جنگ ارزی سیاسی است
گفتوگو با ادموند فلپس، درباره اقتصاد چین
ادموند فلپس معتقد است: مطالعه اجتماعی چین نشان میدهد مردم ساکن در این کشور در مسیر صنعتی شدن قرار دارند و آمادگی لازم برای پذیرش تغییرات بزرگ را دارند. این مساله زمینه خوبی برای اصلاحات اقتصادی در این کشور فراهم کرده است و میتواند عاملی در جهت رشد اقتصادی در آینده باشد.
رشد اقتصادی کشور چین در سالهای گذشته میلادی بیش از 10 درصد بود و این کشور بخش بزرگی از نیازهای بازار جهانی را از طریق صادرات محصولاتش تامین میکرد. اما وضعیت بازار ارز در این کشور و عملکرد صنایع مختلف سبب شد تا چین همواره در صدر اخبار اقتصادی دنیا باقی بماند و جامعه جهانی فشار زیادی برای ارتقای ارزش یوان و اصلاح بازار پولی به دولتمردان این سرزمین وارد آورد. آنها بر این باورند که با توجه به بزرگی اقتصاد چین هماکنون زمان اصلاحات اقتصادی فرا رسیده است و اگر این اصلاحات انجام نشود اقتصاد این کشور نخواهد توانست به روند توسعه خود ادامه دهد. شبکه خبری سیسی تی وی کشور چین در ماه جاری میلادی گفتوگویی با «ادموند فلپس» اقتصاددان برجسته آمریکایی و برنده نوبل اقتصاد در سال 2006 میلادی و رئیس مرکز سرمایهداری و جامعه در دانشگاه کلمبیا انجام داد. فلپس که متولد سال 1933 میلادی است نظریههایی ارائه داد که به فهم عملکرد متقابل سیاستهای کوتاهمدت و بلندمدت اقتصادی کمک کرد. طبق نظ ریه او دولتها میتوانند تورم و بیکاری را به طور همزمان در سطح پایین حفظ کنند اما معمولاً افزایش در سطح اشتغال میتواند رشد تورم را نیز به همراه داشته باشد. این دانشمند برجسته علم اقتصاد دید حاکم بر جهان در مورد رابطه این دو شاخص اقتصادی را کاملاً تغییر داد و تاکید کرد احتمال ثبات سیاستهای اقتصادی در آینده بستگی به تصمیمات اقتصادی کنونی دارد. به تعبیر بهتر نرخ پایین تورم کنونی سبب میشود تورم انتظاری در آینده پایین باشد و به دنبال آن دیگر فاکتورهای اقتصادی هم ثبات نسبی داشته باشند. نظریه این اقتصاددان در مورد عدم اثرپذیری نرخ بیکاری در بلندمدت از سیاستهای مالی و پولی نقش زیادی در ارائه تعریف جدیدی از تقاضای کل در علم اقتصاد داشت. در نتیجه تحلیلهای فلپس در اقتصاد کلان، علم اقتصاد کنونی تغییر زیادی نسبت به علم اقتصاد چهل سال قبل کرده است.
♦♦♦
اقتصاد چین در سالهای گذشته با نرخ بالایی رشد کرده است ولی همچنان در بخشهای مختلف ضعف دارد و نمیتواند به عنوان یک اقتصاد توسعهیافته معرفی شود. از نظر شما موانع اصلی چین برای توسعه اقتصادی چیست و آیا این کشور میتواند همچنان به رشد اقتصادی خود ادامه دهد؟
مطالعه اجتماعی چین نشان میدهد مردم ساکن در این کشور در مسیر صنعتی شدن قرار دارند و آمادگی لازم برای پذیرش تغییرات بزرگ را دارند. این مساله زمینه خوبی برای اصلاحات اقتصادی در این کشور فراهم کرده است و میتواند عاملی در جهت رشد اقتصادی در آینده باشد. اما هماکنون چین در شرایطی قرار دارد که تداوم نرخ رشد اقتصادی یک یا دو دهه اخیر برایش غیرممکن است زیرا تمرکز اصلی اقتصاد چین روی درآمد صادراتی است. نکته مهم این است که کشورهای مصرفکننده کالاهای چینی محدودیت مالی در خرید این کالاها دارند و چین هم نمیتواند صادرات خود را با نرخ فزایندهای بیشتر کند. چین در سالهای گذشته خلاقیت چندانی در تولید محصولات خود نشان نداده است و تنها در شرایطی میتواند در بازار صادراتی دنیا به خصوص برای کشورهای توسعهیافته و غربی باقی بماند که خلاقانهتر عمل کند. یعنی اگر میخواهد صادرات بیشتری داشته باشد باید روشهای کمهزینهتر تولید را ابداع کند و اگر میخواهد فعالیتهای سرمایهگذاری خود را توسعه دهد باید کالاهای سرمایهای تازه یا روشهای تولید جدیدی را خلق کند. پس تنها یک راه در پیش روی چین است که سبب میشود رشد اقتصادی این کشور در آینده همچنان بالا باشد و آن افزایش سطح خلاقیت در تمامی بخشهای اقتصادی به خصوص در بخش تولید و صادرات و سرمایهگذاری است.
اهمیت افزایش نوآوری در تداوم رشد اقتصادی چین مسالهای غیرقابل بحث است ولی در سالهای اخیر دولتمردان چینی اهمیت چندانی به این مساله ندادهاند. ازطرف دیگر موضوع رشد هزینههای داخلی و رشد مصرف داخلی مطرح است که باعث کاهش وابستگی اقتصاد به صادرات و کاهش آسیبپذیری اقتصاد از بحرانهای مالی خارجی میشود. از نظر شما اهمیت رشد هزینههای مصرفی داخلی برای چین چه اندازه است؟
فکر نمیکنم آنچه چین نیاز دارد افزایش تقاضای مصرفی داخلی باشد زیرا رشد هزینه مصرفی داخلی هیچ تاثیری روی افزایش فرصتهای شغلی یا رشد دستمزدها ندارد و تنها در جریان رقابت با بازار صادرات زمینه را برای خارج شدن سرمایهها از بازار صادراتی به سمت بازار داخلی فراهم میکند. افزایش تقاضای داخلی به معنای بیشتر شدن رقابت در جذب منابع برای تولید کالاهای سرمایهای و حتی خلاقیت است. زیرا فعالیتهای نوآورانه نیازمند سرمایه کلانی است که رشد هزینههای مصرفی داخلی و ورود سرمایهها به این بخش باعث کم شدن حجم سرمایههای موجود در بخش R&D خواهد شد. به نظر من تلاش برای رشد هزینههای مصرفی داخلی در چین کار نادرستی است. چین باید سرمایهگذاری خود را افزایش دهد و خلاقیت خود در تولید را بیشتر کند تا بتواند سهمش در بازار جهانی را افزایش دهد.
باراک اوباما رئیس جمهوری آمریکا بارها از چین خواسته است تا با افزایش هزینههای مصرفی داخلی و ارتقای استانداردهای زندگی مردم کشورش زمینه را برای خروج بیشتر پول از بانکها فراهم آورد.
افزایش هزینههای مصرفی در کشور چین سبب میشود تقاضا برای انواع کالاهای داخلی و خارجی بیشتر شود و به دنبال آن آمریکا که بزرگترین شریک تجاری چین محسوب میشود برای تامین نیاز داخلی این کشور باید حجم تولید خود را بیشتر کند و یا تولید در کارخانههای فعال در چین را افزایش دهد و این به معنای بیشتر شدن شمار فرصتهای شغلی در ایالات متحده آمریکا است. اما رشد هزینههای مصرفی در چین هیچ اثری روی اقتصاد داخلی این کشور ندارد.
پس به نظر شما تلاش سیاستمداران دو طرف برای ارتقای سطح هزینههای مصرفی در چین یک مساله سیاسی است نه اقتصادی ؟
اقتصاد علم بسیار پیچیدهای است و هر طرف میتواند با اهداف اقتصادی خاص خود یک طرح را پیشنهاد دهد و آن را توجیه کند ولی دیدگاههایی در علم اقتصاد وجود دارد که مطالعات تجربی زیادی آنها را تایید کرده است مثلاً به طور کلی رشد هزینههای مصرفی در کشور چین سبب میشود نرخ بهره بانکی در دنیا افزایش یابد که اثری مخرب روی فعالیتهای سرمایهگذاری در تمام دنیا برجای خواهد گذاشت. از نظر من افزایش هزینههای مصرفی یک کشور خاص یا تمامی دنیا نمیتواند داروی حل مشکلات اقتصادی باشد و باعث افزایش سطح رفاه و ثروت در جهان شود. در واقع نمی توان یک نسخه واحد برای تمامی مشکلات اقتصادی دنیا پیچید زیرا شرایط و زیرساخت های هر کشور متفاوت از کشورهای دیگر است.
موضوع دیگری که در سالهای اخیر به آن پرداخته شده است مساله آزاد سازی نرخ بهره است. در ماه گذشته برای اولین بار از سال 2008 میلادی تاکنون مقامات بانک مرکزی چین اقدام به کاهش نرخ بهره بانکی کردند. معنای این تصمیمگیری برای بازار سرمایهگذاری و حجم نقدینگی در کشور چیست؟
این حرکت بانک مرکزی چین یک حرکت سمبلیک است و میخواهد به سرمایهگذاران القا کند که زمان بازگشت به پروژههای سرمایهگذاری فعال در کشور چین که قبلاً از آن خارج شده بودند فرا رسیده است. از طرف دیگر نشان میدهد دولت به مسائل اقتصادی اهمیت میدهد و از ابزارهای مختلف برای تقویت رشد اقتصادی استفاده میکند. اما اگر بدبینی را کنار بگذاریم باید بگویم دولت چین با این طرح نشان داد تمایل زیادی به سرمایههای خارجی و داخلی به اقتصاد و توسعه دارد که این حرکت قابلتقدیر است.
آیا این طرح باعث افزایش حجم سرمایهگذاری و ایجاد انگیزههای سرمایهگذاری میشود یا خیر؟ شما پیش از این در مورد سرمایهگذاری بد در اقتصاد هشدار داده بودید از نظر شما سرمایهگذاری بد به چه معنا است و چگونه در اقتصاد ایجاد میشود ؟
من چندین مقاله نوشتهام و تاکید کردهام که فاکتورهای اقتصادی اثرگذار روی اقتصاد دنیا در سالهای آتی نامشخص هستند زیرا هماکنون اقتصاد در شرایط بحرانی و سختی قرار دارد. به همین دلیل سرمایهگذاران و دلالان و تمامی افراد فعال در عرصههای مختلف اقتصادی ممکن است در تصمیمگیری اشتباه کنند. بحران مسکن در آمریکا و افزایش سرمایهگذاری در این بخش در دهه گذشته نشان داد چگونه سرمایهها از بخشهای تولیدی و صنعتی خارج میشوند و در بخش مسکن صرف میشوند. این تغییر کاملاً زیان بخش است و باعث از بین رفتن فرصتهای شغلی میشود. برخی از افراد فعال در بازار مسکن تصور میکردند سرمایهگذاری در بازار مسکن سودآور است ولی وقتی قیمتها به سطح واقعی خود بازگشت متوجه شدند سرمایههای آنها بیجهت در بخش مسکن صرف شده است و در طی سالها ارزش آن افزایش چشمگیری پیدا نکرده است. بهتر بود این سرمایهها در بخشهای صنعتی و تولید تجهیزات صنعتی صرف میشد که زمینهساز توسعه اقتصادی بیشتر میشد. این سرمایهگذاری بد باعث رشد بدهیهای خانوارها و رشد بدهیهای دولتی در کشور شد.
در سال گذشته رشد قیمت کالاهای صنعتی و مواد اولیه سبب شد تا تورم در تمامی کشورهای دنیا ایجاد شود و این تورم اقتصاد اغلب کشورهای دنیا را با مشکل روبهرو کرد. آیا رشد تورم ادامه پیدا میکند؟
زمانیکه در تمامی دنیا طرح کاهش نرخ بهره بانکی به طور همزمان اجرا شود، زمینه برای افزایش قیمت کالاها نیز فراهم میشود و این اتفاقی است که در سالهای گذشته افتاد. اما من تصور نمیکنم سیر رشد قیمت کالاهای مصرفی و مواد اولیه در دنیا ادامه داشته باشد همانطور که تصور نمیکنم روند کاهش نرخ بهره بانکی در کشورهای صنعتی بیش از این ادامه پیدا کند. زیرا هماکنون نرخ بهره بانکی میانمدت و بلندمدت در بسیاری از بانکهای مرکزی دنیا در سطحی نیست که امکان کاهش دوباره آنها وجود داشته باشد.
بازار کار در کشور چین تغییر زیادی کرده است و کارگران متقاضی افزایش دستمزدها هستند ولی انتظار میرود نرخ رشد تولید ناخالص داخلی این کشوردر سال جاری به شدت کاهش یابد. شما این روند را در اقتصاد چین چگونه ارزیابی میکنید؟
چین کشور پرجمعیتی است و شمار زیادی از ساکنان آن شاغل هستند. هر کارگر بعد از دریافت دستمزد ماهیانه خود بخشی از آن را مصرف و بخش دیگر را پسانداز میکند و به تدریج ثروتی می اندوزد. این سرمایههای اندوخته منابع مالی برای توسعه فعالیتهای تولیدی و صادراتی را در کشور چین فراهم میکند و روند رشد صادرات اوج میگیرد. اما افزایش ثروت و سرمایه خانوارهای کارگر سبب میشود استاندارد زندگی آنها رشد کند و به دنبال آن متقاضی دریافت دستمزد بیشتری برای کار خود باشند. این همان روندی است که در اقتصاد چین مشاهده شده است که کاملاً پیشبینی شده و عادی است. این سیر توسعه اقتصادی با کاهش نرخ رشد تولید ناخالص داخلی و کاهش صادرات همراه خواهد بود.
با رشد درآمد کارگران و توسعه اقتصادی چین سهم طبقه متوسط اقتصادی به کل طبقات اقتصادی در چین بیشتر میشود ولی در کشور چین تمامی طبقات به پسانداز عادت کردهاند و سهم زیادی از درآمدشان را به جای خرید کالاهای مصرفی در بانک پسانداز میکنند که اندوخته زیادی برای بانکها ایجاد میکند. به نظر شما رشد حجم پساندازها برای اقتصاد چین خبر خوبی است یا خیر؟
پسانداز به معنای به تعویق انداختن مصرف است و رشد پسانداز یعنی ایجاد سرمایه برای آغاز فعالیتهای تولیدی و صنعتی و به دنبال آن افزایش سطح ثروت خانوارها برای رشد هزینههای مصرفی در آینده. به نظر من رشد پسانداز برای اقتصاد چین در شرایط کنونی بسیار خوب است و میتواند آینده را نیز برای این کشور تضمین کند. به علاوه با رشد سطح درآمد خانوارهای کارگری و توسعه طبقه متوسط به تدریج سطح مصرف هم در این کشور رشد خواهد کرد.
شما در سخنرانیهای قبلی خود گفتید که چین به مرحلهای در اقتصادش رسیده است که باید اصلاحات اقتصادی را آغاز کند. پیشتر هم بر ضرورت افزایش سطح خلاقیت در اقتصاد چین تاکید کردید. به نظر شما چین برای تداوم رشد اقتصادی خود در آینده به چه تغییرات دیگری نیاز دارد؟
مهمترین تغییر، اصلاح در نظام مالی کشور چین است به گونهای که بتواند فاینانس مورد نیاز برای انواع فعالیتهای صنعتی و اقتصادی را تامین کند نه اینکه سرمایهها فقط در یک یا چند بخش خاص به خصوص بخش عمران و ساخت و ساز صرف شود. این به معنای تنوعبخشی در اقتصاد و زمینهسازی برای توسعه است. به عبارت بهتری چین باید یک بخش مالی کاملاً نرمال با گستره وسیع و متنوعی از فعالیتهای اقتصادی داشته باشد. این تغییر میتواند زمینه ساز رشد سرمایهگذاری شود. دوم اینکه شرکتهای چینی به خصوص باید ریسکپذیرتر و ماجراجویانهتر در عرصه اقتصاد ظاهر شوند. سوم اینکه باید روند خصوصیسازی در شرکتهای چینی آغاز شود ولی نباید افراطگرا بود و تاکید کرد که تمامی بخشهای اقتصاد چین باید به بخش خصوصی واگذار شود. مسلماً شرکتهای دولتی انگیزه زیادی برای تغییر یا سرمایهگذاری و حتی نوآوری ندارند. مثلاً به شرکتهایی که در کشور آلمان بعد از فرو ریختن دیوار برلین فعالیت کردند توجه کنید. آنها شرکتهای خصوصی و آزادی بودند که با تصمیمگیریهای اقتصادی خود میتوانستند شکست بخورند یا اینکه پیروز شوند. اما تجربه نشان داد که تمامی آنها شکست خوردند و از بازار خارج شدند زیرا نه خلاقیت لازم برای حضور در بازار را داشتند و نه توانستند از فرصتهای اقتصادی موجود در کشور استفاده کنند.
مساله خصوصیسازی در اقتصاد چین یک موضوع بسیار جدلبرانگیز است و بسیاری از مردم به این طرح انتقاد میکنند. همانطور که میدانید 75 درصد از کل شاغلان کشور چین در بخش خصوصی مشغول به کار هستند ولی واحدهای کارآفرینی کوچک و متوسط با یک مشکل جدی مواجه هستند و این مشکل سخت بودن روند دریافت وام از بانکهای چین است. دلیل این مساله چیست؟
این مشکل تنها در چین وجود ندارد. در آمریکا هم بانکها تمایلی به وام دادن به شرکتهای تولیدی و صنعتی کوچک ندارند. به همین دلیل اقتصاد آمریکا در سالهای اخیر راکد شده است. یک دلیل عدم تمایل بانکها به وام دادن به شرکتهای کوچک این است که مردم و بانکها تمایلی برای دریافت سود بعد از پنج سال یا 10 سال از سرمایهگذاری خود ندارند. آنها میخواهند سود سرمایهگذاری خود را سریع دریافت کنند و به همین دلیل وارد بازار سهام یا اوراق قرضه میشوند که سود کلانی در عرض مدت کوتاهی کسب میکنند.
دولتهای غربی بارها از دولت چین خواستند تا ارزش یوان را افزایش دهد زیرا ارزش کنونی آن به طور مصنوعی و با دخالت دولت پایین نگه داشته شده است. آیا به نظر شما این انتقاد درست است یا خیر؟
من با این انتقاد موافق نیستم زیرا در درجه اول هیچکس نمیداند ارزش واقعی یوان در برابر دلار آمریکا و یا یورو چقدر است. دوم اینکه چین در سالهای گذشته تلاش زیادی برای افزایش ارزش یوان کرده است که این تلاشها را در اصلاح رشد اقتصادی و ایجاد فضا برای ورود سرمایههای خارجی و توسعه سرمایهگذاری در دیگر کشورهای دنیا میتوان دید. مهمتر اینکه ارزش کالاهای تولید کشور چین در سه سال گذشته بیشتر از کالاهای تولید آمریکا رشد کرده است که این نشاندهنده تلاش چین برای اصلاح بازار ارز است. از طرف دیگر کاهش حجم و ارزش صادرات چین در سالهای اخیر نیز عامل دیگری است که نشان میدهد ارزش یوان چندان هم غیرواقعی نیست پس تلاش دولتها برای افزایش ارزش یوان بیشتر جنبه سیاسی دارد و نمیتوان ارزش این ارز را چندان غیرواقعی دانست. البته در مورد اینکه اقتصاد چین نیاز به اصلاحات در زیرساختهای مالی و اقتصادی دارد شکی نیست ولی روند این اصلاحات باید به نحوی باشد که اقتصاد آسیب نبیند.
به نظر شما کاهش صادرات چین به دلیل بحران اقتصادی در کشورهای اروپایی بوده است ؟
بدون شک بحران اقتصادی اروپا اثر زیادی روی تمامی بازارهای اقتصادی داشته است و صادرات چین نیز تحت تاثیر این بحران قرار گرفت و باعث کاهش زیاد صادرات چین شد. این بحران طی 9 ماه گذشته در تمامی بخشهای اقتصادی دنیا دیده شده است.