آیا دروغگویی سیاستمداران از طریق نظریههای اقتصادی قابل تحلیل است؟
دروغهایی که فراموش میشوند
انتخابات آمریکا در سال 2016 میلادی یکی از بحثبرانگیزترین انتخاباتهای برگزارشده در تاریخ بود و نتیجه این انتخابات هم کاملاً دور از انتظار بود.
انتخابات آمریکا در سال 2016 میلادی یکی از بحثبرانگیزترین انتخاباتهای برگزارشده در تاریخ بود و نتیجه این انتخابات هم کاملاً دور از انتظار بود. در جریان رقابتهای انتخاباتی سال گذشته اتهامزنی و بیان دروغهای سیاسی افزایش زیادی پیدا کرد و همین مساله باعث شد در اغلب رسانهها از انتخابات سال 2016 به عنوان سطح پایینترین انتخابات برگزارشده در آمریکا نام برده شود. ولی حال که حدود چهار ماه از آغاز به کار دونالد ترامپ در آمریکا گذشته است، کمتر کسی در مورد اتهامهایی که علیه او - از نظر اقتصادی و اخلاقی- مطرح بود، سخن میگوید و هیچکس هم به دنبال اثبات درستی یا نادرستی این ادعاها نرفت. از طرف دیگر هیچیک از رسانههای آمریکایی در مورد اتهامهایی که او به هیلاری کلینتون یا حتی روسای جمهوری قبلی وارد کرد هم صحبت نمیکند. کنث اَرو، اقتصاددان آمریکایی بر این باور است که دنیای سیاست، دنیایی فراموشکار و بیتوجه است. به همین دلیل است که بعد از انتخابات هیچکس این سوال را مطرح نکرد که آیا مسائل مطرحشده از طرف ترامپ علیه کاندیدای دیگر درست بود یا نه؟ هیچکس نپرسید که ادعاهای ترامپ مبنی بر خارج کردن آمریکا از پیمانهای جهانی فارغ از اینکه به نفع اقتصاد است یا نه، امکان اجراشدن را دارد یا اینکه تنها برای جلب رای عدهای از مردم که اغلب هم در طبقه ناآگاه جامعه قرار داشتند، بیان شده است. از نظر این اقتصاددان دروغپراکنیهای سیاسی را میتوان در قالب اقتصاد رفتاری و تعصبهای شناختی افراد در حوزههای مختلف توضیح داد. از طرف دیگر استفاده از نظریه رفتار عقلایی مردم در شرایط مختلف و تشریح رفتار عقلایی در موقعیتهای مختلف هم میتواند کمک بیشتری به درک این موقعیت در دنیای سیاست شود.
نظریه رفتار عقلایی
دروغهای سیاسی یا برعکس جلوه دادن مسائل مختلف در دنیای سیاست موضوع آشنایی است و اوج آن را میتوانستیم در جریان رقابتهای انتخاباتی آمریکا در سال 2016 میلادی ببینیم. اتهامزنیهای ترامپ علیه هیلاری کلینتون در آن دوره به بالاترین سطح خود رسید و شاید همین اتهام زنیهای بعضاً بیپایه و اساس بود که زمینه را برای پیروزی دونالد ترامپ در آمریکا به عنوان چهل و پنجمین رئیسجمهوری این کشور فراهم کرد. دیوید فریدمن، اقتصاددان آمریکایی در مورد دلیل این دروغپراکنیها توسط ترامپ و دیگر سیاستمداران در دنیا میگوید: بهتر است تصور کنیم که سیاستمداران برای تحقق اهداف شخصی دروغ میگویند زیرا افرادی که به سطوح بالای سیاسی میرسند را نمیتوان در زمره افراد نادان و ناتوان برشمرد. بر مبنای نظریه انتخاب عمومی دروغگویی سیاستمداران کار عقلاییتری نسبت به دروغگویی افراد عادی است زیرا احتمال مورد توجه قرار گرفتن و یادآوری دروغ سیاستمداران توسط افرادی که در انتخابات شرکت میکنند و به فرد مذکور رای میدهند کمتر از یادآوری دروغ افراد عادی است. از دیدگاه اقتصادی رایدهندگان به صورت کاملاً عقلایی از دروغپردازیهای سیاستمداران غفلت میکنند زیرا انگیزه لازم برای سرمایهگذاری زمانی و اختصاص انرژی و پول برای جمعآوری دروغهای بیانشده توسط سیاستمداران را ندارند. ضمن اینکه میدانند تنها یک رای دارند و با این یک رای نمیتوانند نتیجه انتخابات را تحت تاثیر قرار دهند. به همین دلیل است که دروغپردازیهای سیاستمداران به سرعت از اذهان عمومی حذف میشود و نکته مهمتر اینکه سیاستمداران هم به این مساله واقف هستند و با آگاهی کامل در این مسیر حرکت میکنند. از طرف دیگر باید در نظر داشت که افراد با انگیزههای مختلف وارد این وادی میشوند و هیچگاه نمیتوان انگیزه یک فرد دیگر را درک کرد. حال تصور کنیم انگیزه فردی در کنار انگیزه حزبی و تلاش برای تاثیرگذاری روی مردم در کنار هم قرار گیرد و شرایطی ایجاد شود که کنترل آن غیرممکن است.
ترجیحات و انگیزههای گوناگون
کنث اَرو، اقتصاددان و برنده نوبل اقتصاد که فوریه سال جاری از دنیا رفت، در مقالهای نوشت: افراد دارای ترجیحات و علایق مختلفی هستند و این امکانپذیر نیست که منافع و ترجیحات تمام افراد جامعه را بتوان در برنامهها و سیاستهای یک فرد خاص و حتی یک کشور خاص جمع کرد. بنابراین تنها راه مناسب برای کنترل بهتر امور در یک کشور این است که منافع عده خاصی بر دیگران اولویت داشته باشد و سیاستها با هدف تحقق اهداف و همسو با منافع همین افراد باشد. البته باید حمایت تمام افراد جلب شود و سیاستها باعث شود تمام مردم کموبیش در مسیری که میخواهند، حرکت کنند ولی تحقق صددرصدی منافع تمام مردم در قالب یک نظام سیاسی غیرممکن است. آرو بر این باور بود در صورتی که مردم به این باور برسند، دیگر در رقابتهای انتخاباتی خود را درگیر مسائل کوچک نمیکنند زیرا متوجه میشوند که این سیاستهای کلی است که روی زندگی آنها تاثیرگذار است و سیاستهای جزئیتر با انگیزههای سیاسی و حتی گروهی وضع میشود.
فریدمن بر این باور است که دروغهای بیانشده توسط سیاستمداران مانند سخنانی است که فروشندگان برای فروش یک کالای عادی بیان میکنند. همانطور که خریداران خاص میتوانند از کالاهای باکیفیتتر استفاده کنند، گروههای خاصی که طرفدار سیاستمدار هستند یا از او حمایت میکنند هم بیشترین منفعت را از پیروزی آن فرد در عرصه رقابتهای سیاسی خواهند برد. دروغهای سیاستمداران یا بلوفهایی که در شرایط مختلف میزنند، برای جلب حمایت افرادی که رفتارهای عقلایی کمتری دارند، کارآمد است. از طرف دیگر آن گروه از افراد جامعه که به سرعت از این دروغها چشمپوشی میکنند و به جریان عادی زندگی بازمیگردند هم میتوانند حامیان خوبی برای این دسته از سیاستمداران باشند.
گاهی سیاستمداران دروغپراکنی نمیکنند ولی مطالبی را بیان میکنند که از نظر شنونده قابل درک نیست و ابتدا و انتهای این کلام مشخص نیست. این افراد از ابتدای یک مبحث تا نقطه پایانش را تشریح میکنند ولی از آنجا که قصد روشنگری ندارند، مسائل را بهگونهای بیان میکنند که قابل درک نیست و شنونده با مجموعهای از دادهها روبهرو میشود که تحلیل آنها برای او با توجه به سطح آگاهی و دادههایی که در اختیار دارد، امکانپذیر نیست. این روش از این نظر اهمیت دارد که امکان اثبات اشتباه بودن آن وجود ندارد. همین مساله سبب شد در انتخابات ریاستجمهوری آمریکا از این سیاست بارها استفاده شود.
اقتصاد رفتاری توضیح میدهد
دروغپراکنی و بیان سخنان بیمعنی توسط برخی سیاستمداران را میتوان در قالب اقتصاد رفتاری تشریح کرد به این معنا که پراکندهگوییها باعث میشود رفتار عقلانی افراد کمتر شود و عکسالعملهای آنی جایگزین رفتارهای عقلایی شود. از طرف دیگر تعصبهای شناختی باعث میشود افراد در تصمیمگیریها رفتار غیرعقلایی داشته باشند و این کار هزینه اقتصادی زیادی را بر کشورها تحمیل میکند. به تعبیر درستتر در نتیجه تعصبهای شناختی که حاصل نادیده گرفتن بخشی از حقایق است، درک کامل آنچه از دست میرود و آنچه در ازای از دست رفتن آن فرصتها برای افراد جامعه به دست میآید، مشکل خواهد شد و هزینهها افزایش مییابد. از طرفی به دلیل برنامهریزیهای غیراصولی و ناکارآمد و البته بر مبنای دادهها و اطلاعات نادرست نمیتوان انتظاری مثبت از نتایج برنامهریزیها و هدفگذاریها داشت.
نظریههای مختلف اقتصادی و اقتصاددانان مختلف تلاش میکنند این الگوی رفتاری در برخی سیاستمداران دنیا را تشریح کنند ولی در تمام این دیدگاهها بر این نکته تاکید شد که انگیزههای پنهانی و منافع شخصی یکی از اصلیترین عواملی است که میتواند سیاستمداران را به این مسیر سوق دهد.