قرن آرزوهای مجازی
بررسی تاثیر فضای مجازی بر آمال و آرمانهای ایرانیان در گفتوگو با حمید عبداللهیان
حمید عبداللهیان میگوید: فلسفه شکلگیری فضای مجازی تمایلات انسان به آزادی و رهایی از انواع ابزارهای کنترل است و زمینه توسعه آزادیها در این فضا فراهم است. افراد میخواهند در فضای مجازی آزادی را تمرین کنند، بنابراین مهم نیست سوژهای که مطرح میشود افزایش عوارض خروج از کشور است یا چیز دیگر.
«قرن بیستم قرن نیازها بود و قرن بیست و یکم قرن آرزوهاست.» این جملهای است که حمید عبداللهیان، استاد علوم ارتباطات اجتماعی دانشگاه تهران، در تحلیل آرزوها و خواستههای ایرانیان در فضای مجازی، بیان میکند و میگوید: «آدمها میگردند مدلهایی را در دنیا پیدا میکنند و آرزوهای خود را در آن مدلها میبینند و همان مدلها را در فضای مجازی به یکدیگر معرفی میکنند.» او درباره طرح گسترده برخی مسائل در فضای مجازی که به نظر میرسد نباید مساله عموم مردم باشند، میگوید: «فضای مجازی لامکان است و هویت واقعی آدمها در آن تا حدودی پنهان است. اساساً فلسفه شکلگیری فضای مجازی تمایلات انسان به آزادی و رهایی از انواع ابزارهای کنترل است و زمینه توسعه آزادیها در این فضا فراهم است. افراد میخواهند در فضای مجازی آزادی را تمرین کنند، بنابراین مهم نیست سوژهای که مطرح میشود افزایش عوارض خروج از کشور است یا چیز دیگر.»
♦♦♦
آیا همگرایی آرزوها و آرمانها در فضای مجازی باعث میشود موقعیت واقعی اقتصادی، سیاسی و اجتماعی خود را فراموش کنیم؟
موضوع فضای مجازی در اصل در قرن هفدهم میلادی ریشه دارد. با آغاز جنبش علمگرایی و تحولی که در کلیسا آغاز شد، فکر کردن به موقعیت انسان در جهان شکل گرفت و تا حدودی واگذار شدن انسان به خودش و معناسازی انسان برای فهم جهان مطرح شد. در نتیجه به تدریج برساختن و مجاز کردن آغاز شد. این فکر امروز با پیشرفتهای تکنولوژیک و فضای مجازی ترکیب شده و جهان مجازی عملاً شکل گرفته است.
اما درباره همگرایی آرزوها، باید ابتدا به مفهوم هویت توجه کرد. هویت یک حس تعلق است و در ارتباطات رایانهای، هویت به فرهنگی تبدیل میشود که به شما ارزشها و هنجارهایی یاد داده و شما میخواهید آن ارزشها و هنجارها را در فضای مجازی از قوه به فعل درآورید و خود را نشان دهید. فضای مجازی و شبکههای اجتماعی مکان، زمان، تاریخ، فردیت، جنس و نژاد را از بین میبرند و رابطه بین دو انسان از طریق تصاویر، کلمات یا پویانماییها برقرار میشود. در چنین فضایی هویت افراد چندان قابل تشخیص نیست. از سوی دیگر چون فضای مجازی مکانپذیر نیست، موضوع هویت منحصر به هویت ملی نخواهد بود و یک هویت جهانی هم اینجا مطرح است. اما شکلگیری و به هم نزدیک شدن آرزوها و آمال ما صرفاً به خاطر فضای مجازی نیست، چراکه آرزو و آمال هنوز در فرآیند اجتماعی شدن که عناصرش عبارتند از خانواده، مدرسه، گروه دوستان و رسانه، شکل میگیرد. بنابراین نمیتوان پذیرفت که آرزوها و آمال یکباره به وسیله گسترش فضای مجازی به هم نزدیک شده باشد. البته در این فضا یکسری ارتباطات بین انسانها برقرار میشود که قبلاً میسر نبوده و حالا فضای مجازی آن را ممکن کرده است. فضای مجازی محل بروز آرزوهاست. در زمینه شکلگیری این آرزوها نمیتوان مناقشهای ایجاد کرد، چون به عنوان مثال یک انسان ایرانی در فضای مجازی به یک انسان آمریکایی تبدیل نمیشود. آنچه در فضای مجازی رخ میدهد نزدیک شدن یکسری آمال کلی انسانی است. شاید چنین چیزهایی آدمها را در فضای مجازی به هم نزدیک کند.
در انتقاد از لایحه بودجه، افزایش عوارض خروج از کشور موضوع اصلی اعتراضهای ایرانیان در توئیتر بود، درحالیکه بسیاری از ایرانیان اساساً در طول عمر خود از کشور خارج نمیشوند. چرا در فضای مجازی برخی کاربران مسائلی را مطرح میکنند که مساله آنها نیست؟
فضای مجازی لامکان است و هویت واقعی آدمها در آن تا حدودی پنهان است. اساساً فلسفه شکلگیری فضای مجازی تمایلات انسان به آزادی و رهایی از انواع ابزارهای کنترل است و زمینه توسعه آزادیها در این فضا فراهم است. افراد میخواهند در فضای مجازی آزادی را تمرین کنند، بنابراین مهم نیست سوژهای که مطرح میشود افزایش عوارض خروج از کشور است یا چیز دیگر.
اما نکتهای که درباره اعتراض به افزایش عوارض خروج از کشور وجود دارد این است که این موضوع یک نمایه (index) یا نشانه از وضعیت اقتصادی در کشور است. اگر این موضوع هم نبود یک عنصر اقتصادی دیگر مطرح میشد و مردم با استفاده از آن واکنش نشان میدادند. بنابراین باید ببینیم فضای مجازی چه قابلیتی دارد و مردم قرار است آنجا چه تمرینی کنند. بودجه و مسائلی مثل افزایش عوارض خروج از کشور یا افزایش قیمت نان ممکن است در سرنوشت شخصی افراد چندان اثر نداشته باشد، اما روزنهای است که افراد میخواهند با استفاده از آن حرف بزنند. فضای مجازی هم به سبب خصلت بیزمانی و بیمکانی، این امکان را برای افراد فراهم میکند که بتوانند حرف بزنند و از چارچوبهای کنترلی فضای واقعی جامعه رهایی یابند.
تاثیر فضای مجازی بر جامعه ایران که همین امروز هم با شکاف نسلی مواجه است، چه خواهد بود؟ آیا فاصله نسلها و دچار شدن به از خودبیگانگی با فضای مجازی بیشتر میشود؟
واقعیت این است که نسل ما که قدیمیتر هستند، با کامپیوتر و اینترنت بزرگ نشدهاند. من هم به اقتضای شغلم از این فضا اطلاع دارم، وگرنه شاید من هم مثل دیگر همسالانم میگفتم چرا جوانها اینطور شدهاند. با آمدن تلویزیون یا آمدن سینما هم چنین حالتی وجود داشت و مردم همین هراس را داشتند که نسلی آمده که کارهایی میکند که نسلهای قبلی نمیکردند. اما تحول ویژگی جامعه بشری است. جامعه ایران امروز جامعهای است در حال شدن؛ از وضعیتی در گذشته به وضعیتی جدید میرود. طبیعی است در این روند بسیاری از هنجارها زیر سوال میروند. کنشها و رفتارهای نسل جوان با کنشها و رفتارهای نسلهای قدیمیتر بسیار متفاوت است، اما این طبیعی است چون جامعه در حال تغییر است. میلیونها نفر تلفن همراه هوشمند دارند، عضو شبکههای اجتماعی هستند، بخشی از زندگیشان در این شبکهها سر میشود و طبیعتاً رفتار و کردارشان متفاوت است. البته شکاف نسلها وجود دارد، اما باید به تفاوت دو اصطلاح «انقطاع نسلها» با «شکاف نسلها» توجه کرد. ممکن است برخی تصور کنند امروز انقطاع نسلها در حال رخ دادن است، اما این انقطاع نیست. انقطاع به معنای قطع رابطه بین دو نسل است. حتی بررسیهای ما نشان میدهد فضای مجازی باعث افزایش سرمایه اجتماعی میشود. ما تحقیق کردهایم و دیدهایم افراد پیر با حضور در فضای مجازی، روحیه بهتر و زندگی بامعناتری پیدا میکنند، بیشتر ارتباط برقرار میکنند و در نتیجه شادتر و راضیتر هستند. یعنی برخلاف تصورات، بر اثر گسترش فضای مجازی، انقطاع نسلها رخ نمیدهد، بلکه فقط همین شکاف نسلها رخ میدهد که معنایش این است که بین اطلاعات یک نسل با نسل قبلی و بعدی تفاوت و شکاف وجود دارد، اما قطعی ارتباط وجود ندارد. قبلاً فاصله نسلها 15 سال بود، اما الان این فاصله به یک سال رسیده و این به سبب تکاثر آگاهی و اطلاعات است. انسان تنها موجودی است که نسل دارد و تعریف نسل میزان جمعآوری اطلاعات و عمل کردن بر اساس اطلاعات است. انسان امروز با انسان دو سال بعد و دو سال قبل متفاوت عمل میکند چون اطلاعاتش تغییر میکند. این تفاوتها هیچکدام دلیلی بر از خودبیگانگی و وادادگی جامعه نیست.
تا همین چند ماه اخیر بسیاری تصور میکردند جامعه ایران یک جامعه فردگرا، جزیرهایشده، منفکشده و تکهتکه است، ولی در ماجرای زلزله کرمانشاه، زلزله کرمان و زلزله تهران مردم نشان دادند کاملاً با هم هستند. در زلزله سرپل ذهاب اساساً همبستگی پس از زلزله و مدیریت آن به خاطر فضای مجازی و نتیجه فضای مجازی بود. بنابراین فضای مجازی در خدمت مردم ایران قرار گرفته است. مردم ایران یاد گرفتهاند از فضای مجازی برای حمایت از یکدیگر و هدایت و آموزش یکدیگر استفاده کنند. اگر فضای مجازی نبود، شاید بحران سرپل ذهاب تا یکی دو هفته به همان صورت باقی میماند، اما مسائل منطقه بهسرعت در این فضا چرخید، همه متوجه نیازها شدند، به دقیقه از نیازها اطلاع دادند و مدیریت بحران هم عملی شد. نقش فضای مجازی به قدری مهم بود که دستگاههای اجرایی هم دنبالهرو مردم در این فضا شدند. بنابراین فضای مجازی در مدیریت اجتماعی و مدیریت فردی بسیار اثرگذار است.
شبکههای اجتماعی اساساً مبتنی بر تکثیر پیوندهای ضعیف هستند. پیوندهای ضعیف پیوندهایی هستند که بر اساس عاطفه در افراد وجود ندارند، بلکه بر اساس روابط موقتی بین افراد وجود دارند. شبکههای اجتماعی در حوادث اخیر نشان دادند که چقدر پیوندهای ضعیف مردم رو به گسترش و حفرههای ساختاری در بین مردم رو به کاهش است. معنایش این است که ما داریم به سوی یک جامعه اطلاعاتی و شبکهای هدایت میشویم که همه آدمها بر اساس پیوندهای ضعیف و با سرمایه اجتماعی بالا با هم پیوند دارند، به هم متصل هستند، از حال هم آگاه میشوند و به هم کمک میکنند.
فضای مجازی بازتابدهنده آرزوهای همه اقشار و گروههای اجتماعی است یا آرمانهای طبقات خاص مثلاً ثروتمندان در این فضا غالب است؟
ما الان در کشور تقریباً 40 میلیون کاربر گوشی هوشمند داریم، اما 40 میلیون ثروتمند نداریم. از سوی دیگر نمیتوان گفت اقشار خاصی در فضای مجازی تولید متن میکنند چون اینطور نیست که کسی وارد این شبکهها شود و تولید متن نکند. فضای مجازی فضایی نیست که به گروه خاصی اختصاص داشته باشد. گذشته از این ما در دورهای نیستیم که بخواهیم تحلیل طبقاتی ارائه کنیم. تحلیل طبقاتی دیگر معنا ندارد. تحلیل سبک زندگی معنا دارد و تحلیل سبک زندگی هم یعنی فاصله گرفتن از نیازهای اقتصادی و نزدیک شدن به آرزوهای فردی. فضای مجازی بر اساس سبک زندگی متن تولید میکند و سبک زندگی لزوماً ربطی به پایگاه اقتصادی افراد ندارد. من فکر میکنم اتفاقاً دو دهک بالا و دو دهک پایین جامعه کمتر در فضای مجازی حضور دارند، این دهکهای میانی هستند که در این فضا بیشتر حضور دارند و این درست است. چون این دهکهای میانی هستند که حد واسط بین دهکهای پایین و بالا هستند و عمدتاً از قوه روشنفکری برخوردارند. دهکهای بالا وضعیت اقتصادی متفاوتی دارند و شاید نیازی به این نداشته باشند که از فضای مجازی برای بروز نیازهای فردی خود استفاده کنند. دهکهای پایین نیز از نظر اقتصادی به حدی ضعیف هستند که شاید کامپیوتر، گوشی هوشمند و اینترنت نداشته باشند و وارد فضای مجازی نشوند. بنابراین به نظر من آرزوها و آمال دهکهای میانی به علاوه گلایهها و شکوههای دهکهای پایینی در فضای مجازی، توسط دهکهای میانی به کل جامعه منتقل میشود و همگان را از وضعیت اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی آگاه میکند. اینطور نیست که دهکهای بالایی برای دهکهای پایینی متن (text) تولید کنند. البته آنها هم فعالاند، ولی همه گوشیهای هوشمند یا گروههای تلگرامی در انحصار آنها نیست. همه عضو هستند. اتفاقاً بخش میانی و پایین جامعه از نظر عددی بسیار فربه است و در فضای مجازی همین بخشها نسبت به دهکهای بالا اثرگذارترند.
امکانات کشور محدود است و با بیکاری، رکود و نااطمینانی درباره آینده از نظر اقتصادی وضعیت مناسبی نداریم، اما در فضای مجازی، خواستههای نامحدودی مطرح میشود؛ به عنوان مثال بدون توجه به تفاوت سطح امکانات و ظرفیتهای مدیریتی، رفاه خود را با کشورهای توسعهیافته مانند نروژ یا آمریکا مقایسه میکنیم. به نظر شما فضای مجازی در این مقایسهها و خواستههای نامتناسب با امکانات کشور چه نقشی دارد؟
قرن بیستم قرن نیازها بود و قرن بیست و یکم قرن آرزوهاست. فضای مجازی هم همین را از قوه به فعل درآورده است. آدمها میگردند مدلهایی را در دنیا پیدا میکنند و آرزوهای خود را در آن مدلها میبینند و همان مدلها را در فضای مجازی به یکدیگر معرفی میکنند. این البته درست نیست، به عنوان مثال کشور نروژ حدوداً پنج میلیون و 267 هزار نفر جمعیت دارد، درحالیکه شهرهای متوسط ما پنج میلیون نفر جمعیت دارند. این مقایسه اساساً اشتباه است. نروژ اساساً با ایران قابل مقایسه نیست چون این کشور هیچکدام از مسائل ما را ندارد؛ ما در یک منطقه بسیار خطرناک قرار گرفتهایم که مدام در آن درگیریهای نظامی رخ میدهد. ما دچار کمبود آب و منابع اولیه هستیم، اما کشوری مانند نروژ نه هزینههای نظامی و هزینه جنگ دارد و نه برای آب و منابع اولیه هزینه میکند. نکته دیگری که ما نباید فراموش کنیم این است که کشوری مثل آمریکا بر آتش و خون بنا شده است. آنها هم زحمت بسیار کشیدهاند و هم با ترفندهای سیاسی غیراخلاقی مدیریت کردهاند و کشورشان را به آبادانی رساندهاند.
ما نباید فقط بعد رفاهی کشورهای دیگر را در نظر بگیریم. باید این موضوع را هم ببینیم که مردم ایران چقدر تمایل دارند برای کشور خودشان سرمایهگذاری کنند؟ چقدر تمایل دارند به پیشرفت خود کمک کنند؟ مردم ایران مرتب مدلها را از بیرون خود پیدا میکنند، چرا از درون خودشان پیدا نمیکنند؟ چرا به مسوولیت خود در پیشرفت کشور فکر نمیکنند؟ البته خیلیها هم این کار را میکنند، اما درصد این افراد بسیار اندک است. ایرانیها باید وقتی رفاه خود را با آمریکاییها مقایسه میکنند، میزان کار و بهرهوری آمریکاییها را هم در نظر بگیرند. تعداد زیادی از ایرانیان اساساً کار نمیکنند. بیشتر بیکاران منتظرند کسی بیاید و کار را به آنها تعارف کند. کسی قوه خلاقیت و کار خود را مبنای قضاوت درباره خود و کشور قرار نمیدهد. من فکر میکنم فقط کمبود منابع و مشکلات مدیریتی نیست. بخشی از مسائل ما هم به تمایلات ما ایرانیها برمیگردد؛ نوع تربیت و مسائل فرهنگی ما مانع پیشرفت کشور ماست، وگرنه کشوری با این قدمت و امکانات باید تا به حال به مرحله توسعهیافتگی میرسید و اگر نرسیده، بخشی از آن به فراز و فرودهای مکرری برمیگردد که در طول تاریخ داشته و بخشی هم به اخلاق و آداب مردم ایران برمیگردد که در بسیاری موارد در جهت بهکارگیری امکانات برای توسعه کشور نبوده است.
البته فضای مجازی هم در این زمینه نقش مهمی دارد؛ رفاهی که جزو آرزوها و آمال مردم ایران است، در واقعیت محقق نشده و مردم در فضای مجازی این آمال را در کشورهای دیگر میجویند و به یکدیگر معرفی میکنند.
ما در نقاط مختلف به روستاهای ایران رفتهایم و دیدهایم که بسیاری از دامداران ما اخلاقیات کاری بسیار موثری دارند و با قدرت و بهخوبی خودشان را اداره میکنند. بخش مهمی از گوشت مورد نیاز کشور را همین دامدارانی تامین میکنند که شرایط چندان خوبی هم ندارند، اما واقعاً کار میکنند، درحالیکه بخش زیادی از مردم اینطور نیستند و فقط منتظرند کسی به آنها کمک کند. این اخلاق خوبی نیست. ما ایرانیها باید یاد بگیریم که از خود بپرسیم چگونه میتوانم امکانات اطرافم را به کار بگیرم برای اینکه هم خودم را توسعه دهم هم به دیگران کمک کنم. ما در بعضی شرایط بسیار فردگرایانه و نامناسب عمل میکنیم. البته در بعضی شرایط مثل همین زلزلههای اخیر همبستگی پیدا میکنیم. به نظر میرسد در ایران هرچه بحران بیشتر، عمیقتر و گستردهتر باشد، بههمپیوستگی اجتماعی ما بیشتر است، ولی وقتی بحران نیست یکدیگر را رها میکنیم. نگاه بلندمدت ما بسیار ضعیف است و تصورمان این است که همه کار را باید کسی دیگر برای ما انجام دهد. بیشتر نگاهها به دولت است و در نتیجه دولت بدون منطق عقلانی، خیلی گسترده شده است. چرا دولت ما اینقدر بزرگ است؟ در کشورهای غربی دولتها بسیار کوچک هستند. تعداد افرادی که در دولت کار میکنند خیلی کم است. اختیارات به دست بخش خصوصی است و آنها هستند که جهان اطراف خود را اداره میکنند. ما تصور میکنیم همیشه باید دیگری بیاید و به ما رسیدگی کند و خودمان نمیتوانیم هیچ کاری کنیم. در حالی که بعضی جوانهای ایرانی که خلاقیت خودشان را به کار گرفتهاند و استارتآپهایی مثل اسنپ و تپسی و دیجی کالا را راهاندازی کردهاند؛ کارهایی که بسیار ساده انجام شده و به دفتر و دستک آنچنانی هم نیاز ندارد، اما صدها نفر را در همین تهران به کار گرفتهاند که دارند زندگیشان را اداره میکنند. ما باید این اخلاق را تقویت کنیم که متاسفانه در کشور ما رایج نیست. مدام نگاهها به بیرون است و از دولت انتظار داریم همه چیز را به ما بدهد. دولت هم میگوید پس من باید سازمان درست کنم و نیرو جذب کنم تا بتوانم خدمات ارائه کنم و در نتیجه مدام بزرگتر میشود. بخش خدمات دولتی یک کشور نباید اینقدر بزرگ باشد. با این دولت بزرگ از نظر اقتصادی دچار مشکل میشویم. در همین حال فضای مجازی به محلی تبدیل شده که مردم مرتب در آن شکایت و ناله میکنند و میگویند چرا ما خوب نیستیم و کشورهای دیگر خوبند. در حالی که در میان ما هم افراد موثر که برای توسعه کشور کار میکنند وجود دارند، البته تعداد این افراد باید خیلی بیشتر شود.