نقدینگی؛ شاهراه بیثباتی
داوود سوری از دلایل رشد نرخ تورم و بالا رفتن بیکاری میگوید
چرا نرخ ارز بالا میرود؟ چرا قیمت اجناس، کالاها و خدمات سیر صعودی گرفته است؛ به باور داود سوری، اقتصاددان، شاهراه این بیثباتیها، رشد نقدینگی است. رشد نقدینگی موتور متحرک تورم است و همین متغیر، باعث میشود بازارهای دارایی ملتهب شوند. در کنار معضل نقدینگی، چالش دیگری که در اقتصاد ایران وجود دارد، نرخ بیکاری بالاست که بحران کرونا بر آن دامن زده است. از نگاه سوری، در یک دهه گذشته آنقدر رشد منفی در اقتصاد ایران وجود داشته است که نرخ بیکاری بالا چندان هم غیرطبیعی نیست.
♦♦♦
اخیراً دو آمار نگرانکننده از وضعیت تورم و نرخ بیکاری منتشر شد؛ تعداد شاغلان در بهار 99 نسبت به بهار 98، یک میلیون و 500 هزار نفر کمتر شد؛ افزون بر این، نرخ تورم در تیرماه گذشته به 4 /6 درصد رسید که در دهه 90 تنها یکبار رقم بالاتری در مهرماه 97 به ثبت رسیده بود. به نظر شما دلیل اصلی افزایش نرخ تورم از دو درصد خردادماه به 4 /6 درصد در تیرماه چه بوده است؟
سه مساله مهم در افزایش نرخ تورم نقش داشت. یکی از آنها، گسترش ویروس کروناست که کسبوکارها را تحت تاثیر قرار داده و در نتیجه آن، سمت عرضه کالا و خدمات تا حدی تضعیف شده است. افزایش سریع نرخ ارز در خردادماه و تیرماه دیگر متغیری است که میتواند تاثیر زیادی بر قیمتها گذاشته باشد. نرخ ارزی که در ابتدای زمستان در حوالی 12 هزار تومان بود، در تیرماه به 25 هزار تومان هم رسید. همچنین، از ابتدای سال 99 عدم تخصیص ارز برای واردات و کالاها، اثر خود را در کاهش سمت عرضه و خدمات نشان داده است. در کنار این عوامل، یک عامل تکراری و همیشگی هم در افزایش قیمتها اثر دارد و آن هم استفاده از منابع بانک مرکزی است. با این حال، دولت در سال جاری سعی کرده است با فروش اوراق بدهی به دلیل نقدینگی زیادی که نزد بانکها وجود دارد، به نیازهای خود پاسخ دهد و حداقل گفته میشود که هنوز دولت روی به استفاده از منابع بانک مرکزی نیاورده است. با این حال نقدینگی همچنان در حال افزایش است و این عامل، به عنوان موتور محرک دائمی تورم فعال است.
آیا میتوان از صحبتهای شما چنین برداشتی داشت که اگر کشور درگیر بحران کرونا نمیشد و دولت 24 هزار میلیارد تومان به مردم و بانکها 50 هزار میلیارد تومان به کسبوکارها پرداخت نمیکردند، احتمالاً نرخ تورم در تیرماه به این میزان جهش نمیکرد؟
بسیار دشوار است که بگوییم، اگر این اتفاق نمیافتاد، چه رویدادی ممکن بود رخ دهد. ما بعد از اینکه اتفاقها رخ میدهند، میتوانیم بررسی کنیم که چه عواملی در وقوع این اتفاق اثرگذار بودند و چرا پدیده مورد نظر اتفاق افتاد؛ با این حال، اینکه بگوییم در صورتی که این عوامل رخ نمیدادند، بعدتر به همان نسبت از تورم کاسته میشد، بسیار دشوار است. البته مشخص است عواملی که اشاره کردید، تاثیر افزایشی بر تورم داشتهاند.
برخی از اقتصاددانها باور دارند که در حال حاضر بین بازار سهام و تورم نیز ارتباطی شکل گرفته است. آنها عنوان میکنند بورس از طریق خلق ثروت برای گروهی، میتواند تقاضا برای کالاهای واراداتی را بالا ببرد و مصرف را تحت تاثیر قرار دهد؛ برخی هم میگویند، اگر قبول کنیم که بورس تبدیل به لیدر بازارها شده است، رشد آن موجب بالا رفتن انتظارات تورمی میشود. نگاه شما به ارتباط بین بورس و تورم و آنچه گروهی از اقتصاددانان بیان میکنند، به چه صورت است؟
چنین دیدگاهی را باور ندارم؛ اصلاً نمیتوانم متصور شوم که افزایش قیمت یک دارایی به بالا رفتن قیمت کالا و خدمات منجر شود. با این حال، ممکن است عدهای از طریق بحث اثر ثروت، این ادعا را مطرح کنند که بالا رفتن ارزش یک دارایی باعث میشود که یک فرد احساس ثروت بیشتری کند و در نتیجه به خاطر حس ثروتمندتر شدن، تصمیم بگیرد که کالاها و خدمات بیشتری را تهیه کند. ولی در مقابل میتوان گفت کسانی که در بازار سهام سود و بازدهی بالایی دریافت میکنند، انگیزه زیادی ندارند که سرمایه خود را به سوی کالا و خدماتی ببرند که سود بسیار کمتری از بازار سهام دارند. احتمال این مساله وجود دارد که آنها حتی تلاش کنند به امید کسب بهره و سود بیشتر، بخش بیشتری از پولهای خود را به بازار سهام ببرند و از این طریق باعث کاهش تقاضای مصرفی و خدماتی شوند. نمیتوان در حال حاضر دقیقاً تبیین کرد که کدام اتفاق در کشور ما در حال رخ دادن است ولی تصور میکنم دشوار است که بازار بورس بتواند بازار کالا و خدماتی را که در شاخص کل مصرفکننده خود را نشان میدهد، تحت تاثیر قرار دهد. ممکن است این بحث مطرح شود که افزایش قیمت یک دارایی منجر به افزایش قیمت یک دارایی دیگر مانند مسکن و خودرو شود، ولی اثر آن بر کالاها و خدمات مصرفی را نمیتوان به راحتی پذیرفت. اینکه میگویم افزایش قیمت یک دارایی میتواند دارایی دیگر را تحت تاثیر قرار دهد، به خاطر همبستگیای است که میتواند بین داراییها وجود داشته باشد. ممکن است افراد با افزایش بازدهی و درآمدشان در یک بازار، تصمیم بگیرند ریسک خود را بین داراییهایی مختلف تقسیم کنند و مقداری از ثروت خودشان را از یک بازار به بازارهای دیگر انتقال دهند. چنین انتقال ثروت و تقسیم ریسکی، بر عرضه و تقاضای سایر بازارهای دارایی اثر دارد. ولی نظری در مورد اینکه بالا رفتن ارزش شاخص کل بورس اثری بر نقدینگی و گردش پول داشته باشد، ندارم.
اشاره کردم که عدهای از اقتصاددانها اعتقاد دارند بورس تبدیل به لیدر بازارها شده است؛ ولی اتفاق جالبی بین دو متغیر دیگر در دو مقطع زمانی مختلف رخ داده است. در مهرماه 97 نرخ ارز در مقطعی جهش زیادی داشت و رشد نرخ تورم در همین ماه به بالای هفت درصد رسید. در ماه گذشته هم نرخ ارز بعد از مدتها دچار شوک افزایشی شد و نرخ تورم نیز به نزدیکی هفت درصد رسید. به نظر میرسد، نرخ ارز اثر بیشتری نسبت به بازار سهام بر روی کالاها و خدمات دارد یا حداقل اثر خود را بسیار سریعتر نشان میدهد. ولی در این میان، یک سوال را میتوان مطرح کرد که با آنچه گفتم، متناقض به نظر میرسد. مرکز آمار اشاره میکند که افزایش نرخ ارز بیشترین افزایش را بر روی کالاهای بادوام میگذارد؛ ولی کالاهای بادوام تنها پنج تا شش درصد از سبد مصرف را تشکیل میدهند؛ در چنین نگاهی اثر نرخ ارز نباید بر روی تورم خیلی زیاد باشد، ولی در عمل میبینیم که نرخ ارز وقتی گران میشود، نرخ برنج خارجی که کالای بادوام نیست هم گران میشود؛ چگونه میتوان این مساله و تناقض را تببین کرد؟
نرخ ارز به دو صورت میتواند نرخ تورم را تحت تاثیر قرار دهد؛ یکی به صورت مستقیم و دیگری به صورت غیرمستقیم؛ به عنوان مثال، انتظار داریم، افزایش قیمت ارز موجب شود هر کالای مصرفی وارداتی که در شاخص کل مصرفکننده لحاظ میشود، به صورت مستقیم رشد پیدا کند. در کنار این، ممکن است بسیاری از کالاهای دیگر به صورت غیرمستقیم و به واسطه بالا رفتن هزینه مواد اولیه و واسطهای گرانتر شوند. در واقع، افزایش قیمت ارز میتواند افزایش قیمتها را به دنبال داشته باشد. با این حال، دقت داشته باشید که تورم بحث متفاوت دیگری است. تورم در واقع فرآیند افزایش قیمتهاست. برای اینکه افزایشی در قیمت ارز بتواند تورم به وجود بیاورد، نیاز به وجود موتور محرک دیگری هست که بتواند هر دو اینها را افزایش دهد. آن موتور محرک نقدینگی است. تا وقتی که نقدینگی را به عنوان موتور محرک تورم داریم، این نقدینگی میتواند زمینهساز افزایش نرخ ارز یا همان تورم نرخ ارز و کاهش ارزش پول ملی شود؛ در کنار این، نقدینگی میتواند افزایش مداوم قیمتها یا همان تورم را تولید کند. در این میان طبعاً، افزایش قیمت ارز هم میتواند به بالا رفتن قیمتها از طریق کالاهای وارداتی کمک کند. اینکه گفته میشود افزایش نرخ ارز، قیمتهای کالاهای بادوام را تحت تاثیر قرار میدهد، بحث درستی است، ولی واقعیت این است که بسیاری از کالاهای بیدوام ما هم وارداتی هستند و از افزایش نرخ ارز اثر میپذیرند. اینکه چقدر بر افزایش تورم اثر میگذارند، بستگی دارد که چه میزان از این کالاها به صورت مستقیم، سبد مورد محاسبه ما را دربر میگیرند. این نکته را هم باید در نظر گرفت که بسیاری از این کالاها در حالی تولید داخل در نظر گرفته میشوند که از مواد اولیه وارداتی استفاده میکنند. به عنوان مثال، ممکن است مرغ را به عنوان یک کالای داخلی در نظر بگیریم؛ ولی میدانیم که در تولید و پرورش همین مرغ نیاز به واردات برخی فرآوردهها است و در این شرایط، نرخ ارز به صورت غیرمستقیم بر روی قیمت مرغ هم اثر میگذارد. به طور کلی، تا وقتی که نقدینگی و تورم را داشته باشیم به منزله این است که ارزش پول ما کاهش پیدا میکند. تورم یعنی ارزش پول ما در برابر کالاها و خدمات کاهش پیدا میکند. اگر این کالا و خدمات خارجی باشد، به معنای آن است که نرخ ارز افزایش پیدا میکند.
دکتر نیلی در سرمقالهای در روزنامه دنیای اقتصاد اشاره کرده که نقدینگی ممکن است در ابتدا خود را در داراییها نشان دهد، ولی بعدتر بر روی کالاها و خدمات نیز اثر خود را خواهد گذاشت؛ از تورم 4 /6درصدی تیرماه، چهار درصد را خوراکی و اجاره تشکیل میدهد و باقی را افزایش قیمت سایر خدمات و کالاها. میدانیم خوراکیها برای دهکهای پایین بسیار مهم است. آیا میتوان گفت افزایش ارزش داراییهای مختلف که در مرحله اول در بازار سهام بود و بعد ارز و سکه، در حال سرایت به بازار کالا و خدمات است؟
وقتی کالاهای کمکشش مانند مسکن و غذا در یک فرآیند تورمی قرار میگیرند، سهمشان از سبد خانوار افزایش پیدا میکند. این افزایش سهم به خاطر آن است که سایر کالاها مقدار و سهمشان کاهش پیدا میکند. به این مفهوم که وقتی در یک فرآیند تورمی قرار داریم، مردم در درجه اول سعی میکنند که از هزینه تفریحات خود کم کنند تا اینکه سهم غذای خود را کاهش دهند. در نتیجه سهم غذا در سبد خانوار افزایش پیدا کند. از آنجا که این سهمها در شاخص کل مصرفکننده در طول زمان ثابت گرفته میشوند، cpi ما یک اریبی خواهد داشت که تورم را کمتر محاسبه میکند. این اریب از آن جهت وجود دارد که بخشی از تورم که قیمتهایش سریعتر بالا رفته است، وزن کمتری را در تورم کلی میگیرد و آن بخشی که قیمتهایش کمتر بالا رفته است، وزن بیشتری را پیدا میکند. اینجا قطعاً ما مشکلی در محاسبه تورم خواهیم داشت. برای پاسخ به این سوال که آیا افزایش قیمت داراییها میتواند زمینهساز افزایش قیمت کالاها و خدمات شود، باید به یک نکته دقت کنیم و آن هم این است که افزایش هر دو اینها، ناشی از رشد نقدینگی است.
ممکن است یک فاصله زمانی بین رشد داراییها و کالاها وجود داشته باشد. درست هم هست. یکی از دلایل هم این است که میتوانیم سمت عرضه بسیاری از کالاهای مصرفی را در کوتاهمدت با واردات زیاد کنیم؛ دولت هم به صورت دستوری ممکن است در بازار کالا از لحاظ قیمتگذاری مداخلاتی کند. در نتیجه ممکن است شاخص کل مصرفکننده با یک تاخیر زمانی نسبت به داراییها افزایش قیمت را تجربه کند. دلیل این افزایش در قیمت کالاها و خدمات، مربوط به افزایش ارزش داراییها نیست؛ بلکه هر دو اینها، در واقع به خاطر رشد نقدینگی است که افزایش را تجربه میکنند.
مقصودم بیشتر این بود که آن فاصله زمانی که بین رشد ارزش داراییها و بالا رفتن قیمت کالاها و خدمات وجود دارد، به نوعی با توجه به تورم بالای تیرماه به پایان رسیده است؛ و این اتمام را میتوان به عنوان زنگ هشداری در نظر گرفت؛ از نظر شما، آیا ما به آن نقطه رسیدهایم؟
این فاصله الزاماً فاصله تعریفشدهای نیست و بیشتر به سهم داراییها و سهم کالاها و خدمات مصرفی در بودجه خانوارها بستگی دارد. ممکن است نظر شما درست باشد، به واسطه آنکه شاید در حال حاضر دغدغه تعداد زیادی از خانوارها، کالا و خدمات باشد تا داراییها؛ ولی فاصله تعریفشدهای نیست؛ میتواند وجود داشته باشد یا نداشته باشد. بیشتر بستگی به شرایط جامعه دارد.
علاوه بر اینکه سال تورمی داریم، و مشکلاتی که به واسطه کرونا برای کسبوکارها وجود دارد، افراد زیادی شغل خود را از دست دادهاند. تحلیل شما از وضعیت بیکاری در سال جاری و فشارهایی که بر خانوارها وجود دارد، به چه صورت است؟
در مورد آمار بیکاری و تعیین میزان آن مشکلات زیادی وجود دارد. با این حال چیز عجیبی نیست که بیکاری در کشور ما بالا باشد؛ هم اینکه تحت تحریم هستیم و هم اینکه در دهه 90 تعداد سالهایی که رشد اقتصادی منفی را تجربه کردهایم، بیشتر از سالهایی بوده است که نرخ رشد اقتصادی مثبت داشتهایم. نرخهای رشد اقتصادی بسیار منفی 9 درصد، هشت درصد و هفت درصد برای کشور ما به ثبت رسیده است و در مقابل نرخهای رشد اقتصادی مثبت بسیار کوچک بودهاند. اگر در یک سال خاص هم رشد اقتصادی مثبت بالایی داشتیم، به دلیل افزایش فروش نفت بوده است نه ناشی از تولید سایر کالا و خدمات و نیروی کار ما. بنابراین با توجه به چنین عواملی دور از ذهن نیست که نرخ بیکاری در کشور ما بالا باشد. با تمام بحثهایی که نسبت به محاسبه نرخ بیکاری وجود دارد، ما عموماً 11 تا 12 درصد نرخ بیکاری داشتهایم که این نرخ وقتی به گروههای مختلف جمعیت شکسته میشود، میبینیم که شرایط بسیار وخیمتر است. بسیاری از بیکاران ما جوانان تحصیلکرده هستند که بعضاً نرخ بیکاریشان به بالای 40 درصد میرسد. شرایط اقتصادی کشور ما با نرخ بیکاری بالا عجین شده است. متاسفانه، کرونا هم بسیاری از فعالیتهایی را که کاربر بودند، هدف قرار داد و باعث شد که شغلهایی که به ارتباط بین افراد مربوط بودند یا مرتبط با کالاها و خدمات مصرفی بودند، تا حد زیادی از بین بروند.
همانطور که اشاره کردید، شوک کرونا در وضعیت بازار کار اثر زیادی داشت. آیا میتوان گفت که با عادی شدن اوضاع، به عنوان مثال، با کشف یک واکسن، وضعیت بازار کار به سرعت به حالت پیش از کرونا بازخواهد گشت؟ سه شکل بازگشت فعالیتهای اقتصادی به صورت u، v و w تعریف شده است؛ به نظر شما وضعیت کشور ما در صورت کنترل شیوع ویروس کرونا، به خصوص از لحاظ بازار کار به کدام شکل خواهد بود؟
در حال حاضر علامت سوال بزرگی است که ما بتوانیم به شرایط عادی بازگردیم. باید بپذیریم که شیوع ویروس کرونا تغییرات شگرفی را در رفتار اجتماعی و اقتصادی و مصرفی افراد به دنبال خواهد داشت. خیلی از بازارها دچار تغییر خواهند شد که برای برخی از مشاغل تهدید است و برای برخی دیگر فرصتهای جدیدی را به دنبال خواهد آورد. دنیای بعد از کرونا با دنیای قبل از آن تفاوت بسیاری خواهد داشت.
با این حال تصور میکنم اگر شرایط به حالت عادی بازگردد، بسیاری از مشاغلی که به خاطر کرونا از بین رفتند، به سرعت میتوانند خود را بازیابی کنند. به عنوان مثال، فعالیتهای مرتبط با صنعت گردشگری و صنعت غذای خارج از خانه میتوانند خیلی زود مانند گذشته فعالیت خود را از سر بگیرند.
اجازه بدهید سوال آخر را راجع به سیاستگذار مطرح کنیم. انباشت این دو فشار در حالی که فشارهای دیگری نیز بر مردم وجود دارد، میتواند تبعات امنیتی و اجتماعی به همراه داشته باشد. به نظر شما سیاستگذار چنین مشکلی را درک کرده است و در صورت درک، برای رفع آن چه باید بکند؟
ببینید درک کردن و عمل کردن بر مبنای آن درک، دو مفهوم متفاوت هستند. تصور من این است که بسیاری از سیاستگذاران ما این مشکل را درک کردهاند، ولی اینکه بر اساس این شناخت جدیدی که به آن رسیدهاند، عملی یا سیاستی را اجرا کنند که متناسب با باور جدید باشد، بعید است. به دلیل اینکه افق دید سیاستمداران ما از لحاظ اجرایی بسیار کوتاه هست و بلندمدت فکر نمیکنند. خصوصاً اینکه دولتی که در حال حاضر وجود دارد، سال آینده کارش به اتمام میرسد. در نتیجه بیشتر سعی میکنند شرایط را مدیریت کنند تا این یک سال را بهزعم خود به سلامت بگذرانند. یکی از کارهای خوبی که امسال انجام شده است، استفاده از بازار بدهی است. هرچند هنوز نمیشود این بازار و نحوه استفادهای را که از آن میشود مطلوب دانست؛ با این حال دولت در سال جاری با استفاده از این ابزار میتواند تا حدی تورم را کنترل کند و در صورتی که اتفاق تازهای رخ ندهد، تورمهای بالای 50 درصد که گفته میشود، حداقل برای سال جاری کمی دور از ذهن است. اگر همین روالی که طی پنج ماه گذشته وجود داشته، ادامه پیدا کند، نرخ تورم کمی بالاتر از سطحی قرار خواهد گرفت که بانک مرکزی هدف قرار داده است.