کدام اقتصاددانان سیاستهای پوپولیستی سیاستمداران را تئوریزه کردند؟
کپی برابر اصل
چه اقتدارگرا و چه دموکرات، چپ یا راست، پوپولیسم برای نزدیک به یک قرن همهگیرترین ایدئولوژی سیاسی در سیاست آمریکای لاتین بوده است.
چه اقتدارگرا و چه دموکرات، چپ یا راست، پوپولیسم برای نزدیک به یک قرن همهگیرترین ایدئولوژی سیاسی در سیاست آمریکای لاتین بوده است. با این وجود رهبران پوپولیست در حالی که در جذب توده مردم بسیار موفق بودهاند، در شکست اقتصادی و سیاسی منطقه نیز نقش بسزایی ایفا کردهاند. پوپولیسم، به خصوص زمانی که از سوی رهبران غیردموکرات به کار گرفته میشود، تبدیل به مانع بزرگی برای اتخاذ سیاستهایی میشود که رفاه و عدالت اجتماعی را برای مردم این کشورها به ارمغان میآورد.
پوپولیستها ظرفیت بسیار بالایی در نشان دادن شخصیتهایی فصیح و کاریزماتیک و دادن قولهای زندگی بهتر به مردمی دارند که به سادگی تنها آرزوی این زندگی را بدون هیچ نظم و صرفهجویی و کار سختی دارند. در عمل سیاستهای انبساطی پوپولیستها کامیابی کوتاهمدتی را برای عوام مردم ایجاد میکند، ولی بعد از مدتی فروپاشی مالی دردناکی اتفاق میافتد. این واقعیت حتی میتواند در شرایطی که شعارهای تفرقهآمیزی از سوی پوپولیستها داده میشود به خشونت تبدیل شده و به روی کار آمدن رژیمهایی بس استبدادیتر بینجامد.
برخی نویسندگان، پوپولیسم را روشی برای رهبری سیاسی میدانند تا یک ایدئولوژی. آنها از این لفظ برای خطاب قرار دادن محافظهکاران بازار آزاد مانند آلبرتو فوجیموری رهبر پرو و کارلوس منم آرژانتینی نیز استفاده میکنند که به روشهای متفاوتی عوام را مجذوب خود کرده و از پاسخ به گروههای نخبه خودداری میکردند. مشخص نیست که آقای هومالا، رئیسجمهور پیشین، در این گروه از پوپولیستها قرار میگیرد یا در تلاش است از آقای چاوس تقلید کند.
پوپولیسم پر است از تناقضات. در صدر تمام ضد نخبهگراییها قرار دارد ولی نخبههای جدیدی در داخل آن ایجاد میشوند. پوپولیسم مدعی حمایت از عامه مردم در مقابل ثروتمندان است، ولی در پایان تمام تجربیات پوپولیستی دستمزدهای واقعی کمتر از آن چیزی هستند که در ابتدا بودند. پوپولیسم سیاستهای جمعی (Mass Politics) را به آمریکای لاتین آورد، ولی رابطه آن با دموکراسی مبهم است. پوپولیستها به جنگ فساد میروند ولی اغلب فساد بیشتری تولید میکنند.
در دهه 1960 به نظر میرسید که پوپولیسم در آمریکای لاتین از بین رفته و از سوی مارکسیسم، دموکرات مسیحی و روابط نظامی مچاله شده است. ولی ظهور دوباره آن نشاندهنده ریشههای عمیقی است که در فرهنگ منطقه دارد. با این وجود این پدیده برخی عناصر جدید را نیز شامل میشود. میوه جدید رهبران پوپولیست تا حدی بر هویت قومی تکیه دارد: چاوس و هومولا هر دو مستیزوس، دورگه اسپانیایی و سرخپوست آمریکایی بودند. اتحاد آنها بر پایه فقر بود؛ چه شهری و چه روستایی و کارگران بخش غیررسمی اقتصادی. یکی از دلایل عمده پایداری پوپولیستها نابرابری بسیار زیاد در منطقه است که جذبه اصلاحات تدریجی را کاهش داده و محبوبیت رهبران مسیحی را که وعده ساختن دنیایی جدید را میدهند افزایش میدهد. با وجود این پوپولیسم برای کاهش نابرابری درآمدی کار زیادی انجام نداده است.
دومین علت ایجاد حکومتهای پوپولیستی در منطقه آمریکای لاتین وجود منابع طبیعی غنی در این منطقه است. بسیاری از مردم آمریکای لاتین تصور میکنند که کشورهای ثروتمندی دارند در حالی که در واقعیت اینطور نیست. پوپولیستها به وسیله فساد، جنگ با الیگارشی، یا این روزها شرکتهای نفتی و استخراج معدن، فقر را مورد سرزنش قرار میدهند. کشورها با مخلوطی از سیاستهای درست و سازمانهای درست به توسعه دست پیدا میکنند. دستاوردهای گذشته آنها هر چه بوده، پوپولیستها آمریکای لاتین را به سوی درهای تاریک هدایت میکنند.
واقعیت انکارناپذیری که در این میان وجود دارد این است که دولتهایی که در پی اجرای سیاستهای پوپولیستی هستند، معمولاً از مشاوران اقتصادی استفاده میکنند که سیاستهای آنها را تایید کنند. گرچه ممکن است آنها اقتصاددانانی حرفهای نیز باشند، ولی به سیاستمداران پوپولیست چیزی را میگویند که آنها میخواهند بشنوند.
نیکلاس مادورو رئیسجمهور سوسیالیست ونزوئلا که خود را ادامهدهنده راه هوگو چاوس رئیسدولت فقید این کشور میداند، برای نجات کشورش از بحرانهای اقتصادی که در نتیجه سیاستهای اقتصادی سوسیالیستی به وجود آمده، امید به معجزه دارد و این معجزه بزرگ را مشاور اقتصادی جدیدش که پروفسور مارکسیست مرموزی از کشور اسپانیاست، میداند و آنقدر به برنامههای او اعتماد دارد که او را «عیسی مسیح اقتصاد» خطاب میکند! آلفردو سرانو که به تازگی «مردی که پشت آشفتگی اقتصادی ونزوئلا قرار دارد» خوانده میشود. روزنامه ونزوئلایی الناسیونال میگوید: «اینکه بهرغم صفهای طولانی، کمبودها و تورم بالا، ملت به مدل اقتصادی سوسیالیستی در قرن 21 ادامه میدهد، مرهون وجود سرانو است.»
سرانو کیست؟
آلفردو سرانو اصالتی اسپانیایی دارد و در دانشگاههای کبک کانادا و بارسلونای اسپانیا اقتصاد خوانده است. و بعد از اتمام تحصیلات به همراه چند اقتصاددان ضدسرمایهداری دیگر که مجذوب افکار ایدهآلگرایانه هوگو چاوس، رئیس دولت سابق ونزوئلا، هستند، به دنبال فرصتی برای عملی کردن تئوریهای خود، راهی آمریکای لاتین شد. آنها به زودی توانستند مشاوره اقتصادی رهبران چپ کشورهای بولیوی و اکوادور را به دست گیرند و برنامههای اجتماعی جدیدی راهاندازی کرده و پیشنویس قانون اساسی جدید را فراهم کنند. در واقع سرانو نمونه یک اروپایی چپگراست که برای کسب تجربه به آمریکای لاتین آمده که هیچکس آنها را در سرزمین مادری خود نمیخواهد: تسلط دولت، کنترل قیمتها و نرخهای ارز ثابت.
بسیاری معتقد هستند که مقصر اصلی اقدامات بسیار رادیکال مادورو همین سرانوی اسپانیایی است. تاکید بیش از اندازه او روی فرهنگ تولیدی، انقلاب تولید و صنایع تولیدی تماماً در نتیجه مشاورههای سرانو هستند. در سال 2014، سرانو مقالهای تحت عنوان «تفکرات اقتصادی هوگو چاوس» منتشر کرد که بسیار از سوی مادورو با استقبال روبهرو شد، تا حدی که او را نخبه رژیم معرفی و بلافاصله به عنوان مشاور اقتصادی خود منصوب کرد. از آن زمان سرانو به ایدئولوگ تفکر چاوس تبدیل شد. چاویسم (Chavism) ریشه در آغاز کار سیاسی هوگو چاوس در ونزوئلا دارد و اعتقاد کلیدیاش این است که دولت باید از برنامههای رفاهی برای تقویت شهروندان حمایت کند. درآمد حاصل از منابع نفتی عظیم ونزوئلا صرف برنامههایی شد که برای کاهش فقر، بهبود تحصیلات و عدالت اجتماعی و رفاه اجتماعی در ونزوئلا طراحی شده بودند. بعضی از اصول چاویسم شامل ملیکردن صنایع و یک موضع ضد نئولیبرال بسیار تند به موضوعات اقتصادی با تاکید بر دموکراسی مشارکتی است. چاویسم در پی بسیج کردن کشورهای منطقه برای مبارزه با سیاستهای امپریالیستی آمریکاست که دستاوردهای سرمایهداری را مقدم بر حقوق اولیه انسانها قرار میداد. نظریه چاویسم مانند بیشتر ایدئولوژیهای پوپولیستی در تئوری خوب عمل میکرد، ولی واقعیت این است که ونزوئلاییها از روش اداره کردن کشور و راهی که چاویسم مادورو آنها را میبرد، رضایت ندارند.
سخنرانیهای مادورو، مانند سخنرانی سازمان ملل او، از سوی سرانو نوشته میشود. سرانو معتقد است که مدل اقتصادی سوسیالیستی قرن 21 تردیدناپذیر است و هر شکستی که در این مدل روی میدهد در نتیجه حملات مخالفان آن است. آنها میخواهند همه چیز را کنترل کنند. از نظر آنها کنترل نرخ ارزی که در حال حاضر در ونزوئلا وجود دارد موفقیتی چشمگیر است و تنها جزئیات اندکی از آن نیاز به بازنگری دارد. پیشنهادهای او شامل ملی کردن تجارت خارجی و بانکها، کنترل تمام قیمتها در اقتصاد و پیدا کردن راهی برای مجبور کردن شهروندان برای پذیرش قیمتهای دولتی است. به عقیده آلفردو سرانو تورم بسیار بالای ونزوئلا به علت قدرت زیاد واردکنندگان خصوصی است! از آن مهمتر اینکه او عقیده دارد تزریق پول گسترده دولت از سوی بانک مرکزی علت تورم بالای این کشور نیست! اقدام اخیر مادورو در مصادره کردن بانکمرکزی نیز نشان میدهد آنها به دنبال چاپ کردن حجم بالاتری از پول هستند! یکی از اقداماتی که او میتواند برای کاهش تامین مالی از طرف بانک مرکزی انجام دهد، کاهش ارزش پول داخلی است. ولی متاسفانه آنها به کاهش ارزش پول اعتقادی ندارند و آن را سیاستی بیفایده میدانند.
سلب مالکیت (مصادره اموال)، مصادره کسبوکارها، کشاورزی شهری در تراسها، سیستم عرضه شوروی سابق و اشتغال اجباری در بخش کشاورزی عمومی از جمله سیاستهایی هستند که در نتیجه مشاورههای اقتصادی سرانو به اجرا گذاشته شدهاند.
برزیل مونتگا
هر اقدامی به وسیله گیدو مانتگا، وزیر اقتصاد برزیل لولا داسیلوا و دیلما روسف طی سالهای 2006 تا 2016، اعلام عمومی میشد. مونتگا برای مدت زیادی در حزب چپگرای کارگر (PT) با سابقهای طولانی در سیاستهای اقتصادی نئولیبرال، صاحب کرسی بود. حزب کارگر در ژانویه سال 2003 بعد از حاکم بودن دو دوره سیاستهای نئولیبرالیستی و بحران مالی ایجادشده در اواخر دهه 1990، در برزیل به قدرت رسید. این حزب حول چارچوبهایی اداره میشد که سیاستهایی از قبیل اشتغال کامل، حقوق کارگران، توسعه مولد و کاهش نابرابریهای اجتماعی و بهبود توزیع درآمدها را ترویج میکردند. مانتگا در سالهای 1984، 1989 و 1998 در شورای هماهنگی اقتصادی حزب کارگر برای انتخابات ریاستجمهوری شرکت داشت. او سیاستهای برزیل را برای جهان شرح میداد و در طول سخنرانیهایش برای توضیح این اقدامات مکرراً جریان سرمایهداری را «سونامی» خطاب میکرد که نتیجه سیاست پولی شکستخورده آمریکاست. او عقیده داشت که سیستم مالیاتی IOF -سیستمی برای وضع مالیات بر عملیات مالی- و اقدامات مربوط به آن، تنها اقداماتی دفاعی از طرف برزیل برای مبارزه با سونامی و «جنگ ارزی» است که به وسیله آمریکا و چین به آنها تحمیل شده است.
کنترلهای اعمالشده خوب عمل میکردند زیرا با اصول اعضای اتحادیههای کارگری جور بود که سابقه تاریخی طولانی در توهین و تحقیر ایالات متحده و صندوق بینالمللی پول و دیگر نیروهای خارجی داشتند که در اقدامات دولت پیرامون رهبری رشد و استراتژیهای اشتغال دخالت میکردند. با وجود تاکید زیاد صندوق بینالمللی پول (IMF) بر دست برداشتن برزیل از سیاستهای مالی در برخورد با جریانهای سرمایهای، دیلما روسف، نماینده حزب کارگر، به کرات تاکید کرد که بودجه کشور برزیل بازیچه توهمات سیاستهای مالی خارجی نیست و او به خارجیان اجازه نخواهد داد تولید داخلی و اشتغال این کشور را به «گروگان» بگیرند. حزب کارگر تکنوکراتها و سیاستگذاران بیشماری را که دخالت در بازارهای سرمایه را سیاستی خوب تلقی میکردند، به کار گرفت. بسیاری از این اقتصاددانان وابسته به سنت توسعهگرایی (Delevopmentalism) بودند و در دانشگاههای برزیل و بعضی دانشگاههای غربی درس خوانده بودند. آموزشها و پیشینه بعضی از بازیگران اصلی برزیل زمینه را برای تصمیم دولت برای پیادهسازی مقررات نوآورانه فراهم کرد. اجرایی کردن این نظرات جدید بر عهده وزارت اقتصاد بود که همانطور که قبلاً اشاره شد برای مدت زیادی از سوی گیدو مانتگا اداره میشد. او مدرک دکترای جامعهشناسی توسعه از دانشکده فلسفه، علم و علوم انسانی از دانشگاه سائوپائولو داشت و همچنین در موسسه مطالعات توسعهای (IDS) دانشگاه ساسکس انگستان، درس خوانده بود که هر دو سنتهای توسعهگرایانه قوی داشتند.
ایجاد اشتغال و امنیت شغلی مهمترین اصل حزب کارگر است که تمام تصمیمات کلان اقتصادی آنها را تحت تاثیر قرار میدهد. از اینرو فقدان رقابتپذیری بنگاههای برزیلی به یکی از نگرانیهای بزرگ حزب کارگر طی سالهای 2009 تا 2011 تبدیل شد. بنگاهها رقابتپذیری خود را از دست دادند، اشتغال ریزش کرد و اساس حمایت از حزب حاکم کارگر تضعیف شد. آن بخش از مردم که از پتانسیل وضعیت موجود برای ایجاد بحران اقتصادی و تورم آگاه بودند، حمایت خود را از حزب کارگر قطع کردند. برزیلیها حداقل سه بحران اقتصادی مهم را از دهه 1980 تجربه کرده بودند و تجربه بحران و تورم در اذهان آنها باقی مانده بود. از اینرو آنها نگاه بلندمدتتری نیز داشتند و متوجه افزایش نرخ ارز و تاثیر آن بر از دست دادن بازارهای صادراتی و از دست دادن کار بودند. آنها فرار سرمایهای را که معمولاً در مرحله بعد اتفاق میافتد خوب به خاطر داشتند و نمیخواستند به وضعیت تورمی گذشته باز گردند. این خاطرات قوی بودند و به وسیله رهبران و طرفداران مقررات حساب سرمایه مورد استفاده قرار میگرفتند.
وزرای اقتصاد کرشنر
کریستینا کرشنر اندکی بعد از به قدرت رسیدن در آرژانتین، کارلوس رافائل فرناندز را به عنوان وزیر اقتصاد خود انتخاب کرد تا بتواند سیاستهای مالیاتی مورد نظر خود را بهتر پیش ببرد و برای بدهیهای به بارآمده صندوقهای بازنشستگی خصوصی که از سوی دولت ملی شده بودند (AFJP) تصمیماتی بگیرد. در این دوران ملیکردن به عنوان سیاستی برای حمایت از تولیدات داخلی در طول بحران اقتصادی معرفی شد و با طرح نجات بانکها در اروپا و آمریکا مقایسه میشد. این سیاست به عنوان تهدیدی برای حقوق مالکیت و قانون مورد انتقاد قرار گرفت. فرناندز بعد از شکست خانم کرشنر در سال 2009 برکنار شد و آمادو بودو که از حامیان ملیکردن نیز بود جانشین او شد. گرچه تورم آرژانتین در آن زمان نزدیک به 25 درصد بود ولی بودو آن را مشکل بزرگی برای این کشور نمیدانست. در سال 2010 کرشنر صندوقی به نام صندوق دویستمین سالگرد برای اجرای یک فرمان واجب و ضروری که همانا پرداخت بدهی ذخایر ارزی خارجی بود، افتتاح کرد. ولی رئیس بانک مرکزی وقت از انجام این پرداخت سر باز زد و از اینرو از سوی کرشنر با فرمان دیگری برکنار شد. یک قاضی آرژانتینی به این علت که بانک مرکزی مستقل است و تحت لوای دولت نیست هر دو این فرمانها را ملغی کرد. با وجود این رئیس بانک مرکزی یک ماه بعد جایگزین شد.
کرشنر در سال 2011 مجدداً رئیسجمهور آرژانتین شد و هرنان لورنزینو را به عنوان وزیر جدید اقتصاد برگزید. در این دوران دولت کرشنر سیاست کنترل نرخ ارز را به منظور محدود کردن قدرت خرید و فروش ارزهای خارجی به ویژه دلار آمریکا، در پیش گرفت. بسیاری از آرژانتینیها در این دوران پساندازهای خود را به صورت دلار نگهداری میکردند تا در مقابل تورم حصاری داشته باشند. دولت معتقد بود که این سیاست برای جلوگیری از فرار سرمایهها و فرار مالیاتی لازم است. اکسل کیشیلوف به عنوان وزیر جدید اقتصاد در سال 2013 منصوب شد و تا پایان دوران کرشنر به عنوان وزیر اقتصاد باقی ماند. او در ملیکردن شرکت انرژی YPF نقش مهمی ایفا کرد. این مشاورههای او بود که سبب شد خانم کرشنر از پرداخت بدهی دارندگان اوراق قرضه دولتی که پول خود را طلب میکردند، در سال 2014، سر باز بزند.
کیشیلوف به شدت به اقتصاد کینزی اعتقاد داشت و از دوران دانشجویی یکی از تحسینکنندگان کرشنرها و یکی از اعضای گروه جوانان کرشنرها و رئیس دانشجویان رادیکال TNT بود. او برای مدت زیادی استاد اقتصاد دانشگاه بوئنوس آیرس و از منتقدان سیاستهای نئولیبرال بود که از سوی روسایجمهور قبل از کرشنر اجرا میشد. کیشیلوف برای شرح دادن نظرات اقتصاددان انگلیسی جان مینارد کینز از مفاهیم مارکسیستی استفاده میکرد. زمانی که رشد اقتصادی کند و تورم در حال رشد فزاینده بود نشان داد که در پی قرار دادن کنترل بیشتر بر اقتصاد آرژانتین است. زمانی که پزو در سال 2014 دچار افت ارزش شد، او تقصیر را بر گردن مدیر شرکت نفتی شل انداخت. در همان سال زمانی که ارزش پزو در مقابل دلار به کمترین میزان خود رسید، وی آمریکا را مقصر دانست. وی در سال 2014 به مجلس سنا گفت که همه جهان میدانند آرژانتین بدهی معوق ندارد از این رو هیچ دلیل اقتصادی یا مالی برای اینکه دلار 15 پزو باشد وجود ندارد.
یک قاضی آمریکایی به نام توماس گریسا فرمانی صادر کرد مبنی بر اینکه کشور آرژانتین موظف به پرداخت بدهی تمامی طلبکاران است، نه فقط آنهایی که در طرح تجدید ساختار بدهی آرژانتین از قسمتی از طلب خود چشمپوشی کرده بودند. کرشنر نمیخواست بپذیرد که آرژانتین گرفتار بدهیهای معوق شده است.