سردرگمی و بیاعتمادی
چرا سرمایه اجتماعی افول کرد؟
بسیار درباره سرمایه اجتماعی شنیدهایم. اصطلاح آشنایی که در این سالها هم زیاد بر سر زبانها آمده و هم بارها به مسلخ و محاکمه کشیده شده است. جدای از مفهوم، آنچه مهم است شاخصهایی است که این تعریف به دست میدهد، آمارها و وضعیتی است که از سرمایه اجتماعی تصویر میشود و درنهایت تبیین دلایل فراز و فرود این آمارها در جامعه ایرانی در طول این سالهاست. البته دوره انتشار آمارهای ملی در این باب در بازههای زمانی طولانی بوده و آخرینشان به سال 1394 بازمیگردد. شاید نیاز به گفتن نباشد که شتاب تحولات و عوامل سرمایهسوز در همین سالیان اخیر به وضوح زیاد بوده و شاید ناامیدی از ماندن و علاقه به مهاجرت و افزایش مهاجرت افراد در پایگاههای گوناگون اجتماعی نشانهای از آن باشد.
بسیار درباره سرمایه اجتماعی شنیدهایم. اصطلاح آشنایی که در این سالها هم زیاد بر سر زبانها آمده و هم بارها به مسلخ و محاکمه کشیده شده است. جدای از مفهوم، آنچه مهم است شاخصهایی است که این تعریف به دست میدهد، آمارها و وضعیتی است که از سرمایه اجتماعی تصویر میشود و درنهایت تبیین دلایل فراز و فرود این آمارها در جامعه ایرانی در طول این سالهاست. البته دوره انتشار آمارهای ملی در این باب در بازههای زمانی طولانی بوده و آخرینشان به سال 1394 بازمیگردد. شاید نیاز به گفتن نباشد که شتاب تحولات و عوامل سرمایهسوز در همین سالیان اخیر به وضوح زیاد بوده و شاید ناامیدی از ماندن و علاقه به مهاجرت و افزایش مهاجرت افراد در پایگاههای گوناگون اجتماعی نشانهای از آن باشد.
سرمایه اجتماعی دارای چه مولفههایی است؟
به نظر جیمز کلمن سرمایه اجتماعی مانند دیگر اشکال سرمایه مولد است و امکان دستیابی به هدفهای معینی را که در نبود آن دستنیافتنی است فراهم میکند. از نگاه او سرمایه اجتماعی شیئی واحد نیست، بلکه انواع چیزهای گوناگونی است که دو ویژگی مشترک دارند:
1- شامل جنبهای از ساخت اجتماعی هستند.
2- کنشهای معین کنشگران جمعی را که در درون ساختار هستند، تسهیل میکنند.
به اعتقاد کلمن عواملی که سبب ایجاد گسترش سرمایه اجتماعی میشوند عبارتاند از: کمک، ایدئولوژی، اطلاعات و هنجارها.
پاتنام نیز منابع سرمایه اجتماعی را اعتماد، هنجارهای معامله متقابل و شبکههای افقی تعامل میداند که دارای ارتباطات درونی، خودتقویتکننده و خودافزاینده هستند. بنا به اعتقاد پاتنام ویژگی بازتولیدی سرمایه اجتماعی منجر به تعامل اجتماعی همراه با سطح بالایی از همکاری، اعتماد، معامله متقابل، مشارکت مدنی و رفاه اجتماعی میشود. وی همچنین اضافه میکند که نبود این ویژگیها در برخی از جوامع عهدشکنی، بیاعتمادی، فریب و حیله و بهرهکشی، انزوا، بینظمی و رکود را به دنبال خواهد داشت.
فوکویاما نیز در تعریفش آن را مجموعه معینی از هنجارها یا ارزشهای غیررسمی تعریف کرد که اعضای گروهی که همکاری و تعاون میانشان مجاز است در آن سهیم هستند. هنجارهایی که تولید سرمایه اجتماعی میکنند، اساساً باید شامل سجایایی از قبیل صداقت، ادای تعهد و ارتباطات دوجانبه باشد.
با توجه به نظرات سه جامعهشناسی که مبدأ نظریه سرمایه اجتماعی هستند میتوان به انواع هنجارهای غیررسمی و خلقیات و سجایای موجود به عنوان یکی از منابع سرمایه نگریست. انواع شبکههای روابط که مبتنی بر اعتماد اجتماعی هستند نیز بخش دیگری از مفهوم سرمایه اجتماعی را میآفرینند. در کنار این دو بخش هرگونه تعامل عملی و بیرونی اعم از مشارکت اجتماعی در زمره این مفهوم قرار میگیرد. با توجه به همین شاخصهاست که مطالعه وضعیت بعضی از آنها برای فهم این متغیر ضروری مینماید.
پندار از جامعه، اطرافیان و حاکمیت
پژوهشهای صورتگرفته در دهه اخیر نشان میدهد که مردم احساس میکنند که بدون نزدیکی به ساختار قدرت و بهرهمندی از روابط خاص، نمیتوانند به حق و حقوق خود دست پیدا کنند. قوانین برای آنها در مقایسه با سایرین به یکسان اجرا نمیشود و شایستگیهایشان ارج نهاده نمیشود.
در سال 1384، تنها 5 /22 درصد از افراد جامعه با این گزاره موافق بودهاند که «در جمهوری اسلامی هر تصمیمی که گرفته میشود به یکسان برای همه اجرا میشود» (فرهنگ سیاسی مردم ایران، 1384: 146). در سال 1393 نیز تنها 5 /15 درصد از مردم، «موفقیت مسئولان در رفع مشکل قانونگریزی» را زیاد ارزیابی کردهاند (سنجش سرمایه اجتماعی کشور، 1394: 59). در حالی که 7 /40 درصد از افراد، رواج «فرصتطلبی و سوءاستفاده از موقعیت» را در جامعه زیاد دانستهاند (همان، 120).
بنابراین افراد احساس میکنند بخش بزرگی از اطرافیان آنها قانون را رعایت نمیکنند و در صورت مهیا بودن فرصت از قوانین تخطی کرده و به سوءاستفاده از موقعیت خود میپردازند. پیوند چنین تصویری از جامعه در ارتباط با بیاعتمادی قرار خواهد گرفت.
پیمایش «سنجش سرمایه اجتماعی کشور» که در سال 1394 به شکل ملی به انجام رسیده، دادههای قابل توجهی را در باب احساس وجود «عدالت و برابری» در اختیار میگذارد که کاملاً میتواند به عنوان معیاری برای ادراک فضای ذهنی کنشگران حاضر در جامعه به خدمت گرفته شود.
در این پژوهش 9 شاخص برای سنجش میزان احساس عدالت و برابری طراحی شده و بر اساس آن پیمایش صورت گرفته است که نتایج آن به شرح جدول یک است:
همانگونه که ملاحظه میشود، تنها اقلیتی در حدود 15 درصد جامعه، احساس میکند که بین تلاشها، استعدادها و سختکوشیهایش با پاداش و رفاه رابطه وجود دارد. این به آن معناست که افراد فکر میکنند نمیتوانند از طریق سختکوشی و با تکیه بر استعدادهای خود، به رفاه و پاداشهای شایسته دست پیدا کنند. از طرف دیگر اکثریت افراد باور دارند که قوانین و تصمیمات برای همه به یکسان اجرا نمیشود، میان پست و مقام و شایستگی و تخصص رابطه زیادی وجود ندارد و بین وضع مالی افراد و مهارتها و تحصیلاتشان هم پیوندی چندان قوی موجود نیست. نتیجه یکچیز بیشتر نمیتواند باشد: «با تکیه بر مهارت، تحصیلات، شایستگی، تخصص و سختکوشی و تلاش، نمیتوان به رفاه و پاداشی متناسب دست پیدا کرد.» مقایسه شواهد آماری در استان تهران با کل کشور، نشان میدهد که احساس تبعیض و نابرابری در همه زمینهها در استان تهران بیش از میانگین کشوری است. این موضوع در اغلب شاخصها نیز تکرار میشود و این در حالی است که رسانههای عمومی که در دسترس همگان قرار دارد بیشتر تهران را بازنمایی کرده و به تصویر میکشند. در واقع تولید محرومیت و نمایش محرومیت از شهرهای بزرگ و خصوصاً تهران به کل کشور مخابره میشود.
بحران اعتماد اجتماعی
پاتنام اعتماد اجتماعی را ناشی از دو منبع یعنی هنجارهای معامله متقابل و شبکههای مشارکت مدنی میداند. از نظر وی اعتماد، همکاری را تسهیل میکند و هرچه سطح اعتماد در یک جامعه بالاتر باشد، احتمال همکاری هم بیشتر خواهد بود. همکاری نیز به نوبه خود اعتماد را ایجاد میکند. این اعتماد انواع دارد: اعتماد مردم به مردم، مردم به رسانهها، مردم به دولت (داخلی و خارجی) و در نهایت مردم به حاکمیت از جمله مولفههای اعتماد است که این روزها شاید بتوان درباره تکتکشان سخن گفت. نیازی به آمار نیست و تجربه زیسته ما تغییر در اعتماد و زمینههای بیاعتمادی را به خوبی احساس کرده است. به گواهی اغلب پیمایشهای اخیر نیز در سطح کلان این اعتماد با مشکل مواجه شده و روند نزولی داشته است. آمار دادگاهها و شکایتهای مختلف، شکست پروژههای عمومی، بیعلاقگی به مشارکت از مسیرهای تعریفشده و تلاش برای بازتولید مسیرهای جدید مثل انواع کمکرسانیهای انساندوستانه و... هم حاکی از آن است.
در پژوهشها نیز یافتهها از بحران اعتماد اجتماعی خبر میدهند. حدود دوسوم پاسخگویان یعنی 76 درصد «به مردم» اعتماد ندارند. این نسبت در سال 1353، 45 درصد بوده است. بدین معنی که کاهش اعتماد اجتماعی در دهههای اخیر بحرانی جدی در مناسبات اجتماعی است. بیاعتمادی در بین زنان بیش از مردان است. با افزایش سن از میزان بیاعتمادی کاسته میشود. به این ترتیب میتوان گفت بحران بیاعتمادی در نسل جوان به مراتب بیشتر از دیگر گروههای سنی است (گودرزی، 1383؛ گرایشهای فرهنگی و نگرشهای اجتماعی در ایران: 211).
آنگونه که در جدول 2 ملاحظه میشود تنها قریب به 20 درصد از افراد، دیگران را در حد زیادی قابل اعتماد میدانند. طبیعی است در فضایی که افراد نسبت به هم بیاعتمادند بسته شدن قراردادهای اجتماعی مبتنی بر خیر عمومی در سطح کلان و همچنین مبتنی بر اخلاقیات مشترک به شدت دشوار میشود. چون افراد نمیتوانند به هم اعتماد کنند، بوروکراسی برای نظارت بر حسن اجرای فعالیتها مدام مجبور به ایجاد مکانیسمهای نظارتی است. از طرفی ساختار قدرت نیز در این زمان به جای بهرهمندی از اقتدار مشروع به خاطر کاسته شدن از اعتمادها از انواع سلطه استفاده میکند. چرخهای که خود امکان اصلاح و بازایجاد اعتماد را مختل میسازد و افراد و گروههای اجتماعی را از هر نوع وابستگی و دلبستگی به نهادهای عمومی و فراگیر بازمیدارد.
پایین بودن اعتماد اجتماعی در دادههای مربوط به «پیمایش ملی فرهنگ سیاسی مردم ایران (1384)» که به همت مرکز افکارسنجی دانشجویان ایران (ایسپا) انجام شده نیز به خوبی تایید میشود. 62 درصد از پاسخگویان با این گزاره که «بیشتر افراد جامعه ما قابل اعتماد هستند» مخالف و کاملاً مخالفاند. تنها 8 /10 درصد از پاسخگویان، بیشتر افراد جامعه را قابل اعتماد میدانند که عدد بسیار ناچیزی است و همچنان که آمد، وجود بحرانی جدی در مساله اعتماد در جامعه را تایید میکند. این اعداد درباره فروشندگان و اصناف یا دیگر گروهها تکرار شده و به مراتب بدتر است.
قرار دادن مساله پایین بودن اعتماد اجتماعی در کنار سردرگمی اجتماعی که به کرات در پیمایشها تکرار شده ما را به سمت ارائه یک تحلیل علمی سوق میدهد. جامعه «سردرگم» توان انتخاب و تشخیص خود را از دست داده و در نتیجه امکان اعتماد در آن پایین آمده است.
پایین بودن اعتماد اجتماعی در جامعه سردرگم، خود نشاندهنده از بین رفتن منظومههایی است که در گذشته نقش «انسجامبخش» و «هویتساز» را برای جامعه ایفا میکرد. در نتیجه از دست رفتن آن منظومهها و جانشین شدن منظومههای متکثری از هنجارها و ارزشها و سبکهای زندگی جدید که برآمده از انواع موضوعات همچون سیاستها و برنامههای نئولیبرالی و مسائل سیاسی و اجتماعی موجود است، برقراری اعتماد اجتماعی میان این منظومههای متکثر را امری بسیار دشوار میکند. مسالهای که سویه دیگر آن را در دشواری مواجهه حاکمیت و نهادهای حاکمیتی و از جمله نیروهای امنیتی و انتظامی با این تکثر در سبکهای زندگی خواهد یافت.
امید و چشمانداز آینده
امید به آینده از جمله مفاهیمی است که ربط بسیار به اوضاع سیاسی و اجتماعی افراد دارد. در واقع چشماندازی که فرد از اوضاع جامعه برای خود در نظر میگیرد، میتواند میزان امیدواری وی از وضعیت او را تحت تاثیر قرار دهد. مفاهیمی چون ثبات سیاسی و اقتصادی و... و رشد و پیشرفت از جمله مفاهیمی هستند که میتوانند بر روی امید افراد از آینده و خاکستری و تیره نبودن آن تاثیرگذار باشند.
یکی از فاکتورهای مهم برای امید به آینده شفافیت و پیشبینیپذیری آینده میتواند باشد. چنین شاخصههایی میتواند امکان کار و فعالیت، برنامهریزی و سودآوری را برای هر فرد هموار سازد. امید به آینده از جمله مفاهیمی است که انزوا یا فعالیت را میآفریند. تحریمهای اقتصادی، انواع اتفاقاتی که مردم و نخبگان را در معرض پرسش قرار میدهد، موضوعاتی چون سقوط هواپیمای مسافربری، اتفاقات و اعتراضات آبانماه 98 و مواجهه با بیصداقتی و عدم شفافیت همگی میتواند زمینهساز ابهام و از دست رفتن آینده برای قشر وسیعی از مردم باشد. این در کنار مساله اشتغال و وضعیت اقتصادی و سبد درآمدی که هر روز افراد نظارهگر کوچک شدن آن هستند میتواند موضوع بسیار مهمی برای افول سرمایه اجتماعی و امید به آینده باشد.
زمان و مکانزدایی از موضوعات
سیاست زمانی و مکانی دنیای جدید روزبهروز بیشتر میشود. ما درگیر مشاغل و زندگی زمانزداییشده و مکانزداییشده هستیم. معیشت مردمان به تناسب بیشتر زمانزداییشده و مکانزداییشده است. گسترش استارتآپها و مشاغل مبتنی بر وب نمونهای از فعالیتهای فارغ از زمان و مکاناند. همین است که به تناسب، تعلقات ما به محل و زمانهایی که هویتهای ملی را دربر میگیرند کم میشود. از دست رفتن هویتهای جمعی ملی خود میتواند افول سرمایه اجتماعی را توجیه کند. بیتعلقی و رهابودگی، چشمانداز و پیشرفت را میگیرد و امکان و علاقه به مهاجرت و حضور در مکانها را بدون تعلق میکند. دنیای جدید به واسطه بیتعلقی به زمان و مکان «دنیای مجازی» نامیده میشود و گاهی از هویت نیز تهی میشود. گستره افرادی که فیک یا واقعی بودنشان معلوم نیست و امکان هر نوع همدلی را سلب میکنند از دستاوردهای فعال شدن این دنیاست. ضمن اینکه سرمایه اجتماعی به شیوه سنتی را مخدوش کرده و شاید بتواند دوستیها و روابط جدیدی خلق کند که بیشک مدل و شاخصههای آن با قبل متفاوت است. اما تا زمانی که موضوعات جدید نتواند هنجارهای خود را بیافریند، خودش مصداق بیهنجاری میشود.
گسترش کژکارکردهای سرمایه اجتماعی
سرمایه اجتماعی مولد است و میتواند به صور مختلف فرد را منتفع سازد و در بسیاری از اوقات آثار اقتصادی و سرمایهای روشن و آشکاری دارد. روابط و اعتمادهایی که فرصت میآفریند و از دل زندگی و مراودات اجتماعی سر بازمیکند. اما این نوع از سرمایه کژکارکردهایی دارد. آنجا که رانت و پارتی فرصتآفرینی میکند یک نوع از سرمایه را نشان میدهد. آنجا که همدلیها از پس انواع مصلحتاندیشیها رخ مینماید. سرمایه اجتماعی مفهومی دوپهلو است. گاهی این مشارکت و روابط بحرانزاست. خود میتواند سرمایهسوز و کاهشدهنده اعتماد عمومی باشد. هر چند در معنای فراگیر به این رفتارها سرمایه اجتماعی نمیگویند اما بیربط از تعاریف نیستند. این واقعی است که ارتباطات میتواند سرمایهساز باشد اما این شرط که این فرصتها باید در اختیار همگان باشد یا این دستمایهها نباید باعث دور زدن قانون شود موضوع مهمی است. در جامعه ما کژکارکردهای این ارتباطات و سرمایه اجتماعی منفی به قدری بازنمایانده شده که خود از عوامل افول سرمایه اجتماعی در معنای مثبت آن نیز شده است.
در واقع زمانی سرمایه اجتماعی افراد میتواند مفید قلمداد شود که در راستای مصالح جمعی و رشد عمومی بوده و لااقل آن را خنثی نکند. در سرزمینی که تکتک مردمش موفقیت خود را برآمده از موفقیت حاکمان و کلیت جامعهاش بداند و از طرفی امکان موفقیت را در صورت موفق نبودن سرزمینش ازدسترفته بداند، حس تعالیبخشی به سرزمین بیدار خواهد شد. انواع فعالیتهای داوطلبانه برای بالا بردن و اعتلای نام سرزمین به انجام میرسد. نکتهای که در اینجا هست اعتمادی است که افراد به حکمرانان و دولت دارند که فعالیت و خیرخواهی ایشان را تفسیری وارونه نمیکنند و از طرفی افراد مورد سوءاستفاده قرار نمیگیرند. این اعتماد مساله مهمی است. اینکه رشد شهر و کشورت را با رشد خود همسو بدانی، برای عملگرایی کافی نیست. باید به حاکمیت اعتماد داشته باشی و بدانی که تو و عملت به هر شکل و شیوهای مورد پذیرش خواهد بود.
تعلق اجتماعی با اعتماد اجتماعی درهمتنیده است و همه اینها در ساختن تصویری از آینده که امیدوارانه باشد، لازم است. اینها همه به تصمیمات کلان حاکمیت و تدابیر ریز و درشتی برمیگردد که یکشبه تبدیل به قانون میشود. چهره موجه حاکمیت برای مردمانش مورد نیاز است تا بتوان از عناصر احساس تعلق استفاده کرد و نباید فراموش کرد که از پس هر بحران و هر اتفاق میتوان هم سرمایه اجتماعی و همدلی را بالا برد و هم یک قدم نازلترش کرد. مدیریت درست و شناخت واقعی از جامعه میخواهد. این روزها سرمایه اجتماعی جامعه ایرانی به شدت با مدل حکمرانی درهمتنیده شده است و شاید نتوان از سرمایه گفت و از مدلهای حکمرانی و مشکلات مبتلا به آن ننوشت. چیزی که فعلاً قرار است در لابهلای سطور این نوشته خوانده شود.