زمانی برای توسعه
مروری بر مفاهیم نظری و کاربردی پیرامون خانواده
درباره قدمت خانواده بسیار گفته و نوشته شده است. واقعیت آن است که خانواده قدمتی به اندازه زندگی بشر دارد اما داستان ما در اینجا از حدود 25 سال قبل یعنی 20 سپتامبر 1993 آغاز میشود، جایی که مجمع عمومی سازمان ملل متحد 15 می برابر با 25 اردیبهشت را به عنوان روز جهانی خانواده نامگذاری کرده است.
درباره قدمت خانواده بسیار گفته و نوشته شده است. واقعیت آن است که خانواده قدمتی به اندازه زندگی بشر دارد اما داستان ما در اینجا از حدود 25 سال قبل یعنی 20 سپتامبر 1993 آغاز میشود، جایی که مجمع عمومی سازمان ملل متحد 15 می برابر با 25 اردیبهشت را به عنوان روز جهانی خانواده نامگذاری کرده است. شاید برای گرامیداشت خانواده آنقدرها هم دلیل محکمی نیاز نباشد چراکه اولین و بنیادیترین نهادی که بشر در آن چشم میگشاید و رشد مییابد خانواده است. اما آنچه اهمیت دارد اینکه باید نگاهی دقیقتر به کارکردهای خانواده و دلایل اهمیت آن از منظر اقتصاد و علوم اجتماعی داشته باشیم. پیش از آن کمی به تاریخچه و علت این نامگذاری میپردازیم. یکی از بارزترین اهداف نامگذاری چنین روزی اهمیت دادن هرچه بیشتر جامعه جهانی به کانون خانواده به عنوان اصلیترین رکن جامعه است. فارغ از این، نامگذاری چنین روزی کمک میکند تا مسائل و معضلات مربوط به خانواده که بعضاً در جوامع مختلف مشترک و بعضاً متفاوت است بهتر شناسایی شود و راهحلهایی برای آنها در نظر گرفته شود.
روز جهانی خانواده
این روز یعنی 15 می، در تقویم مناسبتهای سازمان ملل متحد جایگاه خاصی دارد. آنچه سازمان ملل متحد در 25 سال گذشته درباره این روز مورد تاکید قرار داده است، محورهای مختلفی را شامل میشود که در ادامه به برخی از آنها میپردازیم. در ابتدا درک اهمیت و جایگاه خانواده از اصلیترین اهداف بوده است. سپس توجه به این نکته که در دنیای پیچیده امروز که از آموزش و بهداشت و... صحبت میکنیم، نمیتوانیم نقش خانواده را در سیاستگذاری نادیده بگیریم. خانواده بستر شکلگیری اغلب رفتارهای توسعهمحور است چراکه تاثیر قابل توجهی بر فرزند دارد. از سوی دیگر حتی طرحهای توسعهای همچون ارتقای بهداشت و بهبود کیفیت آموزش بدون مشارکت موثر خانوادهها آنطور که باید اثربخش نخواهد بود.
دلیل دیگر برای نامگذاری چنین روزی، حفظ تمرکز بر محور خانواده و ادامه پژوهشهای جمعیتشناختی، جامعهشناسی و روانشناسی در این موضوع است. به علاوه کمک به ارتقای سیاستگذاری در سطح محلی، ملی و بینالمللی و ایجاد گفتمان در سطح سازمانهای بینالمللی و نهادهای مرتبط حقوقی و مدنی در اینباره از دیگر اهداف این نامگذاری هستند.
چارچوب نظری خانواده
اما حال که دلیل اهمیت این امر برایمان روشنتر از قبل شد، میخواهیم از منظر نظری نگاهی به بنیان خانواده و تاثیر آن در اجتماع داشته باشیم. از نظر تعریف، طی دههها و حتی سدههای گذشته تعاریف متفاوتی برای خانواده ارائه شده است. اما آنچه به طور مشترک تقریباً مورد قبول است تعریفی است که تشکیل خانواده را نوعی قرارداد اجتماعی میداند. بدین معنی که اگر حتی ازدواج به صورت رسمی و قانونی شکل نگیرد، این بایدها و نبایدهای اجتماعی هستند که به صورت یک چارچوب، از طریق در کنار هم بودن، قاعده بازی را در شکلگیری این نهاد میسازند.
بر اساس همین اهمیت نیز علوم اجتماعی همچون جامعهشناسی، اقتصاد و... به تعریف نهاد خانواده پرداختهاند. از منظر جامعهشناسی، خانواده کوچکترین واحد تحلیل محسوب میشود که اولین جایگاه یادگیری زندگی جمعی و نقشپذیری است. به علاوه در جامعهشناسی، خانواده به عنوان یک نهاد اصلی اجتماعی دارای جایگاه ویژهای است که با روش علمی مورد مطالعه قرار میگیرد و چگونگی پیدایش خانواده و دگرگونیهای آن طی تاریخ تبیین میشود. فارغ از بحث تاریخ، نظریهپردازان بسیاری در جامعهشناسی درباره خانواده ابراز عقیده کردهاند. برای مثال، آنتونی گیدنز خانواده را به منزله گروهی از افراد میداند که با ارتباط خویشاوندی به صورت مستقیم پیوند یافته و بزرگسالان مسوولیت مراقبت از کودکان را به عهده دارند. بدین ترتیب ارتباط افراد با یکدیگر یا به صورت سببی یا نسبی خواهد بود.
انواع خانواده
زندگی بشر و تحولات موجود در آن الگوهای فرهنگی و اجتماعی متفاوتی را پدید آورده که به تناسب آنها خانواده نیز تحت تاثیر قرار گرفته است. اما آنچه طی سدهها تقریباً ثابت و پایدار بوده، دو نوع خانواده است که اغلب به آنها ارجاع داده میشود. نوع اول خانواده گسترده است که این خانواده که در جوامع سنتی اغلب پدرسالار است از طریق ازدواج اعضای جوان خانواده شکل میگیرد و پیوندهای سببی در آن رشد میکنند. در اینجا خانواده نقشی غیرقابل انکار در تامین نیازهای مالی و حمایت لازم برای رشد، تحصیل، آموزش و حتی ازدواج فرزندان بر عهده دارد. به دلیل پیوندهای درون خانواده گروه وسیعی از خویشاوندان در این میان ایجاد میشود که وجه تسمیه این نوع خانواده را تشکیل میدهد. همچنین به لحاظ سنتی این نوع خانواده صرفاً مصرفکننده نبوده و از عهده معیشت خود برمیآید اما اغلب آنچه تولید میکند در حیطه خودمصرفی و نه تولید قابل توجه جای میگیرد.
به عبارت بهتر، خانوادهای که در اینجا از آن صحبت میکنیم یکی از نهادهای اجتماعی نخستین است که در اشکال مختلف در هر جامعهای یافت میشود، بنابراین، خانواده به عنوان نهادی اجتماعی، هسته نخستین پیوند اجتماعی انسان را بنیان مینهد و با تامین مجموعهای از نیازهای انسانی، عهدهدار نقشها و کارکردهای ویژهای است. از نظر تاریخی حتی بقایای سکونتهای انسان ماقبل تاریخ دلیل روشنی بر وجود سکونتگاههای خانوادگی است که از قدیمیترین نهادها بوده است و منشأ حیات اجتماعی محسوب میشود. در این خانوادهها گذشته از وظیفه فرزندآوری و پرورش کودک، در نتیجه استمرار نسلها نقشها و وظایف متعدد دیگری از قبیل فعالیت اقتصادی، آموزش و پرورش، اجتماعی کردن فرد نیز بر عهده خانواده بوده است.
خانواده هستهای نوعی دیگر از خانواده است که از والدین با فرزندان یا بدون فرزندان تشکیل شده است. در این نوع خانواده که با الگوهای مدرنتر زندگی عجین شده است، جدایی محل کار از محل زندگی، نقش و اهمیت آموزش برای والدین و البته برای فرزندان و همچنین نحوه انتخاب همسر و تقسیم کار در خانواده و حتی فرزندآوری و تعداد بهینه آن کامل مشخص و متمایز است. در واقع والدین که ستون اصلی خانواده را تشکیل میدهند به آن به عنوان یک چشمانداز برای توسعه فردی و توسعه اجتماعی خود نگاه میکنند، از همینرو است که با تامل و دقت بیشتری به بررسی جایگزینها و انتخابها در همه موارد فوقالذکر میپردازند.
خانواده از دید اقتصاد
در واقع این نگاه اخیر همان چیزی است که علم اقتصاد هم تا حد زیادی مدنظر قرار میدهد. از دیدگاه اقتصاد هم در نیمه دوم قرن بیستم مطالعات اقتصاد خرد با تاکید بر خانواده به مرور تا حدی جدی شد که شاخهای با عنوان اقتصاد خانواده در این علم شکل گرفت. البته ریشه توجه اقتصاد به خانواده به مدتها قبل برمیگردد جایی که حتی اقتصاددانان پیشکسوت نسبت به دانستن اینکه چه تعداد از افراد در جهت افزایش تولید اجتماعی کمک میکنند، کنجکاوی و اشتیاق زیادی از خود نشان میدادند. در واقع آنها میخواستند بدانند که خانوادهها چه میزان نیروی کار در بازار نیروی کار عرضه میکنند. اما در دهههای اخیر این شاخه از اقتصاد بر تحلیلهای داده ستانده در زمینه ازدواج و همچنین تعداد بهینه فرزندان تمرکز دارد. به عبارت بهتر دغدغهها و ملاحظات ضمنی در نحوه تصمیمگیری والدین تاثیر زیادی بر ویژگیها و تفسیر مدل رفتاری خانواده میگذارد. برای مثال یکی از این متغیرها مربوط به مساله تخصیص زمان است، بدین معنی که فرض میشود والدین تخصیص را در هر زمان بر اساس تعداد فرزندانی که قرار است داشته باشند، انجام میدهند. به علاوه از آنجا که هر فرزند که متولد میشود، با چشمانداز متفاوتی از تعداد اعضای خانواده روبهرو است و نیز میزان هزینه و وقتی که والدین در سالهای پیش از مدرسه و حین تحصیل صرف میکنند، متفاوت است بنابراین چنین فرضی ضروری به نظر میرسد.
در مورد نقش خانواده طبق الگوی خانواده هستهای میتوان به موارد متعددی اشاره کرد از جمله در مساله تخصیص زمان البته جزئیات دقیق این امر به شکل تبعی تابع هدف خانواده بستگی دارد. با این حال معمولاً زمان اختصاصی در اکثر اوقات به فرزندان با توانایی کمتر اختصاص داده میشود و موارد مربوط به بیشینهسازی دستاوردهای فرزندان کمتر مشاهده شده است. حتی اگر شرایط را به صورت برابر و نه لزوماً منصفانه در نظر بگیریم میزان تعدیلات زمانی جبرانی در خانوادههای پرجمعیت کمتر بوده که امری طبیعی به نظر میرسد.
حتی برخی مطالعات آماری حاکی از آنند که با افزایش تعداد فرزندان، موفقیت هر فرزند افت میکند. البته در مورد اول، یعنی صرف زمان بدون تبعیض، موفقیت هر فرزند، مستقل از توزیع موفقیت دیگر فرزندان خانواده خواهد بود. در مورد دوم، که هدف خانواده بیشینهسازی دستاوردهاست، موفقیت یک فرزند به دلیل ایجاد جو رقابتی، با افزایش تواناییهای خودش و کاهش توانایی دیگر اعضای خانواده، بیشتر میشود. مورد دیگری را هم میتوان متصور شد که در آن تلفیقی از هر دو حالت قبلی اتفاق میافتد، در این صورت امکان دارد به فرزندی که باهوشتر و بااستعدادتر از سایرین است، در مقایسه با مورد دوم، توجه کمتری شود.
خانواده و سرمایه اجتماعی
چنددههای است که مفهومی تحت عنوان سرمایه اجتماعی در ادبیات علوم اجتماعی مطرح میشود. برای سرمایه اجتماعی نیز تعاریف و مصداقهای متفاوتی آورده شده است که رایجترین مجموع منافع اجتماعی واقعی و انتظاری از مناسبات اجتماعی میان انسانهاست. دلیل تمایز این تعریف با انواع سرمایه که به صورت سنتی وجود داشته است، تاثیری است که بر هنجارهای اجتماعی و نوع روابط انسانها میگذارد. فارغ از کارکردهای اقتصادی و اجتماعی این امر در عرصه اقتصاد، در اینجا تاثیر سرمایه اجتماعی در چارچوب خانواده و تشکیل آن برای ما مهم است.
سرمایه اجتماعی خانوادهها در این چارچوب به عنوان عاملی مهم در راستای موفقیت تحصیلی فرزندان به شمار میرود چراکه موفقیت تحصیلی را آسانتر میکند. از طرف دیگر وجود سرمایههای اجتماعی متفاوت در درون خانوادهها احتمالاً حاکی از جایگاه اجتماعی متفاوت آنهاست و این همان چیزی است که تفاوت نوع پرورش فرزندان از سنین کودکی را رقم میزند.
خانواده و دولت
در این چارچوب به تعریف و نقش خانواده در اجتماع و رابطه آن با دولت نیز میتوان اشاره کرد چراکه محل اثر و محل هدفگذاری بسیاری از فعالیتها و سیاستهای دولت خواه توسعهای یا غیرتوسعهای نهاد خانواده است.
پیش از ذکر چگونگی این رابطه باید گفت شکی نیست که خانواده هسته اصلی اجتماع در هر جامعه است و این خانوادهها هستند که میتوانند فرزندانشان را به منابع انسانی یا سرمایههای انسانی تبدیل کنند یا حتی آنها را در مسیری قرار دهند که مصداق بارز اتلاف سرمایه باشد. بنابراین سرمایهگذاری در افزایش آگاهی عمومی در باب این موضوع، مسالهای است که اهمیت زیادی دارد و در حیطه مسوولیت دولتهاست که از طرق مختلف این نقش را بر عهده بگیرند. علاوه بر این، سرمایهگذاری در خانواده به منظور تامین نیازهای روحی فرزندان و فراهم کردن شرایط مناسب روانی برای همسو شدن با روند رشد تحصیلی نیز وظیفه دیگری است که تنها بر عهده خانواده است.
تردیدی نیست که افراد تحصیلکرده و ماهری که از نظر عاطفی و هیجانی به بلوغ نرسیده باشند یا رشد طبیعی عاطفی خود را به دلیل شرایط نابسامان خانوادگی طی نکرده باشند، نمیتوانند در عرصههای مختلف شغلی موفق عمل کنند بنابراین احتمالاً از زمره تعریف ما درباره سرمایه انسانی کارا فاصله میگیرند. به عبارت بهتر خانوادهای که از نظر عاطفی به فرزندان خود احساس ایمنی میدهد، میتواند انتظار داشته باشد سرمایههای ارزشمندی را به اجتماع تحویل دهد. به علاوه خانواده باید نیازهای اقتصادی فرزندش را تامین کند و هزینه کافی برای ایجاد شرایط مساعد آموزشی را برای فرزندش بپردازد، البته این امر به شرایط اقتصادی جامعه و فرصتهای شغلی موجود در جامعه نیز بستگی دارد. بدون شک آنچه یک کودک خام را به سرمایهای انسانی و مفید تبدیل میکند، نوع آموزشهایی است که دریافت میکند در غیر این صورت سرمایه انسانی شکل نخواهد گرفت. از این منظر میتوان به نقش دولتها در فراهمسازی آموزش به عنوان یک کالای عمومی اشاره کرد. دولتها میبایست یارانهها و سیاستهای آموزشی را به سمتی ببرند که از همهگیر بودن آنها اطمینان حاصل کنند، بدین ترتیب میتوان مطمئن شد که بخش قابل توجهی از جامعه آنچه باید را دریافت کرده است. التبه همزمان میبایست انتخابهای جایگزین و بهتری علاوه بر حداقلهای آموزشی در اختیار خانوادهها قرار گیرد تا با توجه به بودجه خود بتوانند آنچه را برای پرورش فرزندانشان ضروری میدانند و استطاعتش را دارند برگزینند.
خانواده و مدلهای اقتصادی
در آن بخش از ادبیات اقتصاد توسعه که بر مبنای مدلهای اقتصاد جریان اصلی تبیین میشود، کنشها و تصمیمات خانوادهها در چارچوب هزینه و فایده مورد بررسی قرار میگیرد. به عنوان مثال تابع تقاضای فرزند که در ادبیات اقتصاد خانواده رایج است، به این سوال میپردازد که یک پدر و مادر، تا چه اندازه انگیزه فرزندآوری دارند و چه چیزهایی این انگیزه را تحت تاثیر قرار میدهد؟ هزینه بزرگ کردن فرزندان، وضعیت شغلی والدین و مواردی از این دست، با تاثیر گذاشتن بر مطلوبیت والدین در فضای دو کالایی متعارف اقتصاد خرد، تصمیمگیری و کنش آنها مبنی بر فرزندآوری را مدلسازی میکند و تا اندازه زیادی، با واقعیت همخوانی دارد.
اگر فضای مطلوبیتی یک زوج (پدر و مادر) را در نظر بگیریم که در یک طرف، از فرزندآوری و در طرف دیگر از مصرف باقی چیزها مطلوبیت کسب میکنند (شامل هزینهکرد برای کالاها بهجای هزینهکرد برای فرزندان، سفر و گذران وقت آزاد به طرق دیگر) خواهیم دید که با افزایش تعداد فرزندان، اگر زوج مورد نظر توانایی خود برای مصرف کالاها و گذران وقت به طرق دیگر را از دست دهند، مطلوبیت فرزندآوری آنها کاهش خواهد یافت. دقت کنید که در این مدل، فرزندی که به دنیا آمده است یا از قبل در خانواده حضور داشته، جزئی از واحد خانواده به شمار میرود و پدر و مادر در برابر مطلوبیتی که از فرزندآوری بیشتر کسب میکنند، از بین رفتن مطلوبیت سایر فرزندانشان را خواهند داشت. البته لازم به ذکر است که گروهی از اقتصاددانان اینگونه مدلسازی و بحث در مورد تابع تقاضای فرزند را غیرمنطقی و مغایر با واقعیت و همچنین اخلاق میدانند.
سخن آخر
در نهایت باید گفت خانواده کلیدیترین و اصلیترین هسته سازنده هر جامعه است و نقش این هسته در ایجاد سرمایه انسانی و زنجیرههایی که از رشد به دنبال خود ایجاد میکند، انکارناپذیر است. در واقع بستر اصلی شکلگیری سرمایه انسانی همین خانوادهای است که با انتخابهای خود سبب میشود فرزندان مسیرهای متفاوتی را طی کنند. علاوه بر این سرمایه انسانی و سرمایه اجتماعی پیوندی تنگاتنگ با یکدیگر دارند و از هم تاثیر میپذیرند به گونهای که هرکدام سبب تقویت دیگری میشود. اگر از منظر مدرن به نهاد خانواده نگاه کنیم باید گفت تغییرات سبک زندگی به ویژه در 50 سال گذشته سبب تغییر بنیادین نوع نگاه به ازدواج و راههای تشکیل خانواده شده است. کلام آخر اینکه بهرغم نقش پررنگ خانوادهها در ایجاد سرمایههای انسانی، اما دولتها هم میتوانند در این روند اثرگذار باشند. فراهم بودن شرایط مساعد اقتصادی که امنیت اقتصادی پدران و مادران را تامین کند و آنها را مجبور نکند برای تامین نیازهای جاری زندگی ساعتهای طولانی از فرزندان خود دور باشند و به دنبال آن نتوانند زمینه را برای رشد عاطفی و احساسی فرزندشان فراهم کنند، بسیار حائز اهمیت است. تمامی موارد فوق حکایت از اهمیت بنیادین خانواده در نظام اجتماعی و زندگی بشری دارد. از همینرو است که همواره توسعه و نگهداری از این نهاد اجتماعی باید مورد توجه افراد جامعه و سیاستگذاران قرار گیرد چراکه عواید حاصل از آن به نفع رشد و توسعه جامعه خواهد بود.