قصور دولت، تقصیر مخالفان
تحلیل موسی غنینژاد از ابعاد اقتصادی اعتراضات خیابانی اخیر
موسی غنینژاد میگوید: معتقد نیستم که جرقه این حوادث مانند بهار عربی یا حتی ونزوئلا باشد. اینگونه نیست که مردم از گرانی و وضعیت اقتصادی کارد به استخوانشان رسیده باشد چون وضعیت اقتصادی پنج سال قبل 10 برابر بدتر از امروز بود.
بیتعارفی و صراحت لهجه موسی غنینژاد در میان اقتصاددانان ایرانی زبانزد است. به همین دلیل وقتی در همان آغاز گفتوگو به صراحت گفت «این اعتراضات هیچ دلیل اقتصادی ندارد» چندان جای شگفتی نبود. از نظر غنینژاد، جرقه آغاز اعتراضات خیابانی اخیر اشتباه محاسباتی یک گروه سیاسی بوده است. اما دامنهدار شدن اعتراضات به دلیل «عصبانیت و کلافگی مردم» بوده که از دو ریشه آب میخورد؛ اول «بیعملی و حرفهای متناقض» دولتمردان و دوم «القای شبهه شیوع فساد همگانی در میان مسوولان و ناتوانی آنان از اصلاح امور» از سوی مخالفان دولت.
♦♦♦
به عنوان سوال اول میخواهیم از دریچه چشم شما به حوادث این روزها نگاه کنیم. به عنوان یک اقتصاددان توصیف شما از اعتراضات اخیر چیست؟ آیا یک توجیه یا توضیح اقتصادی برای آن میشناسید؟
همین ابتدای صحبت خیالتان را راحت کنم. این اعتراضات هیچ دلیل اقتصادی ندارد. توضیح میدهم که چرا چنین اعتقادی دارم. سال 1391 را در نظر آورید؛ رشد اقتصادی منفی بود، تحریمها بالا گرفته بود، وضع اقتصادی به حدی ناگوار بود که مردم حتی درباره تامین ارزاق عمومی هم نگران بودند و مشکل تامین برخی داروها واقعاً جدی بود. سال بعد از آن، هم رشد اقتصادی منفی بود، هم تورم به بالاتر از 40 درصد رسید. اگر نارضایتی اقتصادی در کار بود، باید آن موقع بروز میکرد نه امروز. طی چهار سال و نیم اخیر که آقای روحانی بر سر کار بوده، هم رشد اقتصادی بالا رفته، هم میزان اشتغال به صورت چشمگیری رشد کرده و هم تورم به صورت چشمگیری پایین آمده است. اینها نشان میدهد مردم در مقایسه با پنج سال قبل تحت فشار اقتصادی شدیدی قرار ندارند که احساس ناراحتی شدید کنند. بله، افزایش قیمت برخی اقلام خوراکی از میانگین تورم بالاتر رفته اما این افزایش قیمت آنقدرها آزاردهنده نبوده است.
زمانی که در سال 1392 دولت آقای روحانی روی کار آمد، قول داد با دستیابی به برجام بسیاری از مشکلات اقتصادی را -که آن زمان واقعاً به مردم فشار میآورد- حل خواهد کرد. اما اولاً دستیابی به برجام حدود دو سال و نیم طول کشید، ثانیاً وقتی توافق به دست آمد، به طور پیوسته از دو طرف مورد تهدید قرار گرفت؛ اول از سوی آمریکاییها و به ویژه در یک سال اخیر از سوی دونالد ترامپ. (هرچند قبل از روی کار آمدن ترامپ هم بسیاری از تعهدات آمریکا در برجام به طور کامل اجرایی نشد و گشایشهایی که در حوزه بانکی و مالی بینالمللی مورد انتظار بود، رخ نداد.) طرف دوم اما داخل کشور بود که خود در قالب دو بخش قابل تحلیل است؛ بخش نخست، رفتار مخالفان دولت بود که جز تلاش برای ناامیدی و بدبین کردن مردم کاری نکردند. مرتب میگفتند «برجام هیچ فایدهای ندارد. وضع بانکها درست نشده و...» آنها هرگز نمیگفتند اگر برجام به دست نمیآمد، امروز کجا بودیم. گویی فراموش کرده بودند با برنامهای که علیه ایران چیده شده بود، حتی نمیتوانستیم یک بشکه نفت بفروشیم. در آن صورت آیا وضع اقتصادی بهتر میشد؟! سوءنیت و رفتار غیرمنصفانه مخالفان که با توهین به مسوولان، القای شبهه فساد همهگیر در میان دولتمردان و ناتوانی آنها در حل مشکلات مردم همراه بوده، بدون ارائه هر گونه راهحل یا نسخه جایگزین در تمام چهار سال گذشته ادامه پیدا کرده است. آخرین پرده این تبلیغات غیرمنصفانه رفتاری بود که استارت آن چند روز قبل در مشهد زده شد و علیه رئیسجمهور شعارهایی مطرح کردند. بماند که این شعارها در ادامه به سمت خودشان چرخید و کنترل اعتراضات را از دست آنها خارج کرد.
مساله اصلی این است که با القای شبهه شیوع فساد همگانی در میان مسوولان و ناتوانی آنان از اصلاح امور، مردم دیگر هیچ چشماندازی از بهبود وضعیت در مقابل خود نمیبینند؛ طبیعی است که عاصی میشوند و کارد به استخوانشان میرسد. در چنین شرایطی، گران شدن تخممرغ، اگرچه به خودی خود برای غالب مردم مساله مهمی نیست اما به قطرهای تبدیل میشود که ظرف پر را سرریز میکند. گرانی تخممرغ یا بنزین، علت این اعتراضات نیست. علت اصلی، انباشت تبلیغات نادرست و ناامیدکنندهای است که آینده را تیرهوتار جلوه میدهد و دولت را غرق در ناکارایی. فراموش نکنید که مردم همین چند ماه قبل به این دولت رای دادهاند. اگر قرار باشد دولت نتواند هیچ کاری بکند یعنی تا سال 1400 قرار نیست هیچ بهبودی در وضع مردم حاصل شود. واضح است که القای چنین شبههای میتواند جداً موجب نارضایتی شود.
مثال دیگری بزنم: چرا یک مقام بلندپایه قضایی در رسانه عمومی میگوید: «برخی فرزندان مسوولان نظام در قاچاق دست دارند؟» مگر وظیفه مقام قضایی حرف زدن است؟ مقام قضایی اگر اطلاعات موثق دارد، باید اقدام به دستگیری متهمان کند، اگر هم در مورد اطلاعات خود شک و شبههای دارد، نباید با گفتن این حرفها ذهن مردم را مغشوش و آنها را مایوس کند. مقام قضایی مبلغ سیاسی نیست که بخواهد برای یک جناح تبلیغات سیاسی کند. یا وقتی رئیسجمهور سابق تمام نظام قضایی کشور را غیرمشروع و فاقد صلاحیت معرفی میکند، این حرف یا درست است یا غلط. من معتقدم غلط است چون اسناد و دلایلی برای حرف خود ارائه نکرده است. بنابراین این سخن مصداق وارد کردن اتهام به قوه قضائیه است. چرا قوه قضائیه با این اتهامزنی برخورد نمیکند؟ برخورد نکردن، مردم را عصبانی، مایوس و کلافه میکند.
بنابراین بخش نخست سخن من در حوزه داخلی به رفتار غیرمنصفانه مخالفان دولت مربوط میشود. اما بخش دوم، ناشی از رفتارهای اشتباه خود دولت است. وقتی دولت آقای روحانی در سال 1392 روی کار آمد، افکاری متفاوت با اندیشه پوپولیستی حاکم را نمایندگی میکرد. آن روز یکی از انتقادات اصلی آقای روحانی به یارانهها بود و مردم به دولتی رای داده بودند که گفته بود با سیاست یارانهای قبلی مخالف است. جایگزین این سیاست هم روشن بود و همه اقتصاددانان آن را به دولت ارائه داده بودند. یارانه نقدی همگانی باید قطع میشد و پرداخت نقدی به اقشار فقیر قابل شناسایی محدود میشد. اما دولت این کار را نکرد. برعکس آقای نوبخت، رئیس سازمان برنامه و بودجه آمد گفت: «شیوه پرداخت یارانهها به هیچ وجه تغییر نمیکند.» بعدها گفتند یارانه ثروتمندان را حذف خواهیم کرد. چهار سال هم برای این کار وقت گذاشتند اما هنوز شناسایی ثروتمندان تمام نشده است.
ظاهراً در مجموع چهار میلیون نفر از فهرست یارانهبگیران خارج شدهاند.
از ابتدا میگفتیم این راه صحیح نیست. عقل سلیم حکم میکند که شناسایی باید از سمت طبقات نیازمند انجام شود که زیرساختهای شناساییشان هم فراهم است. چهار سال و نیم این کار را طول دادند و حالا در بودجه 97 موضوع را دوباره بر اساس حذف 30 میلیون نفر مطرح کردهاند. باز هم مشخص نیست که معیارهای حذف کداماند و مرتب وعده اعلام بعدی میدهند. معلوم است که دولت برنامه روشنی ندارد و طبیعی است که مردم از این وضعیت عصبانی میشوند. مثال دیگر، قیمت سوخت است. اقتصاددانان مرتب گفتهاند قیمت حاملهای انرژی باید هر سال دستکم به اندازه نرخ تورم تعدیل شود. ضمن اینکه قانون دولت را مکلف میکند قیمت حاملهای انرژی را به نرخ فوب خلیجفارس نزدیک کند اما هیچکدام از این سناریوها اجرا نشده است آن هم در حالی که مجلس دست دولت را برای اصلاح قیمتها باز گذاشته بود. از اردیبهشتماه 94 که قیمت بنزین افزایش یافت، تا امروز که در دیماه 96 قرار داریم، بیش از دو سال و نیم است که قیمتها هیچ تغییری نکرده است. استدلالشان هم این است که افزایش قیمت بنزین موجب تورم میشود. اما سوال من این است که وقتی در سال 94 قیمت بنزین حدود 40 درصد افزایش یافت، چقدر تورم ایجاد شد؟
بسیار ناچیز.
دقیقاً. برای تعدیل بعدی قیمت هم همین روال اتفاق خواهد افتاد. وقتی امسال لایحه بودجه به مجلس تقدیم شد، ظاهراً قرار بود قیمت بنزین به 1500 تومان افزایش یابد اما دوباره رئیس سازمان برنامه و بودجه آمد گفت: «این حرفها درست نیست. دولت انتقادات را میشنود و در تصمیمات خود تجدید نظر میکند.» آخر این چه نوع مدیریتی است؟ با این وضع مدیریت، لازم نیست مارادونا به شما گل بزند چون غضنفر تیم خودی با سرعت مشغول ضربه زدن به تیم است! طبیعی است که این نوع مدیریت مردم را ناراضی و عصبانی میکند. چیزی که در حوادث روزهای اخیر مشاهده میشود، عصبانیت و کلافگی مردم است.
عصبانیت و کلافگی از بیعملی دولت؟
از بیعملی و حرفهای متناقض. تکرار میکنم. مساله مردم صرفاً افزایش قیمت تخممرغ و بنزین نیست. اینها تنها نقش قطره آخر را در ظرف پر شده خشم مردم بازی میکنند. الان معلوم نیست دولت میخواهد درباره بودجه سال آینده چه کند؟ از عوارض خروج از کشور گرفته تا قیمت ارز و سوخت، مسوولان دولتی مرتباً پالسهای متناقض ارسال میکنند. بیعملی دولت در مورد هوای آلوده تهران مثال دیگری از این مساله است. بارها دیدهام تمام مدتی که اتوبوسهای شرکت واحد در ایستگاهها متوقفاند، موتور خود را روشن نگه میدارند. چرا این موتورها خاموش نمیشود؟ اگر قیمت گازوئیل مثل ترکیه شش هزار تومان بود، آیا موتور اتوبوس را روشن نگه میداشتند؟ عقل سلیم حکم میکند که با قیمت 300تومانی گازوئیل، نمیتوان آلودگی هوای تهران را رفع کرد. نظام قیمتی باید اصلاح شود و دولت باید این مساله را برای مردم توضیح دهد. اما نهتنها توضیحی در کار نیست بلکه رئیس سازمان حفاظت محیط زیست میآید میگوید: «کاری از دست ما برنمیآید. مردم دعا کنند باد بیاید.» آیا فکر نمیکنند که مردم از این حرف عصبانی میشوند؟ وقتی کاری از دستتان برنمیآید، لااقل سکوت کنید. مردم با خود میگویند «اگر قرار است برای زلزله و آلودگی هوا و بقیه مشکلات دعا کنیم، پس شما برای چه مسوولیت دارید؟ پس دولت به چه دردی میخورد؟» اینها همان غضنفرهایی هستند که در دولت جمع شدهاند و گل به خودی میزنند. اینگونه مسائل مردم را ناراضی کرده و در نتیجه با یک جرقه، با اشتباه محاسباتی یک گروه سیاسی، مردم به خیابانها کشیده میشوند. اما وقتی مردم به خیابان بیایند، لزوماً حرف مورد نظر آن گروه سیاسی را نخواهند زد بلکه عصبانیت و ناراحتی خود را فریاد میزنند.
بنابراین معتقد نیستم که جرقه این حوادث مانند بهار عربی و ماجرای تونس یا حتی ونزوئلا باشد. اینگونه نیست که مردم از گرانی و وضعیت اقتصادی کارد به استخوانشان رسیده باشد چون وضعیت اقتصادی پنج سال قبل 10 برابر بدتر از امروز بود.
ولی دستکم در ظاهر این اعتراضات با عنوان «نه به گرانی» آغاز شد و بعداً جنبههای دیگری پیدا کرد. از سوی دیگر آقای عباس عبدی در تحلیلی که در روزنامه ایران (ارگان مطبوعاتی دولت) از اعتراضات مشهد ارائه داد، نقش صاحبان سپردههای کلان در موسسات مالی و اعتباری غیرمجاز را در تحریک این اعتراضات برجسته کرد. شما با دیدگاه ایشان موافق نیستید؟
عرض کردم جرقهای که در مشهد زده شد، اقتصادی نبود اما معنای حرفم این نبود که مسائل اقتصادی در آن تاثیر نداشت. با نکته آقای عبدی مخالف نیستم. الان بانک مرکزی سپردههای زیر 200 میلیون تومان موسسات غیرمجاز را تسویه کرده ولی چون درباره سپردههای کلان کار خاصی انجام نشده، محتمل است که چنین تحریکاتی صورت گیرد. اینجا تقصیر دولت این است که باید از همان سال 92 به فکر حل بحران موسسات اعتباری میافتاد و مشکل را حلوفصل میکرد. تعویق و مماشاتی که در این کار صورت گرفت، باعث اعتراضات خیابانی در مورد موسسات مالی و اعتباری شد. نمیدانم آقای عبدی اطلاعاتی در این زمینه دارد که اعتراضات مرتبط با موسسات مالی غیرمجاز به تحریک صاحبان سپردههای کلان صورت گرفته یا خیر اما عقل سلیم میگوید که احتمال چنین تحریکی بسیار زیاد است. اگر هم چنین باشد، بعید است جرقه حوادث اخیر مشهد ربطی به این موسسات داشته باشد. چون سپردهگذاران خرد پول خود را گرفتهاند و قاعدتاً دیگر نباید اعتراضی داشته باشند، سپردهگذاران کلان هم اصولاً اهل حضور خیابانی نیستند. اما توجه داشته باشید که اینجا هم مردم از تعلل دولت (به معنای عام کلمه) عصبانی هستند. وقتی یک نماینده مجلس جرات به خرج میدهد و لیست بدهکاران بزرگ را منتشر میکند، چرا هیچ اتفاقی نمیافتد؟ چرا رئیس فراکسیون اصلاحطلبان مجلس همچنان دست روی دست گذاشته و تماشا میکند؟ این باعث میشود مردم هم از اصلاحطلبان ناراضی و ناراحت باشند، هم از اصولگرایان. نه به خاطر مسائل اقتصادی بلکه به خاطر بیعملیای که مشاهده میکنند. امروز آقای احمدینژاد و طرفداران و مخالفانش در حال افشاگری علیه یکدیگرند اما چه چیز را افشا میکنند؟ کل نظام را زیر سوال میبرند. طبیعی است که مردم کلافه و عصبانی خواهند شد و نتیجه هم همین چیزی است که در خیابانها مشاهده میشود.
پیام این اعتراضها به سیاستگذار چیست؟ سوال من عمدتاً درباره سیاستگذاری است که در حوزه اقتصاد تصمیمگیری میکند اما شاید بتوان سوال را به سیاستگذاران همه حوزهها تعمیم داد.
به نظر من سیاستگذار اقتصادی باید متوجه باشد که مردم نیازمند شنیدن حرفهای روشن و شفاف و غیرمتناقضاند. دولت نباید مردم را سر کار بگذارد؛ یک روز آقای نوبخت حرفی بزند، روز بعد مسوول دیگری حرف متفاوتی بر زبان آورد. ضمن اینکه نباید از موضع بالا حرف بزنند و مردم را عصبانی کنند. مثلاً اینکه گفته شد «کسانی که گفتند «ما پشیمان هستیم» کی رای دادهاند که حالا پشیمان شده باشند؟» این حرف چه ربطی به سخنگوی دولت دارد؟ ایشان از کجا میداند چه کسی رای داده و چه کسی از رای دادن پشیمان است؟ طبعاً اگر کسانی واقعاً رای داده و پشیمان شده باشند، از این حرف ناراحت و مکدر میشوند. سیاستمداران ما غالباً فقط مراقباند که مقام بالادستیشان مکدر نشود اما فکر تکدر خاطر مردم را نمیکنند و از برخورد تحقیرآمیز با مردم ابایی ندارند.
بنابراین از منظر سیاستگذاری اقتصادی، دولت باید حرف روشن و منسجم خود را با مردم در میان بگذارد. متاسفانه رئیس کنونی سازمان برنامه و بودجه که همزمان سخنگوی دولت هم هست، در حد و قواره مدیریت وضعیت پیشآمده نیست. هر قدمی که ایشان برمیدارد، به اشتباهاتش اضافه میشود و مردم -اعم از طرفداران و مخالفان دولت- را عصبانی میکند. در اعتراضاتی که در ابتدای هفته گذشته رخ داده، هم گرایشهای اصولگرایانه دیده میشود، هم گرایشهای اصلاحطلبانه و هم حتی گرایشهای ضدنظام. واقعاً هنر میخواهد که بتوانیم همه مردم را با هم ناراضی کنیم!
شما در «تجارت فردا» بارها بر ضرورت انجام اصلاحات ساختاری در حوزه اقتصاد تاکید کرده و منتقد بیعملی دولت بودهاید. در شرایط کنونی آیا هنوز میتوان انتظار داشت -و توصیه کرد- که دولت وارد فاز اصلاحات ساختاری اقتصاد شود؟
امروز شرایط برای آغاز اصلاحات ساختاری دشوار شده است. ولی باید توجه داشت که در اقتصاد تنها فکر و سیاست اصولی جواب میدهد نه مصلحتاندیشی و عقبنشینی. در شرایط کنونی یک عده از مخالفان حرفهای سیاستهای اصلاح اقتصادی (شامل برخی نهادگرایان، برخی گرایشهای چپ اصولگرایان و امثال آنها) زمزمههایی را شروع کردهاند مبنی بر اینکه «سیاستهای نئولیبرال دولت این وضع را به وجود آورده است.» کدام سیاست دولت نئولیبرال بوده است؟ اینها دارند فضا را مسموم میکنند اما دولت نباید عقبنشینی کند. اشتباهی که آقای هاشمی در سالهای 73 و 74 انجام داد، نباید در این دوره تکرار شود. دولت باید با صداقت با مردم حرف بزند و سیاستهای اصولی خود را پیش ببرد چراکه راه دیگری وجود ندارد. تکلیف یارانه و قیمت حاملهای انرژی باید روشن شود. باید برای مردم توضیح داده شود که وقتی قیمت گازوئیل در ایران 300 تومان است و در ترکیه شش هزار تومان، هیچ پلیسی نمیتواند جلوی قاچاق آن را بگیرد چراکه انگیزه برای این کار بسیار بالاست. دولت باید سیاستهای اصولی خود را به شکل روشن و شفاف برای مردم توضیح دهد و روی آن بایستد. اما کسی که بتواند این کار را بکند، مسوول کنونی سازمان برنامه و بودجه نیست.