به وقت پراگ
چک چگونه از کمونیسم نجات یافت؟
روزهای ملی همانطور که از نامشان برمیآید، گرامیدارنده نقطه عطفی در تاریخ یک کشور هستند؛ خواه استقلال باشد، خواه استقرار نظامی جدید، خواه پیدایش یک سرزمین تازه و اعلام موجودیت آن. این نوشتار برای روایت یک داستان باید به ۱۰۲ سال پیش بازگردد یعنی ۲۸ اکتبر ۱۹۱۸ که تکهای از امپراتوری اتریش-مجارستان اعلام استقلال کرد و از آن تاریخ به بعد به نام چکسلواکی خوانده شد. این روز در این سرزمین که در حال حاضر خود به دو کشور مستقل چک و اسلواکی تبدیل شده است، به عنوان روز ملی استقلال شناخته میشود. اما تاریخ معاصر چکسلواکی به ویژه در نیمقرن گذشته، احتمالاً روزهای مهمتری از روز استقلالش را هم به خود دیده است. با نگاهی کلی میتوان دریافت که تاریخ سیاسی این کشور به نوعی با دو جنگ جهانی در قرن بیستم گره خورده است. در واقع موجودیت مستقل این کشور با سال پایانی جنگ جهانی اول پیوند خورده است. آنچنان که در ادامه خواهیم دید تسلط کمونیسم بر چکسلواکی نیز رخدادی است که به دنبال جنگ جهانی دوم به وقوع میپیوندد.
چکسلواکی با این مشخصات که در دهه دوم قرن بیستم تشکیل شده بود تا دو دهه بعد یعنی زمانی که هیتلر با ادعای تصرف بخش آلمانیزبان این کشور به آن حمله کرد، دوام آورد. پس از آن تا پایان جنگ جهانی دوم عملاً حیات سیاسی این کشور در اغما به سر میبرد. چکسلواکی در فضای پس از جنگ جهانی دوم دوباره ساختار سیاسیاش را بازیافت اما این بار در پی پیروزی حزب کمونیست در انتخابات سال ۱۹۴۶، کشور بر وفق مراد طرفداران این حزب سیاسی گشت تا اینکه دو سال بعد یعنی در ۱۹۴۸ عملاً یکهتاز عرصه سیاست در این کشور شد. در این سال، حزب یادشده با یک کودتا، نظامی تکحزبی را در این کشور ایجاد کرد و به لحاظ سیاسی متحد اتحاد جماهیر شوروی شد. در چنین شرایطی بود که کمونیسم نهفقط در عرصه سیاست بلکه در حوزه اقتصاد نیز بر این کشور استیلا یافت. یکی از اولین اقدامات نظام سیاسی تازه مستقرشده در آن زمان، ملیسازی صنایع یکی پس از دیگری بود.
از آن تاریخ به بعد، کمونیسم برای دو دهه در چکسلواکی بیرقیب ماند. این زمان البته مصادف بود اوج تفوق و برتری سیاستهای کمونیسم در اتحاد جماهیر شوروی یعنی جایی که عملاً رقابت اصلی میان دو الگوی نظام حکمرانی بود؛ شوروی و آمریکا. دولت کمونیست چکسلواکی نیز به عنوان متحد شوروی توانست از آوازه کمونیسم در دنیای شرق بهره ببرد و به حکمرانیاش در آن سرزمین ادامه دهد.
بهار پراگ
از لحاظ تاریخی اما، در اواخر دهه ۱۹۶۰ میلادی اوضاع کمی متفاوت به نظر میرسید. در واقع چکسلواکی یک بار در ۱۹۶۸ برای تغییرات سیاسی به پا خاست اما تلاش مردم تحت جو سیاسی و بهخصوص سلطه بینالمللی آن روزها از سوی اتحاد جماهیر شوروی موفقیتآمیز نبود. رهبر وقت چکسلواکی اصلاحاتی را در فرآیندهای سیاسی این کشور پیشنهاد کرده بود که با مخالف سرسختانه شوروی مواجه شد تا جایی که الکساندر دوبچک از سمت خود کنار گذاشته شد و رهبری حزب کمونیست چکسلواکی به دست افراد افراطیتر و اقتدارگرای آن افتاد.
دوراقع دوبچک رهبر وقت حزب، قصد داشت اصلاحات خود را با عنوان سیمای انسانی سوسیالیسم به پیش ببرد و حتی حمایت بخشی از طبقه کارگر در این کشور را نیز به دست آورد اما همانگونه که گفته شد این مقطع که از پنجم ژانویه ۱۹۶۸ شروع شده بود در بیستم آگوست همان سال با حمله شوروی و متحدانش به چکسلواکی پایان یافت. در این دوره که از نظر تاریخی با عنوان «بهار شکستخورده ۱۹۶۸» به یاد آورده میشود، عملاً کمونیسم خشنترین چهره خود را به مردم چکسلواکی نشان داد. خشم اصلی رهبران شوروی از عنوان انتخابی دوبچک شاید بیشتر از محتوای آن اصلاحات بود چراکه به طور ضمنی بیانگر این مساله بود که سوسیالیسم که تا آن زمان نیمقرن از عمر سیاسیاش میگذشت، عاری از چهرهای انسانی بود. واضح بود که شوروی به عنوان سردمدار سوسیالیسم چنین چیزی را برنمیتابید.
این برخورد زمانی بیشتر معنی پیدا میکند که بدانیم نشاتگرفته از سیاستی بزرگتر بود که از سوی اتحاد جماهیر شوروی دنبال میشد. این سیاست آشکارا بیان میکرد هرزمانی که سوسیالیسم در کشوری سوسیالیستی در معرض تهدید و خطر باشد، دفاع از ارزشهای سوسیالیسم بر عهده سایر کشورهای سوسیالیست است. این ایده به طور مشخص به لئونید برژنف نسبت داده میشود که از میانههای دهه ۱۹۶۰ به عنوان یک دکترین سیاسی در بلوک شرق مطرح شد. البته ناگفته نماند که عملاً از زمان استالین کموبیش چنین فضایی به صورت نانوشته وجود داشت که شوروی مدافع تمامعیار سوسیالیسم باشد، اما ایده مدون آن به دوران برژنف بازمیگردد. این سیاست بعدها در دهه ۱۹۸۰ میلادی و روی کار آمدن گورباچف نیز تغییر کرد. درواقع شاید به همین دلیل است که میتوان گفت به گواهی تاریخ اقتدارگرایی نمیتواند همواره پابرجا باشد. چکسلواکیها برای تجربه این سنت تاریخی باید دو دهه دیگر منتظر میماندند.
الگوی تاریخی گذار
سالهای پایانی دهه ۱۹۸۰ میلادی را بیش از هر چیز احتمالاً باید با تزلزل پایههای کمونیسم در اروپای شرقی به یاد بیاوریم. چکسلواکی -کشور قصه ما- نیز از این قاعده مستثنی نیست. تصور کنید چند روز از فروپاشی دیوار برلین در نوامبر ۱۹۸۹ گذشته است که اعتراضات در پراگ پایتخت چکسلواکی -چک امروزی- بالا میگیرد. دانشجویان و دانشگاهیان در این اعتراضات نقشی پررنگ ایفا میکردند و یک مناسبت هم ورای اوضاع اجتماعی آن روزگار داشتند: نیمقرن پیش از آن یعنی در ۱۹۳۹ نازیها بسیاری از جنبشهای دانشجویی را سرکوب کرده بودند و این مساله این بار جدیتر از همیشه به یادبودی برای رساندن صدای اعتراض به وضعیت حکمرانی تبدیل شده بود. مطابق انتظار، پلیس وقت چکسلواکی به سرکوب تظاهراتکنندگان پرداخت اما با وجود این، این اعتراضها برای چند هفته پیاپی دوام آورد، تا به جنبشی فراصنفی تبدیل شد. خواسته اصلی معترضان در این زمان پایان دادن به خشونت و ایجاد بستری برای گفتوگو بود. اما با شنیده نشدن خواستههایشان، رنگوبوی خشونت پررنگتر از قبل شد و معترضان به مذاکره را به منزله پایان حکومت تلقی میکردند. در همین حال برای آرام ساختن اوضاع به نظر میآمد دولت وقت به برخی خواستهها گوش فراداده است و با پایان دولت تکحزبی به نوعی موافقت کرده است. تا آغازین روزهای ماه دسامبر ۱۹۸۹ یعنی جایی که دولت و مخالفان به توافقی اولیه میرسند، به نظر میرسد که دیگر این یک بزنگاه تاریخی بیبازگشت است. درواقع این تاریخ را میتوان پایانی بر دنبالهروی رهبران چکسلواکی از سیاستهای شوروی دانست. در این زمان اولین انتخابات این کشور به صورت چندصدایی و متکثر از سال ۱۹۴۶ برگزار شد. بدینترتیب با یک انقلاب اصطلاحاً مخملی، کمونیسم -حداقل در شکل ظاهری حکومت- برای همیشه از این کشور رخت بربست.
حال برای درک بهتر روزهای ملتهب اما تاریخی در ادامه به روزشمار مهمترین روزهای تظاهرات در نوامبر ۱۹۸۹ میپردازیم:
شانزدهم نوامبر: ابتدا دانشآموزان دبیرستانی و دانشجویان به خیابان میآیند تا تظاهراتی صلحآمیز را در خیابان ترتیب دهند. این رویداد در براتیسلاوا پررنگتر از نقاط دیگر بود. پلیس نیز در حالت آمادهباش قرار داشت و همین امر سبب شد تظاهرات با آرامش نسبی به پایان برسد و معترضان در مقابل، نماینده خود را به وزارت آموزش فرستادند تا خواستههایشان را بازگو کند.
هفدهم نوامبر: همان روز معروفی است که جوانان و دانشجویان به مناسبت گرامیداشت پنجاهمین سالروز قتلعام دانشجویان به دست نازیها به خیابان میآیند. برخلاف روز قبل، این تظاهرات با دخالت پلیس به خشونت کشیده شد. و در همین حال کشته و زخمی شدن برخی از دانشجویان به التهابها دامن زد. این امر زمینهساز تظاهراتهای روزهای بعد شد.
هجدهم نوامبر: دانشجویان همچنان سعی داشتند مشی صلحآمیز را حفظ کنند بنابراین دو تن از آنان به نمایندگی از سایرین با حضور در خانه نخستوزیر شرح ماوقع دادند. این بار نوبت دانشجویان هنر بود که به اعتصابها بپیوندند. بنابراین تئاترهای پراگ به حالت تعطیلی درآمد و سالنها عملاً به محفلی برای گفتوگوهای عمومی درباره وضع موجود تبدیل شد. طولی نکشید که دانشجویان در پراگ هم به خیابانها آمدند.
نوزدهم نوامبر: اعتراضات شکل سازمانیافتهتری به خود گرفت و در مقابل دولت از طریق تلویزیون مردم را به آرامش دعوت کرد اما اصلیترین خواسته دانشجویان در این زمان آزادی زندانیان سیاسی بود.
بیستم نوامبر: تظاهرات تا جلوی کاخ پراگ ادامه یافت اما همچنان خشونتها بالا گرفته بود. دولت در جلسه کابینه به نتیجهای نرسید و همین امر باعث شد دانشجویان در ابراز خواستههای خود بیش از پیش اصرار ورزند. در این روز به طور جدی مطالبه لغو جایگاه حاکمیتی حزب کمونیست چکسلواکی از قانون اساسی مطرح شد. همچنین دامنه اعتراضات و درگیریها از پراگ فراتر رفت و به براتیسلاوا کشیده شد.
بیستویکم نوامبر: نخستوزیر با اعضای انجمن عمومی که متشکل از طیفهای مختلف دانشجویان بود دیدار کرد و اطمینان داد از خشونت در برابر مردم پرهیز شود. اما دانشجویان تا تحقق کامل خواستههای خود از تظاهرات دست نمیکشیدند. در مقابل مقامات حزب کمونیست همچنان بر مواضع خود پافشاری میکردند و شبهنظامیان خلق را برای سرکوب به حالت آمادهباش درآوردند. آنان همچنان معتقد بودند سوسیالیسم تنها راه جایگزین برای چکسلواکی است.
بیستودوم نوامبر: انجمن عمومی که حالا اقشار مختلف هم کموبیش به آن پیوسته بودند، فراخوان تظاهراتی سراسری را برای روز ۲۷ نوامبر صادر کردند. دانشجویان، دولت بخش اسلواک را وادار کردند تا با حزب کمونیست وارد گفتوگو شود و در مقابل کارکنان تلویزیون هم اعلام کردند تنها حاضرند حقایق درست را از تلویزیون پخش کنند در غیر این صورت دست به اعتصاب خواهند زد. در همین حال پخش گزارشهای زنده از تظاهراتها آغاز شد.
بیستوسوم نوامبر: ارتش ابتدا به حزب اعلام کرد که آمادگی سرکوب مخالفان را دارد. درحالی که ارتش و وزارت دفاع برای عملیات مقابله آماده میشدند وزیر دفاع در یک سخنرانی که از تلویزیون پخش شد اعلام کرد که ارتش بههیچوجه قصد ندارد در مقابل مردم بایستد.
بیستوچهارم نوامبر: استعفای مقامات دولتی یکی پس از دیگری شروع شد. در همین زمان تلویزیون برای نخستینبار گزارشهایی از اولین روزهای اعتراضات پخش کرد. رادیو و تلویزیون اسلواکی نیز به اعتصابات سراسری پیوستند. قدم بعدی پیوستن اهالی مطبوعات در اسلواکی به اعتراضات بود.
بیستوپنجم نوامبر: شمار تظاهراتکنندگان در پراگ به 800 هزار تن رسیده است. اما آنچه بیش از همه جلب توجه میکند سکوت دولتیهاست. در براتیسلاوا نیز حدود ۱۰۰ هزار نفر به اعتراضات پیوستهاند.
بیستوششم نوامبر: همچنان تظاهراتها با تکرار خواستههای معترضان ادامه داشت. در قدم بعدی، کارکنان مطبوعات در بخش اسلواکی هم به خیل معترضان پیوستند.
بیستوهفتم نوامبر: اعتصاب سراسری که از چندروز پیش هماهنگیهای آن انجام شده بود، با موفقیت در بعد از ظهر این روز به انجام رسید و این بار صحنههایی تاریخی از راهپیمایی خیابانی را رقم زد. انجمن عمومی حالا به عنوان مذاکرهکننده مقبول و مشروع با دولت مرکزی طرف
شده بود.
بیستوهشتم نوامبر: وزارت فرهنگ اعلام کرد دههها سانسور را پایان داده است و انتشار کتابهای دگراندیشانه در کتابخانهها از این پس آزاد هستند.
بیستونهم نوامبر: در نهایت در این روز پارلمان در یک تصمیم تاریخی، ماده قانون اساسی را که به رهبری حزب کمونیست مربوط میشد مغلی کرد تا بدینترتیب بر پنج دهه حکمرانی کمونیسم در چکسلواکی خاتمه دهد.
جمهوری چک امروزی
رهایی جمهوری چک از کمونیسم را میتوان یکی از نمونههای گذار نسبتاً صلحآمیز قدرت در تاریخ معاصر و از مواردی دانست که خواستههای اکثریت شنیده شد و به ثمر نشست. دلیل آنکه این گذار از کمونیسم فقط به لحاظ نوع نظام سیاسی عنوان شد، مواجهه با این واقعیت است که همچنان بسیاری از سیاستمداران این کشور از کمونیستهای سابق هستند که به لحاظ واقعیت تاریخی چندان دور از انتظار نیست. اما آنچه در عمل امیدوارکننده است این است که ساختار سیاسی فعلی تا حد زیادی امکان تکثرگرایی حزبی را فراهم آورده است تا گستره متنوعی از جهتگیریهای سیاسی بتوانند امکان حیات سیاسی را به خود ببینند. هرچند حزب موسوم به چپگرایان و در کنار آنها سوسیالدموکراتها از نفوذ بیشتری در عرصه سیاسی این کشور برخوردارند اما به واسطه تغییر نظام سیاسی، صداهای بسیاری در جامعه مدنی، رسانهها و اقلیتها امکان ظهور و بروز دارند.
این تغییر رویه حکمرانی و گذار نظام سیاسی، پیامدهای سیاستی نیز به لحاظ اجتماعی و اقتصادی دربر داشت. اکنون که بیش از سه دهه از این تاریخ میگذرد، میتوان بهتر به دستاوردهای این رویداد مهم پرداخت. اکنون جمهوری چک که به طور رسمی پس از جدایی از اسلواکی در سال ۱۹۹۳ به این نام خوانده میشود، کشوری است حدوداً یازدهمیلیونی در اروپای مرکزی که با آلمان، لهستان، اسلواکی و اتریش همسایه است. این کشور از لحاظ نظام سیاسی از مدل دموکراسی پارلمانی بهره میبرد که در آن نخستوزیر عملاً اداره کشور را در دست دارد. پارلمان هم مانند بسیاری از نمونههای اینچنینی دومجلسی است که اعم از مجلس نمایندگان و مجلس سناست.
گذار نظام اقتصادی چک از کمونیسم به بازار آزاد همچنان فرآیندی در حال تکمیل شدن است. گردشگری یکی از اصلیترین منابع درآمدی این کشور محسوب میشود. حتی میتوان گفت بناها و فضاهای بازمانده از کمونیسم در جمهوری چک به ویژه در پراگ به یکی از اصلیترین جاذبههای این شهر تبدیل شدهاند که روایتگر تاریخ معاصر این کشور نیز هستند.
از نظر صادرات، محصولات کشاورزی که جو و چغندر قند از عمدهترین آنها هستند، نقش مهمی در درآمدهای این کشور دارند. زمستانهای پرباران و اقلیم مناسب برای کشاورزی و دامپروری، از جمله مزیتهای طبیعی جمهوری چک در اروپای مرکزی است.
جمهوری چک با پیوستن به اتحادیه اروپا در سال ۲۰۰۴ گام بزرگی برای بهبود وضعیت حکمرانی در کشور برداشت و اکنون از نظر طبقهبندی کشورها در سازمان ملل متحد جزو کشورهای توسعهیافته محسوب میشود و جایگاه نسبتاً قابل قبولی از نظر شاخص توسعه انسانی نیز دارد. هرچند کشمکشهای سیاسی و حزبی در این کشور همچنان مانند دو دهه گذشته داغ هستند اما آنچه اهمیت دارد این است که این کشور از نظر نظام سیاسی و عرفهای قانونگذاری، یک بار برای همیشه، از تله کمونیسم نجات یافته است.
مردم جمهوری چک که پس از دههها تلاش به این مهم دست یافتهاند، امروز بیش از هرزمان دیگری از ارزش این دستاورد آگاهاند. از همین روست که احتمالاً در کنار روز ملی این کشور که یادآور استقلال آنهاست، حوادث دو ماه پایانی سال میلادی را نیز هیچگاه از یاد نخواهند برد.