شبکههای خشم و توقع
شبکههای اجتماعی چگونه نارضایتی مجازی را به شورشی حقیقی تبدیل میکنند؟
ظریفی میگفت در این چند سال کارهای مهمی انجام دادهام؛ مثلاً سه سال پیش بیامو نخریدم، پارسال بنز آخرین سیستم، امسال هم نتوانستم به جزایر قناری سفر کنم. اصولاً ما هر سال با خانواده قرار میگذاریم که به یک جای دنیا سر نزنیم.
ظریفی میگفت در این چند سال کارهای مهمی انجام دادهام؛ مثلاً سه سال پیش بیامو نخریدم، پارسال بنز آخرین سیستم، امسال هم نتوانستم به جزایر قناری سفر کنم. اصولاً ما هر سال با خانواده قرار میگذاریم که به یک جای دنیا سر نزنیم.
اما شاید اگر همین فرد ماجرای سهبرابر شدن عوارض خروج از کشور را میشنید، در شبکههای اجتماعی شروع میکرد به اعتراض. از جمعیت حدود 80میلیونی ایران، پارسال تنها 9 میلیون نفر از کشور خارج شدند. یعنی چیزی حدود 89 درصد مردم جایی نرفتهاند.
بنابراین روی کاغذ فقط باید برای همان 11 درصد مهم باشد که عوارض خروج سه برابر شده ولی چرا ندای اعتراض اینگونه در شبکههای اجتماعی به جیغ بنفش تبدیل شد و همه دارند درباره آن اظهار نگرانی میکنند؟
شاید یکی از مهمترین دلایل این امر تسری برخی نارضایتیها از میدان واقعیت به عرصه مجازی و بازگشت آن به میدان واقعیت به شکل «نارضایتی حقیقی- مجازی» باشد؛ یعنی در واقع نارضایتیهای واقعی ما از وضع زندگیمان در شبکههای ارتباطی امروز (بهویژه رسانههای اجتماعی) تبدیل به نارضایتیهایی مجازی میشود و این نارضایتی مجازی دوباره به میدان واقعیت جامعه بازمیگردد و لباس حقیقی به خود میپوشد. بگذارید با مثالی این جمله را ساده کنیم؛ من از گرانی و ترافیک ناراضیام، در توئیتر میبینم که عوارض خروج از مملکت سه برابر شده، من هم بر داغتر شدن آتشِ این هشتگ میدَمَم و فردا در حالی که از فشار مترو و ترافیک به خود میپیچم زمزمه میکنم که «دیگه خارج هم نمیتونیم بریم سه برابر کردن عوارض خروج رو...» و بقیه مسافران را هم به همین فکر میاندازم. واقعیتی مجازیشده را از شبکههای اجتماعی بیرون میکشم و در شبکه واقعی روابط آن را تبدیل به «واقعیتی بیرونی» میکنم.
اعتراض به عوارض خروج تنها یک مثال است. ما در دنیای شبکهایشده امروز نهتنها اعتراضها، بلکه صدای توقعهای خود را نیز به شکل اغراقآمیزی در این دنیا اکو میکنیم. اینجاست که نشانهها را به جای واقعیت مینشانیم. اهمیت یافتن «صنعت بدن» و جراحیهای زیبایی و پدید آمدن توقعات غیرمنطقی از شکل یافتن جسم انسانی تنها یکی از تبعات جایگزینی نشانهها به جای واقعیت است.
در عصر سلطه تلویزیون شاید نگاه «ژان بودریار» در زمینه «وانموده»ها اغراقآمیز به نظر میرسید، ولی امروز در فضای مجازی بیش از همیشه شاهد تقلید بازنماییها از هم و جایگزینی آن با واقعیت هستیم. مثلاً قهرمانهایی ساختهایم در فیلمها و کارتونها که پس از چندی خودمان مقهور تسلط آنها شدهایم. همه دوست داریم شبیه عروسکهای باربی لاغر و خوشصورت باشیم. در حالی که خود باربی به قول بودریار یک نشانه خیالی است و ریشه در واقعیت بیرونی ندارد اما چنان با آن مواجه میشویم که گویی واقعیت و الگوی انسان همین عروسک است. اینجاست که شروع میکنیم به خودخوری و خودآزاری که چرا شکم شش تکه ندارم یا اینکه اندازه فلان سلبریتی اینستاگرام محبوب نیستیم که هر پستمان کلی لایک بخورد. به یوتیوب بدنسازها سر میزنیم و سعی میکنیم اندازه آنها ورزش کنیم و کمتر غذا بخوریم. نگاه میکنیم سلبریتیهای اینستاگرام به خاطر حرفهای فلسفی و عمیق مشهور نشدهاند، بلکه سر یک رفتار خَرق عادت (بخوانید دیوانهبازی) کلی شهرت به هم زدهاند. به قول ادگار مورن، مولفههای این فرهنگ تودهوار «زیبایی، مصرف، جوانی و ثروت» است و اینهاست که ما را به سمت خوشبختی میبرد. اما ما انگار حواسمان نیست که برای رسیدن به اینها نمیتوان نقشه راهی مشخص و واحد در نظر گرفت. از طرف دیگر، ظرفیتهای رسیدن به این اهداف نیز یکسان نیست. ولی در شبکهها ما آنچه «میبینیم» را «میخواهیم»! فشار روانی و جسمانی ما هم از همینجا آغاز میشود که توان ما برای رسیدن به این خواستهها همیشه کافی نیست. سازوکار این تقلید، اعتراض و توقع را باید در شبکههای ارتباطی جست.
وقتی پیام، همان رسانه است
بدویترین واکنش به این ماجرا این است که شبکهها را ببندیم و آن را سرچشمه درد بدانیم و شعارهای ریاکارانه بازگشت به اصالت فطری بشر بدهیم. اما راهحل کاستن از این فشارها بستن شبکهها نیست. چرا علت را فقط نمیتوان در مولفههای جبرگرایانه تکنولوژیک دید. یکی از مولفههای مهم این شبکهها «جریان قدرت» در آن است. در این زمینه جامعهشناس سرشناس اسپانیایی «مانوئل کاستلز» طی چند دهه اخیر نظریهپردازیهای مشهوری انجام داده است. به قول کاستلز قدرت در جامعه شبکهای به دست کسانی میافتد که ظرفیتهای ارتباطی میان شبکهها و گروههای درون شبکه را کنترل میکنند.
از نظر کاستلز قدرت ظرفیتی رابطهای است که کنشگر اجتماعی را قادر میسازد بهگونهای ناهمسنگ و از راههایی که خواستهها، منافع و ارزشهای کنشگران صاحب قدرت را برآورده سازد بر تصمیمهای سایر بازیگران یا کنشگران اجتماعی تاثیر بگذارد (کاستلز، 1393: 53).
تعریف مورد نظر کاستلز از قدرت، دو عنصر «ارتباطات» و «معنا» را درون خود دارد به همین دلیل ظرفیت ارتباطی مهمترین عامل در اختیار کنشگران اجتماعی است که با آن میتوانند از طریق تغییر در روند معناسازی، تصمیمات دیگر کنشگران را تحت تاثیر قرار دهند. شبکه، ساختاری ارتباطی دارد و کسانی در آن قدرت دارند که مدیریت ظرفیت ارتباطی را به دست بگیرند. در دست داشتن الگوی تماس در شبکه، یعنی در اختیار گرفتن قدرت.
به این ترتیب، برعکس نظریهپرداز مشهور کانادایی مارشال مکلوهان «رسانه همان پیام» نیست، بلکه از نظر کاستلز «پیام، همان رسانه است». از نظر او امروزه نه با یک دهکده جهانی، بلکه با شبکهای از کلبههای شخصی مواجهایم. این فرهنگ است که فناوری را متاثر میکند و نه فناوری. این پیام است که جریانهای ارتباطی را تعیین میکند وگرنه افزایش تیراژ یا فرستندهها، شیوایی و جذابیتهای زبانی انتقال پیام و... نمیتواند الزاماً به انتقال پیام منجر شود. در اینجا باز هم همان مثال پیشپاافتاده و تکراری تیغ جراحی کارکرد دارد که باید دید دست کیست، یک قاتل یا یک جراح. این فرهنگ پشت تکنولوژی است که میتواند جریان قدرت را به واسطه آن رقم بزند و نه صرفاً داشتن ابزار و امکانات.
رابطه ما در شبکه شبیه کندوی ششضلعی زنبور عسل است. این ششضلعیها در هر راس با یک ششضلعی دیگر اشتراک دارد. ما در جامعه شبکهای نیز با گرهها (Nods) مواجهایم. در عین حال که یکجا عضو یک نهاد مدنی هستیم، جای دیگر عضو سازمان یا یک شهروند معمولی یا پدر یا مادر خانوادهایم. پیوستگی این گرهها قدرتی بهوجود میآورد که دیگر حالتی عمودی و بالا به پایین ندارد.
در واقع میتوان در این مورد خاص گفت شبکههای اجتماعی میتوانند تبدیل به جنبشهای مجازی با توقعات فزاینده شوند. اینجاست که به قول کاستلز قدرت این جریانها از جریانهای قدرت پیشی میگیرد (به نقل از سخنرانی دکتر خانیکی درباره کاستلز).
ما عضو این کلبههای متصل به هم هستیم و مدام در حال پراکندگی و یکپارچگی. ارتباط ما در اینجا به قول کاستلز «خودگزین» است؛ چون بهطور همزمان هم تولیدکننده پیامیم و هم مصرفکننده آن و اینجاست که یک ایده گاهی با سرعت نور میان ما پخش میشود. ارتباطات خودگزین تفسیری است از نحوه دریافت و انتشار پیامهای رسانههای جدید در بستر روابط میان فردی، که باعث تضعیف دروازهبانی پیام از سوی برنامهریزان ارتباطی شده است.
پس بدون فکر کردن به اینکه آیا این توقع یا خواسته، برخاسته از نیاز واقعی ما هست یا نه، ما تنها در این فضا شاهد اغراق در توقعات فزایندهایم. توقعاتی که به این شکل لجامگسیخته میتواند به عرصه واقعی راه پیدا کند و جنبشهایی ناگهانی را پدید بیاورد.
اشتباهترین واکنش بیتوجهی به این توقعات و جریان سازنده جنبش است. باید با آن تعامل و طی این تعامل تا حدی عطش توقعات را فهمید و ارضا کرد. در غیر این صورت شبکههای دامنزننده به توقعات تبدیل به شبکههای خشم و نومیدی میشوند.
شفافیت لازمه این فضاست، ولی وای از روزی که دیر به فکر شفافیت بیفتیم و صدای شبکهها را دیر بشنویم آن زمان است که با جنبشی حقیقی و البته خشن مواجه میشویم که بهانه به خیابان ریختن و شوریدنش ممکن است درخواستهای مجازی و توقعات بهظاهر خندهدار باشد.