رسانه جان میگیرد؟
آیا تعطیلی، سرنوشت محتوم رسانههای فارسی است؟
این روزها مدام و با عبارتهایی گوناگون گفته میشود «رسانههای ایرانی از نفس افتادهاند». شاهد این خبر هم تعطیلی چند روزنامه و مجله است که دخل و خرجشان به هم خورده و تعطیل شدهاند. آیا تعطیلی برخی نشریات و کاهش فروش مابقی، نشانههایی از «از نفس افتادنِ رسانه در ایران» هستند؟
این روزها مدام و با عبارتهایی گوناگون گفته میشود «رسانههای ایرانی از نفس افتادهاند». شاهد این خبر هم تعطیلی چند روزنامه و مجله است که دخل و خرجشان به هم خورده و تعطیل شدهاند. آیا تعطیلی برخی نشریات و کاهش فروش مابقی، نشانههایی از «از نفس افتادنِ رسانه در ایران» هستند؟
مرثیه ناکامی
اگر منظور از رسانه، مطبوعات چاپی است، بله! مطبوعات از نفس افتادهاند. علت افول هم یکی از این عوامل یا ملغمهای از آنهاست:
1- یکی از علتهای تعطیل شدن مطبوعات این است که مطبوعاتِ تعطیلشده، خدماتی ارائه میکردهاند که دیگر برایشان تقاضای کافی وجود ندارد، موجودی انبار مطبوعات یا همان برگشتی، افزایش یافته است، فروش و آگهی و درآمد بنگاه پایین آمده و توان ادای تکالیفش را ندارد (نمیتواند دستمزد بپردازد و هزینه کاغذ و چاپ را تامین کند)، و لاجرم فعالیتش متوقف شده است. اینجا علت تعطیلی، اقتصادی است. تعطیلی بنگاه مطبوعاتی و غیرمطبوعاتی بر اثر عوامل اقتصادی، از پدیدههای رایج در همه جای جهان است. اینگونه تعطیلیها گاهی در زمان رکودهای اقتصادی شدید رخ میدهد که مشهورترین نمونهاش ورشکستگی و تعطیلی هزاران بنگاه کوچک و بزرگ مالی و صنعتی، در سالهای 1929 تا 1931 یا دوران «رکود بزرگ» در آمریکا و اروپا بود. در همین دهههای اخیر هم در جریان بحران مالی محدود شرق آسیا و سپس ایالاتمتحده صدها بنگاه ورشکسته شدند یا با بهرهگیری از مکانیسم کوچکسازی و محدود کردن اختیاری سهم خود در بازارها، باقی ماندند. نمونه مشهور این دسته از بنگاهها، جنرال موتورز است که تا آستانه ورشکستگی پیش رفت و فقط با کوچکسازی فعالیتها و تنزل رتبه جهانی، و البته کمکهای دولت، ماندگار شد. ورشکستگی و تعطیلی بنگاه، در زمان رونق اقتصادی هم محتمل است و حتی شاید برای بنگاههای بزرگ و مشهور هم که زمانی موفق بودهاند رخ دهد. از 60 سال پیش تاکنون، 88 درصد بنگاههایی که زمانی در صدر فهرست بنگاههای موفق جهان بودند و هر سال در فهرست برگزیدگان شاخص فوربس قرار میگرفتند، ورشکسته شدهاند. در هر دو دوره رونق و کسادی در ایران، نمونههایی از تعطیلی مطبوعات وجود دارد. در دو دهه اخیر، آهنگ رشد کمی مطبوعات ایران از آهنگ رشد خوانندگان و متقاضیان آن بیشتر بوده و طبعاً نشریاتی که به هر دلیل نتوانستهاند مخاطب جذب کنند و دخل و خرج خود را سامان دهند، تعطیل شدهاند.
2- علت دیگر تعطیلی بنگاه مطبوعاتی و غیرمطبوعاتی این است که نیرویی انحصاری وارد میدان شده و اجازه نمیدهد بنگاهها، به مشتریان خود خدمات بدهند و همین موجب رویگردانی مشتریان شده است. رفتار انحصاری در اقتصاد معمولاً از ناحیه دو نیروی اصلی یعنی دولت و اتحادیهها رخ میدهد که غالباً با هم معاضدت هم دارند. مهمترین شکل مداخله دولت، ترسیم فضای کسبوکار است که در قالبهایی مانند حمایتگرایی رخ میدهد. در این حمایتگرایی، برخی بنگاهها از الطاف دولتی بهرهمند میشوند و برخی دیگر محروم میمانند. چنین وضعی در مورد مطبوعات هم میتواند رخ دهد. فضای کسبوکار از نظر اهالی مطبوعات آزادی عمل است و فقدان این آزادی عمل، سانسور نامیده میشود. میگویند اگر دستشان برای نوشتن «همه حقایق» باز باشد، بازارشان رونق میگیرد. مثالشان هم اوضاع سیاسی ایران در دورههای مشروطه و پس از شهریور 20 و سالهای اول پس از انقلاب 57 و تحولات سالهای 1376 تا 1379 است. اینجا علت تعطیلی، سیاسی است. نوع دیگر مداخله انحصاری در کار مطبوعات، توسط اتحادیهها رخ میدهد که اهالی مطبوعات، آن را رانت میخوانند و میگویند اتحادیهها با توزیع ناعادلانه امکاناتی که دولت در اختیارشان میگذارد، برخی را تقویت و برخی دیگر را تضعیف میکنند. البته این عامل در سالهای اخیر کمرنگ شده و بعید است تاثیر قاطعی بر کامیابی و ناکامی بنگاههای مطبوعاتی گذاشته باشد، اما انتظار آن همچنان باقی است و بسیاری از بنگاههای مطبوعاتی، توقف «حمایت دولت از فرهنگ» را علت اصلی شکست خود میدانند. طرفداران این سخن، فرهنگ را متاعی عمومی میدانند که دولت وظیفه دارد برای «ارتقا»ی آن هزینه کند. هزینهای که از دولت مطالبه میشود، کاغذ ارزان و خدمات چاپ ارزان و قدری هم کمک نقدی است. مثالی هم که برای اثبات حقانیت این مطالبه زده میشود، «دوران طلایی» دهه 1360 و بخشی از دهه 1370 است که چهار، پنج روزنامه و چند ده مجله با سوبسید دولتی اداره میشدند. اینجا علت تعطیلی، برگشت دولت از سیاستهای حمایتگرایانه است.
بشارت کامیابی
اگر منظور از رسانه، وسیله و محملی است که انسانها به مدد آن با هم سخن بگویند و تبادل اطلاعات کنند، رسانهها، نهتنها از نفس نیفتادهاند، بلکه نفسشان چاقتر هم شده است. نشانههای رونقشان هم اینهاست:
3- در «روزگار باشکوه حمایت دولت از فرهنگ»، ایرانیان برای شنیدن «خبرهای خوش» باید در یکی از ساعات هشت صبح، دو بعداز ظهر، هشت شب و دوازده شب، پای رادیو مینشستند و فردای آن روز برای «تکمیل اطلاعات» خود به یکی از روزنامههای اندکشمار کشور مراجعه میکردند. برای شنیدن «خبرهای بد» هم باید رادیویی ترانزیتی به گوششان میچسباندند و در گوشه و کنار خانهشان دنبال امواج میگشتند. چنین وضعی برای دارندگان رسانه، که غالباً هم دولتی بودند، بهشت فرهنگی و مرغزار کسبوکار بود. زیرا معدودی روزنامه، بیحضور رقیب و با در اختیار داشتن فضای انحصاری، خوانندگان را به مصرف محصولات انحصاری وادار میکردند. اما امروز، بسیاری از کاربران فضای مجازی، خبرهای خوب و بد را همراه با خبرنگاران، و چهبسا زودتر از آنها، به دست میآورند. در این فضای جدید، تشخیص درست و نادرست از یکدیگر دشوار شده اما امکانهایی تازه برای کسب خبرهای پرشمار از یک واقعه و مقایسه آنها و درنهایت استناد کردن به منبع یا منابعی را که کاربر به آنها اعتماد دارد، فراهم کرده است.
4- مفهوم «دانای کل»، که زمانی اساس رمان بود، اکنون جای خود را به روایتگریِ کنشها داده و ضمیر قهرمانان را باید از گفتهها و رفتارشان فهمید، نه از دریچه الهامات نویسنده. این مفهوم دیری است به رسانه هم راه یافته و سخن قدیمی مکلوهان را که «رسانه، پیام است» با قرائتی تازه، از زیر غبار روزگاران بیرون کشیده است: مردم، آنچه را که زمانی از روی صفحه کاغذی نشریات میخواندند، حالا از صفحه موبایل و تبلت و کامپیوتر میخوانند. عوض شدن شکل و ابزار رسانه، انحصار دانای کل رسانهای را شکسته، و مرجعیت اطلاعرسانی از قاب محدود «اصحاب رسانه» خارج شده و در تاروپود رسانههای جدید جاری شده است. رسانههای جدید، برخلاف این باور رایج که مردم را از مطالعه رویگردان کرده است، محملهایی نیرومند برای دانایی فراهم آوردهاند و میانگین دانایی جوامع را بالا بردهاند. آن چیزی که موجب خفیف شمردن ارتباطات جدید از سوی برخی نخبگان شده این است که دستگاهها و روشهای ارتباطی جدید، «انحصار دانایی» را شکستهاند و همه افراد از نظر دسترسی به دادهها برابر شدهاند. در چنین فضای برابر و غیرانحصاری طبعاً کسانی کامیاب میشوند که بتوانند از تلفیق دادههایی که در دسترس همه هست، به تحلیلی تازه دست یابند و دادههای همگانی را به نگرشهای اختصاصی تبدیل کنند.
5- این فضای جدید نه نشانه افول فرهنگی و رواج بیسوادی و بیمهری جامعه به مطبوعات است، نه آبستن هیچ بلای ملی و فاجعه فرهنگی. تنها رخداد اندوهبار، از کف رفتن سرمایه سرمایهگذاران و بیکار شدن روزنامهنگان و دیگر کارکنان مطبوعات است که به حکم منطق اقتصادی، راه بازآفرینی آنها باز است. غیر از مواردی که فشار و مداخله سیاست و رانت، بنگاهی، از جمله بنگاه مطبوعاتی را، به تعطیلی کشانده باشد، هر فروافتادنی مقدمه برخاستنی دیگر است. ژوزف شومپیتر، اقتصاددان نامی، عمری را صرف توضیح دادن همین موضوع کرد که خودش آن را «تخریب خلاقانه» مینامید: هر بنگاهی که فرو میافتد و هر شغلی که از دست میرود، حاوی این خبر است که جانشین کارآمدتر آن آمده است یا در راه است.