رفتار روباتیک
چگونه میتوان تاثیر احساسات بر امور اقتصادی را کنترل کرد؟
سیستم 1 (سیستم ناخودآگاه-سریع) باز هم دستبهکار میشود. خودش انتخاب میکند، خودش فرآیند را طراحی میکند، مراحل آن را اجرا میکند و ماحصل را تحویل میدهد. یک سیستم غیرمنطقی و عجول که به هیچ حرفی توجه نمیکند. اینجاست که سیستم 2 (سیستم خودآگاه-کُند) نقش مهمی را ایفا میکند؛ با منطق سعی میکند بهترین تصمیم را بگیرد و جلوی خودکامگی و اشتباهات سیستم 1 بایستد. فقط کافی است در به رویش باز شود تا بتواند کارش را بهدرستی انجام دهد. انسان بهشدت تحت تاثیر سیستم 1 است. باید قبول کرد این سیستم 1 است که نقش آن در دنیای امروز که سرعت به اصلیترین مولفه در زندگی هر فرد تبدیل شده، نمود بیشتری پیدا کرده است. انسان امروزی در دنیای پر از اطلاعات و اخبار (آن هم از نوع متناقض) و البته رگباری از این اطلاعات گیر افتاده است. هرکس بنا به سلیقه خود میخواهد این اطلاعات را طبقهبندی کند، به آن رجوع کند و بهواسطه آن نتیجهگیری کند. طبیعی است که احساسات، شرایط و... در این روند دخیل هستند، اما نکته حائز اهمیت آن است که در بسیاری از مواقع، خود فرد یادش میرود از چه مسیری دریافت اطلاعات، پردازش و نتیجهگیری را انجام میداده و بعداز اینکه کارش را به پایان رساند تازه متوجه میشود که اشتباه کرده است. در بسیاری از موارد ازجمله امور کسبوکار، اقتصاد، ترید و... استفاده از نرمافزارها و سختافزارهایی که از طریق برنامهها و با دخالت اندک انسان هدایت میشوند رایج شده است. درواقع بشر بهدرستی نیاز خود را به روباتی را که خالی از احساس باشد و چون ماهر هم هست میتواند سیستم 1 را بهخوبی به سیستم 2 وصل کند و نتایج بهتری بگیرد، درک کرده است. البته نباید این را هم فراموش کرد که همان برنامهای که نوشته میشود و حق انتخابهایی که در آن برای کنترل ورودی و مولفههای تاثیرگذار قرار داده میشوند، احتمال دارد تحت تاثیر
سیستم 1 طراح و استفادهکنندگان برنامهها باشند، ولی بازهم کمتر از انسانی که دغدغههای فراوان و محیط اطرافش بهصورت مستقیم سیستم 1 او را همهکاره کرده است، دچار خطاهای فاحش خواهد شد. با این اوصاف بهترین تعبیر از لحاظ نظری و عملی این نیست که گفته شود: امور اقتصادی و تجاری، روباتی بیاحساس میخواهند که اقتصاد رفتاری را نیز بلد باشد؟
سهولت و تنش شناختی
بهتر است در ابتدا این موضوع از زبان گویای دنیل کانمن تشریح شود: «وقتی شما در حالت سهولت شناختی هستید احتمالاً حالت روحی خوبی دارید، چیزی را که میبینید دوست دارید، چیزی را که میشنوید باور میکنید، به شهودتان اطمینان دارید و حس میکنید که اوضاعواحوال موجود بهشکلی آرامشبخش آشناست. همینطور ممکن است ازنظر فکری نسبتاً سطحینگر باشید یا زیاد جدی نباشید. وقتی احساس تنش میکنید، احتمالش بیشتر است که حالت تدافعی داشته یا به چیزی مشکوک باشید، تلاش بیشتری صرف آنچه انجام میدهید بکنید، احساس راحتی کمتری داشته باشید، همچنین خطاهای کمتری مرتکب شوید، گرچه نسبت به مواقع عادی خلاقیت کمتری دارید و منطقیتــر عمل میکنید.»
وقتی شما نوشتهای را با خط خوانا، اندازه و فونت مورد علاقه خود، در هوایی مطبوع در تعطیلات میخوانید یعنی سهولت شناختی دارید، اما وقتی همان نوشته با خطی بدرنگ و ناخوانا، در هوایی گرم در ترافیک خوانده شود یعنی درگیر تنش شناختی هستید. پژوهشگران در آزمایشی معروف در دانشگاه پرینستون با دو پرسش، موضوع تنش یا سهولت شناختی را بررسی کردهاند. بد نیست شما هم به این دو پرسش پاسخ دهید:
1- اگر برای پنج دستگاه پنج دقیقه طول بکشد تا پنج وسیله درست کنند، برای ۱۰۰ دستگاه چقدر طول میکشد تا ۱۰۰ وسیله درست کنند؟
2- در دریاچهای یک بوته نیلوفر آبی هست. اندازه بوته نیلوفر آبی هر روز دو برابر میشود. اگر ۴۸ روز طول بکشد که بوته کل دریاچه را بپوشاند چقدر طول میکشد که نیمی از دریاچه را بپوشاند؟
برای نیمی از افراد، صورتمسئله با حروف ریز و به رنگ خاکستری با فونت بد مطرح شد. مسئله واضح بود، اما اندازه و فونت حروف ایجاد تنش شناختی میکرد. ۹۰ درصد از دانشجویانی که آزمون را با اندازه و فونت معمولی دیدند، دستکم یک اشتباه در آزمون داشتند، اما وقتی اندازه و فونت مبهم شد، آمار اشتباهات تـا ۳۵ درصد کاهش یافت. درست خواندید، کارکرد افراد با اندازه و فونت بد، بهتر بود! تنش شناختی، از هر منبعی باشد سیستم ۲ را تجهیز میکند و این احتمال را بهوجود میآورد که پاسخهای شهودی ارائهشده بهوسیله سیستم ۱ را رد کند (جواب به ترتیب پنج دقیقه و 47 روز است).
حالا فرض کنید در کار و زمینهای فعالیت میکنید (که معمولاً چهارچوب مشخصی هم دارد) که خود میتوانید ورودیها را مشخص کرده و با انتخاب مولفههایی که تعریف کردهاید خروجی را دریافت کنید؛ در این شرایط، یک روبات، بسیار کارآمد خواهد بود. اینگونه دیگر تفاوتی ندارد که در چه زمان، مکان، حالت روحی و... هستید، چون روبات بیاحساس شما کارتان را بهدرستی و سریع انجام خواهد داد. شاید مثال معاملات الگوریتمی که بحث بر سر آن بسیار است (حداقل در ایران) نمونهای از همین مورد باشد. مزیت استفاده از روباتها در معاملات الگوریتمی فقط سرعت عمل آنها نیست، بلکه تشخیص مناسب و عدم تاثیرپذیری از تنش یا سهولت شناختی، مورد مهمی در این موضوع است. شاید حتی اینکه این روباتها از رانت بیبهرهاند (مگر اینکه همکاران مهندس و برنامهنویس بیشتر تلاش کنند تا بتوانند مولفه رانت را هم در فرآیند سیستماتیک این روباتها وارد کنند) هم نکته مثبتی برایشان باشد.
روشی قابلاعتماد که باعث میشود افراد اشتباهات را باور کنند، تکرار مداوم است. زیرا تکرار مداوم باعث ایجاد حس آشنایی میشود و این آشنا بودن دسترسی به حقیقت را دشوار میکند. شرکتهای تجاری و فروشندگان همیشه از این حقیقت آگاه بودهاند، اما روانشناسان بودند که کشف کردند اگر میخواهید جمله یا تصوری درست بهنظر برسد، الزاماً نباید آن را تکرار کرد. اگر کسی دائم این بخش ازجمله که شامل واژگان: دمای بدن جوجه، است را ببیند، احتمالاً این جمله را درست میپندارد که: دمای بدن جوجه ۱۴۴ درجه است (هر عدد دیگری را نیز میتوان نوشت). این یعنی آشنا بودن تنها بخشی از یک جمله کافی است تا همه آن جمله آشنا و در نتیجه درست بهنظر بیاید. اگر نمیتوانید منبع جملهای را به یاد بیاورید و هیچ راهی ندارید که آن را به چیزهای دیگری که میدانید مربوط کنید، هیچ انتخاب دیگری ندارید جز اینکه از طریق سهولت شناختی پیش بروید.
کانمن میگوید: «وقتی سیستم 2 به هر نحوی درگیر نباشد ما تقریباً همهچیز را باور میکنیم. سیستم ۱ سادهلوح است و در باور کردن پیشداوری میکند. سیستم ۲ مسئول شک کردن و باور نکردن است، اما سیستم ۲ گاهی سرش شلوغ است و بیشتر اوقات تنبلی میکند. درواقع شواهد نشان میدهند که افراد وقتی خسته و دچار تخلیه ذهنی شدهاند، احتمالاً تحت تاثیر جملههای قانعکننده توخالی، مانند پیامهای بازرگانی قرار میگیرند.»
سیستم 1 تمایل دارد موضوعی را که بارها تکرار شده باور کند. اگر مسئلهای در روزی که شما روحیه بسیار خوبی دارید و سیستم 2 شما ضعیفتر از حد معمول کار میکند پیش بیاید، نیاز بهدقت بسیار بیشتری برای حل کردنش دارید. پس در دنیای اقتصاد و تجارت هرگونه تبلیغ، خبر و... ممکن است شما را از مسیر خود دور کند و اینجاست که نیاز به این روبات دوستداشتنی بیشتر احساس میشود.
سیستم 1 همهچیز را یکپارچه میکند
کاری که عنوان خبرها انجام میدهند این است که نیاز افراد به یکپارچگی را برآورده میکنند. یک رویداد بزرگ باید پیامدهایی نیز به دنبال داشته باشد و این پیامدها نیز عللی دارند که آنها را توجیه کنند. این خواسته سیستم 1 است که دوست دارد برای همهچیز رابطهای علت و معلولی بتراشد. در مورد اتفاقاتی که در یک روز افتاده، اطلاعات کمی وجود دارد، اما سیستم ۱ آماده است که داستان علت و معلولی یکپارچهای بیابد که اجزای اطلاعات در دسترس را بههم ربط دهد.
کانمن با انجام آزمونی جالب میگوید: «جین پس از یک روز دیدن مناظر زیبای خیابانهای شلوغ نیویورک، متوجه شد کیفش گم شده است. وقتی از افرادی که این داستان را (با چند داستان) دیگر خوانده بودند، یک آزمون به عمل آمد، کلمه جیببری بیشتر از کلمه مناظر با داستان یاد آورده شد، اگرچه کلمه مناظر در داستان وجود داشت و کلمه جیببری اصلاً در داستان نیامده بود. قواعد یکپارچگی یادآوریشده این ماجرا را شرح میدهد. اتفاق گم شدن کیف علل متعددی را برمیانگیزد، شاید کیف از جیب بیرون افتاده، شاید در رستوران جا مانده و... بااینهمه، کنار هم قرار گرفتن کیف گمشده، نیویورک و شلوغی، سیستم 1 را قانع میکند که جیببری را بهعنوان توجیه علت این رویداد فرا بخواند.»
معیار موفقیت سیستم ۱ انسجام داستانی است که خلق کرده است. ازنظر این سیستم، کمیت و کیفیت دادههای داستان عواملی نامربوط به شمار میآیند. وقتی اطلاعات ناچیز است که معمولاً نیز اینگونه است، سیستم ۱ بهصورت ماشینی عمل میکند که سریع به قضاوت میپردازد. این نمونه را در نظر بگیرید: آیا آقای ایکس مدیر خوبی میشود؟ او باهوش، قوی و... است. یک پاسخ سریع به ذهنتان میرسد و آن آری است. شما بهترین پاسخ را براساس اطلاعات محدودی که داشتید انتخاب کردید، اما زود نتیجه گرفتید. اگر دو صفت بعدی، ظالم و فاسد بود چه میشد؟
در کتاب تفکر، سریع و کند گفته شده است: «به زبان استعاره، ما رایانه بسیار قدرتمندی در سرمان داریم که بهسرعت سختافزارهای رایج نیست، اما قابلیت این را دارد که ساختار دنیای ما را با انواع گوناگونی از ارتباطات در شبکهای از ایدههای متفاوت نمایش دهد. پراکندگی فعالیتها در دستگاه یادآوریشده به شکل خودکار صورت میگیرد، ولی ما (سیستم 2) توانایی این را داریم که حافظه را جستوجو و همینطور آن را بهگونهای برنامهریزی کنیم که تشخیص هر رویدادی در محیط بتواند توجهمان را برانگیزد.»
خلق را احساسشان بر باد داد
کانمن میگوید: «یکی از جنبههای جالب فعالیت ذهنی شما این است که بهندرت گیج میشوید. ممکن است زمانی از شما بپرسند? = ۲۴×۱۷ و شما نتوانید فوراً به آن پاسخ بدهید اما لحظههایی که چیزی به ذهنتان نرسد بسیار نادرند. در حالت طبیعی، در ذهن شما همیشه احساسات و باورهای شهودی در مورد تقریباً همهچیز وجود دارد. بدون آنکه افراد را بشناسید از آنها خوشتان میآید یا نمیآید، بدون آنکه بدانید چرا به دیگران اعتماد میکنید یا نمیکنید، بدون آنکه تحلیلی انجام دهید حس میکنید که شرکتی موفق خواهـــد شد. بدون آنکه ابراز کنید اغلب برای پرسشهایی که بهطور کامل هم متوجه آنها نشدهاید پاسخی دارید و به شواهدی اتکا میکنید که نه چیزی را توجیه میکند، نه تایید.»
وقتی پای احساسات در میان باشد سلطه نتایج بر کل استدلالها آشکارتر دیده میشود. روانشناسی به نام پاول اسلوویچ مفهوم روش اکتشافی عاطفه را پیشنهاد داد که در آن افراد اجازه میدهند چیزهایی که دوست دارند و دوست ندارند در باورهایشان از جهان اثر بگذارد. همانند تاجری که وقتی از او پرسیدند آیا شرکتی که میخواهد بخرد به نظرش ازنظر اقتصادی بهصرفه است یا نه؟ اما او نمیتوانست این مسئله را نادیده بگیرد که کالاهای این شرکت را دوست دارد.
گرایشهای سیاسی شما استدلالهایی را که وسوسهانگیز میپندارید، تعیین میکند. اگر از وضعیت بهداشت کنونی رضایت داشته باشید باور میکنید که مزایای آن بسیار زیاد و هزینههای آن نسبت به هزینههای جایگزین معقولتر است. اگر دیدگاهی جنگطلبانه در مورد کشورهای دیگر داشته باشید، احتمالاً تصور میکنید آنها نسبتاً ضعیفاند و احتمال این وجود دارد که تسلیم اراده کشور شما شوند، اما اگر صلحطلب باشید احتمالاً گمان میکنید آنها قوی هستند و بهآسانی شکست نمیخورند.
کانمن میگوید:«نگرش احساسی شما در مورد مسائلی مانند غذایی که در معرض تشعشع قرار گرفته، گوشت قرمز، انرژی هستهای، خالکوبی یا موتورسیکلت، باورهای شما را به سمت مزایا و خطرهای احتمالی آنها هدایت میکند. اگر از یکی از این چیزها خوشتان نیاید احتمالاً باور دارید که خطرهای احتمالی آن در برابر مزیتهایش، خیلی بیشتر است. اولویت نتایج به این معنا نیست که ذهن شما کاملاً بسته است و عقاید شما در مورد استدلالهای منطقی بهکل مصون شدهاند. وقتی متوجه شوید که خطرهای احتمالی کاری که دوست ندارید کمتر از آن چیزی است که تصور میکردید، باورهای شما و حتی رفتارهای احساسی شما ممکن است تغییر کنند. بااینهمه، اطلاعات مربوط به خطرهای احتمالی کمتر، نظر شما را در مورد مزایا تغییر خواهد داد (به شیوهای که موفقیت را بهبود میبخشد)، حتی اگر درباره مزایای اطلاعاتی که بهدست آوردهاید هیچ مطلبی بیان نشده باشد.»
روباتت را بساز
سیستم 1 به شکلی تکامل یافته، که مدام از مسائلی ارزیابی ارائه میدهد که موجود زنده باید آنها را حل کند تا به بقا ادامه دهد: اوضاع چطور است؟ آیا تهدید یا فرصت بزرگی وجود دارد؟ آیا همه چیز عادی است؟ باید نزدیک شد یا فاصله گرفت؟ پاسخ به این پرسشها برای انسانی که در محیط شهری زندگی میکند بیتردید ضرورت کمتری دارد تا یک حیوان که در آمازون به سر میبرد؛ ولی سیستمها و سازوکارهای عصبی که از اجداد انسانها به آنها ارث رسیده است، اینگونه تکامل یافتهاند تا میزان تهدید موجود را بررسی کنند و هیچکس نمیتواند این سیستم را از کار بیندازد. موقعیتها پیوسته بهعنوان خوب یا بد ارزیابی میشوند و سیستم 1 اجازه صادر میکند تا واکنشهایی متناسب با موقعیتها انجام شود. روحیه خوب و سهولت شناختی، معادلهای انسانی ارزیابی امنیت و شناخت هستند.
به گفته کانمن، نتیجهگیریهای فوری تــا زمــانی کارآمد هستند که نتایج به احتمال زیاد درست باشند یا اینکه هزینه یک اشتباه احتمالی قابل قبول باشد، یا وقتی این فوریت در زمان یا تلاش، باعث صرفهجویی زیادی شود. وقتی موقعیت آشنا نباشد، امکان خطر باشد و برای جمعآوری اطلاعات بیشتر، زمان کافی موجود نباشد، نتیجهگیری فوری میتواند مشکل ایجاد کند. اینها موقعیتهایی هستند که در آنها امکان بروز خطاهای شهودی وجود دارد که میتوان با مداخله خودخواسته سیستم ۲ از بروز آنها پیشگیری کرد.
پس با توجه به همه این تفاسیر بهتر است که زودتر روبات خود را بسازید.