حملههای تروریستی چه تاثیری بر زندگی مردم دارد؟
زندگی زیر سایه ترور
خاورمیانه برای سالهای متمادی درگیر خشونت افسارگسیخته و تروریسمی بوده است که هر روز نیز بر ابعاد آن افزوده میشود. جنگ داخلی سوریه نیروهای افراطی را از سراسر دنیا به این منطقه روانه کرده است.
خاورمیانه برای سالهای متمادی درگیر خشونت افسارگسیخته و تروریسمی بوده است که هر روز نیز بر ابعاد آن افزوده میشود. جنگ داخلی سوریه نیروهای افراطی را از سراسر دنیا به این منطقه روانه کرده است. گروههای اسلامی مانند القاعده و داعش نیز دست آنها را برای شدیدترین خشونتها به نام جهاد در راه خدا باز گذاشتهاند و صحنههایی از جنایات دهشتناکی را رقم زده است. امروز دیگر تروریسم مرزی ندارد. گروههای تروریستی در نقاط مختلف دنیا از طریق اینترنت با هم در ارتباط هستند و حملههای تروریستی را در سراسر جهان مدیریت میکنند.
در دو سال اخیر آتش این حملات دامن کشورهایی را که پیش از این از امنترین نقاط دنیا محسوب میشدند نیز گرفته است. انگلستان، فرانسه، آلمان، بلژیک، سوئد و ترکیه در میان کشورهای اروپایی هستند که در یک سال گذشته حملات متعدد تروریستی را تجربه کردهاند. گستره این حملات در خاورمیانه، آفریقا، اروپا و آمریکا به قدری وسیع شده که دیگر نمیتوان مرزی برای آن متصور بود. تروریستها به راحتی در بین کشورهای مختلف دنیا رفتوآمد میکنند و به نظر نمیرسد سیاستهای دیوارکشی کشورهایی مانند آمریکا و انگلستان تاثیری در این روند داشته باشد. دلایل زیادی برای این موج تروریسم جهانی گفته شده است؛ افزایش نابرابری، فقر، گستردگی دسترسی به اطلاعات و...، ولی دلیل اصلی آن هنوز به درستی مشخص نیست.
وقوع حملههای تروریستی از سوی برخی اتباع مسلمان کشورهای اروپایی و آمریکا سبب ایجاد شکاف و دودستگی در این جوامع شده و خشونت علیه شهروندان مسلمان این کشورها به طرز چشمگیری افزایش یافته است. دولتها نیز با توجه به گرایشهای سیاسی و حزبی که به آن تعلق دارند نسبت به این حملات واکنش نشان میدهند. بیشک ایجاد چنین فضای ناامنی بر زندگی مردم در این کشورها تاثیرگذار بوده و تبعات اجتماعی، اقتصادی و روانی برای آنها به دنبال داشته است. با این حال مردم به تجربه دریافتهاند که عکسالعمل متقابل به خشونت راه مبارزه با این پدیده جهانی نیست و هر کدام راهی برای مبارزه با آن یافتهاند که گاه با رویکرد دولتهای حاکمشان متفاوت است.
فرانسه بعد از شارلی
از روز هفتم ژانویه 2015 که دو مرد نقابدار مسلح به دفتر هفتهنامه شارلی ابدو در پاریس حمله کردند و 12 نفر را کشتند، این کشور حملات تروریستی زیادی را تجربه کرده است. تنها چند روز بعد از این حادثه در روز نهم ژانویه مرد مسلح دیگری با حمله به یک سوپرمارکت یهودی و گروگانگیری، چهار نفر را به قتل رساند. چند ماه بعد از این حادثه، در 13 نوامبر همین سال رشته حملات تروریستی در نقاط مختلف پاریس صورت گرفت که جان 130 نفر را گرفت. این خونینترین اتفاق فرانسه بعد از جنگ جهانی دوم بود. حمله انتحاری به استادیوم، تیراندازی و انفجار در بارها و رستورانهای پاریس، حمله سه مرد مسلح به سالن کنسرت باتاکلان (Bataclan) و آتش گشودن به روی تماشاچیان کنسرت متال، همه و همه در یک شب پاریس را لرزاند. تا چند ماه فرانسه آرام به نظر میرسید، تا اینکه در شب جشن روز باستیل در شهر نیس، مردی تونسیالاصل با یک کامیون به مردم حمله کرد و افراد زیادی را زیر گرفت. آن شب 84 نفر در شهر زیبای ساحلی نیس جان خود را از دست دادند. از آن زمان دو حمله تروریستی دیگر نیز در پاریس اتفاق افتادهاند که در آنها فردی با چاقو یا اسلحه به مردم حمله کرده است. گویی با فعالیت بیشتر نیروهای امنیتی فرانسه عرصه بر تروریستهای افراطی تنگ شده و نوع حملات تغییر کردهاند.
حملات تروریستی پاریس، غرب را متوجه این موضوع کرد که این حملات در هر نقطهای از جهان میتوانند رخ دهند، حتی فرانسه، مهد فرهنگ و تمدن اروپا. پس از حملات خونبار 13 نوامبر در پاریس مردم سوگوار هستند و با نگاههایی که غم و ترس در آنها موج میزند به اطراف نگاه میکنند. آنها میدانند که در آینده نیز این حملات تکرار خواهد شد و این واقعیتی غیرقابل انکار است. تنها نکته مبهم برای مردم این است که این اتفاق کی و کجا رخ خواهد داد. این قبیل حملات سبب میشوند مردم احساس ناامنی کنند و بر پایه ترس تصمیم بگیرند. زمانی که چنین اتفاقات وحشتناکی رخ میدهد مردم چیزهایی در ناخودآگاه خود احساس میکنند که بیش از آنچه باید واقعی به نظر میرسند. مثلاً وقتی مردم کسی را میبینند که در مسابقه بختآزمایی برنده شده، احتمال برنده شدن خود را بیشتر میبینند. به همین دلیل است که کازینوها از افرادی که قبلاً برنده شدهاند در کنار میز رولت استفاده میکنند تا قماربازان را به شرطبندی بیشتر ترغیب کنند.
حملات خونین پاریس سبب افزایش سطح هوشیاری مردم نسبت به اطراف شد، که میتواند حس ریسک در افراد را بالا ببرد، به خصوص کسانی که مستعد نگرانی و دلواپسی هستند. آنها مدام از خود سوال میکنند، ممکن است این اتفاق اینجا بیفتد؟ چه میشود اگر این اتفاق برای یکی از عزیزان من بیفتد؟ من چطور میتوانم آن را تحمل کنم؟ اینها سوالاتی هستند که جوابی برایشان وجود ندارد و این موضوع نگرانی آنها را دوچندان میکند و سبب میشود بیشتر احساس خطر کنند. رسانهها نیز با تکرار اخبار این حملات بر نگرانی مردم دامن میزنند.
پاریسیهایی که از زندگی در این شهر بعد از حملات متعدد تروریستی صحبت میکنند معتقدند که باید به زندگی عادی خود برگردند و بازگشت به زندگی نوعی مقاومت در برابر تروریسم محسوب میشود. سیلوین بورکی (Silvianne Bürki) که بهتازگی برای ادامه تحصیل از سوئیس به پاریس آمده حکایت میکند که چطور روز بعد از حملات دوباره زندگی در پاریس جریان پیدا کرد؛ آفتاب میدرخشید، خیابانها و کافههای زیبای پاریس دوباره پر شده از جمعیتی که انگار تروریستها را به مبارزه میطلبند. من نیز همان کارهای همیشگی روزهای تعطیل را شروع کردم، به کلیسا رفتم، در یک کافه زیبای پاریسی قهوه نوشیدم و از آفتاب روز یکشنبه در پارک لذت بردم. اراده قوی برای ادامه زندگی عادی حس خوبی به انسانها میدهد.
پاریسیها معتقدند بازگشت به زندگی عادی یکی از بهترین مبارزاتی است که میتوانند بعد از یک حمله تروریستی انجام دهند. زیرا یکی از اهداف اصلی این قبیل حملات ایجاد اختلال در جامعه است. زمانی که بعد از حملههای تروریستی توریستها به کشورشان بازمیگردند و آنها که عازم سفر هستند سفرشان را لغو میکنند، تروریستها به هدف خود رسیدهاند که این خود سبب گسترش بیشتر تروریسم میشود. مردم دریافتهاند تا جایی که ممکن است باید به روند زندگی عادی خود بازگردند زیرا این تصمیم سبب دور کردن تروریستها از جامعهشان میشود.
یکی دیگر از اهداف حملههای تروریستی مانند آنچه در پاریس رخ داد، ایجاد اختلاف و تفرقه بین جامعه مسلمانان و غیرمسلمانان است. تحقیقات نشان میدهند بعد از حوادث تروریستی، آزار و اذیت مسلمانان در کشورهای غربی مانند فرانسه افزایش یافته است. قربانی کردن مسلمانان برای چنین حملاتی آتش نفرت و دشمنی را شعلهورتر میکند و سبب رنج بیشتر میشود. اما بسیاری از پاریسیها به این نتیجه رسیدهاند که به جای آنکه به تروریسم اجازه قطبی کردن جامعهشان را بدهند، با حس مشترک انسانیت را که افرادی متعلق به جوامع مختلف انسانی را در کنار هم نگه میدارد، تقویت کنند.
رهبران و چهرههای شناختهشدهای مانند مجری استرالیایی تلویزیون فرانسه، ولید علی و خانواده بعضی از کسانی که در حوادث تروریستی پاریس جان خود را از دست دادهاند با در دست داشتن شعار «تو هیچوقت تنفر مرا نخواهی داشت»، که به کسانی اشاره دارد که جان عزیزان آنها را گرفتهاند، از مردم میخواهند اجازه ندهند داعش با ایجاد حس تنفر در میان آنها پیروز شود و به هدف خود برسد. مردم با نگاه کردن به این افراد رنجکشیده، رفتار انسانی آنها را با رفتار وحشیانه تروریستها مقایسه میکنند و این قیاس به تضعیف ریشههای این تفکر افراطی، چه در داخل و چه خارج از مرزهای فرانسه، کمک زیادی خواهد کرد.
اما دولت این کشور مسیری متفاوت برای مقابله با گروه تروریستی داعش در پیش گرفت. در روزهای بعد از حملات گسترده تروریستی در پاریس، نیروهای نظامی فرانسه در حملاتی تلافیجویانه مواضع داعش در شهر رقه سوریه را مورد هدف قرار دادند و فعالیتهای نظارتی سازمانهای اطلاعاتی این کشور افزایش چشمگیری یافت. 10 جنگنده فرانسوی با حمله به شهر رقه پایتخت خلافت خود خوانده گروه تروریستی داعش را بمباران کردند. فرانسه یکی از کشورهای عضو ائتلاف ضدداعش به رهبری آمریکاست که در گذشته نیز حملاتی به مقر داعش در سوریه و عراق داشته است. ولی این حمله تلافیجویانه بزرگترین حمله جنگندههای فرانسوی به داعش از زمان حضور این کشور در ائتلاف ضدداعش بوده است. لوران فابیوس وزیر امور خارجه وقت فرانسه اعلام کرد فرانسه پس از حملات تروریستی پاریس از موضع خود در قبال داعش عقبنشینی نکرده است. این قبیل حملات گرچه ممکن است به لحاظ احساسی توجیهپذیر باشند، ولی در موقعیت پیچیده کنونی که خاورمیانه در آن قرار دارد، عکسالعمل عاقلانهای محسوب نمیشود. داعش نیز تهدید کرد که در جواب این حملهها، پاسخ بسیار سختی به فرانسویها خواهد داد. این قبیل حملات گرچه ممکن است به لحاظ احساسی توجیهپذیر باشند، ولی در موقعیت پیچیده کنونی که خاورمیانه در آن قرار دارد، عکسالعمل عاقلانهای محسوب نمیشود.
مردم فرانسه در انتخابات اخیر این کشور نیز با رای قاطع به امانوئل ماکرون نامزد میانهرو این کشور در مقابل نامزد حزب راستگرای حزب ملی، نشان دادند که سیاستهای نژادپرستانه و ضدمهاجرتی را در کشور خود نمیخواهند و طرفدار تعامل با فرهنگهای مختلف و باز گذاشتن درهای فرانسه برای ورود مهاجران از هر ملیتی به کشور خود هستند. گویی آنها دریافتهاند که اقدامات تلافیجویانه نظامی و فشار بر جامعه مسلمان این کشور تنها سبب جذب شدن هرچه بیشتر مسلمانان این کشور به گروههای تروریستی شده و جامعه آنها را هر روز ناامنتر از دیروز میکند.
لندن روزهای ترور
لندنیها نیز از حملات تروریستی اسلامگرایان افراطی در امان نبودهاند. سه حمله تروریستی در طول سه ماه متوالی. روز 22 مارس امسال، مسعود خالد، بر روی پل معروف وست مینستر لندن به عابران پیاده حمله کرد و چهار نفر را به طرز فجیعی به قتل رساند و تعداد زیادی را نیز زخمی کرد. درست یک ماه بعد، در شهر منچستر، تروریستی انتحاری با منفجر کردن خود در میان نوجوانانی که برای تماشای کنسرت آریانا گرانده به سالن آمده بودند، سبب مرگ 22 نفر و زخمی شدن 59 نفر شد. چند روز بعد از حمله به منچستر، در دوم ژوئن، سه مرد مسلح به مردم روی پل لندن (London Bridge) حمله کردند و مردم را به طرز دهشتناکی به قتل رساندند و سپس به چند رستوران اطراف پل نیز حمله کردند. این حمله نیز با کشته شدن هفت نفر به پایان رسید. تعدد حملات تروریستی در انگلستان همه را شوکه کرده و سبب شده مردم هر لحظه در انتظار حمله بعدی باشند.
لندنیها اعتراف میکنند که در این شهر اندکی خود را روی لبه پرتگاه احساس میکنند ولی با این حال تلاش میکنند روی زندگی عادی خود تمرکز کنند. برای کسانی که در این حوادث جان خود را از دست میدهند بسیار اندوهگین هستند و با روشن کردن شمع و دستههای گل در محل این حوادث یادشان را گرامی میدارند. مردم از حضور پرشمار نیروهای پلیس در خیابان احساس امنیت بیشتری میکنند و از آنها برای خدماتشان در راه امنیت بیشتر جامعه تشکر میکنند. حملههای اخیر بریتانیا نیز تغییر ماهیت دادهاند و تروریستها دیگر مانند گذشته با بمبگذاری و حملات انتحاری اقدام به کشتار مردم نمیکنند. بلکه اینبار آنها با وسایلی به مردم حمله میکنند که میتواند در دست هر کسی باشد. مردم دریافتهاند که شکل این حملات تغییر کرده است و از اینرو نیروهای امنیتی را برای این ناامنی مقصر نمیدانند. بسیاری از آنها به این نتیجه رسیدهاندکه این حملههای قریبالوقوع را باید به عنوان بخشی از زندگی خود بپذیرند و به زندگی عادی خود ادامه دهند.
بعد از سه حمله تروریستی متوالی در بریتانیا، درخواست برای ثبتنام در کلاسهای دفاع شخصی رشد بسیار بالایی در بریتانیا داشته است. مردم دریافتهاند که نوع حملهها تغییر کرده است و آنها میتوانند در این حملهها، برعکس حملههای گذشته، از خود دفاع کنند. آکادمی رزمی لندن اعلام کرده است پرسشها برای ثبتنام در کلاسهای دفاع شخصی از ماه مارس، در حدود 70 درصد افزایش داشته است.
بسیاری از توریستهای لندن نیز با وجود حملات تروریستی این شهر را ترک نکردهاند. هدف تروریستها ایجاد ترس و وحشت در دل مردم است و میخواهند به این طریق انتقام شکستهایی را که در عراق و سوریه خوردهاند، بگیرند. ولی چیزی که در رفتار مردم جلب نظر میکند این است که آنها با قدرت در پی ادامه زندگی عادی خود هستند و نمیخواهند اجازه دهند این حوادث بر زندگی آنها تاثیر بگذارد.
حملههایی با شدت کمتر مشابه آنچه چند روز گذشته روی پل لندن روی داد، یا حتی حمله انتحاری در منچستر، برای نابودی یک کشور برنامهریزی نشده بودند. هدف این قبیل حملهها بیشتر ایجاد رعب و وحشت در دل مردم است. میخواهند مردم هر لحظه احساس کنند در معرض خطر هستند و ممکن است قربانی بعدی خود آنها باشند. «تروریسم لزوماً به معنای تعداد مردمی که در حملهها کشته میشوند نیست، بلکه میتواند بیانگر میزان وحشت و ترس ایجادشده در دلها باشد.» دلایل بسیاری برای ایجاد ترس و وحشت در بین مردم بریتانیا از سوی داعش وجود دارد؛ انتقام از بریتانیا برای شرکت در ائتلاف ضد داعش در سوریه و عراق یا ترغیب سیاستمداران این کشور برای محدود کردن حقوق مسلمانان این کشور. هدف از این حملات حتی میتواند اقتصادی باشد؛ برای ترساندن توریستها و سرمایهگذاران و در نهایت ضربه زدن به اقتصاد بریتانیا. شاید این حملهها تنها به خاطر نفرت این افراد از جوامع غربی و آنچه بر سر آنها آوردهاند، باشد. هیچکس به درستی دلیل این حملات را نمیداند، ولی آنچه مسلم است این است که این اتفاقات سبب ترس و وحشت گسترده در شهر نشده است. مرکز لندن و قلب تجاری شهر مانند همیشه به کار خود ادامه میدهد. بارها و کلوپها مملو از جمعیت هستند؛ مترو پر از مردمی است که بعد از گذراندن شب در خیابانهای لندن میخواهند به خانه بروند.
با این حال حمله پل لندن که درست بعد از حملات منچستر و وست مینستر رخ داد، میتواند سبب واکنش تند سیاستمداران انگلیسی باشد. ریچارد والتون، رئیس سابق پلیس ضدتروریسم لندن میگوید: «بریتانیا مقاوم است، ولی 34 کشته و 214 زخمی در سه حمله و در طول سه ماه، قطعاً آزمون بردباری است.»
یکی از پیشنهادهای سختگیرانه ترزا می برای جلوگیری از گسترش ایدئولوژی جهادی، محدود کردن اینترنت بود. چنین قانونی از نگاه بسیاری از مطبوعات بریتانیایی، آزادی بیان را محدود میکند، زیرا به درستی روشن نیست که چه کسی گرفتار آن خواهد شد. به همین دلیل این قانون در دو سال گذشته نتوانست از سوی پارلمان رای بیاورد. او در واکنش دیگری نسبت به حملات تروریستی لندن چهار حوزه را معرفی کرد که باید در آنها تجدیدنظر صورت گیرد. نخست جنگ علیه «تفکر شیطانی» که نشات گرفته از انحراف از تفسیر اسلام و حقیقت است. دوم آنکه باید قوانین و مقرراتی جدید برای کاهش دسترسی به فضاهای مجازی وابسته به افراطیون برقرار شود. سوم، باید برای شناسایی و سرکوب افراطگرایی در سراسر جامعه انگلیس اقدامات بیشتری انجام شود و چهارم راهبرد ضدتروریسم است که با توجه به تغییر در تهدیدات باید بازنگری شود.
بسیاری با این چنین تصمیماتی مخالف هستند و معتقدند بهترین راه برای مبارزه با حملات تروریستی پرهیز از تصمیمگیری عجولانه و محدود کردن آزادیهای شهروندی است. باید به نیروهای امنیتی اجازه داد به کار خود ادامه دهند و با دقت علل ضعف خود را بیابند. اما تروریسم طراحی شده است برای اینکه جلوی چنین تصمیمات آرامی را بگیرد، به خصوص در دوران انتخابات که نامزدها علاقه فراوانی برای سختگیر نشان دادن خود در مقابل آن را دارند. فضای لندن آرام به نظر میرسد، ولی گویا این حملات بر فضای سیاسی بریتانیا تاثیرات عمیق گذاشته که میتواند سیاستمداران را به گرفتن تصمیماتی با عواقب خطرناک ترغیب کند.
روی دادن این حملات تروریستی درست قبل از انتخابات بریتانیا بیشک بر رای مردم این کشور تاثیر گذاشت. آنها دریافتند که سیاستهای ضدمهاجرتی خانم می که از طرفداران سرسخت جدایی بریتانیا از اتحادیه اروپا نیز هست، نمیتواند جلوی خشونت در این کشور را بگیرد. دوران دیوارکشی به دور کشورها به پایان رسیده است و این قبیل سیاستها در دنیای امروز جایی ندارند. رای پایین خانم می در انتخابات این کشور به خوبی نشان داد که مردم بریتانیا سیاستهای سختگیرانه ترزا می را در کنترل تروریسم در کشور موثر نمیبینند.
بعد از حمله پل لندن گروهی از مسلمانان بریتانیایی به نشانه همبستگی با مردمی که از روی این پل میگذشتند، 3000 شاخه گل رز هدیه دادند. این حرکتی نمادین برای همدردی با کسانی بود که در این حمله آسیب دیدهاند. مردمی که از روی پل میگذشتند بسیار از این حرکت استقبال کردند و معتقد بودند این دقیقاً همان چیزی است که لندن به آن نیاز دارد؛ نزدیکی مردم با فرهنگها و مذاهب مختلف به یکدیگر و تقویت حس نوعدوستی. توریستهایی که بعد از این حادثه شهر را ترک نکردهاند نیز روی پل دیده میشوند؛ با خوشحالی گل رز میگیرند و امید دارند که جهان به سمت بهتری حرکت کند.
زندگی مشترک آلمانیها و پناهجویان
شهرهای آلمان نیز سال گذشته از حملات تروریستی در امان نبودند. روز 26 جولای 2016 پزشکی در بیمارستان شهر برلین به ضرب گلوله کشته شد. این حادثه پنجمین حملهای بود که در طول یک هفته در آلمان رخ میداد. رشته حملات وحشیانه تروریستی از 18 جولای در آلمان شروع شد، زمانی که پسر جوانی با تبر به مسافران داخل یک ترن حمله کرد. حمله بعدی تنها چند روز بعد، روز 22 جولای رخ داد. مردی با الهام از قاتل راستگرا، اندرس برویک (Anders Breivik)، وحشیگری مرگباری در مونیخ به راه انداخت. در دو حمله جداگانه دیگر در 24 جولای، مردی خود را منفجر کرد و دیگری با چاقوی بزرگی زنی حامله را به قتل رساند. این حملات فجیع روز 19 دسامبر همان سال به اوج خود رسید و نقطه عطفی در حملات تروریستی در آلمان بود. انیس امری (Anis Amri) با کامیونی به بازار کریسمس برلین حمله کرد و 12 نفر را در شب سال نو کشت و افراد بسیاری را مجروح کرد. این حمله از دهه 1980 مونیخ وحشتناکترین حمله تروریستی آلمان بود که بعد از 21 ماه بمبگذاری انتحاری، تیراندازی و حمله با تبر، اتفاق افتاد. تروریستهایی که در این رشته عملیات شرکت داشتند عمدتاً از میان پناهجویانی بودند که در پی ناآرامیهای خاورمیانه، خود را به آلمان رسانده بودند. شهروندان آلمانی با اصالت ترک با عقاید اسلامی رادیکال نیز در میان آنها بودند.
به نظر میرسید از زمان شروع بحران مهاجرتی و هجوم پناهجویان از کشورهای جنگزده مانند سوریه، عراق و افغانستان، آلمان به هدفی برای حملههای تروریستی اسلامگرایان افراطی بدل شده است. به دنبال این حملات نگرانی و ترس بر زندگی مردم سایه انداخت و آنگلا مرکل، صدراعظم آلمان برای باز کردن درهای این کشور به روی پناهجویان جنگزده مورد ملامت قرار گرفت. احزاب و گروههای مخالف مرکل، سیاستهای او را مقصر ایجاد ناامنی در آلمان میدانند و دستاویزی برای انتقاد از وی به دست آورده بودند.
حمله تروریستی برلین، آلمان را شوکه کرد. این حملهای به کل آلمان بود، حمله به جامعه آزادی که ژرمنها در آن زندگی میکنند. حمله برلین، حمله به نماد صلح بود؛ بازار کریسمس. جایی که نهتنها مسیحیان در روزهای منتهی به عید از آن دیدن میکنند، بلکه تمامی مردم از هر مذهب و نژادی، برای دور شدن از زندگی روزمره و کنار گذاشتن استرس، در بازار زمستانی آن قدم میزنند.
در هفته بعد از حمله تروریستی برلین اما روزنامه فرانکفورت جنرال نتایج یک نظرسنجی عمومی را که از سوی موسسه فورسا، یک موسسه سنجش افکار عمومی برجسته، تهیه شده بود، منتشر کرد. 68 درصد آلمانها هیچ ارتباطی بین سیاست مهاجرپذیری مرکل با حمله تروریستی برلین نمیدیدند. مردم آلمان پناهجویان را در میان خود پذیرفتند و تلاش کردند بهرغم فضای رعب و وحشت به وجود آمده همزیستی مسالمتآمیزی با غریبههای تازهوارد داشته باشند.
در حالی که تصمیم مرکل برای پذیرش پناهجویان جنگزده به عنوان حرکتی انساندوستانه مورد تشویق قرار گرفت، بعد از روشن شدن هویت افغانی یا پاکستانی عامل حمله برلین و روشن شدن این واقعیت که سه نفر از تروریستهای حملههای ماه جولای از میان پناهجویان بودهاند، دوباره جدالها بر سر ورود این پناهندگان به آلمان بالا گرفت. بسیاری از راستگرایان این کشور مهاجران را تهدیدی برای هویت و امنیت آلمان میدیدند و مرکل را برای پذیرش آنها مذمت کردند.
اما دولت آلمان اعلام کرد با توجه به بررسیهای انجامشده احتمال اینکه کسی از بین پناهجویان در حملههای تروریستی مقصر باشد، نسبت به سایر افراد جامعه بیشتر نیست. بیشتر تروریستهایی که در حملات اروپا شرکت داشتهاند، از میان مهاجران نبودهاند. گرچه بازگشت افراطیها به کشورهای انگلیس و آلمان نشاندهنده سربازگیری گروههای تندرو اسلامی در این کشورهاست، شبکه آنها در این کشورها به اندازه فرانسه و بلژیک به گروههای جنایتکار نزدیک نیست. بیشتر مسلمانان آلمان اصلیت ترک دارند. درست است که افراطگرایان ترک وجود دارند، ولی اکثر قریب به اتفاق این افراد اصلیت عرب داشته و ریشههای قویتری در فرانسه و بلژیک دارند. بعد از حملههای تروریستی آلمان، سرویسهای امنیتی این کشور گستره فعالیت خود را وسیعتر کرده و جمعآوری اطلاعات را در سطح گستردهتری دنبال کردند. با وجود این قانون جدیدی در آلمان برای مبارزه با تروریسم تصویب نشد و دولت مانند گذشته به کار خود ادامه داد.
ولی حمله و تجاوز به زنان آلمانی در جشن سال نو شهر کلن، دوباره آتش اعتراضات را شعلهور کرد و سبب بالاگرفتن اعتراضات به سیاستهای مرکل شد. نزدیک به نیمی از کسانی که در ارتباط با این حملات دستگیر شدند از میان کسانی بودند که در 12 ماه گذشته وارد آلمان شده بودند. مردم دوباره احساس ناامنی میکردند و تظاهرات ضدمهاجرتی به خشونت کشیده شد. گروههای فشار مخالف ورود پناهجویان در نقاط مختلف کشور دست به اعتراضات خشونتآمیزی بر ضد حملههای تجاوزگرانه کلن زدند، تا جایی که حتی به چند رستوران حمله کرده و شیشههای آنها را شکستند.
پناهجویان بسیاری برای تظاهرات بر ضد خشونت و تعرضات جنسی پس از تجاوز دسته جمعی در کلن آلمان که در شب سال نو صورت گرفت، به خیابان آمدند. مهاجران و پناهجویان مقابل کلیسای جامع شهر، جایی که تعرضات از سوی گروهی از مردان که گفته میشود ملیت عرب و آفریقایی داشتهاند، صورت گرفت، ایستادند. آنها پلاکاردهایی در دست داشتند که تجاوز جنسی را محکوم کرده و از آلمانها برای اینکه آنها را در میان خود پذیرفتهاند تشکر میکنند. پناهجویان علامتهای بسیاری را روی پرچمهای خود طراحی کردهاند مثل #SyrerGegenSexismus، سوریها ضدتجاوز جنسی. بسیاری دیگر نیز عکسهای خود را در حال محکوم کردن حملات در توئیتر و فیسبوک منتشر میکنند. بعضی دیگر از پناهجویان نیز به زنان آلمانی گل هدیه میدهند و بابت حملههای شب عید از آنها دلجویی میکنند. پیانیست سوری برنده جایزه بتهوون، نیز در تظاهرات شرکت کرده و برای حاضران پیانو مینوازد. نزدیک به هفت هزار نفر نیز برای برگزاری یک رالی در اعتراض به نژادپرستی و تعرضات جنسی بیرون شهر اشتوتگارت جمع شدند.
پسری که در ورتسبرگ (Würzburg) با تبر به مردم حمله کرده بود، یک کودک تنهای افغان بود که بدون خانواده و به عنوان پناهجو به آلمان آمده بود. بعد از این حوادث ماریان بورکرت الیتز (Marianne Burkert-Eulitz)، سخنگوی حزب سبز اعلام کرد: در نگهداری از کودکان پناهجوی تنها، کاستیهای زیادی وجود داشته است که باید جبران شود. مرکل توانست طرح قانونی رسیدگی به وضع پناهندگان موسوم به «قانون ادغام» را به تصویب برساند. این یک چارچوب قانونی است که هدفش جذب پناهندگان در جامعه آلمان است و دولت خود را موظف میداند تا امکانات توفیق پناهجویان را برای تشکیل یک زندگی تا حدی آبرومندانه و اطمینانبخش فراهم کند و در عوض از پناهجویان بخواهد که چگونه از این امکانات بهرهمند شوند و متقابلاً وظایف و تکالیفی را انجام دهند. قانون جدید ادغام خارجیان در جامعه آلمان، افق روشنی را به پناهجویان نشان داد، آنها که در پیمودن راه وصول به این افق همیاری و همکاری نشان دهند از مواهب زندگی و اقامت در آلمان برخوردار خواهند بود. اما آنها که نسبت به مقررات یا انجام تکالیف خود بیاعتنا بوده و فرصتها را از دست داده باشند، بدیهی است که بدون پاداش خواهند ماند و حتی ممکن است به وطن اصلی خود پسفرستاده شوند. درمجموع، خواست دولت از پناهندگان چیزی جز این نیست که اولاً از کمکها و امکانات عرضهشده استقبال کنند و دیگر آنکه شرایط لازم سازگاری در جامعه را که به نفع آینده خود و فرزندانشان است رعایت کنند. قبل از تصویب این قانون روال کار چنین بوده که پناهجویان برای دسترسی به بازار کار سالها در انتظار و بلاتکلیفی به سر میبردند. در قانون جدید اما این مشکل تا حد زیادی حل شده و در گام نخست تعداد صد هزار فرصت شغلی جدید علاوه بر فرصتهای موجود، از طرف دولت فدرال ایجاد خواهد شد. یک اصل مهم دیگر قانون جدید ایجاد و گسترش دورههای آموزشی در همه زمینههاست، از آموزش زبان گرفته تا برگزاری دورههای کارآموزی حرفهای و حتی تکمیل تحصیلات.