زمانه مروجان و کاسبان شبهعلم
شبهعلم و اثرگذاری آن در سیاستگذاری اقتصادی در گفتوگو با موسی غنینژاد
شبهعلم همیشه وجود دارد اما در شرایط بحرانی کاملاً به وسط میدان میآید و جلوه میکند؛ میخواهد بحران همهگیری کرونا باشد یا تورم بسیار بالا. در برخی عرصهها مانند علوم طبیعی یا پزشکی نتیجه زیانبار اعتماد به شبهعلم به سرعت نمایان میشود اما در اقتصاد زمان لازم است تا آثار یک سیاست مبتنی بر شبهعلم خودش را بروز دهد و حتی بعد از بروز هم به دلیل عملکرد پیچیده متغیرها، دیوار حاشا بلند است. موسی غنینژاد، اقتصاددان، با اشاره به ضرورت مقابله با شبهعلم، مروجان و کاسبان آن، تاکید میکند که باید سطح عمومی دانش اقتصاد از طریق رسانهها و بهوسیله اقتصاددانان علمی بالا برود تا عرصه برای جولان شبهعلم و سیاستگذاران متکی بر آن تنگتر و تنگتر شود.
♦♦♦
معمولاً با وخیم شدن شرایط اقتصاد، شبهعلم هم فرصت خودنمایی بیشتری پیدا میکند و بهواسطه قرابتی که با پوپولیسم دارد و وعدههای دروغینی که میدهد، هم در بین عموم مردم و هم در بین سیاستمداران اقبال بیشتری پیدا میکند و حتی علم اقتصاد و عالمان اقتصاد را مقصر شرایط بد جلوه میدهد. برابر بررسی پدیده شبهعلم شاید بهتر باشد ابتدا از این سوال شروع کنیم که اساساً چرا سیاستمداران به علم اقتصاد روی خوش نشان نمیدهند و در مقابل آغوششان برای شبهعلم باز است؟
عدم اقبال سیاستمدار به علم اقتصاد به این دلیل است که رعایت اصول این علم قدرت او را محدود میکند. اقتصاد حوزهای است که اگر سیاستمدار بخواهد توصیههای علمی کارشناسان را اجرا کند، باید برخی محدودیتها را بپذیرد چون اقتصاد دست و پای سیاستمدار را میبندد. بهطور طبیعی سیاستمدار میخواهد هر اندازه که میتواند هزینه کند و محبوبیت بخرد و بهزعم خودش برای مردم و جامعه رایدهندگان رفاه ایجاد کند. انتظار دارد بانک مرکزی هم منابع لازم را برایش تامین کند اما اینجا علم اقتصاد و اقتصاددانان در مقابل او میایستند و به او هشدار میدهند که این رویکرد به کسری بودجه، رشد نقدینگی و تورم منجر میشود.
نمونههای متعددی از تقابل خواستههای سیاستمدار و اصول علم اقتصاد در سیاستگذاری اقتصادی کشور ما وجود دارد؛ برای مثال یکی از آنها قیمتگذاری دستوری است. سیاستمدار همیشه تمایل دارد به مردم این پیام را بدهد که مانع از افزایش قیمتها و گرانی میشود و با دستور قیمتها را پایین میآورد. اما این اقدام کاملاً مغایر با توصیههای علم اقتصاد است و اقتصاددانان واقعی در برابر این اقدام میایستند و به سیاستمدار هشدار میدهند که این رویکرد باعث بدتر شدن شرایط اقتصادی میشود چون وقتی قیمت سرکوب شود، تولیدکننده برای جلوگیری از زیان، عرضه را کاهش میدهد و در نتیجه قیمت واقعی کالا در بازار افزایش مییابد. اما سیاستمدار علاقه دارد که این کار را انجام دهد و دنبال اقتصاددانانی میگردد که نظر او را تایید و داغ و درفش آوردن او به بازار برای سرکوب قیمت را توجیه کنند. او نیاز به پشتیبانی نهادهایی مانند تعزیرات و سازمان حمایت دارد که منویات او را پیاده کنند. واقعیت این است که برای توجیه خواستههای نامعقول سیاستمدار ابزاری بهتر از شبهعلم وجود ندارد.
یک نمونه دیگر از بروز شبهعلم در کشور ما مثال افرادی است که خودشان هم اذعان دارند اقتصاددان نیستند اما اخیراً از تریبونهای مختلف میگویند اقتصاددانان در مورد علت تورم اشتباه میکنند. میدانیم که قاطبه اقتصاددانان معتقدند رشد بالای نقدینگی در اقتصاد ایران عامل تورم است. حالا این افراد با توسل به شبهعلم و درک نادرست و ناقص از دادهها، تحلیل اشتباه و استفاده غلط از ابزار و الگوها و مثلاً بهکارگیری همبستگی به جای علیت، میگویند نقدینگی عامل تورم نیست. برای مثال از نسبت حجم نقدینگی به تولید ناخالص داخلی استفاده میکنند و میگویند این نسبت در اقتصادهای توسعهیافته بسیار بیشتر از اقتصاد ایران است، پس چرا آنجا تورم بالا نمیرود؟ پس تورم نتیجه رشد نقدینگی نیست و علت تورم را باید در جاهای دیگر پیدا کرد. مثلاً اخیراً عنوان میکنند که تورم ناشی از افزایش نرخ ارز است و افزایش نرخ ارز هم نتیجه تحریم و توطئه دشمنان است و بر این اساس هم تجویزهای اشتباهی مانند پیمانسپاری 100درصدی ارز برای صادرات انجام میدهند. در حالی که اقتصاددانان میگویند افزایش نرخ ارز معلول تورم است، نه علت آن. تورم باعث کاهش قدرت خرید پول میشود و ارزش پول ملی ما را در برابر ارزهای خارجی کاهش میدهد؛ یعنی نرخ ارز در برابر پول ما بالا میرود. برای کنترل افزایش نرخ ارز باید تورم را کنترل کرد، نه برعکس. نسبت حجم نقدینگی به تولید ناخالص داخلی به خودی خود شاخصی برای اندازهگیری تورم نیست، بلکه این درصد بالای رشد نقدینگی است که موجب تورم میشود. بالا بودن نسبت نقدینگی به تولید ناخالص داخلی به مسائلی مانند گستردگی بازارهای مالی، گردش پول، حجم ذخایر و نهادهای پرداخت و تسویه معاملات مرتبط میشود و ربطی به تورم ندارد. تورم در اقتصاد ما ناشی از رشد بالای پایه پولی و نقدینگی است.
در واقع میتوان گفت تورم بالا در اقتصاد ما خود نتیجه مستقیم سیاستگذاری بر مبنای شبهعلم است که میگوید کسری بودجه و نقدینگی ارتباطی به تورم ندارد.
وقتی شبهعلم جای علم را بگیرد نتیجه جز این نیست. قیمتگذاری دستوری، تعیین دستوری نرخ بهره، تعیین دستوری نرخ ارز و... در نهایت به همین نابسامانی میرسد. میشنوید که رئیسکل بانک مرکزی در صداوسیما میگوید برابر محاسبات ما نرخ ارز واقعی 28 هزار و 500 تومان است. اما روش و فرآیند این محاسبات را بهطور شفاف و مشخص نمیگوید که قابل نقد باشد، هم نرخ ارز را محاسبه و اعلام میکند و هم میگوید که نرخ ارز در بازار آزاد را قبول ندارد. اما علم اقتصاد میگوید نرخ واقعی در بازار و بر اساس سازوکار عرضه و تقاضا معین میشود. اراده افراد اعم از مسوول و وزیر و رئیسکل تعیینکننده قیمت نیست. این شبهعلم است که قیمت کالا را محاسبه میکند و رقم اعلام میکند؛ یکبار 4200 تومان و یکبار 28 هزار و 500 تومان. بعد هم میگوید من قیمت بازار را قبول ندارم، در حالی که اساساً قبول داشتن یا قبول نداشتن آنها هیچ توفیری در روند قیمت بازار ندارد. در نظر بگیرید یک مهندس ساختمان بگوید من نیروی جاذبه را قبول ندارم، بدون در نظر گرفتن این نیرو ساختمان میسازم. قاعدتاً چنین کاری ممکن نیست و به سرعت مشخص میشود که او نمیتواند چنین کاری انجام دهد. در علم پزشکی هم شرایط مشابه است. همان سیاستمداری که در تمام سخنرانیهایش علیه علم غربی صحبت میکند، برای نجات جانش هرگونه عمل جراحی انجام میدهد. نتیجه کار در علم فیزیک و پزشکی بلافاصله مشخص میشود اما در اقتصاد زمان لازم است تا آثار یک سیاست خودش را نشان دهد. ضمن اینکه عملکرد متغیرهای اقتصادی پیچیده است و به راحتی قابل تحلیل نیست، در نتیجه سیاستگذار و شبهعالمان تصمیمهایی میگیرند و حرفهایی میزنند که خلاف علم و مشابه همان قبول نداشتن جاذبه در فیزیک است اما به راحتی و به زودی مشخص نمیشود.
مساله محاسبه نرخ ارز این روزها بسیار داغ است و افراد متعددی از اقتصاددان و غیراقتصاددان نرخهای محاسباتی خودشان را ارائه میدهند و جالب اینکه در رد قیمت بازار میگویند بازار صلاحیت تعیین قیمت ندارد.
این همان مثال قانون جاذبه در فیزیک است. فکر کنید یک نفر که خودش را فیزیکدان میداند بگوید اصلاً آنچه در مورد قانون جاذبه گفتهاند غلط است و این نیرو وجود ندارد. مساله این است که آنجا میتوانید به او بگویید از پنجره به بیرون بپرد و نتیجه حرفش را ببیند. در اقتصاد این کار ممکن نیست اما باید به این افراد گفت که روش محاسبه خود را منتشر کنند و بگویند چگونه و با چه روش و دادهها و الگویی به این اعداد میرسند که قیمت ارز مثلاً باید زیر 20 هزار تومان یا 28 هزار و 500 تومان باشد. بازار به حرف اقتصاددان، وزیر یا رئیسکل گوش نمیدهد، بازار منطق خودش را دارد و علم اقتصاد است که میتواند این منطق را توضیح دهد، نه شعارهای سیاستمداران.
به نظر میرسد امروز شبهعلم با وعدههای پوپولیستی که میدهد مانند اینکه قیمت ارز باید کاهش یابد، قیمت خودرو باید پایین بیاید و این قبیل صحبتها هم به دنبال جذب مقبولیت عام هستند و هم همراهی با سیاستمدار و با توجه به شرایط اقتصاد چندان هم ناموفق نبوده است. وظیفه علم و عالمان در مواجهه با شبهعلم چیست؟
یک داستان قدیمی در مورد نوشتن مار و کشیدن شکل مار وجود دارد که حتماً شنیدهاید. در یک منطقه دورافتاده که مردم سواد خواندن و نوشتن نداشتند، فردی بود که از سادگی و سادهدلی آنها سوءاستفاده میکرد. تا اینکه فردی دانشمند به این روستا رفت و سعی کرد به مردم آگاهی بدهد. آن فرد شیاد در مقابل همه مردم از او خواست تا برای مردم بنویسد مار و او نوشت، بعد خودش شکل مار را کشید و از مردم پرسید کدام مار است؟ همه تصویری را که او کشیده بود، نشان دادند و آن فرد آگاه که نوشته بود مار را از روستا بیرون کردند. مقابله با شبهعلم کار سختی است بهویژه در شرایطی که سطح عمومی دانش اقتصادی در جامعه بالا نیست و رسانههای جمعی غالب هم در اختیار دولتیها و کسانی است که از گسترش شبهعلم نفع میبرند. یعنی شما با نوشتن مار میخواهید با کسی مقابله کنید که عکس مار میکشد. در این شرایط باید ابتدا به مردم خواندن و نوشتن یاد بدهید بعد بنویسید مار. قاعدتاً نمیتوان در رسانهها کلاس آموزشی برای مفاهیم تخصصی اقتصاد گذاشت اما باید در حد توان روشنگری کرد. سیاستهای پوپولیستی همواره برای عامه مردم جذاب است اما بعدها متوجه میشوند که چه زیانی کردهاند. شبهعلم اقتصاد هم همین است و مثلاً تورم را به نرخ ارز نسبت میدهد و مردم هم که افزایش قیمت ارز را میبینند باور میکنند که این حرف حتماً درست است. این را هم بگوییم که این مساله میتواند در تمام دنیا از جمله اقتصادهای توسعهیافته بروز کند اما در آن کشورها رقابتهای سیاسی تنگاتنگ است و اگر سیاستمداران به پوپولیسم و شبهعلم رو بیاورند با بروز اولین نتایج از سوی رقیب از قدرت کنار میروند. اما در کشور ما شرایط برای رشد و نمو شبهعلم و شبهعالمان کاملاً فراهم است و افرادی که سیاستهای سرکوب قیمتی و بگیروببند را ترویج میکنند مدارج ترقی را هم طی میکنند. گرفتاری ما اینجاست که هزینه سیاستهای غلط و شبهعلم زمان میبرد تا معین شود و در نتیجه هشدارهایی که در زمان اجرای سیاست داده میشود، شنیده نمیشود. بدتر اینکه در آینده هم که نتایج آن سیاست مشخص میشود باز هم سیاستمدار آن را به توطئه و سنگاندازی دشمنان نسبت میدهد و عوامل اصلی را انکار میکند.
به این مساله مهم هم توجه کنید که رواج شبهعلم و بهکارگیری آن در سیاستگذاری به تدریج ذینفعانی شکل میدهد که از آن دفاع میکنند و چون از تداوم سیاستهای شبهعلمی نفع مادی میبرند، از آن در برابر علم واقعی دفاع میکنند. یعنی در کنار گروه مروجان شبهعلم، کاسبان شبهعلم هم پا میگیرند که از قضا بیشتر برای آن سینه سپر میکنند. مثلاً وقتی عدهای ترویج میکنند که قیمت ارز باید پایین بیاید و از قیمت تعادلی بازار ارزانتر باشد، کسانی که به ارز ارزان با نرخ دولتی دسترسی دارند، مدافع این نظریه میشوند. وقتی نرخ بهره بانکی به صورت دستوری پایین تعیین میشود، کسانی که به منابع بانکی دسترسی دارند و میتوانند وام و تسهیلات کلان و بلندمدت دریافت کنند برندهاند و در نتیجه از سرکوب نرخ بهره دفاع میکنند. این وضعیت مقابله با شبهعلم را سختتر هم میکند.
نکته مهم این روزها بحث مواجهه و مناظره و مباحثه اقتصاددانان با کسانی است که ترویج شبهعلم میکنند. آنچه مشاهدات محدود من نشان میدهد این است که در فضای علمی و سیاستگذاری در دیگر کشورها، مباحثههای علمی معمولاً بدون تعارف و در کمال جدیت برگزار میشود و طرفین به نقد تمامعیار یکدیگر میپردازند و یکدیگر را به چالش میکشند. در کشور ما یا طرفین با یکدیگر تعارف دارند یا اینکه اقتصاددانان از مناظره با مروجان شبهعلم منع میشوند، چون این باور وجود دارد که این کار به این مروجان اعتبار میبخشد. نظر شما چیست؟
مساله من این است که اگر ما با مروجان شبهعلم بحث و مناظره نکنیم چه راه جایگزینی داریم؟ اگر ما فقط در محفل خودمان و برای خودمان مساله را بشکافیم و توضیح دهیم که در بنبست گیر کردهایم. اقتصاددانها و اهل علم باید بتوانند دانش را به سطح عموم مردم ببرند. این کار مستلزم آن است که بتوانیم مسائل علمی را به زبان ساده و همهفهم بیان کنیم، بهطور خلاصه توضیح دهیم تا مردم هم حوصله خواندن و شنیدنش را داشته باشند و هم بتوانند مسائل را درک کنند. راه دیگری جز این نیست. اگر با فلان فردی که مروج شبهعلم است، بحث و گفتوگو و مناظره نکنیم چه اتفاقی میافتد؟ اگر با بحث علمی اشتباه کسی را که در مقام مشاوره مسوولان قرار دارد عیان نکنیم و به او نشان ندهیم، همان مشاوره اشتباه به یک سیاست اشتباه و نتایج زیانبار برای همه منجر میشود. اقتصاددانان باید وارد عرصه عمومی شوند، باید از رسانهها و مطبوعات استفاده کنند، باید بتوانند مطالب علمی را به زبان ساده برای عموم بیان کنند، باید وارد بحث و گفتوگو شوند تا بتوان عرصه را بر شبهعلم تنگ و آن را از میدان به در کرد. وگرنه گوی و میدان در دست مروجان و کاسبان شبهعلم خواهد ماند و مردم و جامعه از آنها متضرر خواهند شد.