شناسه خبر : 29967 لینک کوتاه

نمی‌دانیم که نمی‌دانیم

چرا مسوولان راجع به همه چیز اظهارنظر می‌کنند؟

در تاریخ ارتباط ایرانی شاید یکی از پررهنمودترین سجایا توصیه به سکوت باشد. فردوسی می‌گوید: «ز دانش چو جان تو را مایه نیست / به از خامشی هیچ پیرایه نیست» باب چهارم گلستان نیز از فواید خاموشی می‌گوید. اما این خاموشی ابعاد مختلفی دارد. از نگاه سعدی در بوستان که معتقد است گوهرشناسان راز «دهان جز به لؤلؤ نکردند باز» تا سکوت اخلاقی و عرفانی در مثنوی مولانا بگیرید و نگاه صائب که می‌گوید: «کثرت و تفرقه در عالم گفتار بُوَد / که جهانی همه یک تن شود از خاموشی».

علی شاکر/ دانشجوی دکترای علوم ارتباطات دانشگاه علامه طباطبایی

در تاریخ ارتباط ایرانی شاید یکی از پررهنمودترین سجایا توصیه به سکوت باشد. فردوسی می‌گوید: «ز دانش چو جان تو را مایه نیست / به از خامشی هیچ پیرایه نیست» باب چهارم گلستان نیز از فواید خاموشی می‌گوید. اما این خاموشی ابعاد مختلفی دارد. از نگاه سعدی در بوستان که معتقد است گوهرشناسان راز «دهان جز به لؤلؤ نکردند باز» تا سکوت اخلاقی و عرفانی در مثنوی مولانا بگیرید و نگاه صائب که می‌گوید: «کثرت و تفرقه در عالم گفتار بُوَد / که جهانی همه یک تن شود از خاموشی».

فارغ از وجوه اخلاقی و عرفانی این نکات نغز باید از منظری اجتماعی نیز به این سکوت نگاه کرد. سکوتی که اتفاقاً در تاریخ ادبیات ایران نیز نشانه‌هایی دارد. یعنی کم‌گویی، گزیده‌گویی و نیفتادن در پرتگاه همه‌چیزدانی. اما «توهم دانایی» این روزها شاید بیش از همیشه تاریخ گریبانگیر انسان شده است. اینجاست که برخی به واسطه تخصص یا مسوولیتی خاص در یک رشته یا زمینه، فکر می‌کنند در بقیه حوزه‌ها نیز می‌توانند صاحب‌نظر باشند.

این خاصیت قدرت است که ما را در وادی توهمات دانستن می‌اندازد. اگر حاکمان همیشه تاریخ از این حس به توهم «مرشد کامل» می‌رسیدند، اما حالا این قدرت در رسانه‌های اجتماعی و روابط شبکه‌ای با ما چنان می‌کند که گویی قطب عالم دانشیم. مهم‌تر از اینکه این رفتار چه تبعات بدی دارد، باید پرسید چرا و چگونه به اینجا رسیده‌ایم؟

آزمایش زیپ

دونالد رامسفلد، وزیر دفاع پیشین ایالات‌متحده، در سازمان ملل زمانی جمله‌ای را گفت که همان زمان بسیار مسخره شد. البته الزاماً این استهزا نه به جمله‌اش بلکه به منفور بودنش بعد جنگ عراق برمی‌گشت. او تاکید کرد: «ناشناخته‌ها، ناشناخته‌اند و هنوز نمی‌دانیم، چه چیزهایی را نمی‌دانیم.»

البته این حرف تازه‌ای نیست. در مثنوی «مجلس‌افروز» منتسب به ابن‌یمین، شاعر قرن هشتم هجری نیز می‌خوانیم: «آن کس که نداند و نداند که نداند /در جهل مرکب ابدالدهر بماند» در واقع همین‌جاست که اندیشمندان برخی مواقع به جهل مرکب خویش بیشتر می‌اندیشند. چون در عمل نمی‌توانند تصور کنند چه چیزهایی را نمی‌دانند که نمی‌دانند.

این موضوعی بسیار جذاب برای دانشمندان است. مثلاً ناسا بخشی دارد که دانشمندان علوم زیستی روی سیاره زمین در پی شناخت موجوداتی‌اند که تا به امروز ناشناخته مانده‌اند. در همین حال باید تاکید کرد که انسان‌ها به لحاظ شناختی و روانی دچار سوگیری‌هایی هستند که نمی‌توانند به ‌درستی آنچه را که می‌بینند درک کنند. همان پایه شک دکارتی که سوژه شناسنده را از ابژه جدا می‌کند. «استفن اسلومان» و «فیلیپ فرنباخ» در کتابی با عنوان «توهم دانایی»1 پی همین ندانسته‌ها را گرفته‌اند و نشان می‌دهند که این توهم دانایی از کجا ناشی می‌شود. اما موضوع این‌قدرها هم پیچیده نیست. این دو دانشمند با آزمایشی ساده نشان می‌دهند که ما چقدر سریع می‌توانیم از توهم دانایی و همه‌چیزدانی خویش آگاه شویم.

آنان از عده‌ای دانشجو می‌پرسند: «آیا می‌دانی زیپ ژاکت شما چگونه کار می‌کند؟» درصد بالایی از آنان جواب مثبت می‌دهند. ولی وقتی از دانشجویان می‌خواهند که حال با جزئیات تشریح کن زیپ ژاکت چگونه کار می‌کند، عده زیادی در توضیح در می‌مانند. پس از آن، دوباره از دانشجویان سوال می‌شود آیا درباره نحوه کار زیپ ژاکت خویش اطلاعات داری؟ و این بار تعداد خیلی کمی از آنان جواب مثبت می‌دهند. آزمایش زیپ بارها تکرار شده و نتایج مشابهی داشته است. حال این چه ربطی به بحث ما دارد؟

ماشین‌های تولید نادانی

به ‌راستی ما چه کارهایی را فکر می‌کنیم بلدیم؟ حضور در پیام‌رسان‌ها و رسانه‌های اجتماعی چقدر به این توهم دانستن دامن زده است؟ زمانی برای بدگویی از روزنامه‌نگاران آنان را متهم می‌کردند که به همه چیز نوک می‌زنند و دریایی به عمق یک وجب‌اند. اکنون در یک جمع دوستانه یا خانوادگی همه افراد به واسطه عضویت در گروه یا کانالی مجازی از تمامی اتفاق‌ها باخبرند و مدام به نشر وقایع (و به‌تبع اخبار جعلی) دامن می‌زنند. از آن مهم‌تر اینکه ما عضو کانال‌ها و گروه‌هایی می‌شویم که با گرایش‌ها و نظرهایشان موافقیم؛ چون دیدن نظرات مخالف ما را آزار می‌دهد و باید به تک‌تک آن فکر کنیم. از طرف دیگر، ما صرف دانستن خبر یک اتفاق خود را متخصص در آن حوزه می‌بینیم. صرف دیدن عکسی خود را در آن صحنه فرض می‌کنیم و شاید به همین دلیل باشد که به‌جای کمک در صحنه‌های حادثه، از آن فیلم می‌گیریم. می‌خواهیم حالا با فزونی خبر به قول مولانا جانی فزون داشته باشیم و در مرکز توجه دیگران. در بستر شبکه‌ها از توانایی‌ها و علایق خویش می‌گوییم در حالی که شاید ندانیم رسوایی فیس‌بوک و ماجرای دزدی اطلاعات «کمبریج آنالیتیکا» و تاثیرگذاری در انتخابات آمریکا، برخاسته از همین توهم دانایی است. چون در نگاه نخست انواع توانایی‌ها را به خویش نسبت می‌دهیم و معتقدیم که می‌دانیم زیپ چگونه کار می‌کند ولی همین که پای عمل می‌رسیم، از پاسخ می‌مانیم. از آن بدتر اینکه بازی ما در فضای شبکه‌ها با ترشح لذت‌بخش دوپامین در مغز همراه است. لذتی ناشی از Like خوردن و مورد تایید قرار گرفتن. مشکل اینجاست که این فضا آن اطلاعاتی را در اختیارمان می‌گذارد که دانسته‌ها و اعتقادات پیشین‌مان را تایید کند. باید بدانیم که مغز ما یک هارد دیسک نیست، بلکه کارش حل مسائل است. بدون اطلاعات صحیح، بازده مغز ما نتیجه‌ای غلط خواهد داشت. اما در بستر شبکه‌ها در حلقه‌ای لذت‌بخش و مملو از نادانی گیر افتاده‌ایم. ما مغز خویش را در اختیار ماشین‌های تولید نادانی گذاشته‌ایم. ماشین‌هایی که نه‌تنها آگاهی ما که فهم مسوولان یک جامعه را نیز کاملاً متاثر از خویش کرده‌اند.

توهم سروری، ذوق هنروری

قدرت مطلق در طول تاریخ ما پادشاهان را در جایگاه «مرشد کامل» نشانده است. آنان نه‌تنها «سرور» بودند، بلکه از نظر ملازمان چاپلوس، «هنرور» هم بودند. اینجاست که در داستان نقاشی کشیدن ناصرالدین‌شاه وقتی یکی از بادمجان دور قاب‌چین‌ها از تعریف و چاپلوسی در می‌ماند، جلو می‌رود و گلی که پادشاه کشیده را می‌بوید و می‌گوید: «به‌به چه عطری!» بستر تاریخی و جغرافیایی ایران چنان دستخوش جنگ‌ها و برخوردها بوده که اتفاقاً دادن توهم هنروری به سلطان یکی از راه‌های زیست چاکران است.

اینجاست که به اعتقاد فرامرز رفیع‌پور سلطه در جامعه ایرانی چیز بدی به شمار نمی‌آید. این عنصر فرهنگی بسیار عمیق و استوار، همواره (درگذشته و حال) در جامعه ما باارزش تلقی می‌شد و می‌شود و یک ارزش اجتماعی است. در عوض «احساس زیر سلطه بودن» نامطلوب است. در سلسله مراتب اجتماعی سیاسی، انسان‌ها معمولاً این را مطبوع و حتی طبیعی می‌دانند که افراد زیردست باید کاملاً مطیع باشند. بنابراین در سلسله مراتب، «سلطه» از بالا به پایین، امری مطبوع و لازم، اما از طرف پایین به بالا یعنی «تحت سلطه بودن» نامطبوع و غیرقابل تحمل تشخیص داده می‌شد و می‌شود. افراد مایلند با زیردستان خود با تحکم و آمرانه برخورد کنند و آن را بحق می‌دانند، اما همین رفتار را نسبت به خود غیرقابل تحمل می‌بینند و جامعه را غیردموکراتیک می‌خوانند (رفیع‌پور،1392: 86). ماکس وبر، جیمز بیل و دیگران پس از پژوهشی درباره جوامع خاورمیانه مدعی‌اند در این جوامع کل زندگی بیش از اینکه تحت تاثیر خرده‌نظام اقتصادی باشد متاثر از خرده‌نظام سیاسی است. آن هم به شکل نظام فسادپذیر سیاسی. دلیل این امر را ضعف دیگر خرده‌نظام‌ها می‌دانند. در واقع حاکمیت در ایران همیشه همه‌کاره بوده و مسوول همه چیز. حتی در دوره معاصر و دهه 50 شمسی باز هم حاکمیت است که به ‌واسطه پول نفت سعی می‌کند طبقه متوسط مصنوعی تولید کند. اینجاست که «این خسرو هر چه کند شیرین بود» و چنین مرشد کاملی که اتفاقاً مسوولیت همه چیز را به شکلی مطلق در دست دارد، کاملاً خود را صاحب‌نظر می‌داند. در واقع اگر کاربران به ‌واسطه ساختار شبکه‌ای به نوعی چرخه هرز نادانی در افتاده‌اند، حاکمان در طول تاریخ اگر به تفکر انتقادی و انتشار آزادانه اطلاعات و دریافت اخبار درست توجه نکرده‌اند، هم توهم سروری داشته‌اند و هم ذوق هنروری. در واقع چرخه اطلاعاتی که به ذهن بشر می‌رسد اگر بنا بر هر دلیلی اطلاعاتی نامناسب و جعلی در اختیارمان بگذارد، ما در عمل نمی‌دانیم که نمی‌دانیم. اینجاست که توهم دانستن پیدا می‌کنیم و اظهارنظرها‌یمان بیشتر در گروه‌های سرگرمی دست به دست می‌شود.

پی‌نوشت‌:
1- Knowledge Illusion
منابع:
1- رفیع‌پور، فرامرز. (1392). «توسعه و تضاد»، شرکت سهامی انتشار، چاپ نهم
2- Sloman, Steven, Philip Fernbach (2017) “The Knowledge Illusion: Why We Never Think Alone”, Riverhead Books Publications

دراین پرونده بخوانید ...