آتشنشانی رسانه
رسانهها در چه شرایطی میتوانند از آتش خشونتهای خیابانی بکاهند؟
رسانهها مرغ عزا و عروسیاند و مثل همیشه یکی از متهمان اصلی ناآرامیها. اینجاست که از نظر برخی مسوولان، در بحرانها بستن و فیلتر کردن از نان شب هم واجبتر است. برای مسوولانی که رسانه را خوب نمیشناسند، باز هم باید تکرار کرد که «رسانهها نه سرچشمه دردند و نه عامل نهایی درمان».
رسانهها مرغ عزا و عروسیاند و مثل همیشه یکی از متهمان اصلی ناآرامیها. اینجاست که از نظر برخی مسوولان، در بحرانها بستن و فیلتر کردن از نان شب هم واجبتر است. برای مسوولانی که رسانه را خوب نمیشناسند، باز هم باید تکرار کرد که «رسانهها نه سرچشمه دردند و نه عامل نهایی درمان». رسانهها نه قدرتمند مطلقاند و نه بیقدرت مطلق، بلکه متغیری واسط در جریانهای اجتماعی محسوب میشوند. اگر چنین است، آیا میتوان از آنها به عنوان واسطه خواباندن آتش کشمکشها استفاده کرد؟ جواب این است که بله، به شرطی که رسانهها و خبرنگاران پس از بهدست آوردن زمینه «آزادی مسوولانه»، مجهز به «ابزار تحلیل کشمکش» باشند.
آزادی مسوولانه
ساختار سیاسی باید به این نتیجه برسد که رسانهها حق دارند از سازمانهای مختلف انتقاد کنند و آنها را به چالش بکشند. لازمه این کار شفافیت است. البته این امر هیچگاه به شکل مطلق اجرایی نمیشود. ولی باید این بستر به طور نسبی برای کار رسانهای فراهم باشد. نکته مهمتر اینجاست که خود رسانهها هم باید در برابر منافع و نیازهای جامعه مسوول و پاسخگو باشند؛ چون با اشتباه آنها افکار عمومی نیز مرتکب خطا میشود. در اینجا هم چالش تعریف متکثر از «منافع و نیازهای جامعه» مطرح است. با این همه، نمیتوان از رسانهها انتظار نقشی مثبت داشت، بدون اینکه قیدوبندهای ایدئولوژیک، حقوقی و بوروکراتیک را از دستوبالشان برداریم.
صداوسیما را در نظر بگیرید. هنوز از نظر برخی مسوولان، این رسانه شبیه چوب رهبری ارکستر افکار عمومی عمل میکند. در حالی که نه صداوسیما چوب رهبری ارکستر است و نه افکار عمومی یکدستی و هماهنگی ارکستر را دارد. به همین خاطر هم عموم مردم چنین ناامیدند از خیرِ آن. در حالی که ناگفته پیداست در این سازمان چه ظرفیتهایی برای تعامل سازنده میان مردم و مسوولان وجود دارد. هرچقدر هم از این رسانه دلخور باشیم، ولی نمیتوانیم گستره نفوذ آن را منکر شویم. برای همین در این ساختار (دستکم در عرصه اطلاعرسانی) باید نگاه حرفهای و رسانهای حاکم شود. نه آنکه در حالی که شبکههای اجتماعی و پیامرسانها لحظهبهلحظه از یک رویداد مهم خبر میدهند و مسوولان در توئیتر درباره آن اظهارنظر میکنند، ما در شبکه خبر در به در پیِ مسوولان مربوطه بگردیم که آیا صلاح است تلویزیون درباره این رویداد اطلاعرسانی کند یا نه. زمانی میشد چنین عمل کرد ولی اکنون باید موانع اطلاعرسانی را از سر راه خبرنگاران حرفهای صداوسیما برداشت. تاکید میکنم مشکل خبرنگاران نیستند، بلکه مشکل ساختار فرسوده، محافظهکار، کُند و مصلحتجوی صداوسیماست. این ساختار تا بخواهد بیندیشد به اینکه آیا مصلحت است که درباره اعتراضات خیابانی اطلاعرسانی کنیم یا نه، کانالهای تلگرامی، دهها کلیپ کوتاه منتشر کردهاند و تکتک کاربران توئیتر و فیسبوک را مستقیم بردهاند به مرکز آتش. البته آتشی سوزندهتر هم در این میان روشن است؛ بیاعتمادی سراسری. اینکه برای شنیدن اخبار واقعی باید به جایی غیر از رسانه ملی مراجعه کنیم. اینکه ما در برابر کلیت حکومت یک «دیگری» بیگانه محسوب میشویم. احتمالاً مسوولان مربوطه باز هم واژه «مصلحت» را پیش میکشند. مصلحتی که شاید سالهای ابتدایی دهه 70 کارکرد داشت؛ مشهد و اسلامشهر شلوغ شد. رسانهها پوشش چندانی ندادند، افکار عمومی هم چندان پیگیر ماجرا نشد و حاکمیت توانست هر طور که بود قصه را جمع کند. ولی حالا که یک پست اینستاگرامی یا توئیتری در کمتر از 10 دقیقه چند ده هزار نفر بیننده دارد، دیگر نمیتوان شیوههای مصلحتاندیشانه پیشین را پی گرفت. اکنون مصلحت، باز گذاشتن راه ارتباط و تعامل میان افکار عمومی و مسوولان قواست. مردم باید به این نتیجه برسند که حرفشان شنیده میشود. واسطه این جریان رسانهها هستند. البته در شرایط بحرانی، کار به این سادگیها نیست و نمیتوان ناگهان مجراهای بسته پیشین را باز کرد، چون نتیجه عکس میدهد. با این همه، باید بهتدریج کلیت مسوولان موثر به این نکته پی ببرند که رسانهها میتوانند واسطه اعتمادسازی و اتفاقاً آرام کردن اوضاع باشند. باید دست رسانه باز باشد تا بتواند طبق منافع عمومی عمل کند. آزادی مسوولانه اعتماد میآفریند و اعتماد به رسانههای داخلی میتواند دست سوءاستفادهگرها را کوتاه کند.
ابزار تحلیل کشمکش
روزنامهنگاری غوغاسالار و مرسوم امروزی از پس آرامسازی اوضاع برنمیآید و حتماً بر آتش دعوا میافزاید و از این راه برای خودش مخاطب (بخوانید درآمد!) بیشتر کسب میکند. باید اصولی آزادیگرا و در عین حال متعهد به انسانیت و اخلاق صلحمحورانه پیش گرفت. اصولی که امروزه در قالب «روزنامهنگاری صلح» تدوین شده است. خبرنگاران و پژوهشگران زیادی در نقاط بحرانخیز دنیا از این اصول و ابزار تحلیل کشمکشها استفاده میکنند تا با کمک رسانهها زمینههای شکلگیری خشونت را کماثر کنند. روزنامهنگاری صلح پیش از هر چیزی ابتدا زمینههای شکلگیری خشونت را بررسی میکند. ششم دیماه -یعنی یک روز پیش از شروع اعتراضات در مشهد- دکتر نعمتالله فاضلی، جامعهشناس، در روزنامه ایران یادداشتی نوشت و گفت: «ایرانیان عصبانی نیستند، جامعه عصبی است.» این مدرس پیشین دانشگاه علامهطباطبایی، به تحلیل دلایلِ فراوانی رفتارهای خشن در جامعه ایران پرداخت و نوشت: «آنچه موجب شکلگیری عصبانیت و پرخاشگری شده است، «جامعه عصبی» است نه «انسان عصبی». جامعه عصبی از مشکلات روانتنی و اختلالات عصبی و زیستشناسانه رنج نمیبرد؛ بلکه جامعهای است که عمیقاً احساس اجحاف میکند.» احساس «اجحاف» امری نیست که یکشبه پدیدار شده باشد. فرآیندی ساختاری و آرام این فکر را در ذهن برخی معترضان انداخته که چارهای جز اعتراض خیابانی نیست. از نظر آنها تدبیرها بیجواب مانده و همه دریچههای امید بسته است. چه شده که حتی برخی رایدهندگان به روحانی نیز شعارهایی هنجارشکن سر میدهند؟ برای پاسخ به این پرسش روزنامهنگاری صلح عمیقتر به ماجراها نگاه میکند. البته روزنامهنگاری صلح یک دستگاه جادویی نیست که با زدن دکمهاش اوضاع گل و بلبل شود، بلکه برای موثر واقع شدن آن باید از مدتها پیش برنامه میداشتیم. روزنامهنگاری صلح در ساختار آموزشی یکسویه شکل نمیگیرد. روزنامهنگار ما دستپرورده نظام آموزشی ماست. نظامی که به قول پائولو فریره، اندیشمند منتقد برزیلی، شکلی «مخزنی» برای آموزش دارد. معلم متکلموحده است و دانش خود را با اقتدار به بچهها «دیکته» میکند. با این همه، اگر زمینه آزادی مسوولانه رسانهها را فراهم میکردیم، امروزه میتوانستیم از تلویزیون و حتی کانالهای پیامرسان مثل تلگرام برای آرام کردن اوضاع یا دستکم سرایت نکردن آتش به شهرهای دیگر استفاده کنیم.
روزنامهنگاری صلح چهار مولفه دارد:
1- فرآیندمداری: یک روزنامهنگار صلح میداند که فقط نباید اعتراضها و خشونتهای خیابانی را منعکس کند. مردم ناگهان به خیابان نیامدهاند. چه جریانی طی شده که اعتراضها به خیابان سرایت کرده؟ دولت با اعتراض مالباختگان موسسههای مالی چگونه برخورد کرده؟ پشت این موسسههای مالی چه نهادها یا افرادی حضور دارند؟ 2- حقیقتمحوری: چه کسانی از این اعتراضهای خشن خیابانی سود میبرند؟ گروههای درگیر چه کسانی هستند؟ کدام افراد و گروهها از شعارهای ساختارشکن حمایت میکنند و بیانیه صادر کردهاند؟ رسانهها و مسوولان محرک این اعتراضها چه کسانی هستند؟ 3- راهحلگرایی: چه کسانی راهحلی مطرح کردهاند که به آرامی خشونتها را کم میکند. کدام گروهها میتوانند روی افکار عمومی موثر باشند؟ راهحل آنها چیست؟ آیا بستن تلگرام میتواند از آتش خشونت کم کند؟ آیا معترضان فقط از طریق تلگرام و اینستاگرام مطلع و تحریک میشوند؟ 4- مردممداری: بیشترین آسیب را مردم عادی تحمل میکنند. فارغ از اینکه در این میان بیگناهان ناخواسته زخمی میشوند یا کشته، به لحاظ اقتصادی نیز عده زیادی ضرر میکنند. برای نمونه، نایبرئیس کمیسیون کسبوکارهای نوین اتاق ایران گفته بین ۱۰ تا ۱۵ هزار کسبوکار در ایران به صورت کاملاً مجازی اداره میشوند و فیلترینگ کار آنها را خوابانده است. مردم عادی اصولگرا و اصلاحطلب ندارند. انسانیت در جامعه ایران دارد ضربه میخورد و نباید از این جریان هیچکس خرسند باشد.
یادمان باشد که این خشونتها، احساس اجحاف و عصبانیت اجتماعی ناشی از نارساییهای بلندمدت ساختاری است. جامعه شهری امروز که از اقتصاد تولیدی-کشاورزی دیروز فاصله گرفته، به سمت اقتصاد خدماتی آمده و در قبال مالیاتی که میدهد توقعها و خواستههای بحقی دارد. رسانه تنها واسطه رساندن این خواستهها به مسوولان و میدان اجتماع است. ولی اگر همین ابزار اطلاعرسانی محدود شود یا اینکه برای کسب منفعت اقتصادی یا سیاسی به آتش منازعات دامن بزند، بیگمان نمیتوان از رسانهها انتظار نشاندن آتش خشونتها را داشت.