مجرمین بالفطره
کودک چگونه در مسیر بزهکاری قرار میگیرد؟
آیا آنچه کودکان تجربه میکنند، روی میزان رفتارهای غیرقانونی آنها در نوجوانی تاثیر میگذارد؟ کودکی را در نظر بگیرید که پدر و مادرش دائم با یکدیگر در مجادله هستند. کودکی را در نظر بگیرید که خانوادهاش از فقر به تنگ آمدهاند. کودکی را در نظر بگیرید که با هرگونه رفتاری که میان کودکان بسیار عادی است، مورد شماتت و ضربوشتم والدینش قرار میگیرد. کودکی را در نظر بگیرید که مورد آزار و اذیت جنسی والدینش است. حال کودکی را در نظر بگیرید که در خانوادهای مرفه در حال بزرگ شدن است و والدینش به درستی با او رفتار میکنند. آیا در سنین نوجوانی، این کودکان رفتارهای یکسانی از خود نشان میدهند؟ آیا بهطور میانگین، این کودکان به یک اندازه دست به رفتارهای غیرقانونی میزنند؟ مقاله «تجربیات مضر دوران کودکی، جایگاهها و نابرابری: فهم اثرات تجربیات مضر دوران کودکی و فقر در رفتارهای غیرقانونی دوران نوجوانی» که در سال 2021 بابک جهانشاهی، کت مواری و سوزان مکوای نوشتهاند، به این سوالات پاسخ میدهد. در این پرونده تلاش میکنیم به این پرسش پاسخ دهیم که کودک چگونه در مسیر بزهکاری قرار میگیرد.
بزهکاری در تعریف جامعهشناسی و علوم رفتاری یعنی فرد دست به رفتارهایی بزند که مغایر با قوانین و عرف جامعه است. قانونشکنی به هر شکل و ریختی که باشد در ردیف بزهکاری قرار میگیرد. بزهکاریهای کودکان از دلهدزدی، دستبرد به کیف و جیب والدین و میهمانان شروع میشود و تا ناخنک زدن در مغازهها و همسایهها ادامه مییابد. اما بزهکاری در جوانان صورت دیگری دارد. استعمال سیگار، مواد مخدر یا روابط خطرناک جنسی با همسالان و همسایگان نیز بستر مناسبی برای بروز انحراف رفتاری در کودکان و نوجوانان است.
ابهری معتقد است با توجه به روند تقویتی کودکان، باید گفته شود که از لحاظ «والدین» کودکانی که در آینده به مسیر بزهکاری کشیده میشوند عبارتاند از: الف) کودکانی که دارای والدین معتاد یا زندانیاند. این نوع کودکان که فاقد سرپرستی معین و قطعی هستند، در آیندهای نهچندان دور از رشد خود، در مسیر بزهکاری کشیده میشوند یا خود یا والدینشان آنها را به این مسیر هدایت میکنند. ب) کودکان فاقد والدین. کودکانی که بر اثر حوادث طبیعی مانند سیل یا زلزله والدین خود را از دست دادهاند یا اینکه والدین آنها از یکدیگر جدا شده و هرکدام به سوی سرنوشت خود رفتهاند. ج) کودکان خانوادههای پرجمعیت. این اطفال کسانی هستند که در خانوادههای پرجمعیت، از نظر فرهنگی ضعیف و از نظر اقتصادی ضعیفتر رشد میکنند و نه فرصت تربیت برای آنها فراهم است و نه تحصیل. اینها در دوران کودکی و نوجوانی، حداکثر به شاگردی و کارگری به اماکن اقتصادی و صنعتی میروند و آینده آنها نیز چندان روشن و قطعی نیست. متاسفانه باید گفته شود محیط زندگی کودکان، محیط تحصیل و تربیت آنها در روند رشدشان بسیار موثر است. کودکانی که در محلات بزهخیز زندگی میکنند، آینده چندان روشنی ندارند. چرا که همبازیها و دوستان و همسایگان آنها معمولاً از نظر تربیتی در خانوادههایی هستند که دچار اعوجاج و ضعف تربیت و فرهنگ هستند. کودکانی که به هر دلیل از تحصیل دور میمانند یا والدین آنها علاقهای به ادامه تحصیلشان ندارند نیز به مسیر اشتغال و کارگری کشیده میشوند تا حداقل درآمدی به خانواده خود اضافه کنند.
بزهکاری کودکان متاسفانه یکی از آسیبهایی است که در آیندهای نهچندان دور گریبانگیر جوامع داخلی میشود. چرا که وقتی کودکان از محیط فرهنگی، تربیتی و تحصیلی دور میمانند، به مسیرهایی کشیده میشوند که یا به وسیله دوستان و همسالان یا خود به خاطر والدین بیمبالات و کمتربیت، به راههایی کشیده میشوند که بزهکاران آینده را تشکیل میدهند. بنابراین با یک رسیدگی به مراکز کانونهای اصلاح و تربیت کودکان، متوجه میشویم که دوستان و همبازیها بعد از والدین، گروه دوم موثر در تربیت کودکان هستند.
دولت از طریق نهادهای تربیتی مانند بهزیستی و کمیته امداد امامخمینی و سازمانهای خصوصی باید به تربیت، رشد، تغذیه و تحصیل این نوع کودکان نظارت و دقت کرده و اجازه ندهد کودکان که جزو سرمایه ملی کشور هستند، از دست جامعه رفته و به مسیرهای انحرافی کشیده شوند. ما نمیتوانیم با پوشش فقر هر انحراف و هر شکستی را بپوشانیم؛ چرا که بسیار افراد فقیری بودند که در آینده شخصیتها و چهرهها و ستارههای درخشانی در جامعه شدند. فقر به تنهایی برای شروع بزهکاری یا انحراف از مسیر درست کافی نیست، بلکه محل زندگی، دوستان و همبازیها، والدین و همسایگان در کنار فقر میتوانند عوامل موثر در رشد بزهکاری و تخریب آینده کودکان جامعه شوند.
شرایط اقتصادی در وضعیت کودکان تاثیری را که تربیت و فرهنگسازی دارد، نخواهد داشت؛ چرا که فرزندان خانوادههای ثروتمندی هستند که به دلایل گفتهشده از فرهنگسازی و رشد و تعالی برکنار ماندهاند. هرکسی که دارای سرمایه و پول شد حتماً دارای فرهنگ و تربیت و آینده روشنی نخواهد بود. تفاوت کودکان رشدیافته در خانوادههای فقیر و کودکانی که در خانوادههای مرفه بزرگ میشوند در این است که سرعت تخریب تربیت در خانوادههای ثروتمند و توانمند اقتصادی بیشتر و سریعتر از خانوادههای فقیر است. چرا که آنها دارای امکاناتی هستند که در اختیار خانوادههای فقیر نیست. بنابراین زمینههای روحی، فکری و تربیتی انحراف برای آنها مستعدتر و فراهمتر از خانوادههای فقیر و کمدرآمد است.
به گفته این جامعهشناس، در مصاحبهای که با محمد بیجه، فرد کودککش در یکی از شهرکهای اطراف تهران داشته است، بیجه در دوران کودکی مورد آزارهای جنسی قرار گرفته بود و بدون اینکه به روانشناس، روانپزشک و کارشناسان تربیتی مراجعه کند، با عقدههای فراوان رشد کرده و بزرگ شده بود تا 18سالگی که به روایتی 14 و به روایتی 22 کودک را مورد تجاوز و قتل قرار داده بود. آزارهای جنسی در دوران کودکی اگر درمان و روانکاوی نشوند، موجب سرعت بخشیدن و قطعیت در بروز انحراف در دوران بلوغ و رشد در کودکان خواهند شد. اما فقر به تنهایی برای ایجاد انحراف کافی نیست. بلکه دوست و همبازی و همکلاس و همسایه و همینطور روابط والدین با یکدیگر میتواند عوامل موثر در ظهور بزهکاری و رشد آن در کودکان شود.
رواندرمانی در کودکان یا به عبارتی خردسالان، بسیار سادهتر و مقدورتر از جوانان یا نوجوانان است. چرا که شخصیت گروه دوم یعنی نوجوانان و جوانان تقریباً فرم گرفته و همانند نهالی است که کمکم تنومند شده است. بنابراین هرچه سنین اصلاح و تربیت پایینتر باشد، احتمال بروز اصلاح و رشد در کودک و نوجوان بیشتر است. از یک سنی به بعد البته نه اینکه مقدور نباشد، بلکه قدری مشکل و تقریباً غیرممکن است. هر منطقه از کشور یا شهر در کشور ما بزههای ویژه خود را دارد. محلات شمال شهر به گونهای دچار بزهکاری است که در جنوب شهر آن بزهها وجود ندارند یا ضعیف هستند، اما نوع دیگری از بزهکاریها ملاحظه میشود. محیط زندگی و تربیت و رشد از نظر اقتصادی و فرهنگی در بروز بزههایی مانند سرقت، دزدی لوازم ماشین، جیببری، گدایی و تکدی، خردهفروشی مواد مخدر و اعتیاد بسیار موثر است.
آمار پایین بزهکاری در کودکان ایران در مقایسه با سایر جهان
نکته جالب توجه این است که بهرغم زیاد بودن آمار نوجوانان و کودکان در کشور، در مقایسه با کشورهای اروپایی، بزهکاری در میان کودکان و نوجوانان ایرانی بسیار کمتر از کشورهای اروپایی و حتی آسیایی است. دلیل آن هم، باورهای دینی، کنترل آموزشی والدین و وضعیت فرهنگی جامعه در کنترل بزهکاریهای کودکان و نوجوانان بسیار موثر و مقدور است.
در فرهنگ فارسی تنبیه از ریشه بیدار کردن، هوشیار کردن و آگاه کردن نشات میگیرد و در واقع مجازاتی است که در مقابل رفتار نادرست بر فرد اعمال میشود. از نگاه رفتارشناسی اجتماعی، تنبیه چهرههای مختلفی دارد که مهمترین آنها عبارتاند از تنبیه کلامی، به کار بردن کلمات توهینآمیز، تنبیهات عاطفی از جمله محروم کردن فرد از عواطف انسانی و در نهایت ضربوشتم فرد به عنوان مجازات یک رفتار نادرست که میتواند تاثیرات مخربی به همراه داشته باشد. بعد از خانواده نقش مدارس را در مورد سوق دادن کودکان به مسیرهایی که لایقش نیستند، نباید دست کم بگیریم، زیرا هرگونه رفتار اشتباه و بیاهمیتی به آنها عواقب بدی خواهد داشت. حتی کودکانی که در معرض خشونتهای خانوادگی هستند و در محیطهای مستعد بزهکاری بزرگ میشوند میتوانند بیشتر در برابر برخی رفتارها واکنش منفی نشان دهند و حتی به نوعی قرار گرفتن آنها در جریان بزهکاری و کارهای غیرقانونی را سرعت ببخشد. از اینرو تجربیات مضر دوران کودکی و عدم نحوه درست مواجه شدن با آن از سوی جامعه و هنجارهایی که آنان حمل میکنند، بهشدت بزهکاری را در این کودکان بالفعل میکند.
متاسفانه گاهی شاهد این هستیم که همچنان در بعضی مناطق، تنبیههای نادرست از سوی بعضی مدارس همچنان صورت میگیرد. در این صورت آسیبهای شخصیتی، ایجاد اضطراب، انزوا، دلزدگی و حتی ترک تحصیل از مدرسه نتیجه مستقیم این رفتار نادرست محسوب میشود. این در حالی است که از نظر قانونی نیز تنبیه بدنی در مدارس ممنوع بوده است، اما همچنان شاهد بروز چنین اتفاقاتی هستیم که بخشی از آن نیز به ضعف مهارت کنترل و مدیریت هیجانهای رفتاری آموزگاران بازمیگردد. زیرا در برخی مواقع تنبیه دانشآموزان، آثار جسمی قابل ملاحظهای در فرد ایجاد میکند که گاهی حتی جبرانشدنی هم نیست. گاهی شاهد آن هستیم که یک تنبیه سخت موجب نقص عضو دانشآموز شده و از آنجا که این قشر در سنین رشد و تکامل جسمی هستند، آثار جبرانناپذیری بر روند رشد آنها بر جای خواهد گذاشت.
بنابراین آشنا کردن خانوادهها با حقوق اجتماعی خود و تدوین قوانین تشدید مجازات عاملین، همراه با گزینش آموزگاران بر اساس سلامت روانی و شخصیت استوار، میتواند تاثیرات قابل ملاحظهای بر کاهش اینگونه ناهنجاریها داشته باشد. ابهری، آسیبشناس و رفتارشناس، در مصاحبهای که با یکی از نشریات داشته است، بر این موضوع تاکید کرده بود که در دولت قبل بر سر تعداد دانشآموزان معتاد؛ بین نهادهای متولی و کارشناسان و آموزش و پرورش بحثهای زیادی وجود داشت، بهطوری که آموزش و پرورش وجود دانشآموزان معتاد را بهطور کلی نفی و اعلام میکرد که دانشآموزان معتاد از مدارس اخراج میشوند. در حالی که اخراج دانشآموزان معتاد درمان نیست، بلکه مُسکن است و این نوجوانان آسیبدیده از کنترل خارج و وارد چرخه معتادان و بزهکاران میشوند.
فرزندانی که از والدین معتاد به دنیا میآیند و آماری را که از اعتیاد کودکان زیر هفت سال داریم نمیتوان انکار کرد. این کودکان در خرید و فروش مواد مخدر با والدینشان مشارکت دارند. خب اینها مدرسه هم میروند و دوست هم دارند. این مسئله از طریق آنها تسری پیدا میکند. باید راه و روش درست را برای درمان این کودکان و نوجوانان به کار گرفت. برخوردهای قهری یا اخراج مسئله را بغرنجتر خواهد کرد. مشکل اساسی در این مسئله مثل همه آسیبهای اجتماعی، فقدان آمار و اطلاعات دقیق و نبود بانک اطلاعات آسیبهای اجتماعی است، وگرنه پاک کردن صورتمسئله دردی از جامعه دوا نمیکند. نفی وجود دانشآموزان معتاد، انکار طیف سنی معتادان نوجوان و جوان است که باید با یک عزم ملی و جهاد همگانی به مبارزه با آن شتافت، چراکه وقتی معتاد نوزاد، شیرخوار و زیر هفت سال داریم یا فرزندانی که از سوی والدین به اعتیاد کشیده شدهاند تا در خرید و فروش و ایجاد درآمد سهیم باشند و ضمناً به مدرسه هم میروند و در دوران راهنمایی و دبیرستان مشغول به تحصیل هستند، چگونه ممکن است در سن دانشآموزی معتاد نداشته باشیم. این در حالی است که وزیر آموزش و پرورش وقت، کلاً موضوع را کتمان میکرد و در پاسخ به سوال خبرنگاران که در آن سالها پرسیده بودند آیا موضوع اخراج شدن دانشآموزان معتاد از مدارس رسمی کشور صحت دارد یا خیر؟، اظهار کرده بود: «پیش از هر چیز باید عنوان کنم که به هیچ عنوان دانشآموز معتاد نداریم؛ البته ممکن است معتادی در لباس دانشآموز باشد ولی دانشآموز، معتاد نمیشود. همچنین باید به این نکته نیز توجه داشت که آمار عنوانشده در مورد اعتیاد در میان دانشآموزان، کمتر از هزار نفر بوده و نوع اعتیادشان نیز متفاوت از نوع اعتیاد شناختهشده در بزرگسالان است.»
نباید فراموش کنیم که پژوهشها نشان میدهد اکثریت نوجوانان بزهکار که به دلیل رفتارهای خشونتآمیز مرتکب تخلف شدهاند، از داشتن کانون خانواده محروم هستند. سه میلیون نفر آمار غایب از مدارس است که بخشی از آنان همین نوجوانان معتاد یا کودکان کار هستند. اغلب اینگونه افراد مدرسه را رها کرده و به کارهای اجباری یا بزهکاری کشیده شدهاند. بهتر است آموزش و پرورش با همکاری ستاد مبارزه با مواد مخدر، سازمان بهزیستی و قوه قضائیه دست به غربالگری در دوران راهنمایی و دبیرستان بهویژه در استانهای شرقی و جنوب شرقی بزنند تا آنگاه معلوم شود آیا دانشآموز معتاد داریم یا نه. بررسیها نشان میدهد که آزار و اذیت و آسیبهای ناشی از آن فقط متوجه پدر و مادر نیست، بلکه بیشتر و گستردهتر دامنگیر فرزندان بیگناه میشود.
به هر حال در دسترس قرار گرفتن گوشیهای هوشمند و سهولت و آزادی دسترسی به فضای مجازی از سوی کودکان و نوجوانان یکی از مسیرهای بسیار ممکن و مقدور در ورود این اقشار به بزهکاری است. سایتهای غیراخلاقی که به سهولت کودکان و نوجوانان میتوانند وارد آنها شوند و آدرسهای آنها را در مدارس با یکدیگر ردوبدل میکنند، کلاسهای آموزش بزهکاری به فرزندان ماست. بنابراین والدین قبل از آموزش فضای مجازی یا تلفنهای هوشمند، باید در اختیار قرار دادن اینگونه اقلام برای فرزندان خود را نظیر بمب و نارنجک به حساب بیاورند که جان و آینده آنها را به مخاطره میاندازد.