شناسه خبر : 42357 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

قربانی سیاست

عیسی کلانتری از نقش لابی در کشاورزی ایران می‌گوید

قربانی سیاست

مشکل ما در مدیریت کشاورزی کشور این است که پتانسیل کشاورزی ایران را نمی‌دانیم. یعنی کارشناسان این حوزه می‌دانند، سیاستگذاران و سیاستمداران چون به توسعه پایدار اعتقادی ندارند و به ماندگاری منابع تولید اشراف ندارند، این موضوع را نمی‌دانند. آنها فشار می‌آورند که تولید بیشتری اتفاق بیفتد و منابع کشاورزی در ایران عملاً تبدیل به منابع یک‌بارمصرف شود. همین سبب شده که محدودیت‌های شدیدتری هر روز در بخش کشاورزی به وجود بیاید. عیسی کلانتری رئیس سابق سازمان محیط‌زیست و وزیر پیشین کشاورزی و نماینده ایران در سازمان بین‌المللی فائو معتقد است؛ سیاستگذاری غلط و فشار بر منابع محدود سرزمین برای تولید کشاورزی، عامل اصلی هدررفت منابع است و می‌تواند به فروپاشی سرزمین منجر شود.

♦♦♦

 این سال‌ها شما را بیشتر با محیط ‌زیست و ستاد احیای دریاچه ارومیه می‌شناسند. اما شما سال‌ها وزیر کشاورزی و نماینده ایران در سازمان بین‌المللی فائو بودید. از منظر نگاه کسی که سال‌ها در حوزه کشاورزی کار و مدیریت کرده‌اید آیا کشاورزی در ایران صاحب لابی است و توان این را دارد که بتواند بین سیاستمداران نفوذ کند تا این صنعت به‌رغم مشکلاتی که در حوزه آب و خاک وجود دارد بتواند خود را نگه دارد؟ یا تصور می‌کنید این‌طور نیست و کشاورزی در ایران به سمت‌وسویی رفته که با مخاطراتی روبه‌رو است؟

واقعیت این است که کشاورزی در ایران قربانی سیاست شده است. وقتی سیاستگذاری طوری است که فشار به بخش کشاورزی بیش از ظرفیت آن است، یعنی تولید بیشتری صورت بگیرد و از منابع تجدیدپذیر استفاده شود، این منابع به مرور به منابع تجدیدناپذیر تبدیل می‌شود. مشکل ما در مدیریت کشاورزی کشور این است که پتانسیل کشاورزی ایران را نمی‌دانیم. یعنی کارشناسان این حوزه می‌دانند، سیاستگذاران و سیاستمداران چون به توسعه پایدار اعتقادی ندارند و به ماندگاری منابع تولید اشراف ندارند، این موضوع را نمی‌دانند. آنها فشار می‌آورند که تولید بیشتری اتفاق بیفتد و منابع کشاورزی در ایران عملاً تبدیل به منابع یک‌بارمصرف شود. همین سبب شده که محدودیت‌های شدیدتری هر روز در بخش کشاورزی به وجود بیاید؛ به‌خصوص در مرحله اول منابع آب و سپس منابع خاک. توان کشاورزی را مقدار آب تعیین می‌کند. ما در دهه 60 حدود 135 میلیارد مترمکعب آب تجدیدپذیر در سال داشتیم، اکنون این مقدار به زیر 90 میلیارد رسیده است. در دهه 60 جمعیت ایران به‌طور متوسط حدود 40 میلیون نفر بود اکنون 88 میلیون نفر است. اصرار ما بر این است که ما از منابع داخلی نیاز غذایی کشور را تامین کنیم. این فشار بر منابع آبی و خاکی را مضاعف و بیشتر از آن کرده‌ایم. ما داریم به مسیری می‌رویم که کشاورزی در ایران تبدیل به کشاورزی یک‌بارمصرف شده است. با فشارهایی که بر منابع آب و خاک وارد می‌کنیم، امنیت غذایی نسل‌های بعد را به شدت دچار ناامنی می‌کنیم. کشاورزی ما نه به لابی‌گری نیاز دارد نه به معجزه و... ما باید کشاورزی را در ایران پایدار کنیم، تا بتوانیم بخشی از نیاز غذایی را در کشور تامین کنیم. ما توان نداریم که با تکنولوژی‌های بخش کشاورزی حتی پیشرفته‌ترین آن، بتوانیم همه نیاز غذایی کشور را تامین کنیم. باید بپذیریم بخشی از نیازها باید از خارج تامین شود و بخشی نیز به صورت پایدار در داخل به وجود بیاید. وگرنه ما منابع آبی خود را تقریباً از دست داده‌ایم و منابع خاک در ایران نیز به سرعت دارد از دست می‌رود. امروز ایران جزو آسیب‌پذیرترین کشورهای جهان از نظر فرسایش خاک است. این نشانگر این است که توسعه پایدار در سیاستگذاری ما جایی ندارد و اعتقادی به آن نداریم و همین مساله متاسفانه پایداری تمدن را نیز به چالش کشیده است. اهداف کوتاه‌مدت متاسفانه بر اهداف میان‌مدت غالب است. تبلیغ و شعار در بخش کشاورزی به شدت دیده می‌شود و مشمئزکننده شده است.

 اینجا جای خوبی است که این پرسش را مطرح کنم؛ بخش صنعت در ایران به خاطر مباحث مرتبط با تحریم روزبه‌روز دارد کوچک‌تر و ضعیف‌تر می‌شود ولی به‌رغم کمبود آب و بروز خشکسالی ما در بخش کشاورزی شاهد مدیریت بهینه یا به قول شما پایداری کشاورزی نیستیم و هیچ سیاستگذاری متناسب با ظرفیت سرزمین در مدیریت کشاورزی اتفاق نمی‌افتد. چرا در حوزه کشاورزی تناسبی میان توان سرزمین و ظرفیت کشاورزی وجود ندارد؟ مثلاً کنار دریاچه ارومیه کشت می‌شود یا در اصفهان برنج کاشته می‌شود.

دولت‌های ما به صورت پوپولیستی رفتار می‌کنند. ما حاضر نیستیم حتی به نفع ماندگاری کشور با خاطیان برخورد شود. حتی حاضر نیستند با شخصی که دارد تخلف می‌کند، مثلاً کشاورزی که قوانین را زیر پا می‌گذارد برخورد کنند. در برخی بخش‌ها به شدت برخورد می‌شود. مثلاً شما مساله حجاب را نگاه کنید. مردم را کتک می‌زنیم و بازداشت می‌کنیم. در حوزه فعالیت‌های سیاسی سخت‌گیری بسیار زیادی اتفاق می‌افتد و افراد زیادی زندان می‌روند. در مسائل اجتماعی محدودیت‌های زیادی بر زندگی مردم اعمال می‌شود اما کشاورزی که دارد تخلف می‌کند و منابع را هدر می‌دهد کسی حاضر نیست با او برخورد کند. البته باید در نظر گرفت پیش از اینکه کشاورز خاطی باشد، سیاست‌های غلط باعث تخلف کشاورز می‌شود. وقتی سیاست‌هایی تدوین شده که غیرعلمی و غیر اجرایی و غیرتخصصی است و این سیاست‌ها صرفاً جنبه تبلیغاتی دارد، طبیعی است که خطا و گناه اتفاق افتاده است و در آن تخلف صورت می‌گیرد و منابع کشور ضایع و نابود می‌شود. مجلس و نمایندگان مجلس، دولت و وزرای آن در این شرایط مسوولیت مستقیم دارند. وقتی پتانسیل کشاورزی پایدار در ایران بسیار محدودتر از آن چیزی است که دارید فشار می‌آورید و سیاستگذاری می‌کنید یعنی دارید تخلف می‌کنید. با این متخلفان برخورد نمی‌شود. با متخلفانی که صراحتاً دارند قوانین را دور می‌زنند هم برخورد نمی‌شود. این نوعی سیاست پوپولیستی است. درحالی‌که در کشور ما قوه قهریه به خاطر چهار تار موی زنان شدیدترین برخوردها را می‌کند اما چنین گناهان بزرگی را نادیده می‌گیرد. مثلاً به کشاورزی که حق ندارد در مناطقی که آب نیست برنج بکارد ولی می‌کارد کاری ندارد! متاسفانه این متخلفان دارند تمدن ما را نابود می‌کنند و منابع ما را هدر می‌دهند. ایران تمدنی هفت، هشت‌هزارساله دارد اما در دو سه دهه داریم این تمدن را زمین‌گیر می‌کنیم. با این حال این روش به سیاست‌های مدون و قانونی برمی‌گردد که نتیجه حرکت‌های پوپولیستی دولت‌هاست.

 به‌رغم همه مباحثی که در مورد توانمندی سرزمین و ظرفیت‌های اکولوژیک ایران با تاکید بر خالی بودن منابع آبی، مطرح است، کشاورزی در ایران روزبه‌روز توسعه پیدا می‌کند. نمایندگان مجلس به خاطر خواست‌های کوچک محلی و منطقه‌ای بر توسعه کشاورزی ناپایدار در ایران تاکید می‌کنند و عملاً برای ایجاد چند شغل ساده منابع آب و خاک فنا می‌شود. از سویی اثر کشاورزی بر رشد اقتصادی ایران بسیار ناچیز است. چرا چنین شرایطی شکل گرفته است؟

اثر کشاورزی بر رشد اقتصادی ایران حداکثر 9 درصد است. از سوی دیگر نزدیک به 18 درصد اشتغال در بخش کشاورزی است. ما چون عرضه ایجاد شغل را در سایر بخش‌ها نداریم مسیر اشتغال را به سمت کشاورزی برده‌ایم. دلیلش ساده است. چون ایجاد شغل نیاز به آموزش و سرمایه‌گذاری دارد. ایجاد اشتغال نیازمند انباشت سرمایه است. این عرضه‌ها چون وجود ندارد بنابراین تلاش داریم با بیل و کلنگی که دست مردم می‌دهیم، مثلاً برایشان شغل ایجاد کنیم. به همین دلیل باید به صراحت گفت در بخش کشاورزی به اسم اشتغال‌زایی توزیع فقر صورت می‌گیرد. از طرف دیگر چون سرمایه‌ای وارد نمی‌شود، تکنولوژی‌های نوین نیز وارد کشور نمی‌شود. با تبلیغات بی‌محتوا و اطلاعات غلط تکنولوژی وارد کشور نمی‌شود. تکنولوژی با سرمایه‌گذاری و دانش وارد می‌شود. اگر روزی برای این 9 درصد تولید ناخالص داخلی، سه تا چهار درصد اشتغال در بخش کشاورزی داشتیم، آن زمان یعنی کشاورزی احیا شده است. با 18 درصد اشتغال برای 10 درصد رشد نمی‌توان منتظر بهره‌وری و ورود تکنولوژی بود. همین کشاورزی رعیتی ادامه خواهد داشت و نتیجه آن مصرف منابع تا نابودی کامل آن است. سال‌به‌سال وضع بدتر خواهد شد.

  با این وضعیت چشم‌انداز این‌طور دیده می‌شود که به سمت فروپاشی سرزمین می‌رویم. وقتی همه منابع آب و خاک و هوا دارد از دست می‌رود، نیروی انسانی دارد مهاجرت می‌کند، نیروی داخلی آموزش نمی‌بیند، تکنولوژی روز وارد کشور نمی‌شود و... با این وضعیت چه از ایران باقی می‌ماند؟

اواخر دهه 80 در زمانی که دولت آقای احمدی‌نژاد بر سر کار بود، این موضوع را مطرح کردم که اگر این روند و این سیاست‌ها پیش برود، به‌خصوص در مورد منابع آب و خاک، از جنوب البرز تا دریای آزاد، از شرق زاگرس تا مرزهای شرقی کشور دیگر اثری از کشاورزی باقی نخواهد ماند. این یعنی فروپاشی سرزمین. این یعنی کوچک شدن سرزمین. مرزهایمان سر جایش است اما سرزمین ما دارد کوچک می‌شود. کشور دارد از جمعیت تخلیه می‌شود. آب نیست، خاک شور می‌شود و مردم از زیستگاه‌های تاریخی خود خارج می‌شوند. پیامد این روند به مراتب فجیع‌تر از اثرات اسرائیل در سیاست‌های داخلی است. پیامدهای تخریب سرزمین به واسطه سیاستگذاری غلط و آدم‌های نابلد فجیع‌تر از دشمنان خارجی است. اما ما به این مسائل بی‌توجه هستیم. ما دائم در حال دشمن‌تراشی خارجی هستیم و داخل کشور رها شده است. این تمدن را داریم از بین می‌بریم. ما داریم منابع آب‌های زیرزمینی را هدر می‌دهیم چون آنها را به سطح زمین می‌آوریم و آب را بخار می‌کنیم و از بین می‌بریم. امروز تقریباً همه دشت‌های کشور بیلان منفی دارد. فرونشست دارد ایران را می‌بلعد. دشت‌ها به شدت در حال فرونشست هستند. خاک ایران دارد فرسوده می‌شود. ایران تنها 22 سانتی‌متر خاک با قابلیت کشاورزی دارد. این خاک به واسطه سیاست‌های اشتباه و غلط دارد فرسوده و شور می‌شود. این شیوه مدیریت ایران به نوعی خیانت به مردم ایران و به نسل‌های آینده است. این روندها هرگز در راستای توسعه پایدار نیست.

  شما این سال‌ها به واسطه زبان تیزی که داشتید انتقادهای تندی را مطرح کردید. البته انتقادهایی نیز به خودتان وارد بوده است. به‌طور کلی این پرسش را از این منظر از شما می‌پرسم که شما درون قدرت بودید و هستید و سال‌ها در روند سیاستگذاری کشور شاهد و گاه دخیل بودید. چه کسی تصمیم می‌گیرد که چنین سیاست‌های غلطی برای مثال در مدیریت کشاورزی ایران به فاجعه‌ای منجر شود که اکنون باید از فروپاشی سرزمین بگوییم و نگران آن باشیم؟

این روندهای تخریبی سرزمین به سیاست‌های مادر کشور برمی‌گردد. وقتی انتخاب می‌کنید که با تمام دنیا درگیر باشید، وقتی محدودیت‌های زیادی بی‌دلیل بر کشور تحمیل می‌کنید، از طرفی نیاز مواد غذایی برای مردم باید تامین شود و شما توان ارزی کافی ندارید؛ چه می‌کنید؟ بنابراین به منابع داخلی فشار می‌آورید و منابع را نابود می‌کنید. وقتی سیاست‌های شما طوری است که همه دنیا را در مقابل خودتان قرار می‌دهید در نتیجه برای تامین نیازها به منابع داخلی رو می‌آورید. وقتی به داخل رو می‌آورید، سیاست‌های توسعه پایدار را کنار می‌گذارید. می‌گویید به هر قیمتی باید تولید کنیم. چه مواد غذایی، چه مواد صنعتی و... باید تولید شود. آلودگی هوای شهرهای ما نیز تابعی از این سیاست‌های مرتبط با ضرورت‌های تولید داخلی است. وقتی سرزمین از نظر توان منابع محدودیت دارد اما برای تولید فشار می‌آورید یعنی به قیمت نابودی کشور فرسایش را خریده‌اید. این یعنی پایان‌پذیری آب‌ها در منابع روی زمین و زیر زمین برای کوتاه‌مدت را به سیاست‌های بلندمدت ترجیح داده‌اید. اینها سیاست‌هایی است که از طرف مجلس و دولت و نهادهای دیگر به بخش کشاورزی تحمیل می‌شود. وقتی من حداکثر 90 میلیارد مترمکعب آب تجدیدپذیر دارم و طبق اصول بین‌المللی باید 40 درصد آن را استفاده کنم ولی بالای 100 درصد دارم استفاده می‌کنم، یعنی پذیرفته‌ام منابع آبی و در نتیجه محیط‌زیست کشور را نابود کنم؛ تالاب‌ها و رودخانه‌های کشور برای تولید چند تن برنج، سیب‌زمینی یا گوشت نابود شود.

  در مورد دریاچه ارومیه نیز می‌توانیم همین نگاه را داشته باشیم که یکی از دلایل اصلی نابودی دریاچه ارومیه همین سیاست تولید کشاورزی بیشتر بود؟

دقیقاً همین است. مشخص است. وقتی تمام رودخانه‌های منتهی به دریاچه ارومیه را سد زده‌ایم و به وجود دریاچه ارومیه احترام نمی‌گذاریم و اجازه نمی‌دهیم رودخانه‌ها به دریاچه ارومیه بریزد، دریاچه خشک می‌شود. دریاچه ارومیه را خدا خشک نکرد، بلکه بندگان خدا خشک کردند. برای اینکه برای تولید فشار آورده‌اند و برای رفع نیاز و ایجاد اشتغال آب را سد کرده‌اند و گفته‌اند چرا آب باید به دریاچه‌ای شور برود و آنجا بخار شود، بهتر است برای تولید، آب به مزارع و باغات برود و آنجا بخار شود و از آن هم استفاده کنیم. بنابراین دریاچه نتوانست منابع آب مورد نیاز خود را دریافت کند و خشک شد. این سرنوشت همه دریاچه‌های کشور است. اما چون دریاچه ارومیه بستر شوری دارد و در بستر آن 13 میلیارد تن نمک خوابیده است و اطراف دریاچه ارومیه پرجمعیت است و مثل جازموریان و گاوخونی و بختگان نیست که جمعیتی در نزدیکی آن نیست، در اطراف دریاچه ارومیه شش میلیون جمعیت زندگی می‌کنند، وقتی مردم عوارض شوری زمین‌ها را دیدند و دچار مشکلات جدی در حوزه سلامت شدند از جمله سرطان و فشار خون و... بنابراین مجبور هستند دریاچه ارومیه را احیا کنند. بقیه کشور این موقعیت را ندارند. وگرنه دریاچه ارومیه با بقیه دریاچه‌های کشور فرقی ندارد و سیاست‌های منجر به تولید آنها را نابود کرده است. دریاچه ارومیه که چهار متر متوسط عمق آن بوده و سالانه یک متر و پنج سانتی‌متر تبخیر داشته است، وقتی چهار سال آبی به آن وارد نشده است، خب خشک شد. دریاچه ارومیه از زمانی که سدسازی شروع شد و حق‌آبه آن پرداخت نشد و به مصارف کشاورزی و... رسید، شروع به خشک شدن کرد. دریاچه ارومیه باید احیا شود، چون هم توان احیا دارد هم باید احیا شود و باید سیاسی‌کاری‌ها کنار گذاشته شود. دو سال است دریاچه ارومیه آبی دریافت نکرده است. دریاچه ارومیه عمق متوسط چهار متر داشته که یک عده از سر ناآگاهی آن را با دریاچه وان در ترکیه مقایسه می‌کنند. دریاچه وان 350 متر عمق دارد ولی ارومیه چهار متر عمق دارد. چهار متر دریاچه وقتی آبی به آن نرسد در چهار سال خشک می‌شود. 

دراین پرونده بخوانید ...