از رودزیا تا فدرالرزرو
روایت نزدیک به هشت دهه زندگی پرماجرای استنلی فیشر
اقتصاد معاصر ما در حوزه دانشگاهی غولهای بیشماری را به خود دیده است، اما معدودند کسانی که هم در حوزه آکادمیک و هم در حوزه سیاستگذاری از اثرگذارترینها بودهاند. در سال ۱۹۴۳ میلادی و در بحبوحه جنگ جهانی دوم، جایی به دور از هیاهوی میدانی جنگ اما درگیر با منازعات داخلی، نوزادی در رودزیای شمالی یعنی زامبیای امروزی به دنیا آمد تا نیمقرن بعد به یکی از اثرگذارترین اقتصاددانهای عصر خود بدل شود. سالهای کودکی این نوزاد چندان هم بیالتهاب نبود چراکه رودزیای شمالی در جنگ جهانی دوم عملاً سمت بریتانیا ایستاده بود و این امر سبب شد تا ارتش این کشور در کارزارهای مختلفی در همان شرق آفریقا حاضر باشد. صحبت از استنلی فیشر نایب رئیس سابق فدرالرزرو است که نیمه اکتبر امسال قدم در هفتادوهفتسالگی گذاشت. زندگی فیشر پر از ماجراجوییهایی است که از یک شخص صرفاً آکادمیک کمتر انتظار میرود. اما این اقتصاددان کارکشته علاوه بر جایگاه علمی قابل توجه، در عرصه سیاستگذاری نیز دستاوردهای ارزشمندی را به خود دیده است. در این نوشتار به بهانه زادروز فیشر نگاهی میاندازیم به فصلهای مختلف کتاب زندگیاش.
سالهای جوانی
استنلی فیشر در خانوادهای یهودی رشد یافت و در 13سالگی به همراه خانوادهاش به رودزیای جنوبی که امروزه زیمبابوه نامیده میشود نقل مکان کرد. در ۱۷سالگی برای اولینبار برای یک برنامه آموزشی و همچنین فراگیری بیشتر زبان عبری از اسرائیل بازدید کرد. در ابتدا قصد داشت در دانشگاه عبری اورشلیم تحصیلاتش را آغاز کند که با دریافت بورسیه تحصیلی مدرسه اقتصادی لندن رهسپار بریتانیا شد. بدینترتیب تا سال ۱۹۶۶ موفق شد کارشناسی و کارشناسی ارشد خود را در اقتصاد از این دانشگاه دریافت کند. مقصد بعدی فیشر جوان دانشگاه امآیتی بود جایی که تا پایان دهه ۱۹۶۰ خود را در قامت یک دکترای اقتصاد میدید. در همینجا بود که با پل ساموئلسون دیدار کرد و به تشویق او اقتصاددان شدن را جدیتر از قبل گرفت. رساله دکترایش با عنوان مقالاتی درباره داراییها و کالاهای بادوام تحت راهنمایی استادراهنمایش فرانکلین فیشر که از قضا همنامش هم بود، از بدیعترین روشهای موجود تا آن زمان در مبحث داراییها بهره میگرفت. گام بعدی در زندگی شغلی فیشر تدریس در دانشگاه شیکاگو بود که همزمان در سال ۱۹۷۶ نیز شهروندی آمریکا را برایش به همراه داشت. سپس از سال ۱۹۷۷ تا ۱۹۸۸ به دانشگاه دوره دکترایش بازگشت و به عنوان استادتمام در امآیتی مشغول به تدریس شد. او بیش از دو دهه بعد، مدت کوتاهی نیز در سال ۲۰۱۲ به عنوان استاد مدعو در دانشگاه آکسفورد به تدریس تاریخ عقاید اقتصادی پرداخت. در همین سالها با رودا فیشر که از زمان نوجوانی یکدیگر را میشناختند ازدواج کرد. ثمره این ازدواج سه فرزند است.
شهرت آکادمیک
فیشر از همان دوره دکترا روی مباحث مهمی کار کرده بود که در نهایت در سال ۱۹۷۷ با انتشار مقالهای خود را در صف مهمترین اقتصاددانان کینزی جدید جای داد. مقاله او که قراردادهای بلندمدت، انتظارات عقلانی و قاعده بهینه عرضه پول نام داشت، ایده انتظارات عقلانی کلاسیکهای جدید همچون رابرت لوکاس را با مساله چسبندگی قیمت در هم میآمیخت و ادعا میکرد که همچنان ناکاملیهایی در بازار وجود دارد که نیازمند سیاست پولی فعال به ویژه در زمان افول اقتصادهاست. درواقع فیشر با نقدی که به اقتصاد کلاسیک جدید وارد کرده بود، محدودیتهای نظریهای را که دو سال قبل توماس سارجنت و نیل والاس مطرح کرده بودند، آشکار ساخت. این نظریه ادعا میکرد که اساساً سیاست پولی نمیتواند برای مدیریت سطح تولید و اشتغال در اقتصاد به کار گرفته شود و از همینرو مفهومی با عنوان سیاست-اثربخشی را مطرح میساخت. فیشر به این فرض انتقاداتی وارد کرد.
اگر میخواهید جایگاه علمی فیشر در علم اقتصاد معاصر به ویژه در حوزه سیاست پولی و بانکداری بانکهای مرکزی را بهتر درک کنید کافی است بدانید که او استادراهنمای مقطع دکترای سه تن از معروفترین اقتصاددانان و سیاستگذاران عصر ماست؛ بن برنانکی رئیس پیشین بانک مرکزی آمریکا و نیز ماریو دراگی اقتصاددان ایتالیایی و رئیس پیشین بانک مرکزی اروپا و همچنین گرگوری منکیو مشاور رئیسجمهوری آمریکا در دوره بوش پسر و رئیس دانشکده اقتصاد هاروارد. والاستریت ژورنال در یادداشت معروفی که به تمجید از دستاوردهای علمی استنلی فیشر میپردازد از او چنین یاد میکند: کسی که زمانی به برنانکی و دراگی درس میداد خود یکی از غولهای حوزه بانکداری در حوزه سیاستهای بانک مرکزی است.
تالیفات علمی
شهرت فیشر اما به همینجا ختم نمیشود. او بیشک یکی از زبردستترین نویسندگان کتب دانشگاهی در حوزه اقتصاد و به ویژه اقتصاد کلان است. کتاب اقتصاد کلان او که با همکاری رودی دورنبوش و ریچارد استارتز نوشته شده، یکی از معروفترین کتب دانشگاهی در سطح دانشگاهی اقتصاد است. همچنین درسگفتارهایی درباره اقتصادکلان نام کتاب دیگر اوست که با همکاری اولیور بلانچارد به تالیف درآمده است که این هم یکی از کتابهای پرارجاع در فضای دانشگاهی است. کتاب دیگر فیشر اقتصاد مقدماتی است که بازهم با همکاری دورنبوش به چاپ رسیده است.
از ابتدای دهه ۱۹۸۰ میتوان رد پای تالیفهای مختلف فیشر را دنبال کرد. بخش اول تالیفات او همان کتب معروفی است که به آنها اشاره شد. اما علاوه بر این از زمانی که فیشر پا به عرصه سیاستگذاری نهاد مقالات و کتب ارزشمندی در این حوزه نیز از وی به چشم میخورد. برای مثال در سال ۱۹۸۶ او کتاب شاخصسازی، تورم و سیاست اقتصادی (Indexing, inflation, and economic policy) را نوشت که بخش مهمی از ایدههای علمیاش تا آن زمان را در آن آورده بود. کتاب بعدی مهم او در دورهای از زندگی شغلیاش، آینده بانکداری (The Future of Central Banking) با تمرکز بر بانک مرکزی انگلستان بود که در سال ۱۹۹۴ به چاپ رسید. 10 سال بعد یعنی در سال ۲۰۰۴ او کتاب قابل توجه دیگری نوشت که خلاصهای از یادداشتهای سیاستی صندوق بینالمللی پول در طی دوران بحران دهه ۱۹۹۰ میلادی (IMF Essays from a Time of Crisis) بود. همچنین به تناسب نوع کاری که در بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول و بعدتر بانکهای مرکزی در آن اشتغال داشت، مقالات سیاستی و یادداشتهای مرتبط با حوزه سیاست پولی بسیاری از او به چاپ رسیده است که اکثراً به صورت مطالعات موردی یا شاهدمحور هستند. در نهایت کتاب رکود بزرگ: درسهایی برای روسای بانکهای مرکزی (The Great Recession Lessons for Central Bankers) در سال ۲۰۱۲ کتاب مهم دیگری است که حاصل سه دهه تجربیات فیشر و دیگر همکارانش در این حوزه است. البته این کتاب پیش از تصدی فیشر به نایبرئیسی فدرالرزرو نوشته شده است اما با این حال کارنامه شغلی او تا همان زمان هم آنقدر قابل توجه بوده که این کتاب را خواندنی کند.
تجربه سیاستگذاری
فیشر علاوه بر فضای دانشگاهی، کارنامه قابل توجهی نیز در موسسات بینالمللی و بانکهای مرکزی دارد. پس از آنکه تا سالهای پایانی دهه ۱۹۸۰ به تدریس در امآیتی مشغول بود، دو سال نیز تا سال ۱۹۹۰ به عنوان اقتصاددان ارشد بانک جهانی مشغول به کار شد که این امر آغازی بود برای مرحلهای جدید در زندگی شغلی فیشر. او به شغل خود ادامه داد تا اینکه در سال ۱۹۹۴ به سمت معاونت صندوق بینالمللی پول انتخاب شد. او تا پایان سال ۲۰۰۱ در این سمت باقی ماند. دهه ۱۹۹۰ میلادی برای کشورهای شرق آسیا و همچنین آمریکای لاتین دههای پرفرازونشیب بود، از همینرو فیشر طی این سالها بحرانها و حوادث متعددی را تجربه کرد که هریک درسهای سیاستی فراوانی به دنبال داشت. در اوایل قرن بیستویکم فیشر تصمیم گرفت به نهاد مالی عظیم سیتیگروپ نقل مکان کند و نایبرئیسی این نهاد را بر عهده گرفت. این برگ از زندگی شغلی فیشر نیز از سال ۲۰۰۲ تا ۲۰۰۵ ادامه داشت.
در سال ۲۰۰۵ دولت اسرائیل به دنبال تورم بالا در تلاش برای بهبود سیاستهای پولی خود بود از همینرو به دنبال یک گزینه مناسب در میان آمریکاییها میگشت. فیشر که از افراد شناختهشده در این حوزه بود به عنوان نامزد نهایی این منصب برگزیده شد. او همچنین در سال ۲۰۰۶ تابعیت این کشور را نیز در کنار تابعیت آمریکاییاش پذیرفت. فیشر طی هشت سال زمامداری سیاست پولی در این کشور در مهار تورم توفیقهایی به دست آورد. همچنین عملکرد نهاد تحت مدیریتش از نظر معیارهای سیاست پولی جزو بهترینها بود. بهعلاوه پس از دوران سخت بحران مالی در سال ۲۰۰۹، فیشر اولین رئیس بانک مرکزی در میان کشورهای توسعهیافته بود که اقدام به افزایش نرخ بهره کرد. همه این اقدامات سبب شد تا فیشر سه سال پیاپی یعنی ۲۰۱۰، ۲۰۱۱ و ۲۰۱۲ به عنوان بانکدار درجه A از سوی مجله جهانی فاینانس معرفی شود.
ماجراجویی بعدی فیشر به تلاش برای بازگشت به صندوق بینالمللی پول مربوط میشود زمانی که در سال ۲۰۱۱ البته جزو نامزدهای نهایی تصدی مدیرعاملی صندوق بینالمللی پول بود. اما از آنجا که ۶۸ سال داشت برای این سمت انتخاب نشد. تفسیر تصمیمگیرندگان این بود که مدیرعامل جدید باید کمتر از ۶۵ سال داشته باشد.
فیشر دو سال دیگر نیز در سمت قبلی خود باقی ماند و با پایان یافتن دوره هشتسالهاش تصمیم تازهای گرفت. حال نوبت به آن رسیده بود که به ایالات متحده بازگردد و همزمان با انتخاب جنت یلن به ریاست فدرالرزرو، او نیز به عنوان نایبرئیس مشغول به کار شود.
انتخاب او به این سمت، از آنجا که قبلاً به عنوان رئیس بانک مرکزی یک کشور دیگر کار کرده بود کار چندان معمولی به نظر نمیآمد. در آن هنگام تنها نمونهای که به ذهن میرسید مارک کارنی رئیس وقت بانک مرکزی انگلستان بود که متولد کانادا بود و تابعیت آن کشور را نیز داشت و پیش از آنکه به این سمت انتخاب شود، رئیس بانک مرکزی کانادا نیز بوده است. اما یک نکته بسیار اهمیت داشت و آن اینکه فیشر به خوبی با ماهیت سیاست پولی آمریکا در آن زمان آشنا بود و این موقعیت او را همزمان با تجربه ارزشمند قبلیاش از سایرین متمایز میکرد.
در هنگام انتخاب او به نامزدی این پست از سوی باراک اوباما در ژانویه ۲۰۱۴، رئیسجمهور اینچنین از انتخاب خود دفاع کرد: فیشر دههها تجربه راهبری و تخصص را در نقشهای مدیریتی مختلف در کولهبار خود دارد که صندوق بینالمللی پول و بانک مرکزی اسرائیل از شاخصترین آنها هستند. بالاخره در ۲۱ میهمان سال سنا انتصاب فیشر در هیات رئیسه بانک مرکزی آمریکا را تایید کرد و ۱۲ ژوئن در رای جداگانهای عهدهدار سمت نایبرئیسی فدرالررزو شد. این تجربه ارزشمند که از ۲۰۱۴ تا ۲۰۱۷ ادامه داشت درنهایت با استعفای فیشر به دلایل شخصی در اکتبر ۲۰۱۷ خاتمه یافت؛ یعنی درست زمانی که حدوداً هشت ماه به پایان مدت قانونی انتصابش باقی مانده بود.
اظهارنظرها
فیشر همواره از اینکه شاگردانی همچون برنانکی و دراگی داشته که هرکدام در بالاترین سطوح سیاستگذاری پولی مشغول به کار بودهاند ابراز خرسندی کرده است. به طور مشخص در سالهای پایانی تصدیاش در بانک مرکزی اسرائیل، او با اشاره به عملکرد دو شاگرد قدیمیاش با کنایه گفت: این دو به خاطر عملکردشان به ترتیب در بانک مرکزی آمریکا و بانک مرکزی اروپا همچنان سزاوار دریافت نمرات ممتاز هستند.
او همچنین درباره سالهای حضورش در امآیتی به عنوان استاد به نشریه بانکداری مرکزی چنین گفته است: «در آن سالها جو دانشگاه امآیتی کمتر به مباحث مربوط به سیاستگذاری علاقهمند بود. در چنین فضایی حضور همکاری همچون دورنبوش و شاگردان بانبوغی مانند برنانکی و دراگی غنیمت بود. هم من، هم کسانی که نام بردم همگی به عنوان استاد دانشگاه شروع به کار کردیم اما نهایتاً به سوی سیاستگذاری کشیده شدیم. در واقع پس از نسل طلایی امآیتی که بزرگانی همچون پل ساموئلسون، رابرت سولو و فرانکو مودیگلیانی را شامل میشد، سیاستگذاری به یک باره از مرکز توجه پژوهشهای آکادمیک کناره گرفت. بازگشت این علاقه را تا حد زیادی مرهون تلاشهای مودیگلیانی در کلاسهایش با دانشجویان هستیم.»
سال گذشته هنگامی که دانشگاه امآیتی او را برای یک سلسله سخنرانی دعوت کرد فیشر به بیان تجربیاتش در حوزه بانکداری مرکزی پرداخت و به طور خاص بازهم به عملکرد برنانکی به عنوان یکی از موفقترین شاگردانش اشاره کرد. او همچنین به مساله جنسیت برای ریاست بانکهای مرکزی اشاره کرد و جنت یلن را اقتصاددانانی فوقالعاده دانست که در کارش هم بسیار سختکوش بود و از چهار یا پنج روز قبل از جلسات فدرالرزرو تمامی جوانب را میسنجید و خود را برای بحث آماده میکرد. پس از گذشت دو سال فیشر به یلن پیشنهاد میدهد که عملکردش با مدت زمان کمتر برای آمادگی همچنان عالی است. اما یلن در جواب میگوید:«من همیشه همین کار را کردهام. عادت دارم که برای هرکاری به طور مطلق آماده شوم.» فیشر همچنین برداشت شخصی خود را در این جلسه چنین عنوان کرد که احتمالاً به عنوان اولین رئیس زن در تاریخ ریاست فدرالرزرو، یلن همواره مراقب گفتههای خود بوده چراکه طبیعتاً توجه بیشتری را به خود جلب میکرده است. فیشر در این جلسه مثال دیگری از کریستین لاگارد رئیس وقت صندوق بینالمللی پول میزند که در پایان سال گذشته میلادی به ریاست بانک مرکزی اروپا انتخاب شد. فیشر درباره لاگارد نیز معتقد بود که او هم نگرانی مشابهی داشت و یک بار به وی گفته است: «شما مردها درک نمیکنید که چه فشاری بر روی یک زن در عرصه عمومی و سیاستگذاری وجود دارد. اگر یک حرکت اشتباه انجام دهیم باید انتظار اخراج شدن را داشته باشیم. درحالی که اگر یک مرد اشتباه مشابهی مرتکب شود چندان توجهی به آن نمیشود.»
سخن پایانی
در نهایت باید گفت اساساً یکی از بهترین ظرفیتهایی که افراد تاثیرگذار همچون استنلی فیشر میتوانند در آنها به ویژه در سالهای بازنشستگی موفق ظاهر شوند، حفظ ارتباط با جامعه دانشگاهی و انتقال تجربیات به دیگران است. اقتصاددانی به شهرت فیشر از آن دسته استثناهایی است که هم دوران بزرگان اقتصاد در در دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ را درک کرده و هم خود یک دهه بعد به یکی از مهمترین اقتصاددانان عصرش تبدیل شده است. از نکات برجسته زندگی فیشر علاوه بر جایگاه سیاستی و آکادمیک، اشتیاق بیحدوحصر برای ارتقای دانش و انتقال آن و همچنین بهکارگیری روشهای نوآورانه در تدریس و کار بوده است. احتمالاً ساموئلسون همین اشتیاق را از سالهای اولیه جوانی در او دیده که او را تشویق کرده است. اما مهمتر از همه این است که این زنجیره تشویق و اثرگذاری قطع نشده و فیشر خود نیز منشأ اثر بوده است. تربیت شاگردانی که هرکدام از نامهای بهیادماندنی عصر ما در عرصه سیاستگذاریاند و دنبال کردن کارهایشان، از ویژگیهای منحصر به فرد این اقتصاددان در سراسر عمر خود بوده است؛ حتی الان که در دهه هشتم زندگیاش به سر میبرد. تالیفات، تجربیات و اظهارنظرهای او به خوبی گواه این مدعا هستند.