شناسه خبر : 38481 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

در خواب انتخاب

چرا آزادی انتخاب اهمیت دارد؟

 

مولود پاکروان / نویسنده نشریه

در یکی از خیابان‌های مسکو قدم می‌زدم که دیدم تعداد زیادی آدم در اطراف میدانی بزرگ تجمع کرده‌اند. صف بلندی تشکیل شده بود مثل صف کوپن ارزاق عمومی در دهه 60 تهران. نزدیک‌تر رفتم و دیدم به آدم‌ها که ساعت‌های طولانی در صف ایستاده‌اند یک جفت کفش می‌دهند و از آنها امضا می‌گیرند. و کمی جلوتر‌... آنها در گوشه دیگری از میدان مشغول معاوضه کفش‌های خود هستند. پرسیدم چرا کفش‌ها را تعویض می‌کنید؟ پاسخ دادند: دولت هر شش ماه یک جفت کفش به ما می‌دهد. وظیفه دولت این نیست که هنگام تحویل اندازه پای ما را نیز بداند. ما پس از دریافت کفش‌ها در این میدان به دنبال اندازه واقعی کفشمان از همدیگر پرس‌و‌جو می‌کنیم تا سایز واقعی خود را بیابیم... این فرجام نکبت‌بار اقتصادی است که مدعی بزرگ‌ترین و قدرتمندترین اقتصاد جهان است!

اگر خاطرات مرحوم شاهرخ ظهیری در سفر به مسکو -‌پیش از فروپاشی شوروی- را خوانده باشید این روایت برایتان آشناست. شاید با روایت‌های آشپزخانه‌ای سوتلانا الکسیوویچ از تاریخ شفاهی شوروی هم آشنا باشید. مردمی که برای خرید ژامبونِ بیشتر، چشیدن طعم پنیری متفاوت، پوشیدن شلوار جین و داشتن دستمال کاغذی انقلاب کردند. خواندن خاطرات یک فراری از کره شمالی که در کتاب «فرار از اردوگاه 14» آمده هم احتمالاً این داستان را روشن‌تر خواهد کرد. این‌گونه می‌توانید تصور کنید زندگی در سایه نظام پدرسالارانه‌ای که به نام عدالت، و به بهانه استقلال، حق ساده‌ترین انتخاب‌ها را از شما می‌گیرد چگونه است.

تصویر دخالت مداوم دولت در سبک زندگی مردم و محدود کردن دائمی حق انتخاب‌های آنان برای ما هم ناآشنا نیست. سال‌هاست به جای کاستن از فهرست بلندبالای ممنوعات، بر آن افزوده شده است. در دوران تلخ کپونیسم، حقی برای انتخاب پنیر و کره و گوشت و برنج نداشتیم. بعدها حقوق دیگری هم از ما سلب شد. هم‌نسلان من احتمالاً خاطره اخراج از مدرسه به دلیل پوشیدن شلوار جین را به خاطر دارند. خاطره بگیر و ببند کلوپ‌های اجاره فیلم، هجوم‌های یکباره به خانه‌ها برای ضبط ویدئو و نوارهای وی اچ اس. و بعدها ممنوعیت ماهواره، ممنوعیت ساز و آواز، دخالت مداوم در پوشش و آزادی‌های زنان و ساعت کسب‌وکار مردم. و حتی محدودیت‌های بیشتر در انتخاب‌های بزرگ‌تر. ناچارید خودروی داخلی سوار شوید حتی اگر بی‌کیفیت باشد. اگر تندر 90 و ساندروی داخلی هم موجود نبود باید به تیبا و کوئیک رضایت بدهید. نمی‌توانید برند دلخواه کفش و لباستان را بیابید چون اجازه واردات ندارد. حتی نمی‌توانید واکسن مورد اعتمادتان را انتخاب کنید. مردم به دولتمردان رای داده‌اند تا ایمنی و امنیت را تامین کنند، در دیپلماسی سیاست‌های درست در پیش بگیرند و برای کسب‌وکار آزادانه فضای مناسب را فراهم آورند؛ در عوض آنها قدرت پیدا کرده‌اند که تصمیم بگیرند شهروندان چه بپوشند، چه کالایی بخرند، چه خودرویی سوار شوند، چه ببینند و چه ساعتی کرکره مغازه‌هایشان را پایین بکشند.

همه ما هر روز با انتخاب‌های متعددی روبه‌رو هستیم. انتخاب‌های ما، حتی جزئی‌ترین آنها هویتمان را شکل می‌دهند و سبب می‌شود احساس کنیم بر زندگی خود قدرت و کنترل داریم. حالا سعی کنید زندگی خود را بدون همه این انتخاب‌ها متصور شوید. باید هرچه در مقابلتان می‌گذارند بخورید، هرچه فراهم کنند بپوشید، به هر سایت و شبکه اجتماعی که اجازه دادند سر بزنید و هرگونه امر کردند بیندیشید! حتی خیال چنین موقعیتی فراتر از تاب و تحمل ماست.

اجازه بدهید شما را در موقعیت دیگری قرار بدهیم. دوست پژوهشگری که اخیراً از آمریکا به ایران آمده می‌گفت در یک بازار کوچک نیویورک شما می‌توانید دست کم 300 برند کوکی، 75 مدل آیس‌تی، 230 مدل سوپ آماده، یا بیش از 250 نوع غلات صبحانه پیدا کنید. در یک فروشگاه لوازم الکترونیکی هم حداقل 100 مدل تلویزیون، سی‌چهل مدل دستگاه ضبط ویدئو یا 50 دستگاه پخش دی‌وی‌دی و اجزای استریو خواهید یافت که می‌توانید آنها را با هم ترکیب کرده و 5 /6 میلیون سیستم استریو درست کنید!! این تنها بخش کوچکی از یک بازار رقابتی است که به شما فرصت‌های هیجان‌انگیزی برای انتخاب می‌دهد.

حق انتخاب مردم به مواد غذایی و لوازم الکترونیک و نوع ماشین محدود نمی‌شود. در دنیا، و در بسیاری حوزه‌ها که قبلاً حق انتخابی وجود نداشت حالا مردم با انتخاب‌های متعددی روبه‌رو هستند. می‌توانند از خدمات شرکت‌های متنوع مخابراتی یا پستی بهره ببرند، در دریافت مراقبت‌های بهداشتی، دارو و بیمه بازنشستگی حق انتخاب دارند؛ و بازار تفریح و اوقات فراغت، هنر و ورزش و‌... هم به مردم فرصت‌های متنوعی عرضه می‌کنند.

نگاهی به حوزه آموزش در اقتصادهای باز هم به سادگی نشان می‌دهد نوجوانان ما در چه مخمصه‌ای از انتخاب‌های محدودشده گیر افتاده‌اند. در دنیای پیشرفته، دانشگاه‌ها طیف حیرت‌انگیزی از دوره‌های آموزش عمومی و رشته‌های تخصصی را ارائه می‌دهند. این امکان برای دانشجویان وجود دارد که اگر هیچ‌کدام از واحدهای درسی خود را نمی‌پسندند تخصص مورد نظر خود را ایجاد کنند! در کار، نه‌تنها طیف گسترده‌ای از مسیرهای شغلی وجود دارد بلکه به لطف انقلاب دیجیتال مهم نیست که در کجا هستید؛ همواره می‌توانید با اتصال به اینترنت 24 ساعت و هفت روز هفته کار کنید. حتی ازدواج و برنامه‌های خانوادگی هم به مساله انتخاب تبدیل شده‌اند. نهادهای مذهبی هم برای جذب افراد به ارائه طیف متنوعی از مراسم مذهبی روی آورده‌اند. در دنیای فوق پیشرفته حتی شکل و ظاهرتان را هم می‌توانید انتخاب کنید!

البته لازم است یادآور شویم گرچه «منطق انتخاب» قانع‌کننده است اما «روانشناسی» آن می‌تواند این‌گونه نباشد. در واقع شواهد فزاینده‌ای وجود دارد که نشان می‌دهد برای بسیاری، افزایش انتخاب باعث اضطراب می‌شود و حتی احساس بدبختی. احساسی که افراد را به جای آزادکردن، فلج می‌کند. افزایش انتخاب، بار سنگینی بر دوش افراد می‌گذارد تا به دنبال اطلاعات مورد نیاز برای تصمیم‌گیری مناسب باشند. ضمن آنکه ممکن است سبب پشیمانی افراد شود چون فکر می‌کنند برخی گزینه‌ها را درست بررسی نکرده‌اند. به علاوه افراد ناچار می‌شوند مسوولیت شخصی خود را در مورد تمام انتخاب‌هایی که می‌کنند، بپذیرند. البته به خاطر داشته باشیم این سرگیجه در دنیای انتخاب‌ها مربوط به اقتصادهای باز پیشرفته و بازارهای فوق رقابتی و اغلب شامل تصمیم‌گیری‌های جزئی و کم‌اهمیت است؛ کشورهایی که مردم نمی‌دانند از بین 50 نوع ماست طعم‌دار کدام را انتخاب کنند! در جوامعی که مردم حتی حق انتخاب نوع پوشش یا ساعت کار فروشگاه‌شان را ندارند، مصداق پیدا نمی‌کند.

 

انتخاب در خدمت رفاه

در یک جامعه دموکراتیک، هدف اصلی سیاست‌های عمومی می‌بایست بهبود رفاه شهروندان باشد. حتی در شرایطی که منابع فراوان است، این کاری بسیار چالش‌برانگیز خواهد بود زیرا برای سیاستمداران گاهی دشوار است که تعیین کنند «رفاه» دقیقاً شامل چه مواردی می‌شود. فراتر از نیازهای اساسی، تفاوت‌های زیادی در مورد آنچه مردم از زندگی می‌خواهند وجود دارد. این مساله نه‌تنها در مورد کالاهای مادی، که برای نیازهای روانی مردم از جمله آنچه از کارشان یا از مراقبت‌های بهداشتی انتظار دارند، فرصت‌های آموزشی، روابطشان با دیگران، نهادهای عمومی، هنر و سایر مسائل روزمره زندگی هم صادق است. بنابراین طبیعی است که اختصاص منابع عمومی به برخی نیازها، احتمالاً برخی از افراد را راضی می‌کند و مایه نارضایتی برخی دیگر می‌شود.

اغلب گفته می‌شود که راه‌حل این مشکل فراهم کردن طیف وسیعی از فرصت‌ها و دادن اجازه به افراد است که هرچه را که فکر می‌کنند باعث بهبود رفاه شخصی‌شان می‌شود، خود انتخاب کنند. از آنجا که هر فرد برای قضاوت و تصمیم‌گیری در مورد رفاه شخصی‌اش، بهترین است اعطای قدرت تصمیم برای تخصیص منابع به خود افراد، بهترین راه حل برای بهبود رفاه اجتماعی است. این ایده، یکی از اصول اولیه اقتصاد نئوکلاسیک از بدو تولد بوده و هست. برای بهبود رفاه جامعه باید آزادی انتخاب را افزایش داد؛ نه به این دلیل که افزایش انتخاب ذاتاً و لزوماً چیز خوبی است (گرچه هست) بلکه به این دلیل که سبب می‌شود افراد بتوانند چیزهایی را پیدا کنند که در خدمت منافعشان قرار دارد.

ایده افزایش حق انتخاب‌های مردم، در واقع پیشران بسیاری از خدمات و تسهیلات در اقتصادهای باز است. از خصوصی‌سازی بیمه بازنشستگی و بیمه دارویی سالمندان گرفته تا انتخاب مدرسه و کالج و دانشگاه، و به طور کلی باید بگوییم حتی این اندیشه لیبرتارینی که «بهترین دولت، کوچک‌ترین دولت است» از همین اصل نشات گرفته است. هر کدام از این اقدامات قابلیت آن را دارند که به افراد اجازه دهد به دنبال رفاه دلخواه خود بروند: در صندوق‌های پرخطر سرمایه‌گذاری کنند یا به سراغ سرمایه‌گذاری‌های ایمن بروند. از مدارس یا کالج‌های ارزان استفاده کنند یا به سراغ نظام آموزشی کیفی و برتر بروند. در واقع و در یک دیدگاه کلی‌تر، مزیت اصلی یک بازار رقابتی آزاد نسبت به سایر سیستم‌های اقتصادی، دستاورد آن بر مبنای کارایی اقتصادی (میزان خروجی به ازای هر واحد ورودی) نیست، بلکه نتایج و دستاوردهایی است که از اعطای فرصت‌های بیشتر برای انتخاب به افراد به‌دست آمده است.

برمبنای حق انتخاب به خوبی درمی‌یابیم که جوامع توسعه‌یافته چگونه توانسته‌اند ثروت مادی شهروندان خود را افزایش دهند. ارزش ثروت مادی بیش از آنکه با استانداردهای لوکس زندگی مرتبط باشد، ارتباط نزدیکی با آزادی و انتخاب دارد. البته این درست که هرقدر فردی ثروتمندتر باشد آزادتر است که بتواند نوع زندگی دلخواه خود را انتخاب کند. ثروت قدرت آزادکنندگی دارد. بنابراین سرانه تولید ناخالص داخلی معیار مناسبی برای تعیین میزان آزادی افراد در یک جامعه است. اما باید بدانید که این معیاری لازم اما ناکافی است: حقوق مدنی نیازمند ثروت نیست؛ ثروت نمی‌تواند آزادی بیان یا آزادی اجتماع را بخرد! بنابراین، در جامعه‌ای که تمامی حقوق مدنی به رسمیت شناخته نمی‌شود، پولدارها گرچه در انتخاب کالاهای مادی زندگی‌شان آزادترند اما در دیگر حوزه‌ها، همچنان حق انتخاب ندارند.

منطق دیگری که بر اهمیت آزادی انتخاب صحه می‌گذارد پیامدهای روانی ناشی از بی‌انتخابی است. مطالعات بسیاری نشان داده که احساس ناتوانی ناشی از نداشتن حق انتخاب می‌تواند به افسردگی و اضطراب منجر شود. در سال 2011 محققان دانشکده بازرگانی لندن رابطه جالبی بین انتخاب و توانمندسازی پیدا کردند. یافته‌های آنها نشان داد داشتن حق انتخاب بیشتر، احساس ناتوانی (بی‌قدرتی) را متعادل می‌کند و همچنین با ایجاد احساس کنترل بیشتر بر زندگی، رفاه روانشناختی افراد را بهبود می‌بخشد. البته برخی همچنان معتقدند افزایش گزینه‌ها چندان هم خوب نیست؛ مردم در سندروم انتخاب‌های روزانه گیر می‌کنند، و احتمالاً وقت و انرژی و منابع زیادی را صرف انتخاب می‌کنند. اما در واقع چنین نیست. اقتصاددانان طرفدار اقتصاد آزاد می‌گویند کسانی که به انبوه گزینه‌ها علاقه ندارند همیشه می‌توانند آنها را نادیده بگیرند. بنابراین افزودن گزینه‌ها نمی‌تواند وضعیت کسی را بدتر کند؛ برعکس، وضعیت گروه بزرگی از افراد جامعه را بهتر خواهدکرد.

 

پدرسالاری آزادیخواهانه

حتی در جوامع دموکراتیک هم مواردی از «پدرسالاری» دولت‌ها را می‌توان مشاهده کرد. این کلمه تصویر پدری را به ذهن متبادر می‌کند که به جای فرزندانش تصمیم می‌گیرد چون بهتر از آنها می‌داند! اصل پدرسالاری زمانی پذیرفته و قابل توجیه است که آزادی‌های فرد به ضرر خودش یا دیگران باشد. مثلاً قانون برای شما تعیین می‌کند که باید هنگام کار کلاه ایمنی بر سر بگذارید یا مصرف مواد مخدر ممنوع است. این قوانین برای حفاظت از جامعه طراحی شده‌اند. پدرسالاری هنگامی اجازه مداخله دارد که دو ارزش مهم با یکدیگر در تعارض قرار گیرند: اول، ارزشی که برای آزادی یک فرد در انتخاب شیوه زندگی‌اش قائلیم و دوم، ارزشی که بهبود و حمایت از رفاه دیگران دارد. در خارج از این دایره هرگونه مداخله دولت‌های پدرسالار برای محدود کردن حق انتخاب مردم فاقد وجاهت است. حتی فلاسفه اخلاق‌گرا نظیر جان استوارت میل نیز بر این امر تاکید کرده‌اند. میل در نقد پدرسالاری می‌نویسد: تنها دلیلی که می‌توان قدرت را بر خلاف میل اعضای یک جامعه متمدن اعمال کرد، جلوگیری از آسیب رساندن به دیگران است...در بخشی که صرفاً مربوط به شخص است، استقلال او مطلقاً به خودش مربوط است. تنها حاکم بر ذهن و جسم فرد خود اوست!

از نظر میل و پیروان او، آزادی انتخاب برای رشد فردی شهروندان، دستیابی به حقیقت، و توسعه سبک‌های جدید و غنی‌تر زندگی ضروری است. بنابراین، آزادی انتخاب یکی از اساسی‌ترین ارزش‌های اجتماعی است. افراد باید آزاد باشند تا در مورد چگونگی زندگی خود تصمیم بگیرند حتی اگر این انتخاب‌ها توسط دیگران بی‌احتیاط، احمقانه یا حتی بد تلقی شود. علاوه بر این توانایی انتخاب، ظرفیتی است که می‌توان از طریق تمرین کسب کرد و آن را بهبود بخشید. از این منظر افراد برای تصمیم‌گیری برای خود بهترین قاضی و داور هستند. اگر من، که بهترین شناخت را از خودم دارم نمی‌توانم تصمیم بگیرم چه چیزی برایم بهتر است، چطور باید به قضاوت شخص دیگر -‌یا دولتی- اعتماد کنم که کمترین شناخت را از من ندارد!

برخی نظریه‌پردازان اقتصاد آزاد برای حفظ حق انتخاب مردم، و در عین حال رسیدن به سطح مطلوبی از رضایت «پدرسالاری آزادیخواهانه» (paternalism libertarian) را پیشنهاد می‌کنند. در این بازار گزینه‌ها زیاد اما محدود است به نحوی که متضمن بیشترین رفاه باشد (این قسمت پدرسالارانه است)، اما اجازه می‌دهد که مردم آزادانه انتخاب کنند (این هم قسمت آزادی). این روشی برای حفظ آزادی است ضمن آنکه موارد انتخاب به نحوی مهندسی می‌شود که مردم به دلیل شدت فشار، از تصمیم‌گیری منصرف نشوند یا اشتباه انتخاب نکنند.

 

یک تمایز حیاتی

مفهوم آزادی هیجان زیادی در قلب انسان ایجاد می‌کند. خیلی‌ها جان خود را به خاطر آن از دست داده‌اند و بسیاری دیگر مایل‌اند که همه چیزشان را برای آن فدا کنند. با وجود این، کمتر کسی آنقدر حوصله داشته که توجه خود را به جنبه‌های احساسی‌تر یا عادی‌تر آزادی معطوف کند؛ مسائلی که در ظاهر تاثیر مستقیمی بر زندگی افراد ندارد. از انتخاب پوشش گرفته تا ساعت کار، سن ازدواج یا برند کفش و ساعت، اینها چیزهایی هستند که در وهله نخست کمتر به نظر می‌رسد در زندگی ما تغییر چشمگیری ایجاد کنند اما، واقعیت چیز دیگری است. نقطه تمایز دولت‌ها در تعریف همین بخش از آزادی است. آزادی انتخاب (freedom of choice) با آزادی از انتخاب (freedom from choice)  فرق دارد. کمی دقت کنید. نظام‌های اقتدارگرا به بهانه‌های مختلف توجیه می‌کنند که مردم را از انتخاب آزاد کرده‌اند! جای شما برمی‌گزینند و جای شما تصمیم می‌گیرند تا در آرامش و مستقل باشید. اما وقتی که «آزادی انتخاب» را به «آزادی از انتخاب» تبدیل می‌کنید، دارید به مرزهای برده‌داری مدرن نزدیک می‌شوید.

جدال و بحث در اینجا بر سر تمایز بین این دو مفهوم است. اقتصاددانان می‌گویند فعالیت‌های انسانی را می‌توان طوری سازماندهی کرد که فرد دارای آزادی انتخاب باشد یا برعکس؛ گزینه‌های کمی داشته باشد یا اصلاً نتواند انتخاب کند. شیوه دوم، تکنیک دولت‌های توتالیتر است در حالی که اولی، مکانیسم بازار با دولت محدود و تفکیک قدرت‌های سیاسی است. یک جامعه با آزادی انتخاب، جامعه مبتنی بر بازار است. در این جامعه حداکثر هماهنگی با حداقل اجبار و مداخله ایجاد می‌شود. فعالیت‌های انسانی تا آنجا که ممکن است در بازار انجام می‌شود و نه در حوزه سیاسی. به این ترتیب اجبار افراد برای انطباق با سیاست‌های تحمیلی به حداقل و حق انتخاب آنها به حداکثر می‌رسد. هر کس می‌تواند ماشین دلخواه، معماری خانه و مدل لباسش را انتخاب کند، و ناچار نیست به رای و خواسته دیگران یا اکثریت تن دهد یا همرنگ جماعت شود. انتخاب‌های خودش را دارد و آن را هم به دست می‌آورد. این اما، دقیقاً برعکس سازماندهی در جامعه‌ای است که تصمیمات به جای آنکه در بازار گرفته شود بر اساس بله و خیرهای سیاسی گرفته می‌شود.

در قلب تمام آنچه تصویر شد یک واقعیت نهفته است: ذات انسان آزاد و آزادی‌طلب است. آزادی حق بشر است و جوامع همواره در پی احقاق این حق هستند. مردم حق انتخاب را متعلق به خود می‌دانند. این حق در نهایت سبب می‌شود زندگی‌ای را برای خود برگزینند که دوست می‌دارند. آنها نمی‌خواهند برده‌وار، تصمیم‌گیری در مورد زندگی‌شان را به نخبگان دولت بسپارند. رای‌دهندگان به منتخبان خود قدرت محدود داده‌اند؛ قدرتی که طبق قانون تعریف و محدود شده است. وقتی دولت فراتر از اختیاراتی که به آن اعطا شده در زندگی مردم دخالت می‌کند، نه‌تنها آزادی فردی را زیر سوال می‌برد بلکه مقبولیت خود را نیز به خطر می‌اندازد.

اینکه دولت دچار سندروم پدرسالاری شود و فکر کند مسوولیت فزاینده‌ای برای حل انواع مشکلات شخصی شهروندان دارد و باید برای تمام جنبه‌های زندگی مردم، از انتخاب ماشین و واکسن گرفته تا پوشش و تفریح و نحوه استفاده از فضای مجازی تصمیم بگیرد اندیشه‌ای خطرناک است. خطرناک‌تر از توهم پدرمآبی، بسته‌شدن بازارهاست. آزادی انتخاب در اصل به رقابت در بازار بستگی دارد. همان گونه که فردریش هایک در کتاب راه بردگی نوشته است: آزادی انتخاب ما در یک جامعه رقابتی به این واقعیت بستگی دارد که اگر فردی از برآورده ‌کردن خواسته‌های ما امتناع ورزد، می‌توانیم به شخص دیگری متوسل شویم. اما در یک جامعه انحصاری، از سلطه همه‌جانبه «انحصارگر» راه گریزی نداریم!

دراین پرونده بخوانید ...

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها