در مسیر پاریس
روابط ایران و فرانسه چگونه آغاز شد؟
روابط ایران و فرانسه در عصر جدید، با نامههای فتحعلیشاه قاجار و ناپلئون بناپارت آغاز شد. ناپلئون که سودای روسیه در سر میپروراند، از در دوستی با شاه قاجار وارد شد. از روزی که سفیران امپراتور فرانسه برای کمکهای نظامی در جنگهای ایران و روس وارد ایران شدند که میراثی جز بدعهدی بر جای نگذاشتند، تا روزی که فرخ خان امینالملک برای وساطت میان دربارهای ایران و بریتانیا، به دیدار ناپلئون سوم رفت و سفارت ایران در پاریس را تاسیس کرد، از روزی که روشنفکران مشروطهخواه، پاریس را کعبه آمال خویش میدیدند تا روزی که انقلابیون مسلمان، نوفل لوشاتو را به پایگاه رهبری انقلاب بدل کردند، روابط تهران و پاریس بیش از آنکه سیاسی و نظامی بوده باشد، بر مبنای تبادلات علمی و فرهنگی بوده است و روشنفکری ایرانی، بیش از هر گفتمان دیگری، تحت تاثیر روشنفکری فرانسوی.
محصلان فرنگ
هیات گاردان، نخستین هیات فرانسوی بود که به دستور ناپلئون پس از عقد قرارداد فینکنشتاین در سال 1807 وارد ایران شد. اولین اقدام هیات گاردان در ایران، تعلیم سپاه ایران به شیوه نوین و تجهیز توپخانه بود، اما تلاشهای این هیات تنها به خدمات نظامی خلاصه نمیشد و به اقدامات دیگری همچون ایجاد زمینههای لازم برای نفوذ تجاری، تحقیقات جغرافیایی و راهشناسی، مطالعات تاریخشناسی و مردمشناسی و برخی مطالعات باستانشناسی نیز دست یازیدند. شاید بتوان مهمترین پیامد فرهنگی تماس ایرانیان با اعضای هیات گاردان را نفوذ و اشاعه زبان و ادبیات فرانسه در ایران بهشمار آورد. در واقع باید ورود هیات گاردان را مقدمه نفوذ همهجانبه تمدن فرهنگ فرانسه دانست که در نتیجه مانوس شدن آنها با ایرانیان، فرهنگی شدن قشر نظامی و غیرنظامی، ساخت مدارس و روی آوردن ایرانیان به زبان و ادبیات و فرهنگ فرانسه صورت گرفت. اگرچه هیات گاردان به نتیجه چندانی دست نیافت و پس از دو سال ناگزیر از بازگشت به فرانسه شد، اما همین سرآغاز اعزام محصلان ایرانی به آن دیار شد. آموزش به سبک جدید، به عنوان بخشی از اصلاحات عباس میرزا ناشی از شکستهای ایران در آن جنگها بود. در ابتدا با آمدن میسیون نظامی ژنرال گاردان به ایران و تحکیم پیوندهای دیپلماتیک بین ایران و فرانسه، فکر فرستادن محصل برای آموزش جدید به فرانسه قوت گرفت و میان گاردان و میرزا بزرگ قائممقام قراری گذاشته شد که هر سال جمعی از جوانان ایرانی برای فراگرفتن دانش اروپایی روانه فرانسه شوند.
نهضت اعزام محصل به فرانسه در دوره ناصری نیز ادامه یافت. معلمان فرانسوی در دارالفنون تدریس میکردند و تعدادی از محصلان فارغالتحصیل دارالفنون به فرانسه اعزام شدند. زبان فرانسه در ایران به عنوان نخستین زبان خارجی مطرح و در سال 1900 مدارس پسرانه سن لویی و دخترانه ژاندارک در تهران تاسیس شد. دکتر پولاک فرانسوی، در مورد دانشجویان ایرانی نوشته است: مطابق جدیدترین اخبار بیطرفانهای که از پاریس رسیده است، بسیاری از آنها چه در رشتههای صنایع و چه در قسمت نظام و همچنین از موسسات حرفهای در شمار بهترین امیدهایی هستند که به عنوان مبشر تعلیم و تربیت آینده و اخلاق و رفتاری پسندیده به مملکت خود خدمت خواهند کرد.
ناصرالدینشاه نخستین شاه ایرانی بود که به فرنگ سفر کرد و از فرانسه نیز دیدار کرد و مهمترین رهاوردش از پاریس، شیوه نوین حکومتداری بود. با وجود این روند اعزام دانشجو، مدتی بعد متوقف شد. زیرا از یکسو در میان این فارغالتحصیلان خارج از کشور، پس از بازگشت، افکار و عقاید و رسومی تاثیر کرده بود که عواطف و احساسات مذهبی را جریحهدار میکرد و از سوی دیگر، دستگاه استبداد قاجاری تاب تحمل این افکار جدید ازفرنگبرگشتگان را نداشت.
در راه انقلاب کبیر فرانسه
روشنفکرانی که اغلب تحصیلکردگان فرانسه بهشمار میآمدند، نماینده تعقل سیاسی غربی و خواهان تغییر اصول سیاست بودند. آنان که مهمترین مروجان نظام پارلمانی محسوب میشدند، تکیهگاه فکریشان در درجه نخست اندیشههای انقلاب کبیر فرانسه بود. روزنامههایی نظیر قانون در لندن، حکمت در قاهره و حبلالمتین در کلکته، بهعنوان انتقالدهندگان اندیشههای روشنفکری، بیش از همه به انتقال تجربیات مدرن متاثر از کشورهای فرانسه، انگلیس و روسیه پرداختند. اگرچه روشنفکران مشروطهخواه، برای رسیدن به خواستههایشان متحصن باغ سفارت انگلیس شدند، اما بیش از هر چیز تحت تاثیر اندیشههای فرانسوی قرار داشتند و اندیشمندان فرانسوی بیشترین تاثیر را در زمینه نقد مبانی هویت سنتی و مسائل تاریخی و فرهنگی بر آنان داشته و تفکرات لیبرالیستی مونتسکیو، روسو، ولتر، دیدرو، دالامبر و دانتون مورد توجه آنان قرار داشت. «مخبرالسلطنه هدایت» درباره تاثیر انقلاب فرانسه بر تجددخواهان ایرانی مینویسد: هرکدام رسالهای از انقلاب فرانسه در بغل دارند و میخواهند «روبسپیر و دانتون را بازی کنند و گرم کلمات آتشیناند». بهزعم فریدون آدمیت اولین اشارهای که راجع به آگاهی یافتن ایرانیان از انقلاب فرانسه شده، در سفرنامه میرزاصالح شیرازی است. میرزا صالح مینویسد «در سال ۱۷۸۹ بلوای عامی در ولایت فرانسه برپا شده و از هر سو از پادشاه خود لوئی شانزدهم ناراضی گشته اولاً اهالی مشورتخانه قدرت و تسلط پادشاهی را تخفیف داده... او را وجودی معطل انگاشته افرادی را که پادشاه به منصب و بزرگی مفتخر فرموده، از مناصب مزبور معزول نموده. حرف آنها اینکه صاحب منصب و عزت اشخاصی را سزاوار است که خود قابلیت و استعدادی داشته باشند، نه اینکه پادشاه هر بوالفضولی را بزرگی بخشد».
از سوی دیگر انقلاب مشروطه ایران، در صدر اخبار روزنامههای فرانسه جای داشت. فرانسویها در تحولات آن روزهای ایران، پایان عصر سلطنتهای مطلقه و آغاز دوران دموکراسیخواهی در کشورهای دیکتاتورزده را میدیدند. «تلگرامهایی که از آشوبهای اخیر در ایران خبر میدهند، از این حکایت دارند که این کشور که بهنظر میرسید سالیان سال است به خوابِ عمیقی فرو رفته، اکنون بیدار شده و به تکاپو افتاده است.» با این جملات است که «لوتام» از پرخوانندهترین روزنامههای آن سالهای فرانسه، گزارش خود را از انقلاب مشروطه آغاز میکند؛ گزارشی که در پنجم مرداد ۱۲۸۵، یک هفته پیش از آنکه مظفرالدینشاه فرمان مشروطیت را امضا کند، در صفحه اول و با این عنوان منتشر شد: «بیداری ایران».
به باور نویسنده لوتام، دلیل تحولات ایران را باید در تاثیر و نفوذ فرهنگ غرب، و در نقش علوم و فناوریهای جدید جستوجو کرد، بهخصوص که در همان سال ژاپن موفق شده بود روسیه، همسایه پرنفوذ و قدرتمند ایران، را «با اتکا به دانش غربی» شکست دهد. روحانیون «دریافتهاند که ژاپن پیروزی خود را مدیون غرب است... طلاب اکنون فیزیک و شیمی و تاریخ و زبانهای خارجی میخوانند؛ علومی که تا چندی پیش حرام و بیفایده میدانستند».
دو سال بعد، در پنجم تیرماه 1287، تنها سه روز پس از به توپ بستن مجلس، روزنامه «لومَتَن» در صفحه هشتم خود که به خبرهای فوری اختصاص داشت، مطلبی را با عنوان «سربازان میچاپند؛ ترس و وحشت حکومت میکند» منتشر کرد و بهطور مفصل از به توپ بستن مجلس و سرکوب مشروطهخواهان نوشت. همان روز، روزنامه لوتام گزارشِ مفصلی از «ناآرامیهای ایران» منتشر میکند. نویسنده در پایان مطلب خود میگوید: «به نظر میرسد که شاه به زور سرنیزه موفق شده است وضعیت را تحت کنترل بگیرد. اکنون باید دید که آیا وی قادر خواهد بود آزادیهایی را که مردمش در این سالهای اخیر به دست آوردهاند، از آنها بگیرد یا اینکه این دوره جدید استبداد کوتاه و گذرا خواهد بود.»
خیل ایرانیانی که از استبداد صغیر محمدعلیشاه و بمباران تهران گریخته بودند به پاریس سرازیر شدند و چیزی نگذشت که جامعه بزرگی از دولتمردان فراری در آن شهر به فعالیتهای سیاسی پرداختند. نزدیک یک دهه بعد نیز پاریس مامنی شد برای آخرین پادشاه قاجاری که آخرین روزهایش را در آن دیار نفس بکشد. روابط ایران و فرانسه، در دوره رضاشاه، به دلیل تمایل رضاشاه به توسعه صنعتی، با آلمان رو به فزونی گرفت و محصلان این دوره، اغلب عازم آلمان میشدند. در جنگ بینالملل دوم نیز فرانسه، درگیر اشغال بود و روزهای سختی را از سر میگذرانید.
روشنفکران ایرانی و فرانسویها
انجمن ایرانشناسی فرانسه، یکی از مهمترین نقاط در توسعه روابط فرهنگی تهران و پاریس بود که پس از خاتمه جنگ جهانی دوم، از سوی هانری کوربن و ژاک دومورگان تاسیس شد. کوربن که به مدت 20 سال در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران و دانشگاه سوربن، همزمان به تدریس فلسفه اسلامی میپرداخت، تاثیری شگفت بر اندیشه اسلامی-ایرانی داشت، او آثار مهمی در فلسفه ایرانی به رشته تحریر درآورد و با بزرگانی همچون علامه طباطبایی، سید محمدکاظم عصار و سید جلالالدین آشتیانی جلسات متعدد و گفتوگوهای طولانی داشت. علامه طباطبایی جایی گفته بود: «از الطاف خداست که معارف اسلامی به وسیله این دانشمند و همکارانش در جهان غرب اشاعه یابد. اینها در فرانسه مجلهای دارند که معارف شیعه را معرفی میکنند.»
در دو دهه منتهی به انقلاب اسلامی، بسیاری از روشنفکران ایرانی به فرانسه مهاجرت میکنند. در میان روشنفکران فرانسوی که بیشترین تاثیر را بر روشنفکران ایرانی نسل انقلاب گذاشتند، میتوان به چهرههایی چون ریمون آرون، ژانپُل سارتر و آلبر کامو، اشاره کرد، که از میان آنان بیتردید سارتر، تاثیرگذارترین است. در گرماگرم جنگ الجزایر، سارتر در پیشگفتاری که بر «دوزخیانِ زمین»، کتاب معروف فرانتس فانون، روشنفکر ضداستعماری، مینگارد، فرازی میآورد که از آن روز تابهحال بارها از وی نقل و تفسیر شده است: «باید کُشت! از پا درآوردن یک اروپایی مثل این است که با یک سنگ دو نشان بزنیم [و همزمان] هم یک ظالم و هم یک مظلوم را از میان ببریم: میماند یک جسد و یک آزاده، یا همان بازمانده!» در سالهای پایانی حکومت محمدرضا پهلوی، داشتن کتاب «جنگ شکر در کوبا» جرم به حساب میآمد.
شناختهشدهترین روشنفکر ایرانی متاثر از سارتر و فانون فرانسوی، علی شریعتی است، روشنفکری انقلابی و اسلامی که با شکلگیری نهضت آزادی در سال 1341 به فرانسه میرود و به نظریهپردازی انقلاب و چگونگی تربیت کادرهای آن میپردازد. مجموعه آثار شریعتی کمابیش بوی «سارترزدگی» میداد. همین حال و هوا را در آثار روشنفکران دیگر نیز میشد دید، کسانی از جمله جلال آلاحمد. نهتنها او که نسلی از همنسلان او در آن دوران تاریخی، بخشی از جوانی خود را به پای اندیشههای سارتر ریختند. اندیشههایی که در عرصههای متنوع راه گشود؛ عرصههایی چون هنرهای نمایشی و ادبیات داستانی، کافههای به اصطلاح روشنفکری و جریانات فزاینده سیاسی.
در آن دوران داستاننویسی ایرانی نیز تحت تاثیر سارتر قرار گرفت و چهرههای شاخصی همچون جلال آلاحمد، بهرام صادقی، هوشنگ گلشیری و غلامحسین ساعدی همه در دورهای متاثر از او قلم زدهاند. اما ورود ژان پل سارتر به فضای ادبیات داستانی کشور بیش از هرکس مدیون و مرهون صادق هدایت است. کسی که برای نخستینبار داستان کوتاه «دیوار» سارتر را به فارسی ترجمه و در مجله سخن منتشر کرد. حتی شاعرانی همچون احمد شاملو و مهدی اخوانثالث نیز در آثار خود از اندیشههای سارتر الهام گرفتند.
تیتر یک رسانههای جهان
انقلابیون مسلمان، که به دنبال پناهگاهی برای رهبر انقلاب بودند، فرانسه را بهترین مکان یافتند. احتمالاً انتخاب نوفل لوشاتو، میراث خاطرات نیکی بود که از گذشته در خاطر انقلابیون مانده بود. حضور آیتالله خمینی در نوفللوشاتو و رویه آزادیگرایانه دولت فرانسه، باعث شد که آن کشور به سکوی هدایت و رهبری انقلاب ایران تبدیل شود. شهرک گمنام فرانسوی خیلی زود به یکی از مراکز خبری جهان مبدل شد. این امر جایگاه فرانسه را در افکار عمومی مردم ایران بسیار بالا برد و پرستیژ بینالمللی آن کشور را نیز تقویت کرد و از سوی دیگر نوعی رابطه اخلاقی میان دو ملت ایران و فرانسه ایجاد کرد.
فرانسه به صورت جدی با مسائل انقلاب درگیر شده بود؛ در حالی که با رژیم شاه روابط دوستانهای داشت؛ اما با وجود افشاگریهایی که از رژیم استبدادی و دستگاه امنیتی و شکنجههای آن شده بود، افکار عمومی مردم فرانسه بیش از دیگر کشورهای اروپایی با روند انقلاب اعلام همسویی میکردند و گهگاه جراید فرانسه انقلاب ایران را با انقلاب 1789 فرانسه که زندان باستیل را فروریخت و عصر جدیدی را برای فرانسه پیش آورد، مقایسه میکردند. نخستین مصاحبه طولانی امام با جراید غربی در اوایل سال 1978 در روزنامه لوموند، چاپ پاریس انتشار یافت. لوموند جنبش آزادیبخش اسلامی ایران به رهبری آیتالله خمینی را نیرویی کلیدی در شورشها عنوان کرد و در 31 اکتبر 1978 با نوشتن مقالهای با عنوان «ما در حال گذراندن سالهای 1789 هستیم» نشان داد که تا حدی به شعارهای مردم ایران در اعتصابات و راهپیماییها اعتقاد دارد. میشل فوکو روشنفکر مشهور فرانسوی، در آستانه پیروزی انقلاب، دو بار به ایران سفر کرد و در هشت گزارش که برای روزنامه کوریره دلاسرا نوشت، با مردم انقلابی ایران همدلی عمیقی نشان داد و انقلاب اسلامی آنها را ستود. در آن روزها، رفتار فرانسه با واکنش شیرینی از سوی مردم ایران مواجه شد. طبقات مختلف و از جمله روحانیت پیامهای تشکری به پاریس ارسال کردند، مردم دستههای گل به سفارت فرانسه میفرستادند.
دولت فرانسه سعی داشت تا خود را در این جریان ناخواسته و پرتلاطم بیطرف نشان دهد و مسوولان فرانسه تاکید میکردند که در امور داخلی کشورها دخالت نمیکنند و در عین حال، حوادث ایران را دنبال میکردند. ژیسکاردستن، رئیسجمهوری وقت فرانسه، بر این عقیده بود که غرب راهی برای حفظ شاه ندارد و بعد از پیروزی انقلاب در پذیرش نخستین سفیر دولت انقلابی ایران در کاخ الیزه گفت: «هنگامی که یک ملت بخواهد سرنوشت خود را شخصاً در دست گیرد، هیچ دولتی حق ندارد مانع یا سدی برای چنین ملتی باشد، حتی اگر مقاصد این دولت ثالث خوب و صحیح باشد. فرانسه طرفدار اصل استقلال ملتهاست و در عین حال درهایش برای همکاری بینالمللی و برای ترقی و صلح باز است.» رئیسجمهور فرانسه در این سخنان به وضع حساس دوران انقلاب و تقاضاهای آمریکا از فرانسه اشاره دارد؛ اما همین فرانسه و همین رئیسجمهور بعد از گذشت چند ماه از پیروزی انقلاب نخستین اعتراضها را برای جلوگیری از مجازات سران رژیم سابق مطرح کرد و در آغازین روزهای انقلاب، به آخرین نخستوزیر رژیم سلطنت ایران در فرانسه پناهندگی داد و امکان تبلیغات و اقدامات علیه جمهوری اسلامی را فراهم کرد.
پس از زمستان
پس از بهمن 1357 نیز شهر پاریس پناهگاه ایرانیان بیشماری شد که به دلایل گوناگون از ایران گریختند و به پاریس رفتند؛ از جمله روشنفکران و فعالان سیاسی با گرایشهای سیاسی گوناگون که راه تبعیدی خودخواسته به پایتخت فرانسه را در پیش گرفتند و به این ترتیب پاریس بار دیگر کانون فعالیت اپوزیسیون ایران شد و تا امروز، این فعالیتها ادامه دارد. فرانسه در مساله سفارت آمریکا در کنار آمریکا قرار گرفت و طی جنگ تحمیلی، اگرچه در ابتدا اعلام بیطرفی کرد، و حمایت آشکاری از عراق نکرد؛ اما پس از پیشروی رزمندگان ایران، حمایت فرانسه از عراق آشکار شد. در واپسین ماههای جنگ، فرانسه در تلاش برای عادیسازی روابط با ایران برآمد و شیراک در نخستین سخنرانی ریاست جمهوری خود از ایران به عنوان کشوری بزرگ یاد کرد و تصریح کرد که هیچگونه خصومتی با ایران ندارد. عادیسازی روابط با ایران مدتی به درازا کشید تا اینکه در تیرماه 1367 سفرای دو کشور استوارنامه خود را تسلیم روسای جمهور کشور مقابل کردند.