شناسه خبر : 43561 لینک کوتاه

پوست‌کلفت مثل جنگل

باریس مجنونیان از وضعیت جنگل‌های ایران می‌گوید

پوست‌کلفت مثل جنگل

باریس مجنونیان استاد پیشین دانشکده‌های کشاورزی و منابع طبیعی دانشگاه تهران معتقد است؛ جنگل‌های ایران در وضعیتی است که متولی مربوطه در آن وضعیت است. او معتقد است؛ در ایران نیازمند این هستیم که شبیه کشورهای اروپایی از جمله آلمان بعد از جنگ جهانی با توسعه صنعتی به سمت خالی کردن جنگل‌ها از انسان‌ها برویم و زمینه تخریب و وابستگی معیشتی به مصرف جنگل را کاهش دهیم و این خود فرصتی برای احیای جنگل فراهم می‌آورد. گفت‌وگو با این استاد برجسته جنگل را بخوانید.

♦♦♦

  جنگل در ایران در حال حاضر چه وضعیتی دارد؟ اگر بخواهیم توصیفی از شرایط سلامت و بقای جنگل‌های شمال و همین‌طور جنگل‌های زاگرس در جنوب و جنوب غرب ایران ارائه دهیم، چه باید بگوییم؟

جنگل‌های ایران در وضعیتی است که متولی مربوطه در آن وضعیت است. متولی جنگل‌ها یعنی سازمان جنگل‌ها در یک وضعیت خیلی خوب و قدرتمند در سلسله مراتب اداری کشور قرار ندارد. دلیل آن هم این است که این سازمان از ابتدا برای چنین مسئولیت و کار بزرگی طراحی و سازمان نیافته بود. یک نظام اداری نسبتاً کوچک با توجه به گستره عمل آن که عملاً حدود 80 درصد سطح کشور را در بر می‌گرفت و به همین جهت درآن زمان اغلب کارها را برون‌سپاری می‌کردند. حالا که قرار شده این سازمان خودش کار حفاظت و توسعه و ... را به تنهایی انجام دهد با کمبود پرسنل و هزینه مواجه شده است و این مزید بر علت‌های عدیده دیگر شده است تا این سازمان نتواند وظایفی را که بر عهده آن قرار گرفته به درستی و به خوبی به سرانجام برساند. این وظایف شامل حفاظت، نگهداری، بهره برداری و توسعه  و... است که البته بعد از قانون تنفس جنگل عملاً وظایف توسعه و بهره برداری از دوش او ساقط شده و اگر این سازمان همان مساله و وظیفه حفاظت را به خوبی انجام دهد همه فعلاً راضی خواهند بود ولی به نظر چنین توانی را هم ندارد. آنچه در باره جنگل‌ها می‌توان گفت این است که جنگل‌های زاگرس اساساً دیگر به معنی واقعی کلمه جنگل محسوب نمی‌شود. در منطقه جنگلی زاگرس در طول زمان  تغییرات شدیدی رخ داده و جنگل‌ها به شدت تخریب شده‌اند. امروزه به جز مناطقی محدود منطقه جنگلی زاگرس را شاید بتوان نوعی مرتع مشجر نامید. زمان زیادی است که این منطقه از کشور مورد استفاده میلیون‌ها دام و کشاورزی سنتی در زیراشکوب درختان جنگلی قرار دارد. به‌طوری‌که درختان و زمین دیگر توان زادآوری خود را از دست داده است واگر هم هنوز این مناطق قابلیت احیا و زادآوری را داشته باشد چرای دام از طرفی و شخم زمین برای کشاورزی این فرصت را به اکوسیستم برای احیا نمی‌دهد و اگر وضعیت به همین منوال پیش برود آخرین مقاومت‌های این اکوسیستم بی همتا در هم شکسته و ازبین خواهد رفت و به تبع آن جریان دائمی رودخانه‌های پرآب غرب کشور هم که مدیون عمدتاً کارکردهای آن است از جریان بیفتند یا به صورت سیلاب‌های مخرب جاری شوند. چیزی که نشانه‌هایی از این تحول را در سال‌های اخیر دیدیم و به تلخی تجربه کردیم. همه این شرایط موضوعیت جنگلداری و نگهداشت جنگل رادر این منطقه زیر سوال برده است. جنگل‌های هیرکانی که به لطف شرایط آب و هوایی، خاک و به‌طور کلی اکوسیستم غنی تنها جنگل‌های انبوه و غنی کشور تلقی می‌شود، باید گفت از نظر ساختار، حجم سرپا، تنوع گونه‌ای و... به شدت تخریب شده‌اند که البته قابل مقایسه با زاگرس نیست و آن هم نه  به‌خاطرعملکرد ما بلکه به علت اولاً شرایط آب‌وهوایی مناسب‌تر و درنتیجه قدرت بالاتر اکوسیستم‌های هیرکانی و دوم به‌خاطر کوتاه‌تر بودن زمان برداشت‌های سنگین سیستماتیک در این جنگل‌ها و تراکم نسبتاً کمتر انسان و دام در منطقه هیرکانی در گذشته است که البته به علت توسعه و مهاجرت در یک قرن گذشته آن هم تشدید شده و در حال حاضر مشکلات آن احتمالاً از زاگرس بیشتر نشده باشد مسلماً کمترهم نیست.

  با در نظر داشتن توصیفی که از جنگل‌های ازدست‌رفته زاگرس و تخریب و بهره‌برداری دائمی از جنگل‌های هیرکانی مطرح کردید، جنگل‌های کشور به‌طور دائم در معرض آتش‌سوزی و قاچاق چوب و زغال و تخریب برای راه‌سازی و پتروشیمی و کارخانه و انباشت زباله قرار دارند. از نظر شما مهم‌ترین عوامل تهدید جنگل‌ها در ایران که کشور فقیری از نظر سرانه جنگل است، چیست؟

 عوامل تخریب و تهدید جنگل همه‌جا وجود دارد ولی این عوامل قابل کنترل هستند. اما کنترل در صورتی اتفاق می‌افتد که ما برای جنگل به عنوان یک اکوسیستم یا موجودیت ارزش قائل باشیم. چنانچه جنگل را به عنوان یک دارایی بادآورده که هر کسی به هر شکلی خواست از آن استفاده کند بدون اینکه بخواهد هزینه این استفاده را بدهد، در نظر بگیریم، وضع همین می‌شود که در ایران شاهد هستیم. اشکالی ندارد که از جنگل استفاده شود. حتی من معتقد هستم اشکالی ندارد در جنگل سایت زباله هم ایجاد شود. در هیچ جای جهان مانعی برای استقرار صنایع یا سایت زباله یا استفاده برای عبور راه و... از جنگل وجود ندارد اما به ازای هر عملی که در جنگل و محیط طبیعی انجام می‌شود، آن پروژه معمولاً هزینه زمین و جنگل را محاسبه می‌کند. وقتی پروژه‌ای مثل سد، پتروشیمی، راه و... تعریف می‌شود، بخشی از جنگل را تخریب و حذف می‌کند. یعنی مزایایی از جنگل از بین می‌رود و مواهبی که قبلاً داشت تحت تاثیر قرار می‌گیرد که در ایران جبران نمی‌شود. اما واقعیت این است که وقتی کارخانه‌ای احداث می‌شود یا راهی ساخته می‌شود یا سایت زباله‌ای تاسیس می‌شود، هزینه ریالی تخریب جنگل برآورد می‌شود. یعنی لیست قیمتی از تمام تجهیزات برآورد می‌شود. باید برای جنگل نیز شبیه به آن مستحدثه ریز هزینه‌های مربوطه برآورد شود. زمین، درخت، ارزش اکولوژیک و... محاسبه و فهرست شود. حتی باید قیمت حال و آینده مترتب بر تعرض به جنگل برآورد شود. یعنی اگر قرار است سدی یا کارخانه‌ای در نزدیکی یا درون جنگل ساخته ‌شود، نزدیک به صد سال جنگل را متاثر می‌کند. بنابراین باید خسارت این صد سال برآورد شود و با لحاظ ارزش و قیمت در آینده محاسبه شود. بنابراین وقتی هزینه ساخت پروژه تا این اندازه بالا برود، سازندگان با خود می‌گویند که ساخت پروژه در این نقطه توجیه اقتصادی ندارد و به‌صرفه نیست. در ایران به دلیل اینکه ارزش واقعی جنگل و محیط ‌زیست صفر محاسبه می‌شود، هر پروژه‌ای ارزش اقتصادی پیدا می‌کند. اما چه چیزی از دست داده‌ایم که یک کارخانه یا سایت زباله یا سد ساخته شده است؟ مثل این است که مجریان، محیط ‌زیست و جنگل را یک دارایی بادآورده در نظر می‌گیرند که فاقد ارزش است.

  آیا می‌توان گفت جنگل در ایران به خاطر روند توسعه تخریب شده است؟ چرا تخریب جنگل‌ها یک جایی متوقف نمی‌شود؟ در مقایسه با کشورهایی مثل آلمان که جنگل‌ها و به‌طور کلی محیط زیست خود را قربانی توسعه کردند اما بعد به ترمیم زخم‌های ناشی از توسعه در دهه‌های بعد پرداختند چرا در ایران شاهد بهبود شرایط نگهداری و حفاظت از جنگل‌ها و محیط ‌زیست نیستیم؟

همین بحث قبلی ما در مورد ارزش اقتصادی در این پرسش هم تجلی می‌یابد. هر اضافه‌برداشت یا فشار بر جنگل و محیط ‌زیست در کشورهای توسعه‌یافته محاسبه می‌شود. یعنی آینده‌نگری اتفاق می‌افتد که اگر خسارتی به جنگل در ازای توسعه اتفاق بیفتد، باید به جنگل برگردانده شود. در آلمان بعد از جنگ‌های جهانی اول و دوم چنین شد. یعنی بیش از امکان برداشت از جنگل برداشت یا تخریب شده بود. ولی بعد که فضای جنگ برداشته شد، خسارت ازدست‌رفته جنگل محاسبه شد. چون جنگل صاحب داشت و بعد از پایان جنگ آمد و محاسبه کرد و گفت شما اینقدر از جنگل اضافه‌برداشت داشتید و با قیمت روز می‌شود این مقدار! بنابراین صاحب جنگل تمام خسارت وارده به جنگل حتی خسارتی را که به واسطه تخریب در گذشته ممکن بود اثر آن در آینده نشان داده شود، محاسبه و دریافت کرد. در ایران ما چنین حساب و کتابی نداریم. جنگل بی‌صاحب است. منابع طبیعی و جنگل در محاسبات و حسابداری صنعتی و توسعه‌ای لحاظ نمی‌شود. البته مقایسه ما با آلمان هیچ محلی از اعراب ندارد. کشور ما کشور خشنی از نظر اکوسیستمی است. هم میزان درجه حرارت بالاست و هم بارندگی کم است. تبخیر زیاد است و... وقتی همه این مشکلات را کنار هم می‌گذاریم پوشش گیاهی در ایران باید یک نعمت محسوب شود. آلمان تقریباً شبیه شمال ایران است. اگر ما یک تکه چوب را در شمال ایران بکاریم سبز می‌شود. در اکثر بخش‌های کشور ما چنین امکانی وجود ندارد. برای اینکه پوشش گیاهی را زنده نگه داریم باید در ایران هزینه زیادی پرداخت کنیم. اگر طبیعت چیزی را به ما داده و بدون هزینه دارد خودش آن را نگه می‌دارد باید به عنوان نعمت به آن نگریست. نه اینکه این نعمت را در استرس تخریب قرار دهیم و آن را با بی‌توجهی و برداشت زیاد از بین ببریم. خود جنگل‌های هیرکانی با وجود اینکه از نظرهایی شباهت‌هایی با اروپا دارد اما از نظر قدرت رشد ده‌ها برابر این مناطق است ولی ما بلایی سر هیرکانی آوردیم که این قدرت رویش هم دیگر کفایت نمی‌کند. از آن گذشته ما باید در نظر بگیریم که کشور بزرگی با یک میلیون و 648 هزار کیلومترمربع سرزمین و 80 میلیون جمعیت، تنها دو میلیون هکتار جنگل هیرکانی دارد. سرانه جنگل برای این جمعیت و این وسعت رقمی محسوب نمی‌شود. این دیگر جنگل به عنوان تشکیلاتی که بتوان از گرده آن چیزی بیرون کشید نیست. این جنگل اکنون پارک ملی برای 80 میلیون جمعیت ایران است. چون جمعیت ایران دیگر هیچ جای جنگلی مثل هیرکانی ندارند، همه آنها حق استفاده از مواهب این جنگل را دارند. چرا کسی که در سیستان و بلوچستان، خوزستان، فارس و جاهای خیلی خشک و خشن زندگی می‌کند، حق نداشته باشد سالی سه هفته با خانواده‌اش در شمال ایران به عنوان یک تشویق و استراحت وقت بگذراند؟ اینها باید مورد توجه قرار بگیرد.

  سرزمینی که شما به درستی توصیف می‌کنید با اکوسیستمی خشن و خشک و فاقد سرانه بالای جنگل است، با از بین رفتن همین حداقل سرانه جنگل، در شرایط قهقرایی پیش‌رو چه سرنوشتی خواهد داشت؟

چشم‌انداز سرزمین ایران با این روش مدیریت و حکمرانی در زمینه محیط زیست چشم‌انداز روشنی نیست. این تخریب‌ها زیاد است، اگرچه اکوسیستم‌ها به خاطر اینکه قدرتمند هستند اگر به آنها فرصت داده شود، خود را احیا می‌کنند. این فشاری که به هیرکانی آمده اگر به جنگل جاهای دیگر آمده بود اکنون کاملاً از بین رفته بود. اما هیرکانی با وجود همه فشارهایی که به آن وارد می‌شود و تلاشی برای حفاظت درست آن صورت نمی‌گیرد هنوز برای بقا دارد مقاومت می‌کند. قدرت رویشی هیرکانی و شرایط اکوسیستمی این منطقه اینقدر مناسب است که می‌توان امیدوار بود بتواند خود را احیا کند. با این حال این توان و استقامت در برابر ویرانی بی‌نهایت نیست. به همین خاطر من فکر می‌کنم باید در رابطه با نحوه استفاده از جنگل که در ایران وجود دارد، تجدید نظر صورت بگیرد. آستانه شکنندگی جنگل حدی دارد. اگر در شمال این آستانه بشکند و تداوم داشته باشد دیگر قابل مدیریت نیست و آن قدرت رویشی از بین می‌رود. وقتی شمال چندباری پاکتراشی شده است، می‌توان از آن استفاده کرد اما وقتی خاک جنگل را هم شسته و از بین برده‌اید دیگر هیچ کمکی وجود ندارد و شرایط آب‌وهوایی دیگر نمی‌تواند اکوسیستم را احیا کند. در نیم‌رخ جنوبی کشور چنانچه این سیستم کاملاً قابلیت تجدید خود را از دست بدهد دیگر قابلیت زیست آنجا غیرممکن خواهد شد. زندگی بدون پوشش گیاهی غیرقابل تصور است. البته شاید در بخش‌های کوچکی اگر پول زیادی خرج کنیم مانند کشورهای نفت‌خیز خلیج‌فارس بتوانیم بخش کوچکی را حفظ کنیم. اما ما نیازی به این کارها نداریم چرا که این تصمیمات و این اقدامات پایدار نیست. اگر روزی نفت این کشورها تمام شود یا اگر جنگی اتفاق بیفتد دیگر این سرمایه‌گذاری پایدار محسوب نمی‌شود.

  آیا زاگرس به‌طور قطع دیگر قابلیت احیا ندارد؟

نه، منظور این نیست که نتوان آن را احیا کرد. راستش ما کشور بسیار خوشبختی هستیم. اکوسیستم‌های ایران اینقدر سمج هستند که می‌توانند خود را نگه دارند. بلاهایی که سر زاگرس آمده اینقدر هولناک است که هیچ گونه‌ای جز همین بنه و پسته وحشی و بلوط و... نمی‌توانستند در آنجا دوام بیاورند. زیراشکوب جنگل در زاگرس دائم کشت می‌شود. دامداری به‌طور پیوسته در آنجا وجود داشته است. از چوب درختان استفاده می‌شود. از سقز و شیره جان بنه‌ها استفاده می‌شود. هیچ کاری نیست که در زاگرس انجام نشده باشد و هیچ چیزی باقی نمانده که از گرده زاگرس نکشیده باشند. با وجود اینها این درختان همچنان زنده‌اند. این درختان اقلیم زاگرس آنچنان نجیب و البته پوست‌کلفت هستند که هنوز خود را نگه داشته‌اند. زاگرس البته صورت خود را با سیلی سرخ نگه داشته است. اگر این درختان مثل بلوط و بنه در زاگرس از بین بروند دیگر هیچ درختی جایگزین آن نخواهد شد. تنها این درختان هستند که مثل نگهبان دارند از این سرزمین حفاظت می‌کنند. هیچ‌ گونه دیگری ظرفیت تحمل این همه فشار را ندارد.

  این فشارها در چند دهه اخیر فقط اتفاق افتاده یا در گذشته نیز این ‌بار روی زاگرس بوده است؟

چرا از قبل هم بوده است ولی اکنون این فشار تشدید شده است. دامداری در زاگرس همیشه بوده است. درصد تراکم جمعیت در زاگرس بالاست و البته کشاورزی زیر جنگل توسعه پیدا کرده است و درون جنگل‌ها زندگی مردم جریان داشته است. اکنون این وضعیت شدیدتر شده است. با ادامه این روند نمی‌توان جنگل را حفظ کرد اما اگر این فشار متوقف شود جنگل خودش می‌تواند خودش را احیا کند. اگر جنگل و خاک از بین برود دیگر احیای آن کار انسان نیست. ما باید همین دارایی خود را حفظ کنیم. اگر مقداری اجازه بدهیم جنگل هم توسعه پیدا کند خیلی خوب است اما فکر می‌کنم آنچه امکان اجرای آن هنوز وجود دارد، حفاظت از همین حداقل جنگل باقی‌مانده است. باید یک واقعیت را در نظر گرفت. اگر مردم بومی درون جنگل‌ها از نظر اقتصادی حمایت شوند، معیشت جایگزین برای آنها در نظر گرفته شود و اقتصاد آنها تقویت شود، آنها خود از جنگل حفاظت می‌کنند. اگر تجربه توسعه صنعتی در اروپا را الگو قرار دهیم خودبه‌خود فرصت احیای جنگل‌ها پدید می‌آید. توسعه صنعتی این‌گونه بود که کار و شغل برای همه به وجود آمد و طوری شد که مردم روستاها و جنگل‌ها را تخلیه کردند چون وابستگی معیشتی به جنگل از بین رفت و اقتصاد مردم با صنعت تامین می‌شد، خودبه‌خود فرصت تنفس و بهبود و احیا برای جنگل‌ها و محیط ‌زیست این کشورها به وجود آمد. در ایران نیازمند همین وضعیت هستیم که با توسعه صنعتی به سمت خالی کردن جنگل‌ها از انسان برویم و زمینه تخریب و وابستگی به مصرف جنگل را کاهش دهیم و این خود فرصتی برای احیای جنگل فراهم می‌آورد. 

دراین پرونده بخوانید ...