خوب، بد، زشت زمینیان
محمد درویش درباره سخن اصلی فیلم مستند «ساکنان زمین» میگوید
فیلم مستند «زمینیان» یا ساکنان زمین که این روزها با گروگانگیری یک طرفدار حقوق حیوانات در اوکراین خبرساز شد، نگرشی تلخ و مشمئزکننده به رویکردهای بشر در جفا به حقوق حیوانات است. محمد درویش کنشگر محیط زیست در این گفتوگو به اهداف سازنده این فیلم و درسهای مثبت آن و البته بدآموزیها و مخاطرات تشدید تحرکات تروریستی در حوزه محیط زیست و پیامدهای خطرناک آن اشاره میکند.
♦♦♦
فیلم ساکنان زمین یا «زمینیان» چند وقتی است به واسطه ماجرای گروگانگیری اوکراین از سوی فردی که ظاهراً مدافع حقوق حیوانات است بر سر زبانها افتاده است. این فیلم در واقع میخواهد به ما چه بگوید؟
این فیلم دارد بر سبک زندگی انسان تاکید میکند. اینکه اگر انسان سبک زندگیاش را تغییر ندهد، به جایی میرسیم که دیگر چیزی برای از دست دادن وجود نداشته باشد و روندها منفی و نگرانکننده است. ظرفیت زیستی کره زمین دارد به پایان میرسد و انسان تنوعطلب و آزمند قبل از اینکه به عنوان دشمن حیات وحش و گیاهان مطرح باشد، در واقع دشمن خودش شده است و دارد نسل خود را با این رویه منقرض میکند. گاندی یک زمانی گفته بود، کره زمین همه نیازهای ما را برآورده میکند اما حرص و آز را نه. ما به عنوان یک عنصر در اکوسیستم همانقدر حق داریم که شیر حق دارد یک آهویی را بدرد یا آهویی حق دارد گیاهی را بخورد. ما هم حق داریم برای زنده ماندن خودمان غذا فراهم کنیم و بخشی از رویکردهای غلوآمیز احساسی که در این فیلم وجود دارد، شاید عمدی در آن است. ما اگر بخواهیم مثبت به این فیلم نگاه کنیم باید بگوییم شاید نویسنده و کارگردان فیلم بداند که ماجرا اینقدر تراژیک نیست. ما به عنوان انسان برای اینکه زنده بمانیم نیاز به غذا داریم. این غذا از موجود زنده دیگری تامین خواهد شد. سوال اساسی این است که چرا ما بیش از نیازمان داریم کشتار میکنیم. چرا سراغ غذاهایی که کشتار کمتری نیاز دارند نمیرویم. چرا سراغ غذاهایی نمیرویم که سلامتی بیشتری ایجاد میکند. این فیلم میتواند این تلنگر را به بشر بزند. من البته خودم مشخصاً با گیاهخواری صرف موافق نیستم اما اعتقاد دارم باید سهم پروتئین حیوانی را در سبد غذاییمان کاهش دهیم چراکه مصرف بالای پروتئین حیوانی دارد به انتشار گازهای گلخانهای کمک میکند و فرآیند تولید گوشت قرمز فرآیند بهشدت آببری است و میتواند دنیا را با بحرانهای جدیتری در حوزه تامین منابع آب مواجه کند. از نظر اخلاقی نیز مشکلات خودش را دارد به خصوص اگر به صورت احساسی به آن پرداخته شود. درست است که پژوهشهایی وجود دارد که معتقد است اگر پروتئین حیوانی به درستی هضم نشود، ممکن است برای سلامتی ضرر داشته باشد که در این هم مسائلی است که نظرات مختلفی بر آن مترتب است. اما آن طرف این ماجرا تقریباً همه اتفاق نظر دارند که خوردن پروتئین حیوانی بیشتر به معنی سلامتی بیشتر نیست.
آیا این نگرش در قالب هنر و برای دفاع از حقوق حیوانات و حفاظت از محیط زیست و طبیعت تا اندازه زیادی افراطگرایانه نیست؟ به نظر میرسد این روشها بیش از آن چیزی که به حقوق حیوانات و طبیعت توجهها را جلب کند، افراطگرایی محیط زیستی را تشویق میکند. آیا این فیلم تلاش ندارد، مصرفکنندگان مواد پروتئینی و گوشت را تا سطح راستگرایان نژادپرست افراطی سقوط دهد؟
بله، من هم در این فیلم این نگرش تند و افراطگرایانه را دیدم اما با یک مثبتاندیشی به این مساله و نیت کارگردان و تولیدکنندگان این فیلم مستند نگاه میکنم. به نظر میرسد تولیدکنندگان و کارگردان این فیلم از عمد دارند به مخاطبان جهانیشان تلنگر میزنند و با اغراق تلاش دارند آنها را نسبت به مخاطرات تخریب و ظلم به طبیعت و محیط زیست و حیوانات تحریک کنند. واقعیت این است که ما مجبور هستیم برای حیات خود غذا بخوریم. همانطور که یک خفاش در طول روز حدود شش هزار حشره را از بین میبرد و در واقع میخورد. ما هیچوقت به یک خفاش نمیگوییم جنایتکار یا اینکه چرا این کار را انجام دادی؟ یا یک ببر در هفته چیزی بین 45 تا 65 کیلوگرم گوشت آهو و بره و مرال و گوزن میخورد. یا یک خرس قطبی برای خوراک خودش مقادیر زیادی گوشت میخورد. ما هیچوقت نمیگوییم این گونهها جنایت میکنند و خون میریزند. با همین استدلال ما باید همین حق را برای انسان، برای بقا و سلامتی خودش قائل باشیم.
نکتهای که این پرسش را به وجود میآورد این است که آیا تولید چنین محتوایی با نیت حفاظت از طبیعت و رعایت حقوق حیوانات منجر به رشد افراطگرایی نمیشود؟ مثلاً ماجرای یونا بامبر در دهه 70 میلادی در آمریکا دقیقاً در راستای چنین مسالهای است. یک دانشمند ریاضیدان عاشق طبیعت، یک بمبگذار افراطی میشود و دست به کشتار انسانها میزند.
گروههایی در دنیا هستند که به آنها اکوفاشیست میگویند. برای نمونه خمرهای سبز در اروپا فعالیت میکنند. در واقع نام خمرهای سبز برگرفته از نام خمرهای سرخ و جنگجویان مائوئیستی کامبوجی است. اینها آدمهای افراطی هستند که در دهه 1970 میلادی و بعد از انتشار کتاب «بهار خاموش» راشل کارسون اعلام موجودیت کردند. اینها حتی جوخههای مرگ داشتند و روسای کمپانیهای اتومبیلسازی و دیگر صنایع را ترور میکردند. لاستیک خودروها را پنچر میکردند و مدعی بودند اینها آلودگی ایجاد میکنند. این ماجرا و ساختن چنین فیلمهایی و اساساً نگاهی که در ذهن اغلب وگانها وجود دارد، نگاهی افراطی است که معتقدند اگر کسی گوشت خورد پس دیگر انسان نیست. اینکه به یکباره یک فعالیت خشونتطلبانه و یک گروگانگیری در یک گوشه دنیا رخ میدهد برای اینکه یک نفر توجه مردم را به دیدن یک فیلم جلب کند، نتیجه فعالیت اکوفاشیستهاست که هنوز استمرار دارد. مثلاً شما اینقدر ناراحت حقوق یک جانور یا یک گیاه هستید و میخواهید برای قصاص آن خون یک انسان به عنوان یکی دیگر از گونههای اکوسیستم را بریزید. این نوعی نقض غرض است. ساختن این دست فیلمها اگر مخاطب آن پشتوانه لازم را نداشته باشد و نگرشی احساسی داشته باشد، منجر به تشدید خشونت و افراطگرایی میشود. تصور من این است که تماشای چنین فیلمهایی باید با محدودیت سنی همراه باشد چراکه بچهها میتوانند با دیدن چنین تصاویری بهشدت تحریک شوند و بعداً حساس شوند و از قضا در نگرش عادی آنها به زندگی خلل ایجاد میکند و برای مثال در یک رستوران با دیدن گوشت حیوان کبابشده احساساتشان جریحهدار میشود و حتی نسبت به پدر و مادرشان هم احساس بدی پیدا میکنند و تصور میکنند آنها دارند مرتکب جنایت میشوند. از قضا با همین رویکرد در مدرسه طبیعت ما تلاش میکنیم در مورد مسائلی از این دست به کودکان زیر 12 سال اصلاً آموزش و آگاهیرسانی در حوزه مرتبط با محیط زیست صورت نگیرد. این فیلم به طرز باورنکردنی و چندشآوری سعی میکند آن روی ناپیدای تمدن بشری را عریان کند و این برای بعضی از مردم که پشتوانههای ذهنی ندارند میتواند خطرناک باشد.
بهرغم اینکه بسیاری از کسانی که به مساله محیط زیست به صورت جدیتری فکر میکنند، شاید در ابتدا یک همدلی با مساله داشته باشند اما در نهایت وقتی از محیط زیست صحبت میشود ما آن را مترادف با صلح میدانیم. به نگرش کودکان به محیط زیست اشاره کردید؛ در این حوزه میتوان آن را دستهبندی کرد. آیا این نگرش در تولید چنین فیلمهایی در تضاد با ذات صلحدوستانه جریانهای محیط زیستی در دنیا نیست؟
چند وقت پیش یک مسابقه نقاشی از سوی آموزش و پرورش برای کودکان زیر 9 سال در تهران برگزار شد. در این مسابقه از بچهها خواسته شده بود به صورت آزاد در مورد محیط زیست نقاشی بکشند. در بیش از 90 درصد نقاشیهایی که به دست متولیان این مسابقه رسیده بود، بچهها آلودگی و کشتار حیات وحش و زباله را کشیده بودند. دود ناشی از سوخت خودروها را ترسیم کرده بودند که دارد شهر را آلوده میکند. دود خودروها در این نقاشیها به حلقوم مادربزرگها و پدربزرگها میرفت. یا اینکه بچهها صحنههای شکار از سوی شکارچیان را ترسیم کرده بودند که خون حیوان همهجا پاشیده است. یا در نهایت جهان را زباله برداشته و شهرها غرق در زباله هستند. تصور بچههای زیر 9 سال از محیط پیرامون خود فقط کثافت و آلودگی و کشتار حیوانات بوده است. این بسیار غمانگیز و نگرانکننده است. وقتی محیط زیست برای کودکان به صورت یک کابوس ترسیم شود، واکنش طبیعی آن است که آن کابوس را باید از بین برد. بنابراین آن چیزی که مرتبط با محیط زیست است حال آدم را بد میکند. در صورتی که باید تلاش کنیم بچههای زیر 12 سال عاشق محیط زیست خود باشند. آنها باید عاشق زیباییهای طبیعت باشند. آنها باید درباره رودخانهها، پرندهها، تنوع زیستی و... بدانند. در این مسابقه عجیب کودکان کمی طبیعت را زیبا تصویر کرده بودند. مثلاً رودخانهای کشیده بودند یا در نقاشی از پرنده و ماهی و حیوانات به زیبایی تصویری ارائه داده بودند. در حالی که نسل قبل از دهه اخیر تصور بسیار زیبایی از طبیعت داشت. در نقاشی نسلهای قبل آسمان آبی، زمین سبز و درختان شکوفا و پرندهها آزاد و رها هستند. یا مکان زندگی یک کلبه چوبی زیبا در طبیعتی با رودخانه و ماهی و... تصویر میشد. این یک هشدار بسیار جدی به ساختارهای آموزشی و خانوادهها و رسانههاست که برای بهبود نگرش کودکان باید دست به کارهای اساسی زد. متاسفانه معضلات محیط زیستی اینقدر زیاد است و کودکان اینقدر در معرض اطلاعات ناراحتکننده هستند که خود جای نگرانی دارد. این فیلم البته دقیقاً همین کارکرد منفی را هم دارد. جنبههای مثبت این فیلم هم بود که ما باید به عنوان یک انسان از تفریح با حیوانات سر باز بزنیم. بخشی از فیلم در اینباره بود که چرا در سیرکها حیوانات را اذیت میکنند، کاملاً درست است. ما نباید برای شادی خودمان هیچ موجود زنده دیگری را اذیت کنیم. این یک آرمان اخلاقی بزرگ است. ما نباید برای تفریح خودمان از حیوانات به عنوان نوک مگسک استفاده کنیم. متاسفانه شکارچیانی هستند که هیچ نیاز معیشتی ندارند و برای تفریح حیوان میکشند. همین که ما حیوانات را گوشتهای متحرک چندکیلویی میبینیم یعنی باید نگرش خود را در نحوه نگاهمان به طبیعت عوض کنیم.
ما نیازمند تولید ادبیات جدید محیط زیستی هستیم تا هم نسل جدید به نوعی تنها کثافت و زباله را در ذهنش انباشت نکند و هم امیدوار باشیم که با فرهنگسازی میتوان به حفاظت بیشتر از طبیعت کمک کرد.
بله، دقیقاً. البته اینکه نگاه افراطی در این فیلم بود که نباید دامداری صنعتی راه بیفتد چون خون و خونریزی راه میاندازد و... این نگرشها نیازمند اصلاح است و نباید این بعد از ماجرا تقویت شود چراکه بالاخره انسان هم مثل بقیه حیوانات به نحوی باید غذا تولید کند و بخورد. همانطور که در مستندهای راز بقا نشان میدهند که چطور شیر گردن یک آهو را در حرکت میگیرد و میشکند و بعد تکه پاره میکند و میخورد، طبیعی است انسان هم باید به شیوه خودش گوشت مورد نظرش را تامین کند.
شکلگیری جنبشهای جدید محیط زیستی را مثل کارزاری که گرتا تونبرگ سوئدی راه انداخته و به عنوان یک نوجوان توانسته توجههای زیادی از سیاستمداران و فعالان اجتماعی و سلبریتیها را جلب کند چطور ارزیابی میکنید؟ به نظر میرسد جنبش محیط زیستی که خانم گرتا تونبرگ در جهان راه انداخته به نوعی آفرینش دوباره ولی مسالمتآمیز و درست رویکردهای بعد از انقلاب «بهار خاموش» خانم «راشل کارسون» در حوزه محیط زیست باشد. آیا شما چنین نظری دارید؟
حتماً این جنبشهای محیط زیستی میتوانند به بهبود رویکردهای توسعهای در جهان کمک کنند. این فیلم زمینیان از قضا به نظرم خیلی خوب تمام شد. با تاکید بر اینکه ما باید با بقیه اهالی کره زمین از گیاهان و حیوانات ارتباط برقرار کنیم و اینکه کره زمین فقط متعلق به انسان نیست. این ارتباط اگر برقرار شود درک بهتری از طبیعت حاصل خواهد شد. حقیقت این است که جنبشهای محیط زیستی در این حوزه دارند عمل میکنند. بحثی که امروزه به عنوان بیوکراسی یا زیستسالاری راه افتاده است، معتقد است که شاخص یک جامعه توسعهیافته این نیست که فقط برای طبقات اجتماعی فارغ از رنگ پوست و جنسیت و مذهب آنها فرصتهای شغلی ایجاد کنیم. بلکه شاخص یک جامعه توسعهیافته این است که برای همه زیستمندان ساکن سرزمین، حرمت حیات قائل باشد. این کاری است که جنبشهای محیط زیستی دارند برای آن تلاش میکنند. اینکه درختان و گیاهان و حیوانات شبیه به انسان هستند و چیزی به عنوان علف هرز یا گونه بیارزش وجود ندارد و همه آفرینش آیههایی از خلقت و حکمت طبیعت هستند و حتماً کارکرد مثبتی در طبیعت داشتند و حذف آنها به ضرر بقیه اجزای اکوسیستم کاری اشتباه است. این درس را مدیون جنبشهای محیط زیستی هستیم. هرچند این قضایا در فرهنگ ما ایرانیان ریشه کهنی دارد. بر سردر خانقاه شیخابوالحسن خرقانی نوشته است: «هرکه در این سرا درآید نانش دهید، و از ایمانش مپرسید، چه آنکس که به درگاه باریتعالی به جانی ارزد، البته بر خوان بوالحسن به نانی ارزد.» ایشان هشتصد سال پیش دقیقاً این نگرش را بیان میکند که هر چیزی که در طبیعت زاده شده است، حرمت حیات دارد و همینکه خداوند به او اجازه زندگی داده، ما هم باید به او اجازه حیات بدهیم. هزار سال قبل فردوسی میگوید؛ «سیاه اندرون باشد و سنگدل / که خواهد که موری شود، تنگدل» این نشان میدهد که ما به شرطی هموطن فردوسی هستیم که امتداد زندگی ما حتی منجر به آزار یک مورچه هم نشود. اینها همه در فرهنگ ما وجود دارد و از قضا مکتبهای جدید محیط زیستی جهان نیز بر این آموزهها تاکید دارند. کاری که گرتا تونبرگ به عنوان یک دختر نوجوان انجام داده از این منظر الهامبخش است که ابتدا تکوتنها آمد کنار پیادهرویی نشست پلاکاردهایی دستش گرفت و جمعهها سر کلاس نرفت و مدرسه را تحریم کرد. کوتاه نیامد و صبوری کرد و مطالعه کرد و مطالبه کرد. تمسخرها را پشت سر گذاشت و در نهایت همکلاسیها و دوستانش به او اضافه شدند و بعد نهادها و دولتها او را جدی گرفتند و بعد به انبان کلماتش اضافه کرد و مطالعه کرد. او البته مبتلا به نوعی اوتیسم است که به نوعی هوش بالای او را نشان میدهد. درست است که این دست آدمهای آسپرگر بلوغ اجتماعی با تاخیری دارند اما فوقالعاده باهوش و توانمند هستند. تونبرگ انسان باهوش و توانمندی است که با اینکه خیلی اتهام شنیده ولی حالا خودش را اثبات کرده است. این افراد به دلیل ویژگیهای روانی که دارند اصلاً نمیتوانند نقش بازی کنند. مثلاً وقتی او ترامپ را دیده بود و چهرهاش در هم شده بود واقعاً همینطور بود چون این نوجوان نمیتواند دروغ بگوید و نقش بازی کند. البته آدمهای درگیر توهم توطئه علیه این بچه حتی در ایران هم موضع گرفته بودند که همه در اشتباه بودند. آنها با خودشان فکر میکردند لابد گرتا تونبرگ دلقک امپریالیسم جهانی است و اینکه اینقدر به او مجال حرف زدن میدهند و این دست داستانها... در نهایت باید گفت این نوجوان یک انسان خودساخته است و با رویکردهایی که در مبارزه محیط زیستیاش آغاز کرده میتواند این پیام را به دیگر نوجوانان و جوانان بدهد که شما هم اگر خود را باور کنید میتوانید مثل تونبرگ برای جهان مفید باشید.