رنگ کمرنگ تعلق
چرا مشارکت سیاسی مردم کم شد؟
برای بسیاری از تحلیلگران سیاسی، میزان مشارکت مردم در انتخابات مجلس یازدهم از نتایج آن مهمتر بود. شرایط انتخابات و تایید صلاحیتها به نحوی بود که میشد نتیجه انتخابات و ترکیب مجلس یازدهم را حدس زد اما با توجه به وقایع یک سال اخیر بهخصوص مسائل اقتصادی و اعتراضات آبانماه و حادثه هواپیمای اوکراینی و... خیلیها منتظر بودند که میزان مشارکت مردم را در انتخابات ببینند و بر اساس آن تحلیلی از رابطه شهروندان و حاکمیت داشته باشند. در نهایت مشارکت مردم در انتخابات کل کشور 42 درصد و در تهران 26 درصد شد که کمترین میزان مشارکت بعد از انقلاب است.
برای بسیاری از تحلیلگران سیاسی، میزان مشارکت مردم در انتخابات مجلس یازدهم از نتایج آن مهمتر بود. شرایط انتخابات و تایید صلاحیتها به نحوی بود که میشد نتیجه انتخابات و ترکیب مجلس یازدهم را حدس زد اما با توجه به وقایع یک سال اخیر بهخصوص مسائل اقتصادی و اعتراضات آبانماه و حادثه هواپیمای اوکراینی و... خیلیها منتظر بودند که میزان مشارکت مردم را در انتخابات ببینند و بر اساس آن تحلیلی از رابطه شهروندان و حاکمیت داشته باشند. در نهایت مشارکت مردم در انتخابات کل کشور 42 درصد و در تهران 26 درصد شد که کمترین میزان مشارکت بعد از انقلاب است.
باید توجه داشت که به غیر از انتخابات مجلس اول در ادوار دیگر همیشه مشارکت در تهران کمتر از کل کشور بوده است. علت این مساله میتواند سیاسیتر بودن انتخابات در تهران و تاثیر مسائل قومی و محلی بر انتخابات سایر شهرها باشد. میانگین مشارکت در انتخابات مجلس در تهران در یازده دوره مجلس حدود 43 درصد و در کل کشور 59 درصد بوده است. این 16 درصد اختلاف در میانگین را میتوان نتیجه تاثیر مسائل قومی و محلی و همینطور تحصیلات نسبتاً بالاتر بر مشارکت سیاسی مردم دانست. به عبارت دیگر اگر میزان مشارکت تهرانیها در انتخابات مجلس را «سنجه مشارکت سیاسی طبقه متوسط شهری» بدانیم متوسط این سنجه در 40 سال اخیر حدود 43 درصد بوده که امسال به کمترین میزان خود یعنی 26 درصد رسیده است.
البته انتخابات ریاستجمهوری هم میتواند سنجهای برای مشارکت سیاسی انبوه باشد. میانگین مشارکت مردم در انتخابات ریاستجمهوری در 12 دوره بعد از انقلاب 67 درصد بوده است. به نظر میرسد مردم انتخابات ریاستجمهوری را مهمتر و موثرتر از انتخابات مجلس میدانند. ضمن اینکه به دلایلی معمولاً آمار واجدین شرایط در انتخابات ریاستجمهوری کمتر از انتخابات مجلس اعلام میشود و در نتیجه نسبت مشارکت بالا میرود.
در هر حال اگر مبنا را انتخابات قرار دهیم مشارکت مردم در چهار دهه اخیر در مجموع خوب بوده و تقریباً دوسوم مردم کشور دستکم در حد رأی دادن در انتخابات مشارکت سیاسی دارند و حتی با حذف اثر عوامل قومی و محلی در بدبینانهترین حالت حدود 43 درصد مردم مشارکت انتخاباتی دارند که در قیاس با کشورهای دیگر نسبت کمی نیست. با این حال تجربه نشان داده انتخابات مجلس در تهران سنجه دقیقتری برای مشارکت سیاسی آگاهانه مردم است و به همین دلیل نرخ 26 درصد مشارکت در انتخابات اخیر قطعاً یک زنگ خطر خواهد بود.
به نظر میرسد بخشی از این تنزل مشارکت به دلیل کاهش اعتماد به نهادهای رسمی است. مشارکت انتخاباتی معمولاً تا حد زیادی متاثر از اعتماد مردم به تاثیرگذاری و کارایی نهادهاست. یعنی وقتی مردم احساس میکنند که در نتیجه رای آنها سیاستهای حاکم بر یک نهاد قانونی تغییر میکند طبیعی است که میل به مشارکت افزایش مییابد. به عنوان مثال در دهه 60 که مجلس در انتخاب نخستوزیر تاثیر داشت و قدرت اجرایی کشور متاثر از مجلس بود مشارکت در انتخابات مجلس و ریاستجمهوری کمابیش برابر بود اما با تغییر قانون اساسی و افزایش اختیارات ریاستجمهوری و کاهش قدرت مجلس به تدریج مشارکت در انتخابات مجلس نزولی شد و این روند نزولی در سالهای اخیر و با کاهش بیشتر اختیارات مجلس توسط نهادهای دیگر شیب تندتری پیدا کرده است. به وضوح مشخص است مردم تاثیر ریاستجمهوری را بیشتر از مجلس میدانند و به همین دلیل مشارکت در انتخاب آن بیشتر است. البته احتمال اینکه مشارکت در انتخابات ریاستجمهوری بعدی هم کمتر از ادوار پیشین شود بسیار بالاست. زیرا این روزها نهاد ریاستجمهوری هم اعتبار خود را از دست داده و اعتماد مردم به کارایی آن کم شده است.
مشارکت مدنی یا مشارکت تودهای
البته باید توجه داشت که مشارکت سیاسی تنها رای دادن در انتخابات نیست. ساموئل هانتینگتون مشارکت سیاسی را کوشش شهروندان معمولی جامعه برای اثرگذاری بر سیاستهای عمومی و رفتار رهبران به هر شکل و طریق میداند. پس مشارکت سیاسی فقط رای دادن نیست. بسیاری از نظریهپردازان، مشارکت سیاسی را به دو گونه مشارکت تودهای و مشارکت مدنی تفکیک میکنند. مشارکت مدنی در قالب فعالیتهای حزبی و سازمانی در حوزههای مختلف به هر نحوی که بر سیاستگذاری عمومی موثر باشد صورت میگیرد. فعالیت در نهادهای مدنی محلی، سمنها، احزاب، سندیکاها، مجامع غیررسمی اما پایدار برای گفتوگو و چانهزنی با نهاد قدرت و اینگونه شیوهها همه انواع مختلف مشارکت سیاسی مدنی هستند. اما فعالیتهایی نظیر شرکت در راهپیماییها و تجمعات تودهای، رایدهی در انتخابات و هرگونه فعالیت منفرد و نهادنایافته را میتوان مشارکت سیاسی تودهای تلقی کرد.
طبعاً کیفیت مشارکت مدنی از منظر یک نظام سیاسی بالغ و باثبات، بالاتر از مشارکت تودهای است زیرا مشارکت مدنی هم مسوولانهتر است و هم اثربخشی بیشتری دارد. مشارکت مدنی معمولاً توسط نخبگان انجام میشود به همین دلیل هم اثر مفیدتر و عمیقتری دارد و به پایداری نظام سیاسی و کاهش شکاف بین دولت و ملت هم کمک میکند. ضمن اینکه مشارکت مدنی در هدایت و شکلدهی به مشارکت تودهای هم موثر است. اما در ایران متاسفانه اشکال مختلف مشارکت مدنی نداریم. احزاب واقعی و موثر وجود ندارند، سازمانهای غیردولتی و مردمنهاد (سمن) به بازی گرفته نشده و عمدتاً به مثابه یک تهدید انگاشته میشوند، رسانههای مستقل و واقعی تضعیف میشوند و حتی نهادهای اجتماعی از حضور در عرصه سیاست منع میشوند. مردم عادی هم به تدریج یاد گرفتهاند که از سیاست دوری گزیده و برای خود دردسر درست نکنند. طبیعی است در چنین شرایطی مشارکت سیاسی مدنی از بین رفته و مشارکت تودهای جایگزین آن میشود.
در پیمایش ملی فرهنگ سیاسی مردم ایران که در آبان 84 یعنی ابتدای دولت احمدینژاد انجام شده مشخص شد احساس ناامنی سیاسی در 54 درصد مردم زیاد و در 32 درصد متوسط بوده یعنی تنها 14 درصد مردم احساس ناامنی سیاسی کمی داشتهاند. طبیعی است که در چنین جامعهای مشارکت سیاسی مدنی کاهش مییابد. در همین پیمایش 83 درصد مردم اعتماد خود به نهادهای نظام را متوسط یا کم ارزیابی کردهاند و شاخص اعتماد به مسوولان نظام از 100 حدود 41 بوده و تنها 19 درصد مردم نگرش مثبتی به سیاستمداران داشتهاند. در چنین جامعهای طبیعی است که 59 درصد پاسخگویان مشارکت سیاسی خود را کم و 26 درصد متوسط و فقط 15 درصد زیاد اظهار کنند.
باید توجه داشت در همین سال 84 که این پیمایش انجام شده 60 درصد واجدین شرایط در انتخاباتی شرکت کرده بودند که به برآمدن احمدینژاد انجامید. یعنی در حالی که 60 درصد مردم رای داده بودند تنها 15 درصد احساس میکردند مشارکت سیاسی بالایی دارند. پس باید توجه داشت صرف مشارکت مردم در انتخابات و رای دادن به این معنا نیست که آنها احساس میکنند واقعاً در سرنوشت سیاسی خود مشارکت دارند. آنچه این حس را ایجاد میکند مشارکت مدنی و مستمر در وجوه مختلف سیاستگذاری و دیدن نتیجه و اثر آن است. اینجاست که مشکل خودش را نشان میدهد.
امید و مشارکت سیاسی
اساساً مردم در انتخابات و دیگر انواع مشارکت سیاسی شرکت میکنند چون امید به تغییر دارند. مردمی که از تغییر ناامید شوند مشارکت سیاسی کمی خواهند داشت بهخصوص مشارکت مدنی که هم انگیزه بیشتری میخواهد و هم هزینه بیشتری دارد. در همین پیمایش ملی فرهنگ سیاسی مردم ایران که در آبان 84 انجام شده اخذ رضایت از زندگی از 100 برابر با 39 و شاخص امید به آینده از 100 برابر با 43 شده است. یعنی در آن زمان هم رضایت از وضعیت موجود و هم امید به آینده متوسط متمایل به پایین بوده اما امید کمی بیشتر از رضایت بوده است. قطعاً در این 14 سال هر دو شاخص افت کردهاند و احتمالاً امید حتی از رضایت هم کمتر شده است. مثلاً تحقیقاتی که در خصوص امید به آینده در جوانان انجام شده این روند پایدار کاهش امید را نشان میدهد. در سال 1385 پیمایش ملی سرمایه اجتماعی نشان میداد که 44 درصد جوانان آینده را بهتر از امروز میدیدند و 31 درصد معتقد بودند آینده بدتر از امروز خواهد بود. اما در سال 93 پیمایشی که توسط ایسپا انجام شد نشان داد فقط 27 درصد جوانان آینده را بهتر از امروز دانسته و 44 درصد آینده بدتری را پیشبینی میکردند. آخرین پیمایش ایسپا در این زمینه در سال 97 انجام شد که نشان میداد 64 درصد جوانان آینده را بدتر از امروز پیشبینی میکنند. این اعداد نشان میدهد در عرض 12 سال نسبت جوانان ناامید از 31 درصد به 64 درصد افزایش پیدا کرده یعنی بیش از دو برابر شده است. این در حالی است که طبق مطالعات موسسه ایپسوس در سال 2017 از بین جوانان 18 تا 24 سال در 32 کشور دنیا تقریباً 70 درصد آنها به آینده شغلی و اقتصادی خود امیدوار بودند. مطالعه دیگری هم که در سال 93 توسط ایسپا با هدف بررسی نگرش مردم به آسیبهای اجتماعی در جمعیت بالای 18 سال شهری سراسر کشور انجام شد، نشان میداد تنها 32 درصد مردم به حل معضلات اجتماعی (نظیر طلاق و فساد و جرم و بزه و...) امیدواری زیادی دارند و 23 درصد امیدواری متوسط و 42 درصد امیدواری کمی دارند. مطالعات مختلف همگی بیانگر همین بحران ناامیدی در جامعه هستند.
امید یعنی اعتقاد جمعی یک ملت به توانایی تحقق یک آینده خوشایند که به تعبیر ریچارد رورتی، دو عنصر دارد، یکی اشتراک نظر جامعه در توصیف وضعیت مطلوب و دیگری اعتماد عمومی به قابلیتهای جامعه و ساختارهای قدرت برای تحقق وضعیت مطلوب مورد توافق. به این تعبیر امید اجتماعی محقق نمیشود مگر اینکه اولاً تفاهم نسبی درباره شکل مطلوب جامعه در آینده وجود داشته باشد و ثانیاً جامعه معتقد باشد توانایی تحقق این آینده مطلوب وجود دارد. به همین دلیل است که در یک جامعه فقیر ممکن است امید اجتماعی بالا باشد چون محتمل است که در جامعه تصوری از آینده مطلوب مورد توافق باشد و احساس اعتمادبهنفس جمعی هم بالا باشد.
با این تعریف مشخص است که جامعه ایرانی به شدت دچار مساله امید اجتماعی است. جامعه چنان دچار ازهمگسیختگی شده که اساساً توانایی مفاهمه و گفتوگو در خصوص آینده مطلوب را ندارد. ایران ایدهآل در خیال اقشار مختلف جامعه، تفاوتها و گاه تعارضهای جدی دارد. اعتمادبهنفس ملی نیز اندک است. بخش مهمی از جامعه ایرانی احساس ضعف و سرخوردگی میکنند. توسل به اعتقادات آخرالزمانی یا چشم دوختن به بیگانه یا تلاش برای تفکیک سرنوشت فردی از سرنوشت جمعی همگی نشانههایی از این احساس ضعف هستند. طبیعی است در چنین جامعهای مشارکت سیاسی هم کاهش خواهد یافت وقتی آدمها امیدی ندارند که آینده بهتر باشد چرا باید به فرآیندهایی اعتماد کنند که از نتیجه آنها ناامید هستند؟
همبستگی اجتماعی و مشارکت سیاسی
مشارکت سیاسی ربط مستقیم دارد به همبستگی اجتماعی، یعنی وجود این حس در آحاد مردم که به هم در قالب یک جامعه پیوند دارند و این پیوند به سعادت آنها کمک میکند. آنچه تودهای از آدمها را یک ملت میکند تصور مشترکی است که از آینده ایدهآل دارند. آیندهای که تحقق آن منوط به در کنار هم بودن فرد فرد آحاد جامعه است. این آینده ایدهآل همان رویای جمعی است. رویایی که همه اجزای یک جامعه روایت شخصیشدهای از آن را در ذهن خود دارند. رویای یک جامعه را باید در تصویری دید که مردم برای فرزندان خود آرزو میکنند. رویای آدمها آرزوهایی است که دست یافتن به آنها شرط حیات نیست بلکه منشأ لذت است. در رویای برخی آدمها ثروت جای مهمی دارد، برخی آرامش و رفاه را آرزو میکنند، عدهای هیجان و تجربههای جدید را در خیال خود میپرورانند، بعضیها زندگی رویایی را در ساختن و خلق دستاوردهای عظیم میدانند و حتی جمعی هم لذتهای جسمی را منتهای آمال خود میدانند. به هر حال هر کسی رویایی دارد. رویای جمعی یک ملت در سطحی بالاتر از رویاهای فردی میایستد و فراروایتی است که به روایتهای فردی از آینده ایدهآل جهت میدهد.
حال سوال این است که آیا ایرانیها هم رویای جمعی دارند؟ آیا فراروایتی از رویای ایرانی وجود دارد که اغلب ایرانیها اعم از زن و مرد، فقیر و غنی، مذهبی و غیرمذهبی، فارس و ترک و لر و بلوچ و عرب و... به آن باور داشته باشند؟ آینده ایدهآلی که یک زن فقیر کرد در مرزهای غربی کشور برای فرزند خود در خیالش متصور است چه اشتراکاتی با رویای مرد ثروتمند تحصیلکرده ساکن شمال تهران دارد؟ آیا این اشتراکات در حدی هست که رویای ایرانی را بسازد؟ پاسخ من منفی است. به گمان من ایرانیها رویای جمعی ندارند و به همین دلیل جامعه ایرانی با بحران گسست روبهرو شده است.
یک نظرسنجی که در بین دانشجویان سراسر کشور در سال 93 انجام شده نشان میدهد که 45 درصد دانشجویان در شرایطی که آدمهای دیگر به کمک آنها نیاز دارند خیلی محتمل است به آنها کمک کنند و 35 درصد تا حدودی احتمال دارد کمک کنند و 20 درصد مابقی احتمال کمک کردن را اندک میدانند. همین تحقیق نشان میداد بیشترین احتمال کمک به افراد خانواده و سپس دوستان و آشنایان و در وهله بعد افراد هممحله و همشهری و کمترین احتمال کمک هم به افراد ناآشنا و خارجی برمیگردد. یعنی حتی دانشجویان که بخش تحصیلکردهتر و نوگراتر جامعه هم تلقی میشوند پیوندهای اجتماعی خود را بیشتر از مناسبات قومی و خویشاوندی میگیرند. چنین افرادی در عمل خود را در همبستگی با آدمهای دیگر در گوشه و کنار این سرزمین تعریف نمیکنند که انگیزهای برای مشارکت سیاسی داشته باشند.
طبیعی است که این وضعیت منجر به بیاعتمادی به جامعه میشود. همین نظرسنجی نشان میدهد دانشجویان در مجموع اعتقادی به اخلاقی بودن جامعه ندارند. 63 درصد دانشجویان در مجموع جامعه را کم یا بسیار کم پایبند به اخلاق دانسته، 29 درصد تا حدی و فقط 4 درصد جامعه را زیاد یا خیلی زیاد اخلاقمدار میدانند. طبیعی است وقتی نگاه آدمها به جامعهای که در آن زندگی میکنند چنین باشد احساس تعلقی به آن نخواهند داشت.
وقتی افراد به جامعه احساس تعلق نمیکنند مشارکت سیاسی دیگر معنا ندارد. مشارکت سیاسی وقتی انجام میشود که شما احساس کنید با یک حرکت گروهی در کنار هم میتوانید تغییری ایجاد کنید. یعنی شما روی مشارکت دیگران هم حساب باز میکنید حتی آنهایی که نمیشناسید صرفاً به این دلیل که با آنها احساس همسرنوشتی و داشتن یک رویای جمعی مشترک دارید. این دقیقاً همان چیزی است که این روزها کمتر داریم.