آینه سیاه
علاوه بر نقدهای معمول، چه چیز رسانه اجتماعی را ترسناکتر میکند؟
انسان جدید با فناوری نشئه میکند. شاید هیچ مخدری به پای این ماده نرسد؛ چون حتی نفی آن نیز مایه سرخوشی و سرگرمی است. نمونهاش اظهارنظر «سلنا گومز»، بازیگر و خواننده 26ساله آمریکایی است که گویی دچار جو روشنفکرانه جشنواره کن شده و گفته: «فکر میکنم جهان ما دارد به پایان راه میرسد، من به همنسلهای خودم میگویم، رسانههای اجتماعی واقعاً وحشتناک هستند. وقتی میبینم که پسران و دختران جوان چگونه تحت تاثیر آنها هستند، احساس ترس میکنم.»
انسان جدید با فناوری نشئه میکند. شاید هیچ مخدری به پای این ماده نرسد؛ چون حتی نفی آن نیز مایه سرخوشی و سرگرمی است. نمونهاش اظهارنظر «سلنا گومز»، بازیگر و خواننده 26ساله آمریکایی است که گویی دچار جو روشنفکرانه جشنواره کن شده و گفته: «فکر میکنم جهان ما دارد به پایان راه میرسد، من به همنسلهای خودم میگویم، رسانههای اجتماعی واقعاً وحشتناک هستند. وقتی میبینم که پسران و دختران جوان چگونه تحت تاثیر آنها هستند، احساس ترس میکنم.»
این حرفهای کسی است که صفحه اینستاگرامش 150 میلیون دنبالکننده (Follower) دارد و پس از صفحه رسمی اینستاگرام، رونالدو، آریانا گرانده، در رتبه چهارم ایستاده است. درباره نقاط مثبت و منفی رسانههای اجتماعی از منظر روانشناسی و علوم اجتماعی خیلی میتوان گفت، ولی اغوای مخدر فناوری چنان است که نفی آن هم مایه سرگرمی است. اتفاقاً همین از همه ترسناکتر است.
دات. کمونیسم
ترس از فناوری ریشه در سالهای اخیر ندارد. ظهور فناوریها همزمان است با تغییر ارزشها، هنجارها و سبک زندگی. البته شبکهها و رسانههای اجتماعی از بستر ترس سر برآوردهاند. دهه 50 میلادی و اوج جنگ سرد میان بلوک غرب و شرق آغاز شد. استورات برند1، در حالی که دانشجوی 19ساله استنفورد است، در یادداشتهای بهار 1957 مینویسد: «دنیای من بر محور ماشین کمونیستی، در حال کوچک شدن است. ذهنم دیگر مال خودم نیست و این ابزار دقیق است که به نوادگان پاولوف شکل میدهد. هویتم را گم کردهام. همچنین ارادهام. و این آخری خیلی بد است.» ترس این نویسنده از کمونیسم ممکن است امروز کمی اغراقشده به نظر برسد، ولی برای برند و همنسلانش در دهه 50 خطر شوروی خیلی جدی به نظر میرسید (Turner,2006: 41).
اواخر دهه 50 استوارت برند و همنسلانش از پدید آمدن دورهای میترسیدند که در آن انسان در بوروکراسی ناخوشایندی از ماشینیشدن غرق و سر آخر این جریان به نابودی هستهای منجر میشود. او و همکارانش 40 سال بعد با شکل جدیدی از پیوند فناوری و فرهنگ مواجهاند که افراد در اتاقهای مجزایی به اعتراف میپردازند و چیزهایی میگویند که در طول جنگ سرد تابو محسوب میشد (Turner,2006: 237). آنان اواخر دهه 90 خود را با فضایی روبهرو میبینند که فناوری نه عاملِ نابودی، بلکه واسطه ارتباط اجتماعی و فرهنگی میان افراد است.
آن زمانی که فناوریهای اطلاعات و رایانهها به شکلی شکبرانگیز به منزله ابزارهای کنترل مشهور بودند که دولتهای بوروکراتیک اُوروِلی2 یا شرکتهای عظیم آن را بهکار میبردند. پدیده ضدفرهنگ3، که در دهه 60 متولد شد و در دهه 70 به بلوغ رسید، ارزشهای جماعت و زندگی جمعی را با ضرورت آزادی و توانمندسازی فردی ترکیب کرد؛ ارزشهایی که با تداوم پیوندهای سرکوب در ستیز بود و به فردیت، که هنوز بر فناوری اطلاعات متمرکز بود، با سوءظن نگاه میکرد. اواخر دهه 70 تلقی رایانهها به منزله ابزارهای بالقوه رهایی، و نه سرکوب، آغاز شد. اما همانطور که فِرِد تِرنر در کتاب «پادفرهنگ تا فرهنگ سایبر» میگوید این نگاه به تدریج تغییر کرد. فناوری ابزاری برای توانمندسازی افراد به حساب آمد و نه جاسوسی و به خدمت گرفتن او. نکته اینجاست که این ابزار در ابتدای کار مفید به نظر میرسیدند، چون خورههای فناوری میتوانستند آن را در خدمت پادفرهنگ قرار دهند.
دات. تجاریگرایی
ابداع وب جهانگستر در سال 1991 انگیزه جدیدی برای پیوند فرهنگ خوره رایانه و پادفرهنگ ایجاد کرد. در همان زمان که کنسرسیوم وب به ساختن زیرساختی استانداردشده و جهانی اقدام کرد، جماعتهایی از کاربران پرشور و شعف، کاربردهای فراوانی را برای وب متصور شدند. گرچه این دوره که طی آن کاربران ظاهراً به برساخت فضای عمومی جدیدی خارج از کنترل شرکتی کمک کردند، فقط چند سال تداوم پیدا کرد. توسعهدهندگان تجاری همانند گوگل، ای. اُ. آل و آمازون هنگام آغاز هزاره جدید با وب 1 یکپارچه شدند و به شکل مجازی ناگهان دات. کمونیسم4 را با دات. تجارتگرایی5 جایگزین کردند. اما روح مرتبط با برابریخواهی و دربر گرفتن اجتماع ابتدای دهه اول 2000 با پیشرفت وب 62 احیا شد. رشد پلتفورمهای شبکه اجتماعی اغلب بدون ایجاد هیچ مشکلی با ظهور وب 2 درهمآمیخته است و پتانسیل مشارکتی رسانههای اجتماعی گاهی از روی اشتباه به طراحی فناورانه وب نسبت داده میشود (فندایک، 1396: 24).
از دهه 1990 به بعد، بلاگر (1999)، ویکیپدیا (2001)، مایاسپیس (2003)، فیسبوک (2004)، فلیکر (2004)، یوتیوب (2005)، توئیتر (2006) و طیف گستردهای از پلتفورمهایی که متعاقب آن ایجاد شد، به عرضه ابزارهای وب پرداختند که عامل برانگیزنده تاکتیکهای ارتباطی آنلاین قدیم و جدید شدند (فندایک، 1396: 19).
در اصل، نیاز به متصلبودگی همان چیزی است که بسیاری از کاربران را به این سایتها سوق میدهد. وقتی وب 2 برای نخستین بار گسترش اصطلاح رسانههای اجتماعی را نظم و ترتیب داد، در اولین سالهای هزاره جدید «فرهنگی مشارکتی» واژه باب روز بود که بر توان بالقوه وب برای پروراندن اتصالها، ایجاد فرهنگ مشارکتی و پیشبرد دموکراسی دلالت میکرد. بسیاری از پلتفورمها وقتی «اجتماعیتر» کردن وب را آغاز کردند، این روح دوباره جانگرفته را در آغوش کشیدند (فندایک، 1396: 15).
ذوقزدگی از تعاملی بودن و مشارکتگرایی کاربران این رسانه جدید بیشتر نظریهپردازان این حوزه را به تحسین واداشت. کسی مثل هنری جنکیز (2006) به این فرهنگ همگرا خوشامد گفت؛ چون نقطه تصادم رسانههای شرکتی و رسانههای عامه مردم است و در آن قدرت تولیدکننده و مصرفکننده رسانه به شیوهای غیرقابل پیشبینی در تعاملاند. همان سال 2006 بود که مجله تایم «تو» را به عنوان شخصیت سال برگزید و سرخوشانه نوشت: «این داستانی درباره جماعت و همکاری است... درباره به دست آوردن قدرت بسیار از چیزی اندک به یکدیگر بدون هیچ چشمداشت... این موضوع نهتنها جهان را تغییر میدهد، بلکه نحوه تغییر جهان را هم عوض میکند.»
چهار سال بعد چهره سال مجله تایم «مارک زاکربرگ»، بنیانگذار فیسبوک میشود. چون نقش رابط7 را دارد. او سال 2011 در گفتوگو با چارلی رُز در برنامه KQED کار شرکتش را اینگونه توصیف میکند: «کاملاً باز، شفاف؛ همه چیز به هم متصل شده است. شما وقتی متصل شدهاید، بیشتر رشد میکنید»(به نقل از فندایک، 1396).
البته زمان زیادی نیاز نبود که همگان دریابند، آنقدرها هم نباید روی این امکان جدید ارتباطی حساب مثبت باز کنند. لو رفتن مداوم اطلاعات خصوصی کاربران و دستکاری در ذهنیت رایدهندگان انتخابات ریاستجمهوری در آمریکا همه و همه نشان داد که این ابزار تنها رویه زیبایی دارد.
با این همه انسان چنان درگیر فضای جدید ارتباطی شده است که نمیتواند به این راحتیها از آن خلاص شود. برای نمونه نگاهی بیندازید به آماری که پایگاه Smart insight فوریه 2019 درباره رسانههای اجتماعی و میزان نفوذ آن را منتشر کرد8. ( جدول 1)
همه اینها یک معنا بیشتر ندارد؛ اینکه ما ردپای ارزشمند خود را روی وب برای شرکتهای تجاری به یادگار میگذاریم و به آنان اجازه میدهیم تا بیش از پیش ما را دنبال کنند و تسلط بیشتری روی رفتارهای جمعی ما داشته باشند. این یعنی فروش بیشتر، کسب اطلاعات بیشتر، تزریق رضایت بیشتر. برای نمونه نگاهی بیندازید به نتایج9 بررسی موسسه پژوهشی PEW (2019) در رابطه با رویکرد کاربران کشورهایی با اقتصاد نوظهور:
این روند تنها مختص کشورهایی با اقتصادهای نوظهور نیست. هشت پلتفورم اصلی و پرکاربرد آمریکاییها عبارت است از: فیسبوک، یوتیوب، اینستاگرام، پینترس، اسنپچت، لینکداین، توئیتر و واتساپ. جالب اینجاست، تعداد کسانی که گفتهاند نمیتوانند این پلتفورمها را کنار بگذارند، نسبت به سال 2014 میزان 12 درصد بیشتر شده است. 29 درصد نیز گفتهاند برایشان دوری از این پلتفورمها سخت است. سهچهارم کاربران فیسبوک هر روز به این شبکه سر میزنند و همچنین از هر 10 کاربر اینستاگرام و اسنپچت شش کاربر هر روز به این رسانهها سر میزند (Meeker,2018).
منتقدانی که از منظر اقتصاد سیاسی به رسانهها و شبکههای اجتماعی مینگرند نسبت به روند کالایی شدن برنامهها و توجه مخاطبان انتقاد دارند. اما این همه ماجرا نیست. برای رسانههای اجتماعی چندین کژکارکرد نام میبرند که بهطور خلاصه عبارتند از:
1- ایجاد تشویش و اضطراب: بررسیها نشان میدهد میزان استفاده از رسانههای اجتماعی با افزایش اضطراب رابطه مستقیمی دارد.
2- درگیریهای آنلاین: روباتهای مهاجم و ترولها بهطور ناشناس در این فضا میتازند. مثلاً حملات پر از ناسزا به یک حساب کاربری.
3- ایجاد حس حسرت: میگویند این حس همزاد فیسبوک است. یعنی ترس ما از اینکه نکند برنامهای شبیه به دوست اینترنتی خود برگزار کنیم و به خوبی آن نباشد. یا اینکه نکند نتوانم تفریحاتی را که او به اشتراک گذاشته من هم تجربه کنم.
4- انتظارات غیرواقعی: اینکه بدون توجه به محدودیتها، خود را با دیگری مقایسه کنیم.
5- ایجاد تصویر منفی از بدن خویش: بدون آنکه اقتضائات
فرهنگی- جغرافیایی خود را دریابیم، دوست داریم هرطور شده، لاغر یا ورزیده باشیم شبیه فلان سلبریتی.
6- کمخوابی: بررسیها نشان میدهد میان استفاده از رسانههای اجتماعی و کمخوابی نیز رابطهای مستقیم برقرار است.
7- اعتیاد: وابستگی مفرط به فیسبوک، اینستاگرام و اسنپچت از اعتیاد به مواد مخدر و الکل بدتر است.
آدام آلتر، روانشناس و نویسنده کتاب مقاومتناپذیر میپرسد: آیا رسانههای اجتماعی شما را در کوتاهمدت شاد یا غمگین میکنند، اصل ماجرا این نیست. ماجرای عمیقتر این است که استفاده شما، وسواسی است؛ یا حتی اعتیادی.
آلتر میگوید: «در مقایسه با آنچه شاید فکر میکردهایم، مفهوم اعتیاد گستردهتر است و درباره رفتارهای بسیار بیشتری صدق میکند، و لذا درباره افراد بیشتری از جامعه صادق است. حدود نیمی از بزرگسالان، حداقل یک اعتیاد رفتاری دارند. رقم معتادان به مواد میان ما زیاد نیست، اما با سازوکار فعلی دنیا، رفتارهای بسیار زیادی وجود دارند که مقاومت در برابرشان برای ما دشوار است، و کثیری از ما تعلق خاطری نسبت به آن رفتارها پیدا میکنیم که تیشه به ریشهمان میزند و کم از اعتیاد ندارد یا اعتیاد میشود.»
از آن جالبتر اینکه اگر اینگونه باشد، مدیران رسانههای اجتماعی هم صرفاً تابع همان قانونیاند که همه دستفروشها و قاچاقچیها رعایت میکنند، یعنی چهارمین مورد از «10 فرمان مواد» که رپر آمریکایی نوتوریوس بیآیجی خوانده است: «هرگز با مواد خودت نشئه نشو!»
آلتر میگوید: بسیاری از غولهای فناوری درباره استفاده خصوصی و شخصیشان از فناوری، اینکه اجازه چه استفادهای را به بچههایشان میدهند و تا چه حد به بچههایشان اجازه میدهند به صفحات و اپها و برنامههای مختلف دسترسی داشته باشند، بسیار بسیار محتاطاند. آنان، حداقل برخیهایشان، روی صحنه میآیند و چیزی از این جنس میگویند که: این بزرگترین محصول دوران ماست. اما وقتی کندوکاو کنید میبینید که مانع دسترسی بچههایشان به همان محصول میشوند (هرن، 1397).
از سال 2010 سریالی بریتانیایی به نام «آینه سیاه» در پنج فصل پخش شده است. «چارلی بروکر» نویسنده و طراح این سریال مرثیهای ترسآور از آینده رابطه انسان با فناوریهای ارتباطی و اطلاعاتی ترسیم میکند. به نظر میرسد پیش از این نویسنده انگلیسی، صاحبان فناوری و مدیران رسانههای اجتماعی بهدرستی دریافتهاند که هیچگاه نباید خودشان را در چشم آینه سیاه صفحه تلفنهای همراه و تبلتها بنگرند. در این آینه انسان خودش را به هوشی ماشینی میفروشد حتی اگر شبیه سلنا گومز با 150 میلیون دنبالکننده، ادای منتقدان را دربیاورد. ترسناکتر از بلاهایی که رسانههای اجتماعی سر ما درمیآورند، سرخوشی و سرگرمی ما ناشی از خواندن یک متن انتقادی علیه رسانههای اجتماعی، روی پلتفورم همان رسانه اجتماعی است. چون در حالی که شاید در آینده تصمیم بگیریم کمی از این فضا دور باشیم، ولی همزمان داریم خودافشاگری میکنیم و ردی از خصوصیترین احوالات خویش
بر جای میگذاریم.