افسانه تکشاخ
بهترین زمان برای اصلاحات چه زمانی است؟
مایکل مانگر، اقتصاددان دانشگاه دوک، در اثر کلاسیکش «دولت تکشاخ» موضوع جالبی را مطرح میکند. او در ابتدای مقاله وجود اسب تکشاخ یا همان یونیکورن را بدیهی فرض میگیرد: «همانطور که میدانیم تکشاخها، موجوداتی افسانهای هستند با شاخی بلند و مارپیچ بر پیشانی. خوراکشان رنگینکمان است، ولی اگر لازم باشد میتوانند سالها بدون غذا هم سر کنند.
مایکل مانگر، اقتصاددان دانشگاه دوک، در اثر کلاسیکش «دولت تکشاخ» موضوع جالبی را مطرح میکند. او در ابتدای مقاله وجود اسب تکشاخ یا همان یونیکورن را بدیهی فرض میگیرد: «همانطور که میدانیم تکشاخها، موجوداتی افسانهای هستند با شاخی بلند و مارپیچ بر پیشانی. خوراکشان رنگینکمان است، ولی اگر لازم باشد میتوانند سالها بدون غذا هم سر کنند. قادرند بارهایی عظیم را بدون خستگی حمل کنند و... به همه این دلایل، تکشاخها عملاً حیوانات باری ایدهآلی هستند و در نتیجه در بهبود زندگی اجتماعی انسان و تقسیم رفاه نقشی کلیدی دارند.»
او میگوید اگر کسی ایراد گرفت که «در عالم واقع اسب تکشاخ وجود ندارد» میتوان پاسخ داد که خیر، کافی است چشمانتان را ببندید و اسب تکشاخی را تصور کنید. ممکن است اسب تکشاخ خیال من با شما در رنگ و قد و... تفاوت داشته باشد اما کم و بیش دریافت مشترکی از این موجود در ذهن داریم. از اینرو میتوان ادعا کرد که تکشاخها وجود دارند و ما دریافت کم و بیش مشترکی در مورد چیستی آنها داریم.
اگر تا اینجای مطلب را خواندهاید لازم است تصریح کنیم که خیر، مایکل مانگر و ایضاً نویسنده این سطور هیچکدام دیوانه نیستند. ما به این نقطه واقف هستیم که تکشاخ وجود خارجی ندارد و نمیشود یا نباید برای بهبود زندگی اجتماعی انسان روی آن حسابی باز کرد. اما در طول تاریخِ سیاستگذاری مساله تکشاخ یکی از بزرگترین چالشها پیش روی اصلاحات و تعیین نقش دولت بوده و همچنان هم هست.
پای صحبت هر ایرانی بنشینید از سیاستهای دولتی دل پرخونی دارد. از آزمون و خطاهای دهه 60 بگیرید تا تکرار خطاهای دهه 60 و دستهگلهای به آب سپرده چند ماه اخیر. بله، سیاستمداران با اعتمادبهنفس وانمود میکنند که از همه جزئیات اقتصادی اطلاع داشته، کنترل اوضاع را در اختیار دارند و به راحتی خواهند توانست اقتصاد کشور را در مسیر از قبل تعیینشده و بهینهای هدایت کنند. با آزمون سادهای میشود این ادعاها را سنجید؛ کافی است وعدهها و مصاحبهها را با نتایج به بار آمده مقایسه کنیم تا متوجه شویم که همانطور که 60 سال پیش هایک گفته بود، این ژستها چیزی نیست جز «تظاهر به دانش». او در «خودبزرگبینی مهلک» مینویسد: «مهمترین وظیفه اقتصاددانان این است که به انسانها نشان دهند به واقع از آن چیزی که «خیال میکنند» میتوانند طراحی کنند، چه دانش اندکی دارند.» اشاره هایک به ویژه متوجه مقوله سیاستگذاری است. در حوزه سیاستگذاری باید دقت کنیم تا به ورطه تکشاخگرایی نیفتیم و از محدودیتهای خویش و دولت آگاه باشیم. رسالت (بهویژه) اقتصاددانان ما این است که به دولتمردان و دولتزنان ایرانی یادآوری کنند که چه کارهایی را «نمیتوان» با طراحی و برنامهریزی و دستور به انجام رساند.
پس چگونه است که سیاستمداران میتوانند دوباره و دوباره، در نتیجه کجفهمی مفاهیم بنیادی اقتصاد، خطاها را تکرار کنند؟ چون عدهای در رویای تکشاخ هستند. این افراد چاره مشکل را در گسترش قدرت دولت، و نه اصلاح دولت، جستوجو میکنند. تعریفی که ایشان از دولت و کارکرد و کیفیت و بضاعت آن در ذهن دارند افسانهای بیش نیست و در عالم واقع هرگز اتفاق نیفتاده است.
از حق نگذریم، عدهای از آن سوی بام میافتند که این وضع درستشدنی نیست و ما در هیچ فرآیندی برای اصلاح وضع فعلی مشارکت نخواهیم کرد و از ساحت سیاست تبری خواهیم جست. این طرز تفکر هم تفاوت چندانی با قبلی ندارد. با اینگونه اندیشیدن، فرد بدبین و پوچگرا دولتِ تکشاخی را تصور میکند که مصداق مدینه فاضله است و در آن تمام آرمانها تحقق یافته و هیچ فسادی در کار نیست و سیاستمداران جملگی فرشتگانی، موقتاً، فرود آمده از آسمان هستند. چون تحقق مدینه فاضله کذایی را ممکن نمیبیند در انتظار قیامت زانوی غم بغل میکند. این تصور هم به اندازه قبلی ارتباطی با حقیقت پیرامون ندارد. به قول شاعر: «بیدار کنیدش که بسی خواب نماند».
اصلاحات معمولاً در دوران خوشی و رونق اقتصادی ممکن نیست. این موضوع را در تمام دنیا میشود ملاحظه کرد. مردم در نتیجه آزادیهای اقتصادی (و اجتماعی) دست به نوآوری میزنند، کسبوکارها رونق میگیرد، ارتباط با دنیا گسترش پیدا میکند و در نتیجه همه اینها مردم ثروتمند میشوند. در این دوره خوشی و رونق اقتصادی معمولاً دولتها پول مالیات بیشتری دریافت کرده و مخارج بیشتری میتراشند و بزرگتر میشوند. برای کشورهایی مثل ایران و ونزوئلا دوران خوشی و رونق اقتصادی در نتیجه افزایش قیمت نفت اتفاق افتاده؛ هرچند مردم ثروتمند نشدهاند اما دولت توانسته مخارج بیشتری تراشیده و بزرگ و بزرگتر شود. در این دورهها گوش کسی بدهکار نیست و همه تکشاخهای رویایی را تعقیب میکنند؛ پول برای خرج کردن به وفور یافت میشود و تا پولی در خزانه باشد رندی هست که برایش مصرفی پیدا کند. بسیاری از سیاستهای کنونی دولتهای اروپایی و آمریکایی مصداق چنین شرایطی است. متاسفانه بسیاری از افرادی که سعی میکنند با کپیبرداری از سیاستهای این کشورها ایران را بسازند نسبت به این حقیقت غافل هستند و سیاستهایی را در کشور مونتاژ میکنند که در دوران ریختوپاشِ کشوری چندین برابر ثروتمندتر طراحی شده است.
بهترین زمان برای اصلاحات وقتی است که کفگیر به ته دیگ خورده و بحرانها آشکار میشود. رانتخوارها سعی میکنند از حوزه بحرانزده فاصله بگیرند و جای امنی پیدا کنند. نظریهپردازان تکشاخگرا هوا را پس دیده، از مشارکت در آن حوزهها پرهیز کرده و حداکثر دربارهاش شعار داده و شرایط را مصادره به مطلوب میکنند. میلتون فریدمن، نوبلیست اقتصاد، که یکی از موفقترین اقتصاددانان در حوزه سیاستگذاری بود و توانست نظامهای اقتصادی کشورهای زیادی از جمله چین و هندوستان را به سمت اصلاحات راهنمایی کند، معتقد بود که تنها در دورههای بحرانی میشود سیاستگذار را قانع (یا وادار) به اصلاحات کرد. چین وقتی توصیههای فریدمن را به اجرا گذاشت که برنامه «گامی به پیش» مائو از چین تنها ویرانهای گرسنه برجا گذاشته بود. فریدمن در سال 1955 یک ماه در هند زندگی کرد و نهایتاً دفترچهای برای اصلاحات دولت هند نوشت اما در آن دوره سیاستمداران هندی با اعتمادبهنفس ادعا میکردند که کنترل اوضاع را در اختیار دارند و توصیههای فریدمن جوان را تحویل نگرفتند. توصیههای او 50 سال بعد، در سفرها و سخنرانیهای پس از دوران بازنشستگی، جدی گرفته شد وقتی که 50 سال پافشاری بر سوسیالیسم تقریباً تمام مردم هند را به خاک سیاه نشانده بود.
تنها مشکل باقیمانده بر سر راه اصلاحات، در دوره بحران، مقاومتهای مردمی است. وقتی فشار بحران افزایش یابد، مردم سیاستمدار را تحت فشار میگذارند تا به وعدهها و ادعاهایش عمل کند؛ الوعده وفا! آنجاست که سیاستمدار دست از پا درازتر، در تلاش برای حفظ ظاهر، به عوض اصلاحات اساسی و ساختاری برای خرید محبوبیت مردمی تلاش خواهد کرد. دیری نخواهد پایید که مردم هم پیاز و چوب را میخورند و هم جریمه را میپردازند. به خاطر داشته باشیم که بلای توفان ارزی که امروز بر سر مردم نازل شده نتیجه تلاش سیاستگذار بود برای پایین نگهداشتن مصنوعی و تعیین دستوری قیمت ارز چون تصور میکرد مردم افزایش قیمت ارز را تحمل نخواهند کرد. نتیجه این تلاش سیاستگذار برای حفظ ظاهر تولید هزاران میلیارد تومان رانت و وارد آوردن صدمات جبرانناپذیر به صنایع و سرمایه اجتماعی بود و در آخر قیمت ارز هم (چنانکه قابل پیشبینی بود) از کنترل خارج شد.
بله، مردم ایران امروز با توفانی از ناملایمات و بحرانها دست و پنجه نرم میکنند اما کورسوی امیدی به چشم میرسد. امروز زمان اصلاحات است. عدهای، که وصفشان رفت، به بهانههای مختلف هزینه ادامه سیاستهای فاجعهبار را از جیب مردم و نسلهای آینده پرداخته و اصلاحات را عقب میاندازند. توجیهشان توهمی رویاگونه است از توان و بضاعت دولت. در این بزنگاه مهمترین نقش را نه سیاستگذار و نه اقتصاددان بلکه مردم بازی میکنند؛ در صورت مقاومت مردمی، اصلاحات شکست خواهد خورد و وضع کشور بهتر نخواهد شد. در صورت همراهی مردم، سیاستگذار مستاصل که چارهای جز اصلاح وضع موجود ندارد، مجبور به عقبنشینی و آزادسازی خواهد شد. انتخاب با شماست.