتش زیاد است. بنابراین عوامل مختلف است اما اگر بخواهم صرفاً پاسخ پرسش شما را بگویم، عمق خیلی مهم‌تر از تعداد و تعدد است. گرچه خود تعدد می‌تواند زمینه‌ساز بسیاری از مشکلات باشد، اما این بحثی که مطرح می‌کنید یک‌بار یک نفر به زور تجاوز کرده و یک‌بار برای فردی اتفاق افتاده اما زمینه را برای او فراهم می‌کند که مشکلات خاص خودش را داشته باشد.

‌ همان‌طور که خودتان تشریح کردید محیط خیلی تاثیرگذار است و اینکه کودکان در چه محیطی بزرگ شوند. حال این بچه‌هایی که در معرض آسیب هستند و تجربیات مضر دارند، ممکن است بعضی‌هایشان به صورت رندوم نجات پیدا کنند؟ راه‌حل و پیشنهاد شما چیست؟

راه‌حل‌های کوتاه‌مدت و بلندمدت دارد. راه‌حل کوتاه‌مدت وظیفه دستگاه تعلیم و تربیت است. زیرا کودکان ما دقیقاً بعد از خانواده در مدرسه حضور پیدا می‌کنند. اگر آموزش و پرورش این همه به کنکور و فرمول شیمی و فیزیک و اینکه صابون با ص نوشته می‌شود یا امثال آنها فقط توجه نداشته باشد و یکی از وظایف مهم خودش را این بداند که بتواند غربالگری کند، کمتر شاهد بزه خواهیم بود. چون همه کودکان ویژگی مشترک ندارند و بعضی از کودکان بیشتر در معرض خطر هستند. آموزش و پرورش با یک غربالگری ساده می‌تواند کودکان آسیب‌پذیر، کودکانی را که ریسک‌فاکتور موضوع برای گرایش به انواع بزهکاری‌ها به لحاظ خانوادگی و تجربه‌های هشت سال و 10 سال اول زندگی برایشان بیشتر است، شناسایی کند و به شکل ویژه‌ای این کودکان را زیر چتر حمایتی مشاوره ببرد. اگر مسئله اقتصادی است نهادهای امدادگر مثل بهزیستی یا کمیته امداد و هر نهاد دولتی و غیردولتی دیگری کمک کنند تا فرد آسیب‌پذیر را نجات دهند. راه‌حل بلندمدت، تقویت و آگاه کردن خانواده‌هاست. باید یاد بگیریم که مسئله تربیت در پدر و مادرها یک امر علمی است که آن را باید آموزش داد و برای این آموزش نیز از روش‌های مختلف استفاده کرد. اما اگر بخواهیم به صورت ضربتی و سریع‌تر این کار را انجام دهیم دو کار باید انجام شود، از یک‌سو تلاش آموزش و پرورش به عنوان یک نهاد که کانال بسیار خوبی برای شناسایی بخش اعظم اینهاست. می‌دانیم سالانه بین 180 هزار تا 200 هزار دانش‌آموز و کودک واجب‌التعلیم داریم که بازمانده از تعلیم هستند. روش دیگر دخالت مستقیم و مداخله موثر در جغرافیایی است که کلاً بزهکارخیز هستند. مثل حاشیه و برخی از مناطق تهران که البته بسیار در مورد آنها گفته‌ شده و شناخته‌شده هستند و نیاز به یک کار عمیق دارد. در این زمینه ورود بهزیستی و ان‌جی‌اوها  بسیار نقش‌آفرین است که بتوانند محیط را مقداری امن کنند. گاهی می‌بینید نیروی انتظامی به خانه‌ای ورود می‌کند که مثلاً خانم 60، 70ساله‌ای در حال غذا پختن است و 20 بچه آنجا نگهداری می‌شوند. اینها بچه‌هایی هستند که پدر و مادرهایشان عمدتاً زندانی‌اند یا آنها را رها کرده‌اند و رفته‌اند. حال در این خانه از کودک پنج سال تا نوجوان 16،‌ 17ساله زندگی می‌کنند، چه فاجعه‌ای ممکن است در این فضا پیش بیاید. اینها مواردی است که نیاز به مداخله دارد و قانون هم اجازه این مداخله را می‌دهد. بنابراین در مجموع، اگر بخواهیم عمیق و بلندمدت صحبت کنیم، توانمندسازی اقتصادی جامعه در وهله اول و افزایش آگاهی اجتماعی از طریق فیلمسازی و همین کاری که شما به عنوان یک رسانه متعهد انجام می‌دهید می‌تواند اثر بسزایی داشته باشد.

شخصاً با متهم‌ها و مجرم‌های زیادی صحبت می‌کنم و گاهی اوقات تاسف می‌خورم. به همکاران می‌گویم اگر همین مجرمان، زودتر نزد مشاور می‌رفتند، الان دیگر قرار نبود 12 سال زندان باشند یا حتی قرار نبود اعدام شوند؛ یعنی به راحتی می‌شد جلوی یک فاجعه بزرگ را گرفت اما به دلیل همین عدم مداخلات و عدم مسئولیت‌پذیری، شاهد جرائم مختلف هستیم. زیرا اگر مدرسه، کودکانی را که گرایش به بزه در آنها مشخص است، شناسایی کند و از والدین آنها بخواهد تا مشاوره درست داشته باشند، اکنون ما با یک جنایتکار، خلافکار، دزد و قمه‌کش روبه‌رو نبودیم. گاهی اوقات راه‌حل‌ها خیلی پیچیده نیست. آموزش و پرورش 108 هزار مدرسه دارد که ما با 30 هزار مشاور آگاه و متخصص می‌توانیم جلوی بسیاری از این فاجعه‌ها را بگیریم. همواره تاکید می‌کنم اگر قرار است که غیر از پدر و مادر کسی محاکمه شود، اولین نفر باید وزیر آموزش و پرورش باشد. کارکرد آموزش و پرورش تربیت نیروی انسانی برای رشد جامعه و انتقال ارزش‌ها، هنجارهای اجتماعی و ایجاد هویت ملی در فرد است تا از کشورش دفاع کند. اما وقتی چنین اتفاقی نمی‌افتد یعنی مسئولان امر اصلاً آموزش و پرورش را نمی‌شناسند و نمی‌دانند نظام آموزشی چیست، بنابراین نباید تعجب کنیم که مجدداً 9، 10 سال دیگر ما با خیل عظیمی از بزهکاران مواجه باشیم. 

دراین پرونده بخوانید ...