قطعه ناجور پازل
پویا جبلعاملی از ناکارآمدی سیاستهای انبساطی برای خروج از رکود تورمی میگوید
پویا جبلعاملی میگوید: حرفهایی که زده میشود مبنی بر اینکه میخواهیم سیاستهای انبساطی اجرا کنیم تا اقتصاد از رکود خارج شود، ظاهر ماجراست. مساله اصلی جای دیگری است: کسری بودجه دولت. چون دولت نمیتواند کسری بودجه خود را پوشش دهد و بانک مرکزی هم استقلال لازم را ندارد، برای جبران این کسری دست به چاپ پول میزند.
در شرایطی که اقتصاد ایران همزمان با رشد منفی اقتصادی یکی از بدترین دورههای تورمی خود را تجربه میکند، زمزمههایی مبنی بر اتخاذ سیاستهای انبساط پولی برای خروج از رکود، نگرانیهای بسیاری درباره تشدید تورم و حرکت به سمت ابرتورم برانگیخته است. به اعتقاد پویا جبلعاملی «تاکید بر سیاستهای پولی انبساطی تنها نوعی واکنش از سوی سیاستگذاری است که میخواهد نشان دهد دست روی دست نگذاشته و برای خروج از رکود کاری کرده است... اما کسانی که این صحبتها را مطرح کردهاند، خودشان هم میدانند که علت اصلی مشکل امروز اقتصاد ایران ضعف تقاضا نیست.» به گفته این اقتصاددان جوان این حرفها «ظاهر ماجراست» و مساله اصلی تلاش برای پوشش دادن کسری بودجه دولت است. او علت اصلی منفی شدن روند حرکتی اقتصاد ایران را تحریم میداند و عبور از آن را منوط به حلوفصل این مساله برمیشمرد، اما میگوید: «اگر از راهحلهای سیاسی و اجتماعی بگذریم، تنها اقدام «مطلقاً اقتصادی» که میتوان انجام داد، اصلاحات ساختاری است. و در چنین پازلی، قطعهای به نام مدیریت تقاضا و سیاست انبساط پولی اساساً کار نمیکند.»
♦♦♦
جمعبندی امروز سیاستگذاران و مقامات تیم اقتصادی دولت -شامل بانک مرکزی- ظاهراً این است که چون تحریم منجر به رکود اقتصادی شده، برای ایجاد رونق باید با سیاستهای پولی، تقاضا را تحریک کرد. اگر گفتوگو را با بخش اول این گزاره شروع کنیم، به نظر شما ریشه رکودی که امروز گریبان اقتصاد ایران را گرفته کجاست؟ آیا تحریم -و فقط تحریم- عامل این وضعیت بوده است؟
اجازه بدهید پاسخ شما را از یک سطح بالاتر بدهم: شرایط امروز اقتصاد ایران به یک معنا رکود است چون رشد منفی اقتصادی را در دو فصل پیاپی تجربه کرده، اما در واقع چیزی فراتر از رکود را به تصویر میکشد. در شرایط رکود، «سیکل تجاری» منفی میشود، ولی روند کلی اقتصاد مثبت است؛ مساله امروز اقتصاد ایران -که از ابتدای دهه 1390 و با تحریمهای اولیه به آن مبتلا شده- این است که روند حرکت کلی اقتصاد هم منفی شده است. به این معنا که چون نرخ سرمایهگذاری در اقتصاد ایران نزولی شده، الان سیکلهای تجاری روی یک روند نزولی قرار گرفتهاند و روند بلندمدت اقتصاد ایران منفی شده است. این یک رکود معمولی نیست، بلکه به این معناست که درآمد سرانه ایرانیان که در بلندمدت (دستکم از زمان کشف نفت تا امروز) بالاتر از متوسط جهانی بوده، در حال تغییر جهت و رفتن به زیر متوسط جهانی است و در ادامه کشور ما را به یک کشور فقیر بدل میکند. وقتی روند بلندمدت اقتصاد منفی شود، برای خروج از سیر قهقرایی باید کل روند را تغییر داد.
بنابراین من مشکل را فقط در یک سیکل رونق و رکود تجاری نمیبینم که به واسطه آن گفته شود میخواهیم از ابزارهای طرف تقاضا استفاده کنیم و از رکود خارج شویم. ضمن اینکه حتی اگر روند کلی اقتصاد نزولی نشده بود، همین که اقتصاد ایران همزمان با رکود و تورم مواجه شده نشان میدهد که مشکل در شوک منفی عرضه است. و شوک منفی عرضه را نمیتوان با سیاستهای طرف تقاضا از بین برد. مشکل جای دیگری است که باید به آن توجه کرد: در تحریم.
من وجود مشکلات ساختاری در اقتصاد ایران را به هیچوجه رد نمیکنم، اما تحریم بالذاته شرایطی را برای اقتصاد ایران ایجاد کرده که تا پیش از این وجود نداشت. یعنی اقتصاد ایران با وجود تمام مشکلات ساختاری در یک روند بلندمدت رشد مثبت قرار داشت، ولی الان روند نزولی شده و این اتفاق فقط به دلیل تحریم رخ داده است.
در مجموع به نظر میرسد تاکید بر سیاستهای پولی انبساطی تنها نوعی واکنش از سوی سیاستگذاری است که میخواهد نشان دهد دست روی دست نگذاشته و برای خروج از رکود کاری کرده است. با این حال، فکر میکنم کسانی که این صحبتها را مطرح کردهاند، خودشان هم میدانند که علت اصلی مشکل امروز اقتصاد ایران ضعف تقاضا نیست. مشخص است که کشوری که با تورم بالای 40 درصد (در شاخص نقطهبهنقطه) مواجه است، ظرفیت تولیدی خالی چندانی ندارد که با ایجاد تقاضا بتوان در آن رونق ایجاد کرد.
به نظر من، افراد دخیل و موثر در فضای سیاستگذاری باید علت اصلی وضع امروز اقتصاد ایران را به تصمیمگیران اصلی کشور منتقل کرده و خطری را که با آن مواجه هستیم، برجسته کنند: کشور در حال حرکت به سمت فقیر شدن است و این مساله سادهای نیست. تاکید میکنم که این یک سیکل رونق و رکود نیست؛ یک تغییر در روند بلندمدت اقتصاد ایران و بسیار بسیار خطرناک است.
آیا شواهد بیشتری درباره اینکه روند بلندمدت حرکت اقتصاد ایران نزولی شده در اختیار دارید؟
شاهد اصلی این ادعا نرخ سرمایهگذاری خالص است. اگر آمار و ارقام حسابهای ملی را دنبال کنید، میبینید که نرخ سرمایهگذاری خالص در اقتصاد ایران کاهش پیدا کرده و ما در حال حرکت به سمتی هستیم که سرمایهگذاری انجامشده نمیتواند استهلاک سرمایه را پوشش دهد و در نتیجه خالص انباشت سرمایه ما منفی میشود. یعنی آنچه به عنوان سرمایه در کشور داریم، روزبهروز تحلیل میرود و ما حتی نمیتوانیم استهلاک آن را جبران کنیم. در حالی که اگر بخواهیم توسعه پیدا کنیم و رفاه عمومی را افزایش دهیم، باید سرمایهگذاری خالصمان را بیشتر کرده و انباشت سرمایهمان را بالا ببریم.
نمود عینی این مساله در آمار و ارقام حسابهای ملی وجود دارد. نرخ سرمایهگذاری در اقتصاد ایران در بلندمدت همواره بالای 30 درصد بوده، اما از ابتدای دهه 1390 به زیر 20 درصد کاهش پیدا کرده است. این یک تغییر روند بسیار خطرناک و درد اصلی اقتصاد ماست.
و به نظر شما تحریمها باعث این تغییر روند شدهاند...
در ریشهیابی این تغییر روند، من نقش تحریم را پررنگتر از مشکلات ساختاری میبینم. هرچند در همین شرایط هم اگر بتوانیم مشکلات ساختاری -از مسائل مالیاتی و بوروکراسی گرفته تا یارانههای مختلف کالایی (از جمله یارانه انرژی)، مشکلات بانکی و صندوقهای بازنشستگی- را اصلاح کنیم، وضعیت میتواند بهبود یابد. یعنی حتی اگر فرض کنیم که با تحریم نمیتوانیم کاری کنیم و آن را دستکم ظرف یکی دو سال آینده «دادهشده» (given) در نظر بگیریم، باید اصلاحات ساختاری را انجام دهیم. اگر از راهحلهای سیاسی و اجتماعی بگذریم، تنها اقدام «مطلقاً اقتصادی» که به نظر من میرسد، انجام این اصلاحات است. و در چنین پازلی، قطعهای به نام مدیریت تقاضا و سیاست انبساط پولی اساساً کار نمیکند.
اما حتی اگر این سیاست در راستای هدفی که از آن صحبت شده «کار نکند»، طبیعتاً نمیتواند بدون عواقب بماند و ممکن است نتایج نامطلوبی به بار بیاورد. برخی اقتصاددانان معتقدند در شرایطی که اقتصاد ایران با تورم بالا درگیر است، سیاستهای انبساط پولی میتواند به تشدید تورم و حتی افتادن در تله ابرتورم بینجامد. به نظر شما خطرات و نتایج ناخواسته احتمالی اعمال چنین سیاستی چه خواهد بود؟
من ادعا نمیکنم که این سیاست حتماً به ابرتورم میانجامد، ولی فکر میکنم راه را برای ابرتورم باز میکند. از دید من، سیکلهای تجاری در اقتصاد ایران به درآمدهای نفتی وابستهاند. حالا که درآمدهای نفتی به شدت کاهش پیدا کرده، در صورت ایجاد تقاضای بیشتر از ناحیه سیاستهای پولی جدید و کسری بودجه، نه رشد اقتصادی چندانی ایجاد خواهد شد و نه اشتغال معناداری. تنها مسالهای که ایجاد میشود این است که تورم بسیار بالای امروز را به سمت سطوحی میبرد که اقتصاد ایران تاکنون نظیر آن را تجربه نکرده است.
البته امروز در شرایطی هستیم که ممکن است انتظارات تورمی جامعه به شکل انتظارات تطبیقی گذشتهنگر عمل کند و مردم انتظار داشته باشند وقتی تورم به سطوح 30 تا 40درصدی میرسد، کمکم کاهش پیدا کند. چنین شکلی از انتظارات میتواند روی تورم اثر کاهنده داشته باشد، ولی در هر حال، سیاستهای انبساطی روی تورم فشار افزایشی وارد خواهد کرد.
این نکته را هم اضافه کنم: حرفهایی که زده میشود مبنی بر اینکه میخواهیم سیاستهای انبساطی اجرا کنیم تا اقتصاد از رکود خارج شود، ظاهر ماجراست. مساله اصلی جای دیگری است: کسری بودجه دولت. چون دولت نمیتواند کسری بودجه خود را پوشش دهد و بانک مرکزی هم استقلال لازم را ندارد، برای جبران این کسری دست به چاپ پول میزند. یعنی درد اصلیشان آنجاست، اما رنگ و لعاب ایجاد رونق اقتصادی به آن زدهاند.
در دور قبلی تحریمها هم ما با مشکلات مشابهی مواجه شدیم و به دام رکود تورمی افتادیم، ولی در سالهای 1395 و 1396 به نظر میرسید که از آن وضعیت خارج شدهایم. ضمن اینکه از ابتدای دهه 1390 تا سال 1395 روند تشکیل سرمایه ثابت نزولی بود، اما در سال 1396 این روند سرانجام تغییر کرد و به سمت مثبت شدن گروید. اگر بخواهیم از تجربه گذشته درس بگیریم، فکر میکنید در دور قبلی تحریم چه اتفاقی افتاد که سرانجام اقتصاد ایران را از آن دام خارج کرد؟
دقیقاً همان چیزی که امروز از آن صحبت کردم: حرکت به سمت کاهش تحریمها. در سال 1392 هنگامی که یک نفر پیدا شد که از «گام برداشتن به سمت کاهش مشکلات بینالمللی و برداشته شدن تحریمها» حرف زد، انتظارات تورمی کاهش پیدا کرد، بازارهای دارایی باثبات شد و تورم به سمت تکرقمی شدن حرکت کرد. من کاری به ملاحظات سیاسی ندارم، اما از دید اقتصادی فکر میکنم اگر میخواهیم تورم را کاهش دهیم، ثبات را به بازارهای دارایی برگردانیم و اقتصاد را از وضعیت شوک خارج کنیم، باید دقیقاً همان راهی را برویم که سال 1392 رفتیم. همین که دولت به سمت کاهش التهاب در روابط خارجی گام بردارد و جامعه احساس کند که تحریمها میتواند تقلیل یابد، وضعیت معکوس میشود و ثبات به بازارها بازمیگردد.
برداشت من از صحبتهای شما این است که همانند سال 1392، در شرایط رکود تورمی کنونی، سیاستگذار بهجای آنکه اولویت را بر خروج از رکود قرار دهد، باید روی کاهش تورم متمرکز شود. درست است؟
دقیقاً همینطور است. چون دولت ابزار اقتصادی برای ایجاد رونق از طرف تقاضا در اختیار ندارد. البته ابزار اقتصادی در اختیار دارد، اما نه در طرف تقاضا، بلکه در طرف عرضه. و آن همان اصلاحات اقتصادی است. اگر نتواند اصلاحات اقتصادی را انجام دهد، دیگر برای ایجاد رونق کاری از دست دولت برنمیآید. بنابراین اگر بخواهد از ابزار تقاضا استفاده کند، این ابزار میتواند روی کاهش تورم متمرکز شود و «کار کند» نه خروج از رکود.
همینجا در پرانتز عرض کنم که بانک مرکزی با آغاز عملیات بازار باز میتواند یک گام مثبت در زمینه اصلاحات اقتصادی بردارد. چراکه انجام عملیات بازار باز به این معناست که بانک مرکزی ابزار پولی سیاستگذاری خود را احیا کرده و از آن استفاده میکند. این اتفاق در اقتصاد ایران سابقه نداشته و یکی از اصلاحات مناسبی است که امیدوارم بانک مرکزی آن را انجام دهد. ولی بعد از اینکه این ابزار به دست آمد و بازار ایجاد شد، درباره اینکه نرخ بهره سیاستی چقدر باید باشد، باید بحث شود. در این مورد به نظر میرسد افتراق نظر وجود دارد. از دید من، در اقتصادی که نرخ تورم 40درصدی دارد، نرخ بهره سیاستی باید بالا برود تا بتواند تورم را کنترل کند، ولی ظاهراً مقامات پولی نظر دیگری در این باره دارند.
در صحبتهای شما اشارهای به این فرض بود که دولت ایران -احتمالاً به دلیل حضور دونالد ترامپ در کاخ سفید- دستکم در یکسال و نیم آینده نمیتواند کاری برای بهبود روابط خارجی و حذف تحریمها انجام دهد. بنابراین از اصلاحات ساختاری در داخل به عنوان تنها ابزار دولت برای تغییر وضعیت اقتصادی کشور نام بردید. با توجه به شرایط امروز اقتصاد ایران و اینکه اصلاحات ساختاری به هر حال با درد و خونریزی همراه خواهد بود، فکر میکنید کدامیک از این اصلاحات را باید در اولویت قرار داد که هم اثرگذار باشد و هم هزینه زیادی ایجاد نکند؟
فکر میکنم به موازات انجام عملیات بازار باز توسط بانک مرکزی، میتوان اصلاح سیستم بانکی را هم آغاز کرد: باید سرمایه بانکها را پوشش بدهند، وضعیت بانکهای بد را به طریقی فیصله بدهند یا آنها را در بانکهای بهتر ادغام کنند و... البته همه اینها کارهای تخصصی بسیار پیچیدهای است و نمیتوان به صورت ضربتی و بدون توجه به ضرورتهای اقتصادی آنها را انجام داد. در رابطه با بوروکراسی دولت هم باید وارد عمل شد. مثلاً باید سطح مجوزهایی را که هر یک از وزارتخانهها صادر میکنند کاهش داد و موانع تجاری موجود بر سر راه کسبوکارهای مختلف را از میان برداشت تا فضای کسبوکار کارآمدتر شود. برای انجام این کار، اتاق بازرگانی انواع و اقسام پژوهشها را انجام داده و راهحلها شناخته شده است. ضمن اینکه این اصلاح آنقدرها تبعات ندارد. شاید اصلاح یارانههای انرژی هزینهزا به نظر برسد و لازم باشد با تزریق منابع به مردم همراه شود، اما مسائل مرتبط با مجوزها و تسهیل فضای کسبوکار چندان پرهزینه و مشکلساز نیستند و تبعات اجتماعی هم ندارند. فکر میکنم این کارها باید در اولویت دولت قرار گیرد تا مقداری از باری را که تحریم روی دوش اقتصاد ما گذاشته، سبک کند.
به نظر میرسد یکی از برنامههای دولت برای سال جاری تغییر نرخ تسعیر ارز به عنوان راهی برای کاهش کسری بودجه باشد. شما در سرمقالهای که اخیراً زیر عنوان «خطر نظریه پولی مدرن» در روزنامه «دنیای اقتصاد» نوشتید، اشاره کردید که «میتوان با واقعیسازی نرخ ارز دولتی، بخشی از کسری بودجه را جبران ساخت». فکر میکنید این کار از نظر اقتصادی واقعاً قابل دفاع است؟
آنچه من در سرمقاله «دنیای اقتصاد» نوشتم به معنای دفاع از این رویکرد نبود. اتفاقی که امروز در حسابداری دولتی ما رخ میدهد، این است که کل ذخایر خارجی بانک مرکزی را با نرخهای جدید بهروزرسانی میکنند و معادل ریالی باقیمانده را در اختیار دولت قرار میدهند. من با این منطق موافق نیستم، اما میگویم اولاً از این به بعد اگر قرار است منابع ارزی توسط دولت به بانک مرکزی فروخته شود، بهجای آنکه به نرخ 4200تومانی محاسبه شود، با نرخ نیمایی انجام شود. این رقم-مثلاً اگر سال گذشته 14 میلیارد دلار بوده و امسال 10 میلیارد دلار است- میتواند چیزی در حدود 50 هزار میلیارد تومان پول بیشتر برای دولت آزاد کند که برای تخفیف مشکل کسری بودجه به دولت کمک خواهد کرد.
ثانیاً وقتی کسری بودجه دولت قرار است به هر حال از یک راهی جبران شود، گزینه تسعیر ارزی نسبت به سایر گزینههای موجود کمخطرتر است و تبعات کمتری دارد. روش تسعیر نرخ ارز یکبار دیگر در زمان دولت آقای احمدینژاد انجام شده و سال گذشته هم در جریان افزایش نرخ رسمی دلار به 4200 تومان تجربه شده است. ضمن اینکه استفاده از این ابزار یک خاصیت مثبت دارد: باعث میشود نظام چندنرخی ارز به سمت تکنرخی شدن حرکت کند. فراموش نکنید که نظام چندنرخی ارز در سال 1397 تبعات منفی بسیار زیادی برای اقتصاد ایران داشت و حرکت به سمت حذف آن یک اقدام قابل توجه است.