دموکراسی یا استبداد؟
کدام برای رشد اقتصادی بهتر است؟
«گری استنلی بکر» اقتصاددان آمریکایی برنده جایزه نوبل در سال 1992 است که در دانشگاه شیکاگو اقتصاد و جامعهشناسی تدریس میکند. بکر در این یادداشت که یکسال قبل نوشته به مقایسه نظامهای استبدادی و دموکراتیک از زاویه رشد اقتصادی پرداخته است و نقش رهبران در صعود و سقوط رشد اقتصادی را موثرتر از نوع حکومت میداند.
«گری استنلی بکر» اقتصاددان آمریکایی برنده جایزه نوبل در سال 1992 است که در دانشگاه شیکاگو اقتصاد و جامعهشناسی تدریس میکند. بکر در این یادداشت که یکسال قبل نوشته به مقایسه نظامهای استبدادی و دموکراتیک از زاویه رشد اقتصادی پرداخته است و نقش رهبران در صعود و سقوط رشد اقتصادی را موثرتر از نوع حکومت میداند.
نشریه اکونومیست در یکی از شمارههای خود این تیتر را انتخاب کرده بود: «چگونه نرخ رشد هند از چین عبور خواهد کرد؟». یکی از اصلیترین دلایلی که آنها برای این ادعا در لید مطلب مربوط به این تیتر آوردهاند این است که هند یک کشور دموکراتیک است در حالی که چین نظامی استبدادی دارد. دلیل دیگر هم این است که نرخ رشد جمعیت (نرخ تولد) هند بالاتر و در نتیجه جمعیت جوانتری دارد. اما هر دو این استدلالها محل مناقشه است با این حال من بحث خودم را بر این موضوع متمرکز میکنم که آیا دموکراسیها به رشد اقتصادی کمک میکنند یا خیر.
رهبران دوراندیش در دولتهای استبدادی بیشتر از دموکراتیک موفق هستند چرا که نیازی ندارند تا به قوای مقننه، قضاییه یا محدودیتهای رسانهای در پیشبرد برنامههایشان اعتنا کنند. در اواخر دهه 1980 دنگ شیائوپنگ تصمیم گرفت تا درهای حوزه کشاورزی چین کمونیست را به روی انگیزههای بخش خصوصی باز کند؛ و نتیجه اینکه در یک مدت زمان بسیار کوتاه تولید محصولات کشاورزی به شدت افزایش یافت. قوانین استبدادی در تایوان، کرهجنوبی، سنگاپور و شیلی تغییر جهتهای سریع مشابهی در اقتصادهایشان در پی داشت. در این کشورها تغییرات رادیکالی ایجاد شد که معمولاً اعطای نقش زیادتر به بخش خصوصی و تجارت خصوصی بود.
البته طرف دیگر حکومت استبدادی رهبرانی قوی است که بد هدایت شدهاند و میتوانند منشاء خسارات جدی شوند. سیاست «یک گام بزرگ به جلو» مائو یک نمونه مشهور و وحشتناک است. برنامه فیدل کاسترو برای پیشرفت کوبا به سمت یک اقتصاد بیاثر متمرکز برنامهریزیشده تحت کنترل دولت از این نمونه است. تاثیر کلی دولتهای استبدادی میانگینی از برخی نتایج خوب است که توسط حاکمان دوراندیش به دست میآید و نتایجی بد که توسط رهبران گمراه ایجاد میشود.
دموکراسیها اما به کنترل گستره پیامدها کمک میکنند. دوراندیشها در دموکراسیها میتوانند دراغلب اوقات موفق باشند. همانطور که «مانموهان سینگ» وزیر دارایی سالهای 1991 تا 1996 هندوستان، مارگارت تاچر پس از رسیدن به نخستوزیری بریتانیا در سال 1970، رونالد ریگان به عنوان رئیسجمهور ایالات متحده در دهه 1980 یا رهبران ژاپن پس از جنگ جهانی دوم اینگونه بودند. با این همه موفقیتهای آنان معمولاً با فرآیند ضروری شامل قانونگذاری، قوه قضاییه و موانع گروههای برخوردار در تنگنا قرار میگیرد. در طرف دیگر رهبران بد در دموکراسیها نه تنها توسط فرآیندهای ضروری بلکه توسط مطبوعات آزاد رقابتی، تلویزیون و این روزها با شبکههای اینترنتی رقابتی محدود شدهاند.
خیلی مانده تا ثابت شود که آیا دموکراسیها به طور متوسط برای رشد اقتصادی مساعدتر از نظامهای استبدادی هستند یا خیر. نکته روشن این است که دموکراسیها نتایج کمتر متغیری تولید میکنند: موفقیتهای بزرگشان زیاد نیست و در مقابل بحرانهای طولانیمدت کمتری هم ایجاد میکنند. از آنجایی که پیامدهای بد لطمات بیشتری وارد میکنند تا پیامدهای خوب، پیامدهای کمتر متغیر یکی از ویژگیهای خوب دموکراسیها در برابر نظامهای استبدادی است؛ حتی اگر دموکراسیها به طور متوسط رشد اقتصادی بیشتری تولید نکرده باشند.
قیاس بین اثرات این نظامهای مختلف از حکومت بر رشد اقتصادی، با این حقیقت که آزادیهای شخصی معمولاً در نظامهای استبدادی که سرعت رشد بالایی دارند به گونه قابل توجهی افزایش مییابد، مبهم شده است. چین یک نمونه عالی است. اگرچه چین هنوز هم یک نظام استبدادی تکحزبی است اما از 30 سال قبل که رشد سریع خود را آغاز کرده میزان آزادیهای فردی در آن به شدت توسعه یافته است. من اولین بار در سال 1981 یعنی تنها کمی پس از آغاز اصلاحات اقتصادی از چین دیدن کردم. آن هنگام آزادیهای فردی اصلاً در این کشور وجود نداشت. تغییر محل سکونت عملاً غیرممکن بود و مردان و زنان چینی حتی نمیتوانستند وارد هتلها و فروشگاههایی شوند که برای غربیها ساخته شده بود.
پس از آن من چندین بار به چین سفر کردهام که آخرین آن به همین چند هفته پیش برمیگردد. تفاوتها در چین حیرتآور بود. دانشجویان و افراد بسیار دیگری از سیاستهای اجتماعی و اقتصادی دولت مثل سیاست تکفرزندی انتقاد میکردند. اگرچه همانطور که زندانی شدن مخالفان نشان میدهد، آنان هنوز نمیتوانند آزادانه حکومت تکحزبی را به باد انتقاد بگیرند. چینیهای زیادی به خارج از کشور سفر کرده و آزادیهای دست اول در دیگر کشورها را دیدهاند. اینترنت هم دسترسی به دیدگاهها و واقعیتها درباره هزاران موضوع را برای آنان فراهم کرده است؛ و اگرچه دولت تلاش میکند تا نظرات و اطلاعات موجود در اینترنت را که صدمهزننده به حکومت شناخته میشود سانسور کند اما نرمافزارهای ارزانقیمت افراد را قادر میسازد تا سانسورهای دولت را دور بزنند و مستقیم به شبکه اینترنت هنگکنگ متصل شوند که از سانسور دولت در آن خبری نیست.
مثالهای دیگر از رشد اقتصادی تحت نظامهای استبدادی مثل تایوان، کرهجنوبی و شیلی وجود دارد. همه آنها جهش اقتصادی خود را تحت دیکتاتوریهای تکحزبی آغاز کردند اما پس از یک دوران رشد سریع، مخالفت شدید با دیکتاتوری در این کشورها ظهور کرد و مدت زیادی طول نکشید که همه این کشورها با حضور و رقابت احزاب سیاسی دموکرات شدند.
به مقایسه چین و هند برگردیم. تحلیلی که من ارائه دادم نشان میدهد روشن نیست که آیا هند دموکرات مزیتی دارد که بتواند در سرعت رشد اقتصادی چین استبدادی را پشت سر بگذارد. هر کدام از این کشورها نقاطضعف و قوت خود را از دیدگاه رشد اقتصادی دارند. اگرچه هند به روشنی در آزادیهای اجتماعی و سیاسی برتری دارد. هنوز اگر، و این یک اگر بزرگ است، چین همچنان رهبران موثری داشته باشد، برای چین مزیت رشد اقتصادی در آینده را قائلم. قسمتی از این برتری به دلیل وجود تمایل شدید در میان تمام طبقات جامعه مثل کارآفرینان، صاحبان حرف و کارگرها برای به دست آوردن مجدد جایگاه والای باستانی چین است. از طرف دیگر یک رهبر بد ممکن است در چین به قدرت برسد و منشاء خسارات فراوانی به اقتصاد شود. در کل من انتظار دارم نرخ رشد هند پایینتر اما باثباتتر باشد که البته این ثبات میتواند ارزش بسیار بالایی داشته باشد.