آخرین استالینیست
روایت انقلاب رومانی و سرنوشت نیکلای چائوشسکو
دسامبر سال 1989، نوید روزهای پرالتهابی را به رومانی میداد چراکه به تعبیر هفتهنامه نیوزویک، آخرین استالینیست در اروپای شرقی در حال سقوط بود. صحبت از نیکلای چائوشسکو دبیر کل حزب کمونیست رومانی و نخستین رئیسجمهور رومانی است که سالها بر کرسی ریاست جمهوری تکیه زد و مشی حکمرانیاش با خشونت و سرکوب بسیار توام بود.
پاییز ملتها
انقلابهای سال 1989 که در گستره وسیعی از کشورهای اروپای شرقی در حال وقوع بودند، برههای از تاریخ را رقم زدند که به پاییز ملتها یا زمان به پا خاستن مردم علیه حکومتهای کمونیستی بلوک شرق مشهور است. رومانی نیز در زمره این کشورها بوده است. شاید این نمونه از انقلابهای اواخر دهه 1980 را بتوان تنها نمونه آمیخته به خشونت دانست که به اعدام و تیرباران رئیسجمهور وقت انجامید. این نکته زمانی اهمیت پیدا میکند که آن را با وقایع گذار صلحآمیز در سایر کشورهای اروپای شرقی همچون چکسلواکی مقایسه کنیم.
پایان چائوشسکو البته نه فقط برای رومانی بلکه در کل بلوک شرق حائز اهمیت است. از یک طرف سلطه 42ساله کمونیسم بر رومانی تمام شده و از طرف دیگر پیمان ورشو را که بهطور تاریخی اروپای شرقی را متحد راهبردی شوروی در برابر اعضای پیمان ناتو میساخت، تشریفاتیتر از هر زمان دیگری میکرد.
جرقههای خشم
داستان از نارضایتی عمومی مردم در نتیجه ناکارآمدیهای اقتصادی و فضای بسته سیاسی آغاز میشود. حزب کمونیست دیگر مثل سالها و دهههای قبل یکپارچه و یکصدا به نظر نمیرسد. این انشقاق و اختلاف عقیده در سالهای پایانی دهه 1980 بیش از هر زمان دیگری پدیدار شده است. جرقه حادثه اما با انتشار نامهای از سوی شش کمونیست سابق که بعضاً سوابق دیپلماتیک نیز داشتند زده شد. این افراد پیش از این نیز طی چهاردهمین کنگره حزب کمونیست از اعضای آن خواسته بودند نسبت به برکناری چائوشسکو اقدام کنند. هنگامی که نامه مذکور در نیویورکتایمز انتشار یافت، این درخواست به بیانیهای بینالمللی بدل شده بود.
400 کیلومتر دورتر از پایتخت، در یک شهر کوچک مرزی به نام تیمیشوآرا هنگامی که کشیشی به نام لاسلو توکس به سیاست ضددینی دولت چائوشسکو اعتراض کرد به روستایی دورافتاده تبعید شد. در نیمههای دسامبر 1989 مردم در همبستگی با کشیش به سوی کلیسا حرکت کردند و علیه دولت شعار دادند. از همینجا بود که تظاهراتها شکل تازه و تندتری به خود گرفتند. در واقع این کشیش وابسته به کلیسای مجارستان که از لحاظ مذهبی در زمره مصلحان دینی محسوب میشد، اعلام کرد ناچار است مهاجرت کند، پیامش را به نحوی در اعتراض به وضعیت سیاستی و اجتماعی اعلام کرد.
ظرف مدت کوتاهی به نظر میرسید مردمی که سالها از خفقان به تنگ آمده بودند، ماجرای کشیش را روزنهای برای رهایی میدیدند. شعارها دیگر از محوریت داستان شخصی کشیش به مطالبهای عمومی برای آزادی تبدیل شده بود. در این هنگام در شهر وضعیت فوقالعاده اعلام شد. این وضعیت و ادامه اعتراضات سبب شد تا نیروهای سازمان امنیت به سوی مردم تیراندازی کنند و در اولین روز، حدود 60 نفر را از پا دربیاورند. اعتراضات اما به همینجا ختم نشد. در ابتدا ناآرامیها به منشأ خارجی نسبت داده شد و گروهی از طرفداران حکومت چائوشسکو با قطار خود را به شهر کوچک تیمیشوآرا رساندند چراکه تصور میکردند به دلیل تبلیغات حکومت، شهر به دست مجارها افتاده است. اما این جمعیت در کمال تعجب با جمعیتی از تظاهراتکنندگان روبهرو شدند که مطالبات دیگری داشتند. این شاید اولین ضربه بر پیکره اعتماد اجتماعی در میان نیروهای طرفدار رئیسجمهور بود چراکه دریافته بودند تبلیغات حکومت آنها را فریب داده است.
واکنشها به اعتراضات
اما چائوشسکو در بحبوحه این اعتراضات از آنجا که به قدرت خود بیش از حد باور و اتکا داشت، اداره کشور را به همسرش واگذار کرد و برای یک دیدار دیپلماتیک راهی ایران شد. در واقع در روزی که این تظاهرات خونین رخ داد او در ایران به سر میبرد و هنگامی که بازگشته بود هنوز به درستی از ابعاد ماجرا اطلاع نداشت یا شاید هم پس از سالها تکیه زدن بر اریکه قدرت، برایش دشوار بود که تصور کند به زودی دورانش به سر خواهد رسید.
هنگامی که چائوشسکو تازه از تهران بازگشته بود و گمان نمی برد این آخرین سفر دیپلماتیکش بوده است، تصمیم گرفت در اجتماع بیش از صدهزارنفری معترضان در مرکز شهر بخارست صحبت کند. بخشی از این جمعیت به منظور نمایش قدرت با پلاکاردهای حمایت از چائوشسکو گرد آمده بودند. او در ابتدا با زبانی نرم سعی کرد از دستاوردهای شوروی و پیشرفتهای حکومت سوسیالیستیاش صحبت کند. سپس دشمنان را به تلاش برای خدشهدار کردن استقلال کشور متهم کرد. برخی در ابتدا شروع به تشویق کردند اما سپس بخش اعظم مردم که برای لحظاتی سکوت کرده بودند واکنش خاصی نشان ندادند. با ادامه پیدا کردن صحبتها و اطمینان مردم از عدم تغییر لحن چائوشسکو بهرغم همه اتفاقات یک هفته اخیر، مردم شروع به اعتراض و شعار دادن کردند. این لحظات به صورت زنده در حال پخش بود. چائوشسکو سعی داشت تظاهراتکنندگان را آرام کند. در همین حال پخش تلویزیونی متوقف شد. چائوشسکو اما با حالتی بهتزده وعده افزایش حقوق کارگران را داد. همسرش نیز در کنارش دیده میشد؛ او هم از وضعیت متعجب بود و نمیدانست چه باید بکند. این صحنهها همچنان از به یادماندنیترین لحظات حیات سیاسی چائوشسکو است و به عنوان آخرین سخنرانی او شناخته میشود.
در همین حال در گوشهای دیگر از کشور، تحولات دیگری نیز در جریان بود، یگانهای ارتشی که برای سرکوب مردم معترض به تیمیشوآرا فرستاده شده بودند از تیراندازی به سوی مردم خودداری کردند و در اقدامی خودمختارانه پادگانها را ترک کردند.
تقلا برای هیچ
تحولات دسامبر هنوز پایان نیافته بود. چائوشسکو دست از تلاش برنداشت و در جلسه کمیته مرکزی حزب اعلام کرد وزیر دفاع خودکشی کرده است. از آنجا که به نظر میرسید وزیر دفاع در مقابل سرکوب مردم مقاومت کرده است، اطرافیان چائوشسکو در این روایت تردید کردند. همچنین برداشت عمومی این بود که وزیر دفاع کشته شده است. در نتیجه این تحول، بخارست دوباره مملو از معترضان شد.
همزمان با تجمع مردم، تلویزیون اعلام کرد وضعیت فوقالعاده در کشور برقرار شده است. از سوی دیگر نیز جانشین وزیر دفاع به این وزارتخانه منصوب شد. وزیر دفاع جدید توانست با توجه به وخامت اوضاع چائوشسکو را متقاعد کند تا کاخ ریاستجمهوری را با هلیکوپتر ترک کند. او همچنین به نیروهای نظامی که پایگاهها را ترک کرده بودند دستور داد به پستهای خود بازگردند. خلبان هلیکوپتر حامل چائوشسکو و همسرش که حوالی ظهر سوار آن شده بودند، با متقاعد ساختن رئیسجمهور درباره خطر حمله پدافند هوایی، در گوشهای از شهر فرود آمد. این اقدام زمانی صورت گرفت که خلبان از اخبار انقلاب روی زمین آگاه شده بود. ابتدا محافظان برایشان اتومبیل گرفتند تا از صحنه دورشان کنند و راننده به آنها پیشنهاد داد آنها را به مکان امنی که مربوط به دفع آفات نباتی بود ببرد. اما این دو را نهایتاً به جایی برد و در را به رویشان قفل کرد و سپس به ارتش اطلاع داد؛ نیروهایی که طی تحولات دو روز اخیر حالا کموبیش سمت مردم ایستاده بودند.
سکانس پایانی
دو روز که گذشت سرانجام نیروهای موسوم به جبهه نجات تصمیم به محاکمه گرفتند. در نتیجه این امر دادگاه نظامی در روز بیست و پنج دسامبر در اتاقی کوچک تشکیل شد. او به دلیل سالها حکمرانی بد و غیرانسانی به اتهاماتی همچون تحصیل مال غیرقانونی و کشتار مردم متهم شد و در هفتاد و یکسالگی حکم اعدام برای او و همسرش صادر شد. همسرش در طول سالهای حکمرانی، نقشی کلیدی در کمک به اداره کشور داشت. حکم در بعد از ظهر همان روز که مصادف با کریسمس هم بود به اجرا درآمد. سپس فیلم از تلویزیون نیز پخش شد تا به مردم اطمینان داده شود که این حکم اجرا شده است. البته به نظر میرسید این فرآیند آنقدر سریع صورت گرفته بود که تصویربردار موفق نشده بود تصویر لحظه اعدام را بهطور کامل بگیرد و تنها از بدنهای بیجان فیلمبرداری کرده بود.
جالب اینجاست که اندکی بعد در اوایل ژانویه سال بعد میلادی، یعنی به فاصله تقریباً دو هفته قانون اعدام در رومانی لغو شد و این محاکمه رسمی منتج به اعدام را میتوان یکی از آخرین اعدامها در تاریخ آن کشور دانست.
اما چرا چنین شد؟
دوران حکومت چائوشسکو در رومانی با سرکوب آمیخته شده بود و برخی گمانهزنیها حاکی از آناند که در آن هنگام سرسختترین حکومت در بلوک شرق از آن رومانی بود. دامنه این سرکوبها با آمیخته شدن با سیاستهای خودپرستانه، ملیگرایانه و دشمنی با کشورهای دیگر بود که نهتنها قدرتهای غربی بلکه از زمانی به بعد، اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی را نیز دربر میگرفت.
البته او در دهه 1970 میلادی سعی کرد با فاصله گرفتن از اتحاد شوروی، صنعتی کردن کشور و برقراری رابطه دیپلماتیک با کشورهای غیرکمونیستی، حسن شهرتی برای خودش بخرد. اما درنهایت سفرش به ایران در سال 1989 آخرین دیدار دیپلماتیکش بود. در همان سالهای ابتدایی دهه 1970 با بازدید از کره شمالی، مغولستان و ویتنام سعی کرد رفتهرفته پرسونای شخصیت حاکم در آن دو کشور را در رومانی به اجرا بگذارد. نقل قول معروفی منتسب به او وجود دارد که شاید به خوبی بیانگر خطمشی رهبری او باشد؛ «هیچکس نمیتواند ادعا کند آگاهی از راه درست نیل به سعادت اجتماعی صرفاً در انحصار اوست». چائوشسکو در راستای پیادهسازی همان تصویر شخصیتی، خود را «رهبر بزرگ» و همسرش را «مادر ملت» خواند و با اتکا به سازمان اطلاعات کشور مردم را تا حدی به اجبار به ستایش کارهای نیک و خردمندانهاش واداشت.
او همچنین در راستای افزایش جمعیت، هرگونه اقدام پیشگیرانه در زمینه جلوگیری از بارداری را ممنوع و نسبت به آن جرمانگاری کرد. در عین حال بسیاری از روستاها را ویران ساخت تا سودای صنعتی شدن و ساخت کارخانههای صنعتی را در آنها عملیاتی کند. در همین حین، به اتکای سازمان اطلاعاتی خود، دولت را محق میدانست تا در تمامی مسائل حریم خصوصی شهروندان دخالت کند. کار به جایی رسید که دولت حتی برای تعیین میزان دمای خانهها در فصل زمستان نیز تصمیمگیری میکرد. این مثال علاوه بر اقتدارگرایانه بودن، نشانگر مشی افراطی سوسیالیستی او از تصدیگری در اقتصاد نیز هست.
همانطور که اشاره شد عقاید رادیکال او تا آنجا پیش رفت که حتی روابطش با اتحاد جماهیر شوروی نیز به تیرگی گرایید. بهطور مشخص، هنگامی که میخائیل گورباچف در شوروی قدرت را به دست گرفت، سعی کرد اصلاحاتی را در کشور انجام دهد و تا حدی نیز در این امر موفق بود. در عین حال، به نظر میرسید سایر اعضای بلوک شرق نیز مثل همیشه چشم به شوروی دارند اما رومانی در این میان ساز خود را میزد و چائوشسکو تلاش میکرد از انجام چنین اصلاحاتی در کشورش جلوگیری به عمل آورد. همین امر طی سالهای پایانی دهه 1980 میلادی، کمکم زمینه را برای اعتراضات مدنی فراهم آورد. برای مثال در اولین گام برخی از اعضای میانهرو حزب کمونیست به او و سیاستهایش اعتراض کردند. بهطور موازی، برخی روشنفکران و ادیبان رومانیایی نیز به اعتراضهای جداگانهای روی آوردند. بقیه ماجرا هم که در دسامبر 1989 به تفصیل گفته شده است.
رابطه ایران و چائوشسکو
نکته قابل تامل درباره نوع تعاملات دیپلماتیک چائوشسکو انتخاب کشورها در گسترهای وسیعتر از تقسیمبندیهای مرسوم آن زمان بود. در مورد ایران برای مثال که از قضا چائوشسکو در هنگام وقوع هسته مرکزی این اتفاقات در آن به سر میبرده، باید گفت که رابطهاش با رومانی به سالهای پیش از انقلاب و هنگامی که چائوشسکو جزو مقامهای بلندپایه حزب بود، بازمیگردد. او یکی از مهمانهای جشنهای 2500ساله و علاقهمند به همکاریهای صنعتی در حوزه انرژی و صنایع سنگین بود. شاه پیشین ایران نیز دو بار به این کشور سفر کرده بود. پیش از دعوت برای جشنهای شاهنشاهی نیز، چائوشسکو در سال 1348 دیداری از ایران داشت.
چائوشسکو حتی با وقوع انقلاب و دگرگون شدن نظام سیاسی نیز، همچنان به ایران به چشم یک عنصر جدی مینگریست و تلاش میکرد روابط صمیمانهای را هم در دوران پس از انقلاب با دولتمردان برقرار کند. چه در دیدارهای دیپلماتیک دولتمردان وقت از اروپای شرقی و چه در دیداری که آخرین سفر رسمی چائوشسکو لقب گرفت، به نظر میرسید از منظر دیپلماتیک و در فضای دوقطبی آن روزگار، این دیدارها حائز اهمیت هستند. حتی گفته میشود توصیههایی به او شده بود تا از ایران به رومانی بازنگردد اما او در پایان سفر کوتاهش، به سرعت به کشورش بازگشت تا سخنرانی معروفش را ترتیب دهد. با این حال همانطور که اشاره شد، اوضاع آنطور که انتظار داشت پیش نرفت.
درس عبرتهایی از رومانی
از نظر محاکمه زودرس و پیشرفت برقآسای تحولات ظرف دو هفته در رومانی، اندکی سادهانگارانه است که این دگرگونی نظام سیاسی را امری ناگهانی بدانیم بلکه باید چهار دهه حیات سیاسی چائوشسکو و مهمتر از همه مشی شخصیتی و حکمرانیاش را نیز برای تحلیل در نظر بگیریم. او که از آغاز جوانی و همزمان با پایان جنگ جهانی دوم، تحت تاثیر موج سوسیالیستی متاثر از اتحاد جماهیر شوروی به حزب مرکزی رومانی راه یافته بود، پلههای ترقی را یکی پس از دیگری طی کرد. نقطه اوج کار او زمانی بود که در سال 1965 دبیرکلی حزب را بر عهده گرفت و پس از آن طی روندی تقریباً 10ساله به شخص اول مملکت و حاکم بلامنازع رومانی بدل شد. در عین حال با بستهتر شدن فضای اجتماعی و فرهنگی در دهههای 1970 و 1980 که نتیجه مستقیم سیاستهای چائوشسکو بود، تاثیرات فرهنگی تقابل با غرب نیز کمکم بر اذهان مردم تاثیر گذاشت. به عبارت بهتر، مطالبه آزادی و عدالت اجتماعی و حداقلهایی از رفاه، چیزهایی نیستند که حتی در سرکوبگرایانهترین دیکتاتوریها هم در هالهای از ابهام باقی بمانند. این نیروی بالقوه برای تغییر همان چیزی بود که به یک جرقه نیاز داشت و چنان که با جزئیات به آن اشاره شد، حوادث دسامبر 1989 این انبار فروخفته خشم رومانیاییها را به آتش کشید. آتشی که البته دامان چائوشسکو را بسیار سریع گرفت و او را به نمونهای کمنظیر در میان انقلابهای مرسوم و تاریخی اروپای شرقی در دهههای 1980 و 1990 تبدیل کرد. نمونهای که با خشونت تمامعیار نیروهای نظامی و البته کنشگری و اعتراض مردم همراه بود تا چهار دهه حکمرانی سوسیالیستی بالاخره در رومانی پایان پذیرد. بدون شک، آنچه رومانی به عنوان یک نمونه تاریخی به ما میآموزد چیزی بیش از صرفاً سرنوشت دولتهای کمونیستی و سوسیالیستی بلوک شرق در سالهای پایانی قرن بیستم است. در واقع چائوشسکو نمونهای کمنظیر از تقلا برای رسیدن به قدرت و اعمال سلیقه خود به عنوان حکمران در تمامی شئونات زندگی شهروندان کشورش است. اتکای او در این راه به دستگاه امنیتی و اطاعت بیچون و چرای نظامیان از وی بود. اما دقیقاً در جایی که ارتش در سمت مردم قرار گرفت، ورق برگشت و پایان داستان برای چائوشسکو که در سفری دیپلماتیک به سر میبرد و با دستکم گرفتن ماجرا به کشور بازگشته بود، به گونهای دیگر رقم خورد.