فراوانی آب سبز
هوشنگ جزی از تکنولوژی آبخیزداری و آبخوانداری در مدیریت بهتر سرزمین میگوید
آبخیزداری و آبخوانداری از روشهای کهن مدیریت آب در سرزمین است که در ایران مثل قناتها و کاریزها از مهندسی بومی بهره برده است. با این حال این روش قدیمی و موثر در مدیریت سرزمین در کشوری که با تنش آبی مواجه است، چندان مورد علاقه سیاستگذاران نیست. ایران کشوری خشک و گرم است که تبخیر بالا سبب از دست رفتن منابع آبی در سطح آن میشود. در گذشته ایرانیان کشف کردند که برای زیست در فلات گرم ایران باید آب را زیر زمین برد. بنابراین تکنولوژی قنات را آفریدند. یا از روشهای منحصربهفرد و بومی در گوشه گوشه ایران برای مدیریت آب به شیوه آبخیزداری استفاده میکردند. اکنون اما سدسازی مد است. سدسازی اگرچه علم پیچیده و مهمی است اما ایران ظرفیت آنچنانی برای چنین تکنولوژی ندارد. چرا برای بهرهوری از آب و سیلابهای زیاد در کشوری با اقلیم خشک از آبخیزداری و آبخوانداری کمتر از پروژههای سدسازی استقبال میشود. هوشنگ جزی مدیرکل دفتر آبخیزداری و آبخوانداری سازمان جنگلها معتقد است ریشه این غفلت و اشتباه استراتژیک در تسلط تکنوکراتها و نحوه بهرهوری از اندیشه توسعه مدرنیته در ایران است که الگوهای بومی سازگار با اقلیم را کنار گذاشته و ایران را به سرزمینی با فرسایش بالای خاک بدل کرده است.
♦♦♦
آیا آبخوانداری و آبخیزداری میتواند کشاورزی امروز ایران را که به نظر میرسد، از نظر اقلیمی خشکتر و کمآبتر از گذشته نیز شده است نجات دهد و به نوعی در این مسیر انقلاب کند؟
آبخوانداری راهی برای افزایش نفوذ آب به خاک است. برای اینکه ما بتوانیم آب را در خاک و به سفرههای آب زیرزمینی نفوذ دهیم از آبخوانداری و آبخیزداری استفاده میکنیم. با برآوردهایی که از ایستگاههای آبخوانداری کشور داشتیم، از هر هکتار عملیات آبخوانداری میتوان در سال هزار مترمکعب آب به خاک و سفرهها نفوذ داد. میتوان در مناطقی که امکان آبخوانداری وجود دارد، برخی از اقدامات مثل باغداری و کشاورزی و کشت گیاهان دارویی را توسعه داد. با استفاده از پخش آب سیلاب به وسیله تکنولوژی آبخوانداری میتوان این کمک را برای هدر نرفتن آب و نفوذ آن به خاک داشته باشیم. اما اینکه آیا آبخوانداری میتواند کشاورزی ما را نجات دهد یا موجب انقلاب در کشاورزی ایران شود، به نظر نمیرسد تنها راه ممکن باشد. بنابراین باید دید که آیا ابزار کافی برای این کار وجود دارد؟ به این علت که میزان برداشت و مصرف آب از چاهها و آبخوانها خیلی بیشتر از آن مقداری است که میتوان از طریق بارش به درون خاک نفوذ داد. بنابراین عدم تعادل در میزان برداشت و توانایی ما در میزان نفوذ آب، مهمترین فاکتور برای حفظ آبخوانهاست و در نهایت اگر همه اینها روی دهد میتوان به نجات کشاورزی امیدوار بود.
به نظر میرسد آبخوانداری وآبخیزداری بیش از آنچه مانند سدسازی هدفش تولید انرژی، آبرسانی به کشاورزی، صنایع و آب شرب شهرها باشد، عمدتاً به خود طبیعت کمک میکند و به نوعی سبب تثبیت و پایداری طبیعت و خاک میشود.
آبخیزداری و آبخوانداری به خاک کمک میکند. کشور ما کشور گرم و خشکی است. میزان تبخیر در ایران بالاست. اینکه ما بتوانیم در این کشور آب را با نفوذ آب به منابع زیرزمینی مدیریت کنیم، به مراتب بهتر از نگهداشتن آب در سطح زمین است. وقتی از تکنیکهای آبخیزداری و آبخوانداری استفاده میکنیم، کمک میکنیم آب سبز را افزایش دهیم. آب سبز میزان آبی است که میتواند در اختیار گیاه قرار بگیرد و در خاک جذب شود. وقتی ما بتوانیم آب بیشتری را به درون زمین نفوذ دهیم، منابع آب زیرزمینی غنیتری خواهیم داشت.
آیا روش استفاده از تکنیکهای آبخیزداری و آبخوانداری در گذشته در ایران وجود داشته است یا اینکه روشی نوین محسوب میشود؟
بله، در گذشته مردم از روشهای پخش سیلاب استفاده میکردند. در سیستان و بلوچستان آب و سیلاب را در هوتکها و دگارها ذخیره میکردند و بعد از این آب ذخیرهشده استفاده میکردند. در خوزستان از خوشابها برای ذخیره آب استفاده میشده است. نخلکاریها در خوزستان در نتیجه این شکل از نگهداشت آب بوده است. در هرمزگان، یزد و شهرهای مرکزی نیز مدیریت سیلاب صورت میگرفته است. روشهای مختلف مثل تغذیه مصنوعی، پخش سیلاب و مواردی از این دست، چیزهایی بوده که در گذشته مردم در فلات ایران برای مدیریت روانآبها و سیلابها از ابزارهای مختلف استفاده میکردند که همین آب علاوه بر استفاده جاری، به درون زمین نیز نفوذ میکرده و سفرهها را تغذیه میکرده است. در چابهار سامانه «دگار» که یکی از روشهای مرسوم کشاورزان بومی مردم برای بهرهبرداری از سیلاب بوده استفاده میشده است. «دگار زمینی است که به صورت سیلابی کشت میشود.» این دگارها باعث میشد سیلاب در منطقه دشتیاری پخش شود و وقتی پخش میشد پوشش گیاهی افزایش پیدا میکرد و در نهایت این افزایش پوشش به معیشت مردم بومی کمک میکرد. بنابراین یک تکنولوژی قدیمی است. آبخیزداری و آبخوانداری در واقع شبیه تکنولوژی قنات و کاریز قدیمی است. قنات نیز آب زهکش را استفاده میکند و در گالری در زیر زمین جمعآوری و امکان استفاده از آن را فراهم میکند. بنابراین آنچیزی که مردم از قدیم با آن آشنا بودند، خشکسالی، تبخیر آب، کمبارشی و مسائلی مثل لزوم نگهداشت آب بود. بنابراین آبانبارها، قناتها و کاریزها و تکنولوژی مثل آبخوانداری و آبخیزداری متناسب با شرایط اقلیمی و آب و هوایی ایران به وجود آمدند. مردم میدانستند آب را باید در جایی نگه دارند که تبخیر نشود. بنابراین از این تکنیکها استفاده میکردند.
آیا میتوان با توجه به شرایط اقلیمی و آب و هوایی ایران، آبخوانداری و آبخیزداری را به نوعی جایگزین سدسازی در ایران کرد تا با بهرهوری بهتر و مناسبتر از آب، به توسعه کشاورزی و دیگر مصارف و البته محیط زیست ایران کمک کند؟
یکی از بهترین گزینهها برای مدیریت آب در ایران و اقلیمهای مشابه آبخیزداری و آبخوانداری است. البته نمیتوان علم سدسازی را رد کرد. رد کردن علم کار درستی نیست. اما ظرفیتی باید برای هر سرزمینی در نظر گرفت. ایران در وضعیتی خشک و نیمهخشک قرار دارد. تقریباً سه برابر مقدار بارش تبخیر داریم. تمرکز جمعیتی ما بر اساس آب و آبادانی بوده است. در حقیقت توسعه شهرها و روستاهای ما درهای بوده است. اینها همه نشان میدهد ما یک ظرفیتی برای سدسازی داریم و اگر بیشتر از آن بخواهیم تکیه کنیم، منابع آبی کشور را از دست خواهیم داد. برای اینکه بسیاری از سدها در ایران شبکههای پاییندست ندارد نظام بهرهبرداری از آن درست نیست. متکی به سیلاب است و بعضی وقتها سیلاب ما را ترسانده و مجبور شدیم دریچههای سد را باز کنیم و آب رها شده و در پاییندست خسارت ایجاد شده است. اما وقتی بخواهیم از آبخیزداری و آبخوانداری استفاده کنیم، با یک گزینه کاملاً موثر میتوانیم منابع آب را به جای آنکه در سطح در معرض تبخیر قرار دهیم، آن را با تکنیکهایی مثل قنات، سدهای زیرزمینی و تغذیه چشمهها و آبخوانها به زیر زمین ببریم. با این آب هدرنرفته و مصون از تبخیر میتوانیم هم کشاورزی کنیم هم طبیعت بهتری داشته باشیم.
در ابتدای صحبت داشتیم که در ایران از گذشتههای دور تکنولوژی آبخیزداری و آبخوانداری مورد استفاده مردم بوده است. آیا نمونههایی از اجراهای موفق از این تکنولوژی کهن در سرزمینهای دیگر که مثل ایران خشک و کمبارش هستند، وجود دارد؟
بله، در منطقه خاورمیانه در کشورهایی مثل عمان، مراکش و... از این تکنولوژی به خوبی استفاده میکردند. استفاده از روشهای کوزهای، انتقال آب با سلولهای سفالی در جاهای دیگر به غیر از ایران نیز مشاهده میشود. از گذشته تا اکنون نیز این روشهای کهن روشهای موثری در مدیریت منابع آب بوده است. در کشور ما به وفور میتوان نشانههای موفق استفاده از روشهای کهن نگهداشت آب را دید. در هرمزگان، سیستان و بلوچستان، بوشهر، خوزستان، یزد و کرمان و... روشهای بدیع و بومی از مدیریت آب را میتوان دید.
این سوال پیش میآید که چرا در روزگاری که ما از نظر اقلیمی به سمت گرمتر شدن و خشکتر شدن پیش میرویم، آبخوانداری و آبخیزداری در ایران کمتر توسعه پیدا کرده و علوم نوین به کمک این تکنولوژی خارقالعاده و موثر در ایران نیامده است؟ ریشه استفاده نکردن صحیح از الگوهای بومی مدیریت منابع آب در ایران چیست؟
به عقیده من ما در نظام برنامهریزی کشور در برنامه توسعه کشور دچار بحران مدرنیسم شدیم. ایدئولوژی مدرنیسم وارد سازمان برنامهریزی کشور شد. مدرنیسم به این معنی شد که روشهای کهن کنار گذاشته شوند و روشهای جدید مبتنی بر تکنولوژیهای نو مورد استفاده باشد. بنابراین توسعه در ایران تکنولوژیمحور و تکنولوژیزده شد. طراحیها در ایران عوض شد. تکنوکراتها به نحوی اسیر مدرنیسمی شدند که همه عرصهها در ایران را اشغال کرده بود. بنابراین تکنوکراتها که وابسته به تکنولوژی هستند، عنان مدیریت و توسعه کشور را در دست گرفتند، تکنولوژی وارد شد. بعد از انقلاب صنعتی ما شاهد این هستیم که تکنولوژی سبب افزایش محصول و بهرهبرداری از زمین شد. ایدهای که در تدارک کنترل فقر و پاسخگویی به جمعیت شهری بود. بنابراین تکنولوژی روزبهروز رشد کرد و فربهتر شد. در بعضی از کشورها تکنولوژی قبله برنامهریزی شد. بسیاری از منابع طبیعی دنیا بعد از انقلاب صنعتی از دست رفت. بنابراین دولتها به سمت صنعتی شدن رفتند. برای همین نظام بهرهبرداری سنتی را از دست دادیم. آن چیزی که مردم با دانش بومی و روشهای سنتی و محلی خود به آن رسیده بودند کنار گذاشته شد. بنابراین روشهای جدید تکنولوژیک جایگزین شد. این امکانات جدید و تکنولوژی بهتر به بهرهبرداری بیشتر منجر میشد. تراکتور اختراع شد که زودتر و سریعتر زمینها را شخم بزند. اما استفاده درستی از آن نشد. در کشوری مثل ایران تکنولوژی بدون اینکه درک درستی از ضرورت استفاده از آن باشد سبب خسارتهایی شد. بنابراین شخم در جهت شیب در اراضی ملی با تراکتور در ایران باب شد و علم و دانش بومی کنار رفت. نتیجه این رفتار ساده چه بود؟ افزایش کشاورزی در سطوح شیبدار. در نهایت فرسایش بیش از پیش خاک ایران را موجب شد! ارزش خاک و میزان محصول در زمینهای با شیب بالا و شخمزده در جهت شیب، بسیار پایین آمده است. نمونه دیگر این تکنولوژیزدگی در ایران استفاده از سم و کود است. تا جایی که به کشاورزانی که از سم و کود شیمیایی استفاده میکردند جایزه میدادند! اکنون متوجه شدهایم که خاکهای کشور با آلودگی خطرناک درگیر است و به سختی بتوان این آلودگی شیمیایی را از خاک جدا کرد. بنابراین این استفاده نادرست از کود شیمیایی سبب شده است که حتی سلامت مردم نیز به خطر بیفتد. نوع گرایش ما به تکنولوژی بدون حساب و کتاب بوده است. در سدسازی نیز به همین روش عمل شده است. سدسازی یک تکنولوژی است. اینکه بتوانیم با تکنیکهای محاسباتی پیچیده یکسری کارهایی را انجام دهیم، به نظر میرسید کار درستی است و میتواند نتایج بهتری را به دنبال داشته باشد. اما چنین نبوده است. متاسفانه سدسازی در ایران مثل توسعه شهرها از دست ما در رفته است. سدسازی سبب رشد شهرها و توسعه آنها شده است. این مشکلات نتیجه تفکرات بهرهبردارانه تکنوکراتها و مدرنیسم است. اخیراً در دنیا ایدئولوژی دیگری به نام نئومدرنیسم نیز مورد توجه واقع شده است که تاکید میکند باید الگوهای بومی و دستاوردهای کهن در بومسازگان نیز مورد توجه باشد. برای نمونه بر رشد برنامهریزیهای مشارکتمحور، استفاده از مشارکت و دانش مردم تاکید شد و این ایده شروع به شکلگیری در دنیا کرد. در بعضی از کشورها حتی سدها را برمیدارند. در کشوری مثل سوئیس، هلند و کشورهایی که رودخانههایشان را با بتن مسیرگذاری کرده و آنها را از شهرها گذر داده بودند حالا دارند به روشهای قدیمی برمیگردانند. آنها متوجه شدهاند تبخیر بیشتر با افزایش گرمایش جهانی، سبب کاهش استفاده و بهرهوری شده است. متوجه شدهاند که این روشها خسارت به بار آورده و آلودگیها را بیشتر کرده است. بنابراین آنها دوباره برگشتهاند به شیوهها و کهنالگوهای بومشناختی که داشتهاند. در ایران اما همچنان مهندسی و تکنوکراسی دارد رشد میکند. نادیده گرفتن روشهای سنتی و بومی باعث شده است روشهایی در معماری و شهرسازی و استفاده از منابع شکل بگیرد که تماماً خسارتزاست. استفاده از شیشههای رنگی، ساختمانهای بزرگ، روشهای غلط مصرف انرژی و... هیچ کدام از این کارها محاسبات دقیق بومشناختی ندارد. کشور گرم و خشکی مثل ایران ابزارهای مناسب خود را میخواهد اما در ایران شبیه به یک کشور با منابع آبی بالا ساختمانسازی شده است. مصرف آب و انرژی در ایران افزایش یافت و فقط ظاهر زندگی و مدیریت شهرها را دیدهایم و عمدتاً به واقعیت و نیازهای سرزمینی بیتوجه بودهایم. در ارتباط با طبیعت و کشاورزی نیز چنین کردهایم. بنابراین گرایش به سدسازی در کشور بیشتر و بیشتر شده است. بنابراین اقدامات سادهتر و کمهزینهتر مثل آبخیزداری و آبخوانداری به فراموشی سپرده میشود. مشکل دیگری که سدسازی برای ما به وجود آورد این است که سد ساخته شده اما آبخیزداری و آبخوانداری آن انجام نشده است. برای همین در سدهای ما حجم زیادی خاک و رسوب انباشته شده است و برای رفع این مشکل به جای مدیریت و جلوگیری از فرسایش خاک، تاج سدها را افزایش میدهند. یعنی با هزینه زیاد سد ساخته میشود اما سالانه حداقل 250 میلیون تن خاک وارد مخازن سدهای کشور میشود. این نشان میدهد که تکبعدی عمل شده است و نگاهی جامع به حوضههای آبخیز نداشتهایم. اینها مشکلاتی است که نظام مدیریتی مبتنی بر تکنوکراسی در ایران ایجاد کرده است. این روش دانش بومی را دچار اخلال کرده است. مشارکت مردم را به حداقل رسانده است و نتیجه آن نوعی رشد بخشی و بادکنکی است که منجر به عدم توسعه پایدار در ایران شده و خواهد شد.
آبخوانداری و آبخیزداری از نظر فنی چگونه ایجاد میشود؟ اگر از بخشهای طبیعی این تکنولوژی بگذریم، انسان و مدیریت انسانمنشأ چطور میتواند در نظام طبیعی مداخله مطلوب کند که به محیط زیست و منابع طبیعی خسارت کمتری وارد شود؟ در دیگر روشها مثل سدسازی ما با خسارتهای جبرانناپذیر طبیعت مواجه هستیم.
آبخیزداری در واقع یعنی مدیریت حوضه آبخیز. وقتی میگوییم حوضه آبخیز یعنی یک مرز و محدوده جغرافیایی که وقتی بارش در آن اتفاق میافتد از طریق شبکههای نهر و رودخانه، بارش جمع میشود و از این طریق خروج پیدا میکند. این نقطه میتواند به یک کویر، بیابان، دریاچه و حتی دریا منتهی شود. وقتی ما میگوییم مدیریت آبخیز منظورمان این است که از بالاترین نقطه حوضه که بارش اتفاق میافتد تا پایینترین نقطه که آب خارج میشود باید همه مولفهها را در نظر بگیریم. از پوشش گیاهی، خاک، جانوران تا اقلیم و انسان و دستساخته آن شامل شهرها و... بنابراین در حوضه آبخیز باید مجموعه این عناصر دیده و مدیریت شوند. آبخوانداری در حقیقت در مناطق کفی اتفاق میافتد. آبخوانداری بخشی از مفهوم آبخیزداری است. برای مدیریت آبخیزداری و آبخوانداری باید بر اساس ویژگی طبیعت برنامهریزی کرد. اگر در این حوضه امکان افزایش پوشش گیاهی وجود دارد باید روی پوشش آن سرمایهگذاری کنیم. اگر باید اقدامات مکانیکی برای جلوگیری از فرسایش خاک انجام شود باید صورت بگیرد. باید در نظر بگیریم که حوضه آبخیز چقدر دستکاری شده است. چقدر تغییر کاربری اراضی در آن اتفاق افتاده است. دخالتهای ما در طبیعت تا چه اندازه در بحرانیتر شدن وضعیت این حوضه موثر بوده است؟ بنابراین ابزارها و تکنیکها در این موارد متفاوت است. در آبخیزداری ما هم از سازههایی به ابعاد سه متر، پنج متر و حتی 10 متر استفاده میکنیم. اما این سدها برای جمعآوری آب نیست. بلکه برای مدیریت و کنترل رسوبی است که در بارشهای سیلآسا ممکن است به پاییندست برود. بعضی از حوضههای ما اینقدر بحرانی است که با یک بارش کوچک خاک شسته میشود و تبدیل به سیل میشود و خسارت مالی و جانی به بار میآورد. در این مواقع نمیتوان برای دستکاری طبیعی صبر کرد. باید دخالت کرد و اقدامی سریع برای کمک به طبیعت انجام داد که طبیعت بتواند خودش را بازاحیا کند. بنابراین در این مواقع اقدام مکانیکی صورت میگیرد. در نهایت این طبیعت و جغرافیا و نحوه بهرهبرداری از عرصه است که به ما میگوید چطور و چگونه باید در این منطقه کار آبخیزداری و آبخوانداری انجام شود.