شناسه خبر : 34169 لینک کوتاه

زایش پلنگ شاخ‌دار

چرا لایو سلبریتی‌های زرد این اندازه دنبال‌کننده دارد؟

علی شاکر/ دانشجوی دکترای ارتباطات دانشگاه علامه طباطبایی

اجراهای زنده برخی از شاخ‌های اینستاگرامی پربیننده است؛ آدم‌های مشهوری مثل ندا یاسی و تتلو که به لطف هواداران مجازی و همچنین بی‌پروایی توانستند با 600 هزار بیننده، رکورد لایو اینستاگرام را بشکنند. حال پرسش اینجاست که ما چرا از بسته اینترنت خویش خرج می‌کنیم تا مثلاً ساشا سبحانی از یک کاربر، رفتارهای آنچنانی بخواهد؟ چرا رکیک بودن لایو تتلو، تُهی و یاسی را تاب می‌آوریم و حتی بازنشرش می‌کنیم؟

جریان داشتنِ شهرت خوشمان بیاید یا نه، کسانی که اسم بردیم، آدم‌های مشهوری هستند. برخی طعنه زدند به رسانه ملی که برنامه‌های شما اندازه لایو آنان بیننده ندارد. بنابراین ابتدا باید پرسید به لحاظ فناورانه با چه پدیده‌ای مواجه هستیم. اینترنت بزرگ‌ترین دستگاه تکثیر جهان است. اساس این ماشین در کپی کردن هر کار، سخن و هر فکری بنا نهاده شده که واردش می‌شود. برای انتقال یک محتوا از جایی به جای دیگر آن محتوا باید بارها کپی شود. اقتصاد دیجیتال بر پایه جریان آزادانه کپی‌ها استوار است. اینترنت ابررسانه‌ای توزیعی است که بنیان ثروت و اقتصاد کنونی ماست. ما در این فضا با بحث «جریان داشتن» (Streaming) مواجهیم. اگر زمانی این جریان به کپی یک فایل محدود می‌شد و بعدها به مرورگرها رسید، اکنون ما با جریان پیوسته پست‌ها در شبکه‌های اجتماعی مواجهیم. به‌روزرسانی‌های مداوم اینستاگرام و توئیتر (با پایین کشیدن انگشت روی صفحه) ما را نسبت به اطلاعات تازه تشنه‌تر می‌کند. اینجاست که شما در محیط‌هایی مثل اسنپ‌چت، تیک‌تاک، اینستاگرام و... با پروسه به‌روزرسانی و لایک زدن بی‌انتها روبه‌رو هستید. یعنی فقط در زمان حال حضور دارید بدون گذشته و آینده. اگر چیزی را دیدید که چه بهتر اگر ندیدید، دیگر نمی‌بینید. برای ما دریافت آنی محتوا اهمیت دارد. از این نظر چه جایی بهتر از پخش زنده (Live) اینستاگرام؟ پس ما در حالی که داریم به پست‌های دیگران در لحظه با گزینه لایک، مُهر انقضا می‌زنیم ناگهان جریانی هیجان‌انگیزتر آن بالای صفحه توجه ما را می‌خَرَد و همچون کالایی می‌فروشد. به این ترتیب به لحاظ فناورانه با بستری جذاب برای فروش توجه مواجهیم که می‌تواند زمان و مکان را در فشرده‌ترین شکل ممکن متحول کند و ما را مثلاً در حالی که توی رختخواب دراز کشیدیم ببرد داخل ماشین سیدحسن آقامیری؛ همان روحانی خلع‌لباس‌شده که در اینستاگرام 8 /2 میلیون دنبال‌کننده دارد. او از داخل ماشین و «در همان لحظه» (ساعت 1:45 بامداد) موعظه و انتقاد می‌کند. 60 هزار نفر هم در لایو او حاضرند.

تولد یک شاخ

حال ما آدم‌های مشهور را در این قالب می‌بینیم. علاقه به سلبریتی امری مدرن نیست. از نظر بیولوژیست‌های فرگشتی، انسان دوره شکارگری هم به شکارچی ماهر یا بزرگ قبیله ابراز علاقه و احترام می‌کرد، اما امروز این علاقه به سمت مشاهیر متمایل شده است. کسانی چون فرانچسکو گیل وایت، دانشمند فرگشتی دانشگاه پنسیلوانیا معتقد است ما تمایل داریم رفتارهای آدم‌های موفق را کپی کنیم ولی برخی دیگر این ادعا را رد می‌کنند و معتقدند ما مجذوب آدم‌های مشهوری می‌شویم که همه به آنان توجه دارند. این امر در شکل افراطی خود به سندرم پرستش سلبریتی (WC) تبدیل می‌شود. موضوع این است که شاخ‌های اینستاگرام در عین حال که کارهای عجیبی در انظار عمومی می‌دهند، مشغول کارهای روزمره خویش هم هستند. شبیه خیلی از ما. دکتر مهدی مولایی (1395) در پژوهشی کیفی این فعالیت‌ها را شامل مواردی چون انتشار خبر فعالیت‌های خود و همکاران، انتشار عکس‌های شخصی و غیررسمی خود، اشتراک‌گذاری عکس‌های جالب، دل نوشته‌ها و دردِ دل با هواداران، اعلام موضع و ارسال پیام و... می‌داند.

 پس چرا این افراد این‌گونه مشهور می‌شوند؟ از منظر فیلپ نایار در کتاب «دیدن ستاره‌ها؛ تماشا، جامعه و فرهنگ سلبریتی» (2009) آدم‌های مشهور بخشی از زندگی روزمره ما را تشکیل می‌دهند. مثلاً ما هم تصویر تتلو را در صفحه‌های مختلف می‌بینیم و هم اینکه تتلو بر اساس لایک‌ها و خوشامدهای خودش به همین تصاویر و اعمال دامن می‌زند. ما فقط خریدار تَتوهای تتلو و بی‌پروایی‌های امثال سبحانی نیستیم، بلکه خودمان کاملاً این رفتار را تقویت می‌کنیم. یعنی نمی‌توان تتلو را به شکل مجرد و بدون در نظر گرفتن نوع دریافت مخاطبانش مطالعه کرد.

از طرف دیگر خصیصه جریان داشتن رسانه‌ای و محو مرز زمان و مکان باعث می‌شود ما در حالی که کیلومترها از یاسی دوریم، ولی در لایو اینستاگرام اتفاقاً به او نزدیکیم. برایش کامنت می‌گذاریم و او در لحظه جواب ما را می‌دهد. این امکان را خاصیت جریان داشتن محتوا در اینستاگرام و به معنای کلی‌تر رسانه در اختیار این افراد گذاشته است. به این ترتیب، گرچه سلبریتی‌ها عمری اندازه بشر دارند، همیشه با یک واسطه محبوب ما بوده‌اند. حتی قهرمانان ورزشی یونان باستان با رسانه شعر و نقاشی شهرت پیدا می‌کردند. در واقع سلبریتی‌ها نمی‌توانند فارغ از رسانه‌ها باشند. حال که رسانه با پیشرفت فناوری متحول شده، بر جهانی دوگانه خیلی سریع‌تر و قدرتمندتر اثر می‌گذارد. این جریان به قول نایار عبارت است از 1- ساخته شدن شخصی به عنوان موضوع آرزو (خواست) و 2- ساخته شدن شخصی برای مصرف جمعی (توده‌ای) (نایار، 2009، نقل از خیامی و همکاران، 1398) یعنی هواداران دل‌شان می‌خواهد نگرش‌ها، مهارت‌ها، سبک زندگی و رفتار یک آدم مشهور را داشته باشند و همزمان همین خواست تبدیل به کالایی می‌شود که تهیه‌کننده‌ها، تبلیغاتچی‌ها و سازندگان آن را دوباره به جامعه عرضه می‌کنند و می‌فروشند. طبق بررسی «کانال تحلیل شبکه‌های اجتماعی» هفته گذشته بیشترین درصد لایک‌های توئیتر (۳۳ درصد) مربوط بود به انتقاد از تتلو و لایو او با یاسی. اما چرا ما در ایران هم از این سبک زندگی ابراز انزجار می‌کنیم و هم این‌قدر دوست داریم عکس‌ها، ویدئوها و لایوهای شخص مورد نظر را دنبال کنیم؟ به نظر می‌رسد این بی‌پروایی شاخ‌ها و پلنگ‌ها با نوعی رمزگشایی مرجح مخاطبان همراه است. محتوایی که این افراد منتشر می‌کنند احساس‌برانگیز است. تابوها را می‌شکند و شبیه هیجان تماشای دعوایی رکیک در خیابان عمل می‌کند. از طرف دیگر، کسانی چون ندا یاسی به قول خودشان «کلاس فیزیک و شیمی که راه نینداخته‌اند»؛ برای سرگرمی آنجا هستند (البته از گرفتن تبلیغ هم غافل نیستند) اما این سرگرمی نیازمند تماشاچی است. تماشاگری که باید با هدفون به لایو آنان گوش دهد تا پخش صدای آنان در خانه باعث آبروریزی نشود. غافل از اینکه خود نیز اکنون در حال ساخت و مصرف همزمان الگویی افراطی ولی لذت‌بخش است؛ الگویی که ناخواسته خودش ساخته و پرچمش را با لایک‌هایی که می‌فرستد بالا نگه می‌دارد تا نشان دهد نسبت به گفتمان حاکم در تربیت و روابط اجتماعی خویش معترض است.

کاربر هوادار این سلبریتی‌ها گرچه ریز و پنهانی به گفت‌وگوی جنسی شاخ‌های اینستاگرامی می‌خندد، اما از اینکه قرار است آنان محدودیت باادب بودن را به سخره بگیرند، خوشحال است. این در حالی است که فرهنگ پخش زنده زاییده خود اینستاگرام نیست و از دل پخش رادیو- تلویزیونی به این رسانه اجتماعی راه پیدا کرده است. اما همان محدودیت‌ها، ندیدن واقعیت‌ها و انکار تغییرات رفتاری میان نسل‌ها باعث می‌شود تا برنامه‌های زنده صداوسیما به خبر رسمی و حداکثر خوش‌وبش‌ها و خنده‌های باسمه‌ای میان مهمان‌های تکراری تلویزیون ختم شود. در حالی که مخاطب در جامعه واقعیتی دیگر را لمس می‌کند و تاکسی و اتوبوس زیر پست کسانی لایک می‌گذارد که صداوسیما هیچ‌گاه حتی نمی‌تواند نام‌شان را به زبان بیاورد.

همزمان با گسترش کرونا و دورکاری، عکسی منتشر شد از خانم معلمی که با مقنعه و لباس خانه در حال تدریس است. این عکس را خیلی از ما دیده‌ایم و شاید خندیده‌ایم اما باید گفت آنچه لبخند به لب می‌آورد فقط تعارض پوشش این خانم نیست. موضوع این است که همه خوب می‌دانیم قاب‌های رسمی از آدم‌ها و سبک مطلوب زندگی آن چیزی نیست که الزاماً مورد پسند همگان باشد. برخی اگر نتوانند شبیه پلنگ‌های شاخ‌دار اینستاگرامی باشند، ولی می‌توانند با لایک‌های خویش این سلبریتی‌های زرد را پرورش دهند و بزرگ کنند.

اگر می‌خواهیم به این جریان ناصواب خاتمه دهیم، باید برای دیگر سبک‌های زندگی نیز اعتبار قائل باشیم و آنها را بپذیریم (نه آنکه دوست‌شان داشته باشیم)، وگرنه همچنان با ادای اعتراض، تیزی این شاخ‌ها بدنه اجتماع را زخمی خواهد کرد.

منبع:

1- خیامی، عبدالکریم، علی اسکندری، مرضیه خلقتی (1398) «بازکاوی فرهنگ سلبریتی‌گری و تعامل رسانه ملی با چهره‌ها»، فصلنامه علمی رسانه‌های دیداری و شنیداری، سال 13، شماره 30

دراین پرونده بخوانید ...