عمران نافرجام
سرنوشت طرح عمران خوزستان به کجا رسید؟
«زمین خوزستان مس و گیاهانش زر است، میوههایش خرما، زیتون، ترنج، انار، انگور و محصول آن دیار گندم، برنج و دیگر حبوبات، نیشکر میباشد.» این را مقدسی در قرن چهارم به رشته تحریر درآورده و حاج سیاح که در عصر ناصری خوزستان را دیده، نوشته: «طرفین آب [کارون]، اشجار جنگلی و سبز و خرم و تماشایی است، هوا و زمین آنجا مانند سیستان بینظیر است. واقعاً اگر این مملکت در دست دولتی مثل بلیجک [بلژیک] بود، قطعاً دولتی بهتر از بلیجک در آنجا دایر میکرد. با یک نفر بلد به تماشای بند اهواز رفتم، جایی است که دست قدرت آن را برای بستن سد ایجاد کرده [دوران ساسانیان]... انسان از غیرت اهل آن زمان عبرت گرفته و آفرین میخواند که چگونه اهتمام به آبادی زمین داشتهاند... اگر دولت آن را تعمیر کند و سد ببندد، در اندک زمان در آن وادی به قدر تمام نفوس ایران میتوان جا داد و بیشتر از مالیات ایران دولت میتواند فایده ببرد. دولت ابداً این را فکر نکرده که مالیات و آنچه از رعیت میگیرد، برای این است که به منافع آنها صرف شود، بلکه مردم را بنده خود میداند و آنچه میگیرند، مال خود میشمارند، بنابراین میگویند ما چرا مال خود را که برای کامرانی و عیش و نوش از دست مردم گرفتهایم، خرج کنیم که مردم نفع ببرند. دولتیان ایران، ایرانیان را بیگانه و بنده خود میدانند و نمیدانند اگر چنین هم باشد، باز نفع ایشان در آبادی است یا میدانند لکن خرج عیش و نوش نقد را مقدم بر نفع نسیه میدانند.»
این حکایت سرزمین به سوگنشسته و خشکیزدهای است که از گذشتهای نه چندان دور، قصه رونق و پرآبی آن به یادگار مانده است. در دوران محمدرضا پهلوی، برای اجرای پروژههای عمرانی و ساخت زیربناهای توسعهای، طرحی در خوزستان به اجرا درآمد به نام «طرح عمران خوزستان»، که اگرچه طرحی پیشرو و نوآورانه بود، اما با انتقادهای فراوانی روبهرو شد. در این یادداشت مروری کوتاه کردهایم بر «طرح عمران خوزستان».
بنیان طرح عمران
دگرگونی اقتصادی-اجتماعی عمدتاً در دوره پهلوی دوم، در نتیجه درآمد فزاینده نفتی میسر شد که بخش عمدهای از این درآمد، از طریق برنامههای اقتصادی صرف بهرهوری اقتصاد کشور شد. از برنامه اول تا سوم عمرانی، پس از ارتباطات و مخابرات، کشاورزی در درجه اول اهمیت قرار داشت و به همین علت در این برنامهها، بیشترین هزینهها از نظر بخشهای تولیدی به بخش کشاورزی اختصاص یافت. به عبارتی، نخستین برنامههای توسعه در زیرساختها از جمله شبکه حملونقل، بخش کشاورزی، طرحهای آبیاری و صنعت و معدن، و منابع انسانی متمرکز شد. یکی از این برنامهها، طرح عمران خوزستان بود. اجرای طرحهای عمران منطقهای در ایران در جهت اهداف مدرنسازی و استفاده از فناوریهای جدید، به منظور بهرهبرداری هرچه بیشتر از امکانات و استعدادهای کشور و بالا بردن سطح زندگی ساکنان مناطق گوناگون شکل گرفت. اولین طرح منطقهای در خوزستان اجرا شد. طراح اصلی آن «ابوالحسن ابتهاج» بنیانگذار سازمان برنامه و بودجه بود. از نظر او استان خوزستان، به علت داشتن امکانات طبیعی فراوان، از اولویت خاصی در برنامههای عمرانی و آبادانی برخوردار بود. این طرح که از سوی سازمان برنامه و با مشارکت شرکت عمران و منابع آمریکا انجام و اعتبار آن با وام بانک جهانی محقق شد، شامل احداث سدی روی رودخانه دز، احداث شبکه برق منطقهای، ایجاد و توسعه شبکه برق شهری، ایجاد و توسعه کشاورزی آبی در منطقه زیر سد، احیای صنعت نیشکر و توسعه برنامههای آموزشی برای پیشرفت کشاورزی منطقه بود که به رشد و توسعه اقتصادی و اجتماعی خوزستان انجامید و همچنین برای اجرای آن نهادهای جدید اقتصادی در کشور تاسیس شد. ابتهاج در بخشی از خاطراتش، درباره چگونگی آغاز طرح عمران خوزستان مینویسد: این طرح از سالها پیش، زمانیکه بر مسند ریاست بانک ملی ایران تکیه داشت، در ذهن او بوده و نخستین مذاکراتش را با یک افسر بازنشسته انگلیسی به نام «سرهنگ بریجز» انجام داده، اما زمانی که موافقت شاه جلب میشود، «یکمرتبه و بدون هیچگونه هشداری، وزارت خارجه انگلیس از ادامه پشتیبانی طرح خودداری کرد و بدون اینکه کسی علت را بداند، موضوع از بین رفت. تا اینکه سهشنبه گذشته، وقتی با علا ناهار میخوردم، محسن قرهگوزلو گفت آنها اطلاع پیدا کردهاند که در نتیجه مداخله فریزر، رئیس هیات مدیره شرکت نفت انگلیس و ایران، وزارت خارجه پشتیبانی خود را قطع کرده بوده است. فریزر به وزارت خارجه گفته بوده است که طرح مزبور مطابق با منافع شرکت نفت انگلیس و ایران نیست» (خاطرات ابوالحسن ابتهاج، ج 1، ص 373).
ابتهاج در سال 1334، مذاکره با شرکت آمریکایی عمران و منابع را با مدیریت لیلیانتال رئیس پیشین سازمان نیروی اتمی آمریکا در دوران ترومن و رئیس سازمان عمران دره تنسی و گوردون کلاپ رئیس هیات مدیره عمران دره تنسی آغاز کرد که مشابه چنین طرحی را در دره تنسی به اجرا درآورده بودند. لیلیانتال و کلاپ عازم خوزستان شدند و در گزارش خود به سازمان برنامه به آثار آبیاری و سدسازی زمان هخامنشی که بعد از گذشت قرنها هنوز برجا مانده بود، اشاره و تایید کردند که خوزستان استعداد بسیار درخشانی برای اجرای برنامههای عمرانی دارد و اضافه کردند قبل از اینکه کسی آمریکا را کشف کرده باشد، ایرانیها دست به چنین کارهای عظیمی از جمله سدسازی زده بودند. گزارشی که در مورد امکانات سدسازی در خوزستان تهیه شد، به ساخت 14 سد اشاره داشت و نقاط احداث آنها را هم پیشبینی کرده بود. همچنین هزینه ساخت آنها، میزان برق و آبی که برای کشاورزی فراهم میکردند، در گزارش آمده بود. از جمله پیشبینی شده بود که سد دز به تنهایی 520 مگاوات برق تولید میکند. در آن زمان تولید برق در تمام ایران به استثنای حوزه امتیازی شرکت نفت، 400 مگاوات بود. قرارداد «شرکت عمران و منابع» در فروردین 1335 بسته شد و در آن تصریح شده بود که مطالعات راجع به کلیه امکانات خوزستان در مدت سه سال تهیه و به سازمان برنامه تسلیم شود و مقرر شد چنانچه در خلال این مدت، به طرحهایی برخورد کنند که در شروع و اجرای آن هیچگونه شک و تردیدی وجود نداشته باشد، آن طرحها را برای اجرا به سازمان برنامه پیشنهاد کنند و در صورت موافقت سازمان برنامه، اجرای آن بلافاصله آغاز شود. قید این شرایط باعث شد که به پیشنهاد شرکت عمران و منابع، ساختمان سد دز و طرح نیشکر اجرا شوند، اما وقتی گزارش آماده شد که ابوالحسن ابتهاج دیگر بر مسند سازمان برنامه نبود. پس از عقد این قرارداد شمسالدین جزایری نماینده خوزستان در مجلس سنا به ابتهاج گفته بود شما هیچوقت قادر نخواهید بود در خوزستان کاری انجام بدهید، چون انگلیسیها اجازه نخواهند داد. تا به حال مانع شدهاند و از این به بعد هم مانع خواهند شد. روزی که کمیسیون مشترک برنامه برای تصویب قرارداد استخدام شرکت عمران و منابع در مجلس شورا تشکیل جلسه داد، جزایری ریاست کمیسیون را بر عهده داشت و گفت: امروز که آقای ابتهاج این لایحه را به مجلس آوردهاند، حقیقتاً یک روز تاریخی است و اگر موفق بشویم این کارها را که ایشان در نظر دارند در خوزستان انجام بدهیم، واقعاً باید مجسمهشان را از طلا بسازیم. این لایحه همان روز به اتفاق آرا تصویب شد (ابتهاج، ج 1، ص 390). در فروردین 1338، به فاصله کوتاهی پس از کنارهگیری ابتهاج از سازمان برنامه، شرکت عمران و منابع گزارش نهایی خود را در مورد امکانات خوزستان تسلیم سازمان برنامه کرد. در مقدمه این گزارش آمده بود: «فکر احیا و عمران خوزستان، که این منطقه را بار دیگر به عظمت سابق خود برگرداند، کاملاً ایرانی است و ابتکار، پشتکار برای نیل به این هدف، وسعت دید و نیز رهبری لازم برای انجام طرحها نیز کاملاً ایرانی است... از حیث منابع نفتی، آب، امکانات کشاورزی و همچنین دسترسی به راههای زمینی و دریایی، هیچ ناحیهای در خاورمیانه امکانات بالقوه خوزستان را ندارد» (ابتهاج، ج 1، ص 391). عبدالرضا انصاری، رئیس سازمان آب و برق خوزستان در سال ۱۳۴۰، در اینباره میگوید: «از برقی که از سد دز میگرفتند میتوانستند تمام ایران را برق دهند و این برق باعث شد که کارخانههای زیادی در خوزستان راهاندازی شود.»
آثار مثبت طرح
با اجرای طرح عمران خوزستان، نهادهای مدرن اقتصادی از جمله سازمان آب و برق خوزستان، بنگاه مستقل آبیاری، شرکتهای کشت و صنعت، شرکتهای سهامی زراعی و مرکز تحقیقات کشاورزی تاسیس شدند و پس از بررسی و تحقیق اقدام به ترویج کشتهای سودآور کردند. بدینترتیب، هزار هکتار باغ مرکبات با رقمهای متنوع خارجی احداث شد، چغندر زمستانی آوردند، ذرت و کشت علوفهای رایج شد و برای اولینبار مارچوبه کاشتند. شرکتهای کشت و صنعت یکی از چهار نظام بهرهبرداری کشاورزی در خوزستان بودند. در این نظام بهرهبرداری دولت اراضی کوچک را در هم ادغام کرد و شرکتهای کشت و صنعت را تشکیل داد. این شرکتها با سرمایهگذاری خارجی و بخش خصوصی و به اتکای سرمایهگذاری کافی، مدیریت صحیح و استفاده از فناوری جدید، بذر اصلاحشده، سموم دفع آفات و تربیت نیروی ماهر بهرهبرداری از اراضی مذکور را آغاز کرد، به نحوی که متناسب با سرمایهگذاریهای زیربنایی دولت باشد. به علت اهمیت صنایع وابسته به کشاورزی و مجاورت خوزستان با این مراکز، شاغلان بخش صنایع گوناگون به خصوص صنایع وابسته به کشاورزی 49 درصد افزایش پیدا کردند. در حوزه بازرگانی و خدمات، تاسیس پایگاه هوایی دزفول و افتتاح رسمی آن در سال ۱۳۴۰، همچنین تاسیس پادگان نیروی زمینی ارتش و افزایش تقاضا برای کالاها و خدمات مصرفی باعث رشد بازرگانی و خدمات شد و دزفول به مرکز تولید و پخش کالا در منطقه تبدیل شد. آلیاسین درباره دزفول پیش از برنامههای عمران منطقهای مینویسد: «اکثر مردم دزفول تراخمی و بیمار بودند و به غیر از خوانین و ملاکین که از زندگی اعیانی نسبی برخوردار بودند، عموم مردم در فقر و مذلت و بیماری زندگی میکردند، اما چند سال بعد با آمدن برق و نیروی تازهنفس تحصیلکرده و تغییر سطح زندگی، دزفول دگرگون شد. وجود اطبای متعدد، افزایش مراکز خدمات درمانی و بهداشتی، آب آشامیدنی، آب لولهکشی، برق فراوان، و اشتغال اکثر اهالی دزفول در شبکه آبیاری یا در تاسیسات سازمان آب و برق خوزستان وضعیت شهر را متحول کرد.» دولت با اقدامات عمرانی به گسترش نهادهای دولتی و موسسات اجتماعی و اقتصادی جدید دست زد، تا ابزار تامین اهداف سیاسی، اقتصادی و زمینهسازی دگرگونی ساختار اجتماعی فراهم شود. در پی گسترش شهر، حصار آن به طور کامل از بین رفت و با ایجاد خیابانهای جدید و احداث پل جدید، شهر در جهت رسیدن به سیما و هویتی نوین گام برداشت. فرزندان روستاییان در شهرکهای احداثشده مجال تحصیل پیدا کردند و تعداد مدارس آنها از دو مدرسه در سال 1340 به ۳۱ مدرسه در سال 1345 افزایش یافت. با تاسیس راه و جادهسازی در محدوده طرح، توانایی منطقه برای عرضه محصولات در سراسر خوزستان و حتی تهران افزایش یافت، سه شهرک کارگری برای ساکنان محدوده طرح ساخته شد، مدرسه و درمانگاه برای آنها احداث، لولهکشی آب آشامیدنی برای منازل انجام، خیابانهای اصلی شهرکها آسفالت و بقیه خیابانها شنریزی شد. در نهایت، سد دز با حجم مخزن 3300 میلیون مترمکعب آب و ظرفیت نیروگاهی 520 مگاوات برق در سال 1341 آماده بهرهبرداری شد.
عاقبت طرح
ابتهاج در زمستان 1337، اندکی پیش از پایان مطالعات طرح عمران خوزستان، بر اثر اختلافاتش با دولت منوچهر اقبال و اجرای برخی طرحها از جمله طرح کود شیمیایی شیراز استعفا کرد و مدتی بعد در دولت علی امینی به زندان رفت. یکی از اتهامات او، طرح عمران خوزستان بود که از همان آغاز، با انتقادهای فراوانی روبهرو بود. احمد آرامش که در کابینه شریفامامی به ریاست سازمان برنامه رسید، به دلیل خصومت با ابتهاج و مخالفتش با سیاستهای آمریکا در ایران، قرارداد شرکت مهندسان مشاور برنامه توسعه منطقه خوزستان را لغو و ادامه یکی از برنامههای توسعه منطقهای ایران را با مشکل روبهرو کرد. انتقادهای فراوانی به طرح عمران خوزستان شد که سازندگان آن را صرفاً به حساب مخالفت شخصی با ابتهاج یا فرصتطلبی عدهای دولتمدار چون حسن ارسنجانی گذاشتند که گمان میبردند با حذف طرح عمران خوزستان، بودجه عظیم آن در اختیارشان قرار خواهد گرفت (عمران خوزستان، ص 77). سازمان برنامه در دوران آرامش، در گزارشی ایرادهای طرح را نبودن یک برنامه جامع عمرانی دانست که این سازمان، بدون ارتباط و هماهنگی با طرحهای سایر دستگاههای دولتی به اجرا درآورده و از طرف دیگر، طرحهای سرمایهگذاری از نظر تعیین اولویت بررسی دقیق نشده بودند و نظارت را نیز به مشاوران داده و ایرانیان مشارکت موثری در آن ندارند. موارد زیر را میتوان از جمله هدفهای این انتقادها برشمرد: بزرگی بیش از حد و بلندپروازی طرحها، عدم شناخت و ارتباط با جامعه محلی، بیاهمیت دانستن و خودداری از بررسی آلترناتیوهای موجود برای تولید نیرو (از طریق بهرهبرداری از منابع وسیع گاز در منطقه) یا برای سازماندهی کشاورزی (با توانمند کردن و حمایت کشاورزان منطقه) کمک به ایجاد یک سطح زندگی بسیار بالا و یک فرهنگ راحتطلبانه برای متخصصان بیشمار طرحها که هیچ ربط و تناسبی با امکانات و سطح زندگی جامعه محلی منطقه نداشت. حتی نمونه الگوی طرح، یعنی دره تنسی نیز برخلاف نظر طرفداران بیچون و چرای آن، مثل شاه و ابتهاج و انصاری، هیچگاه نمونهای خالی از ایراد و اشکال نبود؛ اشکالاتی که با دیدی انتقادی و دورنگر قابل احتراز بود. طرح عمران خوزستان در توسعه ایران، تاثیری کمابیش انقلابی داشت. زیرا به عنوان اولین طرح عمده سازمان برنامه، جایگاه این سازمان نوپا را در سیاست برنامهریزی اقتصادی کشور تا حدی محکم کرد و از سوی دیگر مدل اداری و اجرایی جدیدی را در قالب سازمانهای برنامه و آب و برق خوزستان ارائه کرد که حیطه اختیاراتشان از مرزهای متداول بوروکراسی وزارتخانهها و ارگانها و استانداریهای موجود فراتر میرفت. مدیران این طرح طی چند سال اولیه، از حمایت بیچون و چرای شاه برخوردار بودند و در امور عمرانی «وظایف اجرایی را به جای دستگاههای اجرایی انجام میدادند». از همینرو تعجبآور نیست که این اقتدار و طرز عمل و نوآوری، حسادت و رقابت افراد و نهادهای موجود را، که موقعیت خود را در خطر میدیدند، برانگیزد. داستان عمران خوزستان بیش از هر چیز داستان مبارزات دائمی است که مدیران سازمان آب و برق خوزستان در کادر بوروکراسی دولتی برای حفظ استقلال عمل و دنبال کردن اهداف و وظایف خود مجبور به درگیری در آن بودند. به قول احمدعلی احمدی: «داستان سازمان آب و برق خوزستان داستان بومی کردن مساله عمران در ایران است» (عمران خوزستان، ص 130). این طرح عظیم سدسازی، تولید نیروی برق، آبرسانی و آبیاری دهها هزار هکتار اراضی زراعی و تولید نیشکر و صنایع جانبی در هفتتپه عمدتاً با وام و تخصص و تکنولوژی و مدیریت خارجی تحقق یافت. سازمان آب و برق خوزستان دستگاهی بود که همپای این طرح به وجود آمد و قرار بود نهایتاً کارهای ساختمانی مدیریت و گرداندن طرح را بر عهده میگرفت. ایران در سالهای دهه 1330 نیروی انسانی لازم و تجربه کافی در امور عمرانی از اینگونه را در اختیار نداشت و امید این بود که این نهاد نوپا ظرف چند سال بتواند نیروی تخصصی مورد نیاز را تربیت کند و کفایت اداره این طرح عظیم را به دست آورد. تحقق این اهداف کار سادهای نبود، چون به غیر از درگیری با دیگر ارگانهای دولتی، سازمان باید در مقابل مقاطعهکاران و مدیران خارجی که رغبتی به انتقال تخصص و تقلیل اقتدار خود نداشتند، پافشاری میکرد و از آنها میخواست که دانش خود را به همکاران ایرانیشان بیاموزند تا به تدریج و پس از راهاندازی طرحها، ایران بتواند مستقلاً اداره و اجرای کارها را بر عهده گیرد. تضادها و نتایج ناگوار و اشکالبرانگیزی مانند پدید آوردن کشت و صنعتها و شرکتهای سهامی زراعی و قطبهای توسعه آب و خاک، اخراج حداقل 50 هزار روستایی از اراضی زراعی از دلایل ورشکستگی نهایی طرح عمران خوزستان است. اگر در پس طرح عمران خوزستان شخصیت ابتهاج و شاه و لیلیانتال و یکی از اولین نمونههای طرحهای نوین توسعه در جهان است، در پیشروی آن شبح نارضایتی افراد بسیاری است که زندگیشان در اثر این پروژههای عظیم مختل شد و در نهایت در انقلاب 1357 بروز کرد.
طرحهای کشت و صنعت در اثر سوءاداره، ناآشنایی با محیط کار، سوءاستفادههای کلان و دخالتهای بیجای دولت با زیان و ورشکستگی روبهرو شدند. پیدایش این شرکتها از بدو کار مورد ایراد کارشناسان اقتصادی و کشاورزی و جامعهشناسان قرار گرفت و بر پیامدهای منفی آنها بر کشاورزی کشور تاکید شد. بیتوجهی به محدودیتهای طبیعی و شرایط اقلیمی در گزینش محدوده کشت و صنعت، بیتناسبی میان هزینههای پیشبینیشده و پرداختشده، ناآشنایی مدیران و کارشناسان خارجی و تغییر ساختار کشاورزی سنتی و محیط زیست بود.
پس از انقلاب
شاید بتوان گفت مهمترین دلیل شکست این طرح «تحمل بار توسعه بدون بهره بردن از ثمرات آن» است که پیش از انقلاب باری روی چشمانداز خوزستان گذاشتند که شاید توانایی تحمل آن را نداشت. صنایع و طرحهای توسعهای، باعث مهاجرتهای گسترده به خوزستان شد. شهرهایی که امروز صد تا دویست هزار نفر جمعیت دارند، پنجاه سال پیش شهرهای بسیار کوچکی بودند. موج عظیم مهاجرت از زاگرس به جلگه خوزستان شکل گرفت. بسیاری از کشاورزان زمین را رها کردند و وارد کارخانهها شدند، چون شرایط اقتصادی بهتری را برای آنها فراهم میکرد. اینها باعث شد عشایر و کشاورزان به خوزستان سرازیر شوند. کشت را صنعتی کردند و کشتهایی را که در مقیاس بزرگ جواب میداد، مثل نیشکر، چغندر و مارچوبه و اینها، راه انداختند و بعد صنایع مکمل اینها را برپا کردند، مثل کارخانه شکرسازی و کاغذ پارس که از تفاله نیشکر برای تولید استفاده میکرد. در واقع خوزستان یک طرح توسعه وسیع داشت که ناگهان در نیمه کار رها شد؛ یعنی جمعیت زیادی به آنجا سرازیر شد، اما فرصتهای شغلی که قرار بود به این جمعیت جواب بدهد، عملاً، با وقوع انقلاب به مشکل خورد. نهتنها طرحهای جدید توسعه اجرا نشد، بلکه کارخانههای قبلی هم با سوءمدیریت، یکییکی، ورشکست شدند. در نتیجه جایی که قرار بود قطب بزرگ اقتصادی و تجاری باشد و حتی کل ایران را حمایت کند، به مرحلهای رسید که خودش ورشکسته شد. اگرچه جنگ تحمیلی، تاثیری عمیق بر محرومیت خوزستان گذاشت، با این حال، پس از انقلاب، رشد نامتوازن طرحهای توسعه در مناطق گرم و خشک مرکزی ایران، به اقلیم هر دو منطقه آسیب و خسارات جبرانناپذیری وارد کرد و مشکلات زیستمحیطی نیز مزید بر علت شد تا خوزستان قشر نخبه خود را از دست بدهد تا به آن چیزی برسد که امروز هست.