کاروان جنون
سالوادور آلنده چگونه از ایدههای اقتصادی و سیاسیاش شکست خورد؟
کتاب «توسعه و بازار در برابر پوپولیسم؛ نگاهی به تجربه شیلی» نوشته نجات بهرامی، نشر انتخاب به استناد آمار، اسناد و تحلیلهای اقتصادی و سیاسی به مخاطب نشان میدهد، نه آنطور که جریانهای چپگرا میگویند، سالوادور آلنده قدیسی معتقد به دموکراسی و توسعه است و نه آگوستو پینوشه -بهرغم دیکتاتوری و شقاوتاش- فردی علیه توسعه اقتصادی است.
حسن همایون: «اسم من سِباستین اورتیا لاکروا است. من اهل کشور شیلی هستم. نیاکان پدریام از باسک، یا اوسکادی امروزی هستند. مادرم از یک دهکده باصفای فرانسوی است، روستایی که معنای اسمش مردی بر روی زمین یا مردی ایستاده روی پاست، در این ایام دورافتادگی، دیگر فرانسوی من به خوبی گذشتهها نیست. اما هنوز آنقدر نیرو برایم باقی مانده که چیزها را به خاطر بیاورم و...» (رمان شبانههای شیلی، نوشته روبرتو بلانیو، ترجمه رباب محب، نشر بوتیمار)
روبرتو بلانیو، آریل دورفمان، ایزابل آلنده نویسندگان مطرح شیلیایی که آثار متعددی از آنها نیز به فارسی ترجمه و منتشر شده است و شماری دیگر از نویسندگان و روشنفکران چپگرای آمریکای لاتین در روایتها و داستانهایشان پُر به جنایتها و قساوتهای دیکتاتور نظامی آگوستو پینوشه پرداختهاند. این نویسندگان به درستی و خلاقانه جنایتهای آن دیکتاتور را روایت کردهاند، اما همه واقعیت نزد این نویسندگان و روشنفکران چپگرا نیست. در تازهترین روایتی که در زبان فارسی از سالوادور آلنده و آگوستو پینوشه منتشر شده است، بخشهایی دیگر از واقعیتهای اقتصاد و سیاست و توسعه در شیلی پیش روی مخاطب قرار میگیرد. کتاب «توسعه و بازار در برابر پوپولیسم؛ نگاهی به تجربه شیلی» نوشته نجات بهرامی، نشر انتخاب به استناد آمار، اسناد و تحلیلهای اقتصادی و سیاسی به مخاطب نشان میدهد، نه آنطور که جریانهای چپگرا میگویند، سالوادور آلنده قدیسی معتقد به دموکراسی و توسعه است و نه آگوستو پینوشه -بهرغم دیکتاتوری و شقاوتاش- فردی علیه توسعه اقتصادی است. سالوادور آلنده و سقوط حکومت او همچنان بعد از گذشت دههها اشک اندوه بر چشم کسانی از چپهای وطنی میآورد و از رفیق سالوادور یاد میکنند، بدون آنکه از تصمیمها، اقدامها و فعالیتهای دوره حکمرانی این سیاستمدار کمونیست و تبعات اعمالش در اقتصاد و آزادیهای مدنی و سیاسی شیلی حرفی به میان بیاورند و با گزارهای چون سالوادور آلنده را با کودتا برکنار کردند و مجال کار به او ندادند، منتقدان وی را به سکوت دعوت میکنند.
روبرتو بلانیو، آریل دورفمان، ایزابل آلنده نویسندگان مطرح شیلیایی و شماری دیگر از نویسندگان آمریکای لاتین هر چه در رسوا کردن آگوستو پینوشه و جنایتهایش سنگ تمام گذاشتند، در لاپوشانی و پنهان کردن اقدامهای خلاف قانون و همچنین فعالیتهای سرکوبگرانه رفیق سالوادور گوی سبقت را از یکدیگر قاپیدند؛ متعرض رفیق سالوادور نشدند که با توسل به دموکراسی و آرای عمومی به قدرت برکشیده شد و از فردای دوران زمامداریاش کمر به قتل دموکراسی بست. موضوعی که نجات بهرامی با بیانی جذاب در مقدمه کتابش به آن پرداخته و در اینباره مینویسد: «روشنفکران شیلی هیچگاه متعرض سیاستهای غلط سالوادور آلنده نشدند و از ماجرای شیلی دوگانه خیر و شر ساختند. اکثر مدافعان آلنده با استناد به انتخابات سال 1970 آلنده را فردی دموکرات و دولت وی را برآمده از یک انتخابات دموکراتیک مینامند اما به اقدامات ضددموکراتیک آلنده اشارهای نمیکنند که از فردای ریاستجمهوری او آغاز شد. در همایشهای حزب مدافع آلنده نیز به صراحت بر عبور از قانون اساسی و تضاد دموکراسی با برنامهها و اهداف حزب تاکید میشد و دموکراسی را تنها ابزاری برای به چنگ آوردن قدرت به منظور اجرای برنامههای سوسیالیستی تعبیر میکردند.»
از میان بیشمار چهرههای چپگرا در سیاست و فرهنگ شیلی که متعرض سیاستهای رئیسجمهور سالوادور آلنده شد، ادواردو فری مونتالو رئیسجمهوری قبلی شیلی بود. او در به قدرت رسیدن آلنده نقش مهمی داشت و متحد او بود اما در اعتراض به سیاستهای اشتباه آلنده میانه راه از او جدا شد. مونتالو بعدها دوره زمامداری او را «کاروان جنون» نامید. طرفداران آلنده به صراحت قواعد دموکراتیک را به سخره گرفته و رویهای تهاجمی در پیش گرفتند. در 22 آگوست 1973 مجلس نمایندگان به این نتیجه رسیدند که رژیم آلنده به طور فراگیر عناصر اساسی و جایگاه قانون را نابود کرده است.
در این روز قطعنامهای در مجلس نمایندگان شیلی در ارتباط با برنامههای مخرب آلنده صادر شد که در آن دولت آلنده به کنترل یکجانبه تلویزیون و رسانهها، تلاش برای پایمال کردن نظام قانونی کشور، عدم اجرای تصمیمهای قضایی اتخاذشده علیه طرفدارانش، وارد کردن فشار اقتصادی علیه رسانههای منتقد، تحویل سلاح به طرفداران حزب سوسیالیست، سرکوب غیرقانونی کارگران معدن، تلاش برای ایجاد پلیس و ارتش مخصوص و وابسته به خود و نیز جلوگیری غیرقانونی از مهاجرت اتباع شیلی به خارج از کشور متهم شد. کیفرخواست بلندبالای مجلس نمایندگان شیلی برای جریانهای روشنفکر چپگرا اصلاً مهم نیست و میتوان در سکوت از کنار آن گذشت اما میتوانند مدام به انتخابات سال 1970 استناد دهند و آلنده پیروز انتخابات و برآمده از آرای عمومی را خیر مطلق تلقی کنند و پینوشه برآمده از کودتا را مصداق تمام شرارتها بدانند. نجات بهرامی در کتاب «توسعه و بازار در برابر پوپولیسم؛ نگاهی به تجربه شیلی» از دوقطبی و شر و خیر دست میشوید و فارغ از هر نگاه ایدئولوژیک و جانبدارانهای سهم و اثر ایدهها و اقدامهای سیاسی و اقتصادی سالوادور آلنده و آگوستو پینوشه را بر کشور شیلی نشان میدهد و مهمترین مزیت این کتاب هم «بیطرفی» و «نگاه علمی» آن است.
پینوشه، آخرین میخ بر تابوت آلنده و سیاستهایش
بهرغم افول و زوال دوران جنگ سرد، فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و از بام افتادن تشت رسوایی حکومتهای کمونیستی در جهان، همچنان جریانهای چپگرا و نوستالژیزده اصرار بر روایت تحریفشده و گزینشی از رویدادهای سیاسی-اقتصادی جهان دارند و پس از افشای هزاران سند و از طرفی انتشار دهها و صدها پژوهش دست اول، یگانه عامل یا مهمترین دلیل زوال حکومتها و جریانهای کمونیستی در جهان را، دسیسههای امپریالیسم جهانی به سرکردگی آمریکا میدانند، اما این حنا دیگر نزد افکار عمومی رنگی ندارد؛ هرچند چپها علت اصلی سقوط آلنده را کودتای نظامی پینوشه میدانند اما واقعیتهای تاریخی میگوید، صدای ناقوس حکومت آلنده در شیلی از خیلی وقت پیش به صدا درآمده بود و اقدام نظامی پینوشه آخرین میخ بر تابوت جمهوری کمونیستی او بود. نجات بهرامی در کتاب «توسعه و بازار در برابر پوپولیسم؛ نگاهی به تجربه شیلی» با دقت و دید علمی و تبیین برنامههای اقتصادی دولت آلنده نشان میدهد، این سیاستمدار چپگرا چگونه با تخطی از قانون و مصادره زمینهای مردم، ملی کردن صنایع و دامن زدن به خفقان و بستن دهان منتقدان و مخالفانش راه را بر شورش عمومی و اعتصاب باز میکند و مسیر سربازهای پینوشه را به کاخ ریاستجمهوری هموار میکند. نویسنده کتاب در پاسخ به سوال راقم سطور درباره دستاوردهای آلنده و پینوشه در عرصه توسعه و اقتصاد میگوید: «بدون شک موفقیت فعلی شیلی که هفتمین اقتصاد باز دنیاست، مرهون سیاستهای اقتصادی است که در دوران پینوشه و به دست پسران شیکاگو صورت گرفت. این سیاستها شیلی را از پرتگاه خطرناکی دور کرد و به یکی از اقتصادهای موفق جهان تبدیل کرد. اگر شک داریم که سیاستهای آلنده موفقتر بود یا برنامههای اقتصادی دوران پینوشه، میتوانیم کوبای کاسترو را با شیلی مقایسه کنیم. کاسترو و آلنده دو دوست و همفکر و متحد بودند که برنامههای کاملاً مشترکی برای دو کشور داشتند. آلنده بعد از سه سال با کودتا سرنگون شد اما کاسترو به حکومتش ادامه داد. کاسترو بسیار بیشتر از آلنده از هموطنانش قربانی گرفت و روشنفکران هم کاملاً از او حمایت میکردند. در نهایت ببینید دستاورد او و همفکرانش برای کوبا چیزی جز عقبماندگی و فقر هست؟ امری که کاسترو بعد از نیم قرن و در روزهای آخر عمرش به آن اعتراف کرد اما اعترافی دیرهنگام و تقریباً بیفایده که برای کوباییها نان و آب نمیشود. اما شیلی در کنار کوبا و در کنار ونزوئلای هوگو چاوسی همانند نگینی میدرخشد.»
توسعه اقتدارگرای پینوشه و تباه شدن جان هزاران نفر
نجات بهرامی در کتاب کوچک و مهم «توسعه و بازار در برابر پوپولیسم؛ نگاهی به تجربه شیلی» به اقتصاد، سیاست و تاریخ شیلی میپردازد و از رهگذر این واکاوی به پرسش مهم و بنیادینی که از روشنفکران چپگرا میپرسد پاسخ میدهد. او در این اثر علاوه بر توضیح و تبیین فرآیند رشد اقتصادی و توسعه صنعتی و رونق کسبوکار در شیلی، با واکاوی سیاستهای آلنده و پینوشه خطای روشنفکران چپگرا و تودهگرا را به آنها نشان میدهد و میگوید، لزوماً حکومت برخاسته از یک نظم دموکراتیک نمیتواند از یک نظام توتالیتر و غیردموکراتیک کارنامه بهتری داشته باشد، از طرفی نهتنها در پی دفاع از سرکوب و خفقان است بلکه با شرح و تبیین دیدگاههای متفکران لیبرال چون میلتون فریدمن و مارتین لیپست در فصل نخست کتاب بر ضرورت همبستگی توسعه اقتصادی و سیاسی تاکید دارد و در این فصل به ارتباط رشد اقتصادی با گذار به دموکراسی میپردازد.
در فصل دوم کتاب روند تاریخی تحولات سیاسی- اجتماعی شیلی از دوران استعمار در قرن نوزدهم تا پس از آن و روی کار آمدن آلنده را بررسی و تبیین میکند و به خوبی ثبات و آرامش این کشور و وجود کثرتگرایی در نیمه نخست قرن بیستم را نشان میدهد و این مولفهها را وجه ممیزه شیلی با دیگر همسایگانش در آمریکای لاتین میداند. شیلی در فاصله سالهای دهه 60 و دوره ریاستجمهوری ادواردو فری مونتالو در ردیف برخی کشورهای اروپای غربی قرار میگیرد، گسترش آزادیهای سیاسی و فعالیت احزاب و گروههای چپ در سایه این ثبات و آزادی و متاثر از بالا گرفتن تب تند کمونیست در جهان، بیش از پیش میشود و حزب دموکرات مسیحی با در پیش گرفتن ایده اصلاحات ارضی و مصادره زمینهای کشاورزی زمینه بر سر کار آمدن آلنده را رقم میزند.
سرانجام شیلی به سالهای دهه 70 و سرکار آمدن آلنده میرسد. در همین فصل نویسنده به تبیین و تشریح برنامهها و فعالیتهای اقتصادی و سیاسی رئیسجمهور کمونیست میپردازد و با بهرهگیری از آمار و اطلاعات نشان میدهد چگونه شیرازه سیاست و اقتصاد در شیلی در سه سال حکمرانی رفیق آلنده از هم میپاشد. مرگ سالوادور آلنده و افسانههایی که طرفدارانش میسازند و روایتهای ضدونقیض بخشی دیگر از این فصل را تشکیل میدهد. کمونیستها وقتی نتوانستند در دوره آلنده راه به جایی ببرند و طرفی ببندند به جنازه رفیقشان متوسل میشوند و افسانههایی برای رسوایی پینوشه پیش میکشند. حال آنکه برای رسوا کردن پینوشه در جنایت و کشتن مخالفهایش نیاز به افسانهسازی پیرامون مرگ آلنده نیست. طرفدارهایش از جمله رفیق فیدل کاسترو انگار خجالت میکشیدند بگویند آلنده پس از فتح کاخ ریاستجمهوری به دست کودتاچیان خودکشی کرده است و دنبال آن بودند تا مرگ رئیسجمهور محبوبشان را هم به پینوشه نسبت بدهند.
فصل سوم کتاب «توسعه و بازار در برابر پوپولیسم؛ نگاهی به تجربه شیلی» به روایت زمامداری دولت نظامی آگوستو پینوشه اختصاص دارد. زمامداری جنایتکار که تاب ذرهای نقد و مخالفت نداشت و با اقتدارگرایی تمام ایدههایش برای رشد و رونق اقتصادی شیلی را پی گرفت و به بار نشاند؛ هرچند تحقق این توسعه و رشد اقتصادی شیلی به قیمت خون و جان هزاران نفر تمام شد. در این فصل نویسنده به تبیین آرای فریدمن و پسران شیکاگو و تاثیر آنها بر اقتصاد شیلی میپردازد و شاخصهای اقتصادی مختلف و تفاوت این شاخصها با دوره آلنده را بررسی میکند. دستاوردهای اقتصادی پینوشه و نتیجهگیری دو فصل پایانی این کتاب است.