اعتمادهایی که برانگیخته شد، اعتمادهایی که از دست رفت
آیا اقبال به سلبریتیها نشانهای از بیاعتمادی به نهادهای رسمی است؟
شبکههای اجتماعی و تکنولوژی مدرن در تلفنهای هوشمند امروزه تغییرات بنیادینی ایجاد کرده است. اگر قرار باشد که امر اجتماعی در جامعه ایرانی مورد تحلیل و ارزیابی قرار گیرد، نمیتوان نقطه عطفی که با پیدایش آنها ایجاد شده را نادیده گرفت. تغییرات گستردهای در اطلاعرسانی حوادث عمومی و مسائل بعد از آن نیز به مدد همین نقطه عطف رخ داده است.
شبکههای اجتماعی و تکنولوژی مدرن در تلفنهای هوشمند امروزه تغییرات بنیادینی ایجاد کرده است. اگر قرار باشد که امر اجتماعی در جامعه ایرانی مورد تحلیل و ارزیابی قرار گیرد، نمیتوان نقطه عطفی که با پیدایش آنها ایجاد شده را نادیده گرفت. تغییرات گستردهای در اطلاعرسانی حوادث عمومی و مسائل بعد از آن نیز به مدد همین نقطه عطف رخ داده است. از این منظر میتوان حوادثی چون پلاسکو یا زمینلرزه اخیر را با حوادثی چون زلزله بم در گذشته مقایسه کرد و تمایزها را نشان داد. اطلاعرسانی غیرمتمرکز و مردمی، حجم بالای اطلاعات بعضاً متعارض و روشهای جدید اطلاعرسانی نهادهای رسمی پیشین کار راستیآزمایی را برای مردمی که پیش از این مراجع محدود و سنتی داشتند سخت کرده، اما در عوض امکان اعتماد را برایشان سهلتر کرده است. در این میان افراد روشهای متفاوتی را برای اعتماد کردن انتخاب میکنند:
برخی چون گذشته نهادهای رسمی و اطلاعرسانی نهادهای عمومی را معیار قرار میدهند. از دید ایشان هر اطلاعی جز این اخبار شایعه است و بعضاً حتی سیاهنمایی. طبیعی است که تعارض و تفاوتهایی بین نهادهای رسمی اطلاعرسانی هم وجود دارد. تعارضاتی که به مدد همین شبکهها پررنگ میشود. بنابراین اعتماد با مولفههای دیگری درمیآمیزد. مثلاً گرایش سیاسی و نوع نگاه کلی. شبکههای اجتماعی بر اساس سابقه سیاسیای که پیش از این وجود داشته، به طور غیررسمی این گروههای رسمی را دستهبندی کرده است. از اینرو است که در تقسیمبندیها، سپاه و ارتش یا صداوسیما و نهادهای خبر متعلق به دولت دوگانههایی مجزا را تشکیل میدهند.
گروه دوم کسانی هستند که بنای اعتمادشان را بر گروههای مدنی و مردمی قرار دادهاند. این گروههای مدنی نیز به یکباره در هر حادثهای شکل نمیگیرد. در طول زمان سرمایههای اجتماعی خود را تجمیع میکنند. برخی از این گروهها به نوعی در ارتباط بیشتر با مردماند و برخی در ارتباط با نظام و دولت. بازهم بسته به جایگاه افراد، انتخاب از بین نهادها رخ میدهد. اینجاست که جمعیت امام علی با هلال احمر متمایز میشود و البته پای خیریهها و نهادهای کمترشناختهشده نیز به میان میآید.
ضعف وجود نهادها و گروههای مردمی زمانی خود را نشان میدهد که افراد نیز وارد معرکه و سلبریتیهای متعددی درگیر حادثه میشوند. البته در همه جای دنیا افراد با اعتبار بالا برای کمکرسانی به دو گروه اول و دوم که به نوعی مسوولان مستقیم حادثه هستند ملحق میشوند؛ یعنی هر گروه اجتماعی سفیرانی را از میان سلبریتیهای شناختهشده برمیگزیند. سلبریتیهای رسمی آنهایی هستند که نهادهای رسمی تایید و تبلیغشان میکنند و تا زمانی که به آنها نیاز است از سرمایهشان بهره میبرند. مانند تعداد زیادی از هنرپیشگان که از طریق صداوسیما فعالیت اجتماعیشان تبلیغ میشود. اما وقتی نهادها ضعیف باشند و کمفروغ و اعتماد به نهادهای عمومی رنگ بازد، این افراد به صورت مستقل و نه به نمایندگی از دیگر مراجع وارد میدان میشوند. کسانی که محل اعتبار و سرمایهشان را یا از هنر و ورزش گرفتهاند یا به دلیل اینکه در بازهای از زمان زبان حال مردمان شدهاند به مرجع مردم تبدیل شدهاند. ترکیب سلبریتی و منتقد بهترین ترکیبی است که میتوان در حوادث اخیر برشمرد. اما در کنار سلبریتیها، افراد و اشخاص نیز به معرکه ورود میکنند؛ کسانی که علاقهمندند مستقیم و با یک واسطه آشنا کمکهایشان را به مناطق برسانند.
وقتی گزینههای متعددی برای انتخاب وجود دارد و افراد مخیر به انتخاباند، طبیعی است که از قدرت خودشان بهره میجویند. البته همین وجود گزینههای متکثر انتخاب باعث میشود افراد زیادی با گرایشهای متفاوت به موضوع حساس شده و در کمکرسانی شریک شوند. شاید اگر یک نهاد مردمی، غیرسیاسی و مسوول مانند هلال احمر از ابتدا مدیر مرکزی بحران شناخته میشد و مابقی برای کمکرسانی به او تلاش میکردند اعتماد خوبی را نیز میتوانست به خود جلب کند. واقعیت اینجاست که شکل زلزله، مکان آن و گروههایی که درگیر با آن بودند میتوانست شکافهای سیاسی را تحریک کند. بخشی از افرادی که وارد کارزار شدند برای پر کردن شکافها عمل کردند، فارغ از اینکه این شکافها در حادثهای اینچنین فعال بوده یا نبوده است. تاکید بر کرد بودن یا سنی بودن از یکسو و شکلگیری دوگانه شهری-روستایی و روستاهایی که دور از دسترساند از سوی دیگر همدلی بیشتری را با واقعه برانگیخت.
اعتماد در چنین حوادثی از موضوعات مهم و به شدت تکرارشونده است. در اولین ساعات حادثه خبرها از پیدا شدن دزدها و سارقان منازل مردم میگفت. بعد حرف از راهزنی کالاهای مردم زلزلهزده به میان آمد. در این میان، عده زیادی شمارهحساب دادند و کمک طلبیدند و پس از آن گفته شد بخش زیادی از این شمارهها از سوی افراد یا گروههای کلاهبردار اعلام شده است. بنابراین میتوان دید مردمی که قرار بود با این واقعه همدلی کنند از همان ابتدای امر اخباری شنیدند که میتوانست اعتمادشان را سلب کند. با وجودی که همیشه دزدها یا سوءاستفادهکنندگان وجود دارند، اما به محض شنیده شدن این اخبار عکسالعمل بیرونی، بیاعتمادی بینفردی بود. ریشه این بیاعتمادی به جایی بازمیگردد که مردم نهادهای عمومی را ناتوان از مقابله با این کجرویها میبینند و خودشان برای محافظت از خود و اطرافیان دست به کار میشوند. در مجموعه پژوهشهای ملی انجامشده درباره سرمایه اجتماعی نیز اعتماد به دستگاههایی که وظیفه ایجاد امنیت و برقراری عدالت ترمیمی را بر عهده دارند، کمسو شده است. در همه جوامع دزدی یا تجاوز و دیگر آسیبها وجود دارد. وقتی مردم اعتماد به دستگاهها داشته باشند میدانند که در نهایت نهادهای عمومی مسوول توانایی مقابله را دارند؛ اما وقتی این اعتماد رخت بربندد انواع پیامهای مردمی برای محافظت از خودمان همخوان میشود. پیامهایی که از همان ابتدا تیشه به ریشه اعتماد بینفردی میزند. مدام به هم تذکر میدهیم که جامعه پر از افراد پرخطر رهاشده است و ما نباید به کسی یا چیزی اعتماد کنیم. درواقع بیاعتمادیای را که به عملکرد نهادهای رسمی داریم به افراد تسری میدهیم. خبرهای بد نیز با سرعت بیشتری دستبهدست و شنیده میشوند تا فروکاسته شدن این اعتماد سریعتر رخ دهد. شبکههای اجتماعی همه آنچه تا دیروز وجود داشت و نمیشنیدیم را، با سرعت هرچه تمامتر به گوشمان میرسانند. برای همین وقتی افراد یا گروههایی پیدا شوند که با نقد همین نکات اقدام به عمل کنند، مورد استقبال واقع میشوند. همین موضوع نیز باعث میشود از اهمیت و اعتبار نهادهای سنتی گذشته و دستگاههایی که از هر فرصت برای تبلیغ خود یا نهادهای عمومی بهره میجویند کاسته شود. اینچنین میشود که چنین نهادهایی در کوران حادثه حتی اگر مستند تبلیغی هم بسازند و پخش کنند باز هم شنیده نمیشوند و در عوض، افراد شناختهشده میتوانند جای ایشان را پر کنند. در این میان، آنهایی دیده، شنیده و مورد اعتماد قرار میگیرند که بیاعتمادی نهفته به دستگاهها یا ناتوانی ایشان از عملکرد دقیق را یادآور شده باشند.
واقعیت اینجاست که اعتماد اجتماعی سرمایه بزرگی است که هم نهادهای عمومی و دولتی به آن نیاز دارند و هم تمام مردم. در واقع اگر اعتماد بین دولت-ملت را از یکسو و اعتماد بین مردم را از سوی دیگر در نظر بگیریم به نظر میرسد اعتماد نوع اول دستخوش تغییراتی شده که روی مدل دومی هم اثر گذاشته است.
حواشی این زلزله نشان داد مردم انتقادات زیادی به دستگاهها دارند. درست است که این انتقادات سویه اعتماد مردم را مشخص میکرد اما هنوز نمیتوان به این باور رسید که کاملاً اعتماد بین مردم و نهادهای عمومی فروریخته است و هنوز در بسیاری از جهات سخن نهادها شنیده میشود. وضعیت اعتماد ناامیدکننده نیست، اما اگر به آن آگاه نباشیم میتواند خطرناک شود. از آن بدتر اعتماد بینفردی است که قوام اجتماعی بر آن استوار است. حواسمان باید به همه اخبار و اطلاعاتی که میشنویم باشد. هنوز مردمان خوب و قابل اعتمادی داریم که با سرمایه عظیمشان همراهی میکنند و همدلی میآفرینند. اما نباید تحلیل از واقعیتها را به کناری بگذاریم. حواشی این زلزله زنگ خطری را نواخت. زنگ خطری برای نهادها، برای گروههای مرجع و برای همه ما که به سرمایه اجتماعی خود نیازمندیم.