چاپیدن پول
چاپ اسکناس بدتر است یا سرقت از خزانه بانک مرکزی؟
اقتصاددانان سالهای طولانی است تلاش میکنند به جامعه و سیاستمداران حالی کنند که خلق تورم همان سرقت از بانک مرکزی است؛ با این تفاوت که اولی کار شریک قافله است و دومی کار سارقان.
داستان سریال مهیج «سرقت پول» خیلی ساده است؛ یک گروه متشکل از سارقان حرفهای به ضرابخانه سلطنتی اسپانیا نفوذ میکنند و فرآیند چاپ پول را در دست میگیرند و موفق میشوند چند میلیارد یورو اسکناس چاپ کنند. در خزانه سلطنتی اسپانیا چند میلیارد یورو اسکناس موجود است اما سارقان به این ذخیره کاری ندارند و برای اینکه از طریق شماره سریال اسکناسها لو نروند، ترجیح میدهند پول خودشان را چاپ کنند.
عنوان سریال هم بامسما است؛ در اسپانیا «خانه کاغذی» و در آمریکا «سرقت پول» که هر دو مفاهیم عمیق اقتصادی دارند. در این استعاره، بانک مرکزی همان خانه کاغذی است و سارقان، سیاستمداراناند که به آن نفوذ میکنند.
سریال در سال 2017 و در اسپانیا ساخته شده و پس از کسب موفقیت در این کشور به بازارهای جهانی راه پیدا کرده است. پس از توفیق جهانی فصل اول و دوم سریال، دو فصل دیگر سریال نیز ساخته شده و بازهم توانسته نظرات را به خود جلب کند. در فصل سوم و چهارم همان گروه سارق، این بار به ذخیره طلای بانک مرکزی اسپانیا حمله میکنند تا دهها تن طلا را از بانک خارج کنند.
سرقت پول
شخصیت دزد دلبزرگ سابقهای دیرینه در ادبیات دارد. بهعنوان نمونه رابین هود در قرن 12 میلادی به نظم نوشته شده است و برخلاف تصور رایج راجع به بازتوزیع سوسیالیستی ثروت نیست و (تا جایی که به پول مربوط میشود) داستان راهزن جوانمردی را روایت میکند که با کمک یارانش پول گزاف مالیاتی را که به ظلم از رعیت ستانده شده از حکومت بازپسگرفته و به مالک اصلیاش یعنی مردم عادی بازمیگرداند. سازندگان سریال سرقت پول از این سابقه باخبر بوده و تصمیم گرفتند کلیشههای کلاسیک این ژانر در ادبیات و سینما را به خدمت گرفته و درعینحال متحول کنند. داستان سریال سرقت پول راجع به گروهی از سارقان مسلح است که در ابتدای فصل اول به ضرابخانه اسپانیا حمله کرده و بیش از 60 نفر را به گروگان میگیرند. بخش عمدهای از داستان از طریق فلشبک و تایمجامپ روایت شده و از منظر یکی از اعضای باند، با نام مستعار توکیو، که در اصطلاح ادبی یک راوی غیرقابل اعتماد است، نقل میشود.
برخلاف دزدیهای متعارف، هدف دزدان سرقت خزانه و ترجیح فرار بر قرار نیست. برعکس، دزدان داستان ما دریافتهاند که دزدی واقعی، تصرف و بهکار انداختن ماشین چاپ اسکناس است، نه خالی کردن خزانه. دلیل عاقلانهای در کار است؛ پول خزانه نام و نشان دارد. مقدارش مشخص است و شماره دارد. پس خرج کردنش دردسر است چون بلافاصله خط و ربط پول معلوم خواهد شد. درحالیکه وقتی دستگاههای چاپ اسکناس را در کنترل میگیرند، آنوقت میتوانند با شماره سریال دلخواه پول چاپ کنند و نتیجه کار قابل پیگرد نیست. تنها محدودیت، مدتزمانی است که دزدها ضرابخانه را تحت کنترل دارند. شباهتها تصادفی نیست.
پس از بحران اقتصادی 2008، که خود داستان درازی دارد، بانک مرکزی اتحادیه اروپا (که موضوع داستان سریال ماست و البته همچنین فدرالرزرو ایالات متحده که موضوع داستان ما نیست) به سیاست تسهیل کمی یا بهاختصار QE1 روی آورد که یک سیاست پولی نامتعارف تلقی میشود و در تئوری برای جلوگیری از افت عرضه پول هنگام ناموثر بودن سیاست استاندارد پولی استفاده میشود. در این روش بانک مرکزی از طریق خرید مقادیر معلومی از ذخایر مالیِ (بهعنوان نمونه) بانکهای تجاری پایه پولی را افزایش میدهد.
سیاستهای پولی انبساطی نوعاً بانک مرکزی را درگیر خریدن اسناد قرضه میکند تا نرخهای سود بازار کوتاهمدت را کم کنند. تسهیل کمی را میتوان آنگاه با اقتدار پولی برای تحریک بیشتر اقتصاد با خرید ذخایر بلندمدتتر جای اسناد قرضه دولتی کوتاهمدت به کار برد و بدینوسیله نرخهای سود بلندمدت را در هندسی منحنی بازدهی اوراق قرضه کمتر کرد. تسهیل کمی قیمتهای ذخایر مالی خریدهشده را افزایش میدهد که باعث کاهش بازدهیشان میشود.
نکته مورد نظر شخصیت پروفسور، که در ابتدای همین مطلب آمد به این سیاست تسهیل کمی اشاره داشته و کموبیش حقیقت دارد. البته بانک مرکزی اتحادیه اروپا در عمل همه پول خلقشده را چاپ نکرد و چنانکه در دنیای امروز جریان دارد افزایش نقدینگی بیش از آنکه در دستگاه چاپ اتفاق بیفتد در ترازهای مالی جابهجا میشود. بههرترتیب در نتیجه این سیاست، بانکها کانالهای یورویی مفصلی به ترازهای مالی خود افزودند اما وجود این کانالها لزوماً به معنای افزایش تسهیلات اعطایی این بانکها به مردم نبود. بخشی از این پول خلقشده به سفتهبازی در بازار سهام رفت و بخش دیگری از آن در بانکهای مرکزی مجدداً سرمایهگذاری شد. مقدار پولی که در دنیای واقعی و در نتیجه سیاست تسهیل کمی خلق، یا بهقول پروفسور، چاپ شد چیزی حدود سه تریلیون یورو بود. یعنی یک عدد 3 با دوازده صفر. طبق محاسبات توکیو، دستگاههای چاپ ضرابخانه در هر ساعت هشت میلیون یورو پول چاپ میکنند؛ 1400 ورقه پول که از هر کدام 140 هزار اسکناس 50یورویی درمیآید. هدف سارقان این است که 4 /2 میلیارد یورو پول چاپ کنند. در واقع پول چاپشده توسط بانک مرکزی اتحادیه اروپا دو هزار برابر پولی است که دزدها امیدوارند چاپ کنند. معنای این اعداد عظیم این است که اولاً در مقایسه فیل و فنجان دو میلیارد یورو قطرهای در دریا بیش نیست و تاثیر منفی محسوسی روی اقتصاد اسپانیا نمیتواند بگذارد. نکته دوم این است که مطابق مقررات اتحادیه اروپا کلیه کشورهایی که به چاپ یورو مشغولاند از سیاست پولی واحدی پیروی کرده و مبالغ خلقشده را گزارش میکنند. از نظر فنی در سیاست پولی، تورم وقتی وجود دارد که رسماً گزارش شده و در آمار سیاستی بانک مرکزی ثبت شود. پولی که رسماً گزارش نشده از نظر سیاست کلان بانک مرکزی وجود ندارد پس نمیتواند تاثیری داشته باشد. مضافاً در جایی که مجموعهای از سیاستهای ناکارآمد به خلق صدها و بلکه هزاران میلیارد یورو آزموده میشود و هرازگاهی به خطا میرود، دو میلیارد کمتر و بیشتر فرق چندانی ندارد.
نکته جالب دیگر اهمیت گزارشهاست. بهویژه در کشورهایی که انضباط پولی ندارند، سیاستگذار دقیقاً به همین کار روی آورده و از انتشار آمار بهنگام و دقیق خودداری میکند. تصور این است که با، بهاصطلاح، پنهان کردن شماره سریالها و حجم نقدینگی خلقشده، میتوان جلوی اثر تورمی و آسیبهای خلق پول بیرویه را گرفت.
جدیترین جایگزین سیاست پولی تسهیل کمی، که برای اولین بار در سال 1969 توسط میلتون فریدمن مطرح شد2 «پول هلیکوپتری» نام دارد که در سال 2002 توسط بن برنانکی که بعد رئیس فدرالرزرو ایالات متحده نیز شد بهعنوان سیاست موثری برای مهار تقلیل قیمتها مطرح شد. این نیز یک سیاست غیرمتعارف محسوب میشود و وقتی اقتصادی در دام نقدینگی گرفتار آمده و نرخ بهره به صفر میل میکند و اقتصاد در رکود است مطرح میشود. ایده اصلی پرداخت پول دستی به اشخاص است یا همانطور که از عنوان برمیآید پاشیدن پول از آسمان روی شهر. پروفسور سریال ما، بهعنوان مخالف و منتقد سیاستهای بانک مرکزی اتحادیه اروپا، گویا از بعضی جهات طرفدار میلتون فریدمن است و بدون اینکه بخواهیم کل داستان سریال را لو بدهیم، در فصلهای بعد ایده را اجرایی میکند.
پول سیاسی
در سرقت پول، پروفسور ایده پول سیاسی را به چالش میکشد. در قسمت معروفی از فصل نخست سریال، او یک اسکناس 50 یورویی را پاره میکند و فریاد میزند: «این هیچی نیست... کاغذپاره است، کاغذ!» عنوان اصلی سریال «خانه کاغذی» هم به همین موضوع اشاره دارد. البته در اینجا قدری با دیدگاه رایج «پول بیپشتوانه» مواجه هستیم. تا 50 سال پیش، رایجترین نظام پولی پشتوانه کالایی (معمولاً فلزات گرانبها) داشت. البته پول بهاصطلاح دستوری سابقه زیادی دارد و بیش از هزار سال پیش در چین آزموده شده اما همانجا هم کار به چاپ افسارگسیخته و تورم کشید بنابراین تا دهه 70 میلادی استاندارد طلا کماکان رایج بود. فارغ از آنکه با پول سیاسی موافق یا مخالف هستیم، اصطلاح بیپشتوانه تعریف خوبی نیست. طبق تعریف، پول ملی طرف بدهی بانک مرکزی قرار میگیرد. طرف دارایی ترازنامه بانک مرکزی عموماً اوراق مالی است. متعارفترین اوراق مالی بانکهای مرکزی اوراق بدهی دولت است که بهواسطه توانایی مالیاتگیری آنها با ظرفیت تولید کالا و خدمات اقتصاد مربوطه تناسب دارد. بنابراین در حالت استاندارد پول سیاسی بیحساب و کتاب نیست. اما حرف پروفسور به این معنی صحیح است که وقتی پول بیحساب چاپ میشود، از آنجا به بعد ارزشی پشتش نیست؛ برای آنکه پول سیاسی ارزش داشته باشد لازم است که از تضمین و اعتبار دولت (در اینجا اتحادیه اروپا) برخوردار باشد. تضمین و اعتبار دولت نیز در صورتی معنی دارد که شهروند به ثبات و ارزش آن اعتماد داشته باشد. حال چه اتفاقی میافتد اگر این اعتماد از دست برود؟ سریال این فرض را به آزمون میگذارد.
تمثیل تصرف ضرابخانه بانک مرکزی مصداقهای عینی زیادی دارد. از طرفی چاپ پول، دستکم در ظاهر، میتواند نیازهای سارقان را برطرف کند. سیاستمداران سرتاسر دنیا از این بابت سارقان را درک میکنند و همواره نگاه مشابهی به مقوله چاپ پول داشتهاند و هر جا این سودا مهار نشده کار به بحران اقتصادی کشیده است. فرض کنید دولتی تشکیل شده و با انبوهی از مشکلات مالی روبهرو است. طبیعی است که اعمال سلیقه در سیاست پولی و چاپ پول آسانترین راهحلها است.
نکته دیگر رقابت هزینه پولی و هزینه سیاسی است. همانطور که نمونههایی از هزینه سیاسی در سریال هم مطرح شده، سیاستمدار همواره بین هزینه پولی و هزینه سیاسی در حال انتخاب است و پول، یا به عبارت بهتر کاغذپاره در این معادله همواره ارزانتر از هزینه سیاسی درمیآید. علت در این بیت بهخوبی تصویر شده: «خرج چو از کیسه مهمان بود، حاتم طایی شدن آسان بود».
هزینه سیاسی از جیب و اعتبار سیاستمدار برداشته میشود و اثر آنی و مشهود دارد و عمری تلاش و زندگی سیاسی را در چند روز یا حتی چند ساعت تحتالشعاع قرار میدهد حال آنکه کاغذ زیاد است و چاپخانه حتی شبها نیز خواب ندارد. سارقان سریال ما نیز اگر بنا بود حاصل عمری دسترنجشان را بذل و بخشش کنند ممکن بود تصمیم دیگری بگیرند یا لااقل دوبار فکر کنند. اما اگر تصور کنید که مشکلات را میتوان با چاپ پول حل کرد و هزینه این چاپ بیرویه مابین میلیونها نفر افراد نامعلوم در آیندهای نامشخص سرشکن خواهد شد، آن موقع حاتم طایی شدن آسان است.
گذشته از جنبه شخصی، سارقان میان مردم نیز طرفداران بسیاری پیدا میکنند. شاید محبوبیت علت اصلی اقدامات پروفسور و دوستان نباشد اما در سپهر سیاسی محبوبیت متاع گرانبهایی است. وقتی در جامعهای مطالبه برای افزایش حقوق و مستمری شکل گرفته و افزایش یا حداقل حفظ یارانههای گوناگون به خواست عمومی تبدیل میشود، گاهی اوقات تصرف ضرابخانه و بهکار انداختن شبانهروزی ماشینهای چاپ پول تنها راهحل عملی برای اقناع این مطالبات باشد.
گذشته از جنبههای پولی سریال، یکی از محورهای داستان که دردسرهای زیادی تولید میکند دلدادگی و شیدایی است. اگر اشتباه نکنم توکیو در جایی میگوید: «وقتی کسی دل میبازد، دنیا را از پشت شیشههای مشجر سرخ و صورتیرنگ میبیند. همهچیز فوقالعاده است. آدم به یکی از آن عروسکهای مهربانی تبدیل میشود که همواره لبخند بر لب دارند.»
حکایت سپهر سیاست نیز جز این نیست. سیاستمداران از پشت عینکی مشجر به جامعه نگاه میکنند و آنچه دلشان میخواهد را میبینند و همواره به ذکر و تکرار موفقیتها و دستاوردها مشغولاند و بیوقفه، بعضاً بیمناسبت، لبخندهای بیپایان بر چهره دارند. این شیدایی در مواجهه با مشکلات عظیم و دشوار ایشان را به انتخاب کوتاهترین و بهظاهر آسانترین راهحل رهسپار میکند. نتیجه فاجعهبار است.
برخی از رفقا پس از تماشای سریال تصور میکنند که راهحل همین است. برنامهریزی دقیق و حسابشده تیمی کارشناس، سپس تصرف بانک مرکزی و چاپ اسکناس و در نهایت پولپاشی با نیت خیر. واقعیت غیر از این است. سریال سرقت پول مشکل را بهدرستی شناسایی کرده و ایدههای مختلفی را مرور میکند. در نهایت نیز به رسالتش که سرگرم کردن مخاطب باشد وفادار است. اما راهحل در دنیای واقعی این نیست. که اگر بود امروز ایران پس از چند دهه تلاش دست و دلبازانه و آزمونهای متنوع پولپاشی، موفقترین کشور دنیا میشد.