نردبان رشد جوامع
چه نوع خانوادههایی موجب توسعهیافتگی میشوند؟
زمانی که مردم تصمیم میگیرند، بهندرت به عواقب ملی یا جهانی آن تصمیم میاندیشند. با وجود این، آنها همچنین بهندرت به طور کلی به صورت جداگانه عمل میکنند. اغلب زمانها خانواده یا خانوار با در نظر گرفتن پیامدهای احتمالی و درک این موضوع که چگونه تصمیم آنها بر واحد خانواده اثر خواهد گذاشت، عمل میکنند.
زمانی که مردم تصمیم میگیرند، بهندرت به عواقب ملی یا جهانی آن تصمیم میاندیشند. با وجود این، آنها همچنین بهندرت به طور کلی به صورت جداگانه عمل میکنند. اغلب زمانها خانواده یا خانوار با در نظر گرفتن پیامدهای احتمالی و درک این موضوع که چگونه تصمیم آنها بر واحد خانواده اثر خواهد گذاشت، عمل میکنند. تصمیمات اقتصادی در خصوص محل کار، میزان پسانداز و سرمایهگذاری و میزان تحصیلات اغلب در سطح خانواده گرفته میشوند. تصمیمات جمعیتی نیز اساساً تصمیمات خانوادگی هستند. خانوادههای کمی به دلیل مشکلات جمعیتی جهانی یا ملی به محدود کردن فرزندان خود دست میزنند. در واقع اکثر خانوارها بر اساس بهترین منافع خانواده عمل میکنند. به این ترتیب، در حالی که کشورها در تلاش برای درک عوامل تاثیرگذار بر نرخ باروری، مشارکت نیروی کار، نرخ ثبتنام آموزش و پسانداز هستند، از سوی دیگر به دنبال بررسی دقیقتر چگونگی تصمیمگیری خانوارها و عوامل موثر بر این فرآیند هستند.
جایگاه خانواده در جامعه، تا حدودی به عملکرد اقتصادی آنها بستگی دارد و این عملکرد نیاز آنها به حالات متداول تولید را دنبال میکند. توسعه اقتصادی منجر به درهم شکستن خانواده به عنوان یک واحد تولید میشود. این تغییر اساساً از تقسیم افزایشی نیروی کار و تخصص درون جوامع تبعیت میکند، این در حالی است که اقتصادها در حال دور شدن از اساس کشاورزی خود هستند. خانواده نمیتواند خود را با اندازه و انعطافپذیری شرکتهای مدرن تطبیق دهد. اندازه خانواده در حین توسعه اقتصادی به طرز قابل توجهی کاهش مییابد و این کاهش در اندازه منجر به کاهش توانایی آن در ارائه شبکه امن برای اعضای خانواده در زمان مواجهه با شکستهای موقت خواهد شد. علاوه بر این، افزایش جابهجایی نیروی کار، رابطه بلندمدتی را که موجب تحکیم خانواده میشود، تضعیف میکند.
تئوریهای خانواده
خانوارها واحدهای تصمیمگیری مرکزی اکثر جوامع به شمار میروند. در حالی که جمعیتشناسان تمایل به تمرکز روی نرخ باروری تجمعی داشته و اقتصاددانان به دنبال تولید ناخالص ملی هستند، خانواده در خصوص هزینه، تعداد فرزندان، مهاجرت، آموزش و نقشهای تعیینشده برای والدین و فرزندان درون خانه تصمیم میگیرند. از اینرو درک تصمیمگیری خانواده برای درک رابطه میان توسعه اقتصادی و جمعیتشناسی حیاتی خواهد بود.
در اصطلاحات اقتصادی، مفهوم خانوار، یک واحد اقتصادی است که با یکدیگر زندگی کرده و برای منافع مشترک منابع را به اشتراک میگذارند. به طور کلی، فرض بر این است که خانوار شامل یک خانواده هستهای به اضافه اعضای اضافی گسترشدهنده نظیر والدین و فرزندان مجرد است. خانواده هستهای با هم مصرف میکنند و از مزایای اقتصادی در مقیاس مصرف خود بهرهمند میشوند، چراکه به طور متوسط دو نفر بسیار ارزانتر از یک نفر میتوانند زندگی کنند. خانواده فرزندان را رشد داده و از افراد بیمار و سالمند مراقبت میکند. این نهاد منابع سرمایه را میان اعضای خود تقسیم کرده و برای آموزش و امور اقتصادی تولید سرمایه میکند. خانواده همچنین اجازه اشتراکگذاری ریسک را میان اعضایش میدهد و تضمین میکند که بدشانسیهای موقت نمیتواند آسیب دائمی بر چشمانداز تکتک اعضای آن بگذارد. در برخی موارد خانواده همچنین واحد تولید و سازماندهی بخشی از نیروی کار نیز به شمار میرود. خانواده گسترده، به دلیل رابطه بلندمدتی که میان اعضایش بر اساس اعتماد وجود دارد، اجازه به اشتراکگذاری ریسک و تخصیص بهینه سرمایه میان اعضایش را میدهد. خانواده همچنین میتواند به عنوان منبع مهمی از جریان اطلاعاتی عمل کند. مثالی از این مورد زمانی است که یک شاخه از یک خانواده گسترده مهاجرت کرده و همانند یک آهنربا بخشهای دیگر را به خود جذب کند. در نهایت خانواده میتواند به عنوان مکانیسمی برای مشمولیت اجتماعی عمل کرده و این تضمین را به وجود بیاورد که اعضای آن به طور دائم نسبت به جامعه بیگانه نخواهند بود. این نهاد همچنین نیاز روانی به تعلق را ارضا میکند. خانواده همچنین امنیت و تعهد را در جهان بلاتکلیفیها فراهم میآورد.
با وجود اهمیت خانواده، اقتصاددانان اغلب سعی میکنند از درگیری با خانواده اجتناب کنند. شایعترین رویکرد در نظریه اقتصادی با خانواده همچون یک واحد اقتصادی تک یا «عامل» رفتار میکند. این بدان معناست که خانوار به عنوان یک فرد خاصی عمل میکند و به دنبال نتایج مطلوب است. اقتصاددانان اینگونه توجیه میکنند که همه افراد در خانواده منافع مشترکی دارند یا اگر منافع متفاوتی دارند، خانواده عضو غالبی دارد و خانواده در راستای تمایلات آن فرد عمل میکند. این نگاه یگانه از خانواده در بسیاری از عملکردهایی که این نهاد ارائه میدهد، به خوبی عمل میکند. مشکلی که چنین رویکردی دارد این است که این نگرش هیچ چیزی در خصوص حل شدن تعارضات داخل خانواده و تاثیر پویایی درون خانواده بر رفتار کلی خانوادهها نمیگوید.
در واکنش به این نگرانی که خانواده همیشه به عنوان یک کل متحد عمل نمیکند، پژوهشهای اخیر به چگونگی اشتراک منابع درون خانوار نگاهی انداخته است. مدل کلاسیک خانوار متحد این است که منابع به طور برابر میان اعضای خانواده تقسیم شده و هیچ تعارض منافعی وجود ندارد. با وجود این، مطالعات اخیر نشان میدهد در اکثر خانوادهها این مورد وجود ندارد. به جای آن، اعضای خانواده به طور پیوسته بر سر منابعی نظیر مواد غذایی، توجه والدین، دسترسی به مزایای خارجی نظیر مدرسه و تعیین کار درون خانه با هم مذاکره میکنند. این دیدگاه در مدل چانهزنی مشاهده میشود که در آن فرض میشود اعضای خانواده منافع متفاوتی داشته و بنابراین درباره تصمیمات خانواده با هم بحث میکنند. اینکه تا چه حد هر نفر بتواند از این تصمیمات نفع ببرد به قدرت چانهزنی آن شخص بستگی دارد.
توسعه و کاهش اندازه خانواده
شواهد نشان میدهند کشورهایی که از نظر اقتصادی توسعه یافتهاند با کاهش همزمان نرخ باروری و اندازه خانواده مواجه شدهاند. افزایش درآمد تا حدودی ناشی از این کاهش بوده اما دلیل اصلی این افزایش درآمدها افزایش سطح آموزش زنان و ایجاد فرصتهای شغلی بهتر برای زنان در خارج از خانه بوده است. زمانی که مردم فرزندان را تنها به دلایل نوعدوستانه بخواهند نه به دلایل اقتصادی، آنها خواهان خانوادههای کوچک هستند.
علاوه بر این، کاهش اندازه خانواده میتواند منجر به توسعه اقتصادی و اجتماعی کشور و خانواده شود. برای مثال، هر چه توانایی کودک برای دسترسی به آموزش بیشتر باشد، در آینده به فردی مبدلتر در اقتصاد رسمی تبدیل خواهد شد. کودکان خانوادههای بزرگ بیشتر دسترسی به آموزش را میپذیرند چراکه خانواده آنها نمیتواند هزینه آموزش همه آنها را فراهم کند، بنابراین بسیاری از کودکان در این خانوادهها مجبور به مشارکت در کارهای خانه میشوند. از نظر اقتصادی، هر چه اندازه خانواده بزرگتر شود، هم هزینههای تحصیل مستقیم و هم هزینههای صرفنظر کردن از تحصیل افزایش مییابد و منجر به این میشود که کودکان کمتری از خانوادههای بزرگ در مدرسه حضور داشته باشند. این موضوع به خصوص برای دختران بیشتر نمود پیدا میکند، چراکه نقش سنتی آنها در خانواده نگهداری از برادران و خواهران کوچکتر و کمک به مادر در کارهای خانه است. خانوادههای بزرگ انگیزه زیادی برای نگهداشتن فرزندان بزرگتر خود در خانه دارند، از اینرو آنها را از مزایای آتی تحصیل محروم میکنند.
این موضوع منجر به ایجاد یک چرخه معیوب میشود که در آن کودکان خانوادههای بزرگتر تحصیلات کمتری داشته، نقش سنتی بیشتری در واحد خانوار ایفا کرده و فرصتهای کمتری برای اشتغال یا دیگر حالات تحرک اجتماعی پیدا میکنند. این الگو منجر به ازدواج زودتر و نرخ باروری بالاتر این کودکان در چرخه فقر و باروری بالا میشود. زمانی که دختران خانوادههای بزرگ و سنتی به سن بلوغ میرسند، اجتماع آنها را مجبور میکند تا نقشهای سنتی بیشتری را ایفا کنند، آنها نسبت به دنیای اطراف خود دانش کمتری داشته و مهارتهای سودآور کمتری دارند، از سوی دیگر این دختران کمتر قادر خواهند بود به منابع دسترسی پیدا کنند. در نتیجه قدرت چانهزنی کمی درون خانواده خود خواهند داشت و بیشتر به همسر و فرزندان خود وابسته خواهند شد، از اینرو به روشهای مدرن پیشگیری از بارداری دسترسی کمتری داشته و در نتیجه نسبت به زنان جوان با برادر و خواهر کمتر، فرزندان بیشتری خواهند داشت. اگرچه باروری بالا خود را جاودانه میکند اما فضای میان نسلها را کاهش داده و شتاب سرعت رشد را افزایش میدهد.
حال شرایط یک دختر در یک خانواده کوچک را در نظر بگیرید. زنان در خانوادههای کوچکتر اغلب از توجه بیشتر و در دسترس بودن منابع بیشتر سود میبرند. آنها احتمال بیشتری برای رفتن به مدرسه و مهمتر از آن حضور در تحصیلات تکمیلی دارند. وضعیت تغذیه آنها احتمالاً بهتر خواهد بود و به این دلیل که زمان بیشتری را با پدر و مادر خود سپری میکنند بهتر قادر خواهند بود که حس هویت فردی خود را توسعه دهند. در نتیجه در خانواده کوچکتر، هم فرزندان پسر و هم فرزندان دختر زمان بیشتری برای مطالعه و بازی داشته و احتمال مشارکت در نقشهای غیرسنتی بیشتری پیدا میکنند، برای مثال یک پسر در خانواده ممکن است در آشپزی کمک کرده یا یک دختر در کارهای کشاورزی به پدرش کمک کند. کودکی از خانواده کوچک، تحصیلکردهتر بوده و اختیار بیشتری دارد و به احتمال بسیار بیشتری یک خانواده کوچک در نسل بعد خواهد داشت و بهتبع آن در کاهش رشد جمعیت مشارکت خواهد کرد.
نکته مهم دیگر این است که هرچه اندازه خانواده بزرگتر میشود، وضعیت تغذیه کودکان کوچکتر بیش از کودکان بزرگتر تحت تاثیر قرار میگیرد. این بدین دلیل است که فرزندان بزرگتر زندگی خود را با یک خانواده کوچک شروع میکنند و زمانی که اندازه خانواده به اندازه قابل توجهی بزرگ شد، آنها اوایل دوران کودکی خود یعنی زمانی را که نیاز به مواد غذایی برای توسعه حیاتیتر است پشت سر گذاشتهاند. حتی زمانی که کودکان به طور برابر نیازمند باشند، کودکان کوچکتر در خانوادههای بزرگ با سختی بیشتری برای دسترسی به منابع مواجه خواهند بود.
تقویت وضعیت آموزش و بهداشت کودکان در خانوادههای کوچک یک نیروی محرک مثبت برای توسعه اقتصادی فراهم میآورد. با وجود اینکه هم خانواده و هم جامعه از خانوادههای کوچک سود میبرند، خانوادههای کوچک همچنین میتوانند مشکلات بزرگی ایجاد کنند. یکی از این مشکلات از دست دادن شبکه امنی است که خانواده برای افراد سالمند، بیمار و بیکار فراهم میکند.
خانوادههای کوچک اثری نمایی بر اندازه خانوادههای گسترده دارند. دو خانواده گسترده A و B را در نظر بگیرید. در خانواده A، هم مادر و هم پدر از خانوادههایی با شش فرزند آمدهاند و هر کدام از خواهران و برادرانشان شش فرزند دارند. در خانواده B، مادر و پدر از خانوادههای دوفرزندی بوده و برادر و خواهرشان هر کدام دو فرزند دارند. حال تصور کنید شما فرزندی در خانواده A هستید. شما پنج برادر (یا خواهر)، 10 عمه (خاله) یا عمو (دایی) و 60 دختر (پسر) خاله (عمه، عمو، دایی) خواهید داشت. در نقطه مقابل در خانواده B شما تنها یک برادر (خواهر)، دو عمه یا عمو (خاله یا دایی) و تنها چهار پسر (دختر) عمه (خاله، دایی، عمو) خواهید داشت. حال زمانی را در نظر بگیرید که یک خانواده به کمک یا حمایت نیاز داشته باشد. برای مثال فرض کنید کودک شما بیمار است و شما به پول احتیاج دارید یا منزل شما دچار حریق یا سیل شده و شما باید نقل مکان کنید. یک خانواده گسترده میتواند در زمانهای سختی، مسکن، غذا و حتی اشتغال موقت فراهم کند. در نتیجه فردی که 60 نفر با نسبت خانوادگی دارد، در مقایسه با فردی که تنها دو عمه یا عمو دارد به احتمال بیشتری از سوی فامیلهایش حمایت خواهد شد.
یکی از اثرات عمده توسعه اقتصادی و بهبود سلامت، امید به زندگی بیشتر و افزایش نیاز به امرارمعاش در سنین پیری است. در حالی که در بیشتر جوامع، کودکان (اغلب پسران) افرادی هستند که در سنین سالمندی از والدین خود پشتیبانی میکنند هرچه خانواده کوچکتر باشد، تحرک بیشتری داشته و وابستگی آنها به اقتصاد نقدی بیشتر میشود. در واقع در کشورهایی نظیر ژاپن، از زمانی که تقاضای اقتصاد مدرن از سنت نگهداری از والدین پیشی گرفت، این مساله به یک مشکل قابل توجه تبدیل شده است. اگر کشورها میخواهند بر مشکل نیروهایی که روند حرکت جامعه به سوی خانوادههای کوچکتر و برابری جنسیتی میان کودکان را تضعیف میکنند، فائق آیند، باید نهادهای جایگزینی را توسعه دهند که پسانداز، بیمه و نگهداری عمومی از مزایای افراد مسن را فراهم کند.
از اینرو برای مقابله با ضرر خانوادههای گسترده و برطرف ساختن نیازهای جدید ایجادشده از طریق توسعه، ساختارهای دیگری باید برقرار شود تا در مواجهه با عقبنشینیهای موقت اقتصادی، شبکه امن مالی برای افراد فراهم آورده و دسترسی به پساندازها و سرمایههای کوچک را مهیا سازد. در جهان صنعتی، چنین ساختارهایی از سوی سیستمهای امنیت اجتماعی، بیمه، صندوقهای بازنشستگی و بانکها ارائه میشود و اتحادیههای اعتباری نیز برای سرمایهگذاری کسبوکار فرصتهای پسانداز و اعتبار فراهم میآورند. در کشورهای در حال توسعه چنین نهادهایی عموماً تنها برای ثروتمندان وجود دارد و فقرا و افراد نزدیک به خط فقر که بیشتر به آنها نیاز دارند راهی برای دسترسی به این شبکههای امن ندارند. این یک نگرانی ویژه به حساب میآید چراکه شواهد نشان میدهد بدون وجود چنین شبکههای امنی، افراد نسبتاً فقیر در مواجهه با شکستهای مالی متناوب نظیر بدشانسی یا فجایع طبیعی وارد فقر دائمی خواهند شد.
مشکلی مشابه در سرمایهگذاری کسبوکارهای کوچک که یکی از اجزای کلیدی رشد اقتصادی است، نیز وجود دارد. به دلیل اینکه منابع سرمایهگذاری در اغلب کشورهای در حال توسعه محدود است، مردم برای قرض کردن پول و آغاز یک سرمایهگذاری پرریسک کوچک نظیر مغازه یا تجارت به بستگان خود تکیه میکنند. تکیه بر بستگان زمانی که خانواده کوچک بوده و در سراسر کشور پراکنده باشد بسیار دشوار است، بنابراین فرصتهای سرمایهگذاری برای افراد بسیار محدود خواهد شد.
در نهایت، یکی دیگر از تهدیدهایی که از خانوادههای کوچک نشات میگیرد این است که ارتباطات خانوادگی اهمیت خود را از دست داده و برخی افراد نمیتوانند ارتباطات دیگری را برای ایجاد رابطه با جامعه پیدا کنند. زمانی که یک فرد از جامعه دور شود، نسبت به موفقیت جامعه هیچ تلاشی نمیکند. خانواده نقشی کلیدی در جلوگیری از بیگانگی اجتماعی دارد چراکه ساختاری است که فرد به دلیل تولد و نه انتخاب در آن قرار میگیرد. حتی اگر همه نهادهای دیگر افراد را ناکام کنند، در صورتی که یک خانواده کارایی خود را داشته باشد، آنها همیشه میتوانند در زمانهای سختی به آغوش خانواده بازگردند. بدون وجود نهاد خانواده در زمانهای استرس احتمال اینکه فرد جامعه را ترک کرده و به طبقه محرومان (برای مثال بیکاران) بپیوندد افزایش خواهد یافت.
پیامدهای سیاسی
در حال حاضر اکثر بحثهای سیاستگذاری در خصوص رشد جمعیت و رشد اقتصادی بر نیاز به نرخ رشد پایینتر به عنوان نیروی محرکه برای درآمد سرانه بیشتر متمرکز شده است. برای جوامعی که هنوز به مرحله خانوادههای کوچک نرسیدهاند، داشتن سیاستهایی که کاهش رشد جمعیت را هدف قرار دهد، بسیار مهم خواهد بود. شاید مهمترین این سیاستها، تقویت جایگاه نسبی زنان در جامعه باشد. همانطور که ما در خصوص نقش اعضای خانواده فراگرفتیم، باید نسبت به نیاز زنان به جایگاه چانهزنی قویتری در رابطه با همسر و دیگر اعضای خانوادهشان آگاهی بیشتری داشته باشیم. چنین درکی توزیع عادلانه منابع برای کودکان و زنان را تضمین میکند. چنین رویکردی اثر فوقالعادهای بر آموزش، تغذیه، سلامت و باروری داشته و میتواند موجب مزایای اجتماعی و اقتصادی مستقیم برای زنان شود.
در جوامع مدرن، نهادهای اقتصادی برجسته، بازارها، شرکتها و دولت هستند. با وجود این، در حالی که این نهادها جایگزینهایی برای خانواده ارائه میدهند، اما مشکلات خاص خود را دارند. مکانیسم بازار میتواند نتایج بهینهای تولید کند، اما شکست بازار فراگیر در بسیاری مناطق وجود دارد. روی کاغذ شرکتها ارزش سهامداران را بیشینه میکنند. در عمل آنها امنیت شغلی و بیمههای دیگر را برای کارمندانشان فراهم میآورند. تعارض میان این انگیزشها به معنای این است که آنها اغلب اهداف خودشان را به صورت ناکامل محقق میسازند. این ایده که دولت باید در چنین مواردی دخالت کند، عادی است اما دولت به خودی خود قادر مطلق نیست و ناکامی دولت نیز ممکن است رخ دهد. نهادهای دیگر نظیر سازمانهای مذهبی، باشگاهها و اتحادیههای اجتماعی نیز نقش مهمی در حوزه اجتماعی ایفا میکنند، اما اغلب به دلیل طبیعت داوطلبانهشان با کمبود منابع اقتصادی قابل توجه مواجه میشوند.
در این میان نقش خانواده به عنوان یک واحد اجتماعی که فرهنگ و اخلاق را حفظ کرده و رفتارهای قابل قبولی از خود نشان میدهد، بیش از پیش اهمیت مییابد. بنابراین با توجه به کاهش نقش خانواده در این مناطق، توسعه نهادهای جایگزین برای پرکردن این شکاف بسیار حیاتی خواهد بود. این نهادهای جایگزین باید خصوصیات زیر را داشته باشند:
♦ ارائه صندوقهای بازنشستگی و حمایتی برای سالمندان
♦ ارائه بیمه سلامت
♦ ارائه تامین مالی خرد
♦ توسعه و حمایت از نهادهای اجتماعی برای جوانان
با وجود این، صندوقهای بازنشستگی، بیمه سلامت و نهادهای مالی برای پسانداز، چه دولتی چه خصوصی، امنیت را برای افراد جامعه فراهم کرده و میل برای کودکان و اهمیت خانواده را تضعیف میکند. پرسشی که در این میان برای سیاستگذاران باقی میماند چگونگی ارائه شبکه امنی است که در آن خانواده بدون تضعیف ارزشهای حمایتی خانوادگی به صورت سنتی ارائه میکرد.