شناسه خبر : 21574 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

سیاستمداران پوپولیست برای جلب آرای مردم چه وعده‌هایی می‌دهند؟

آواز دهل

امروز واژه «پوپولیسم» از همه جای دنیا به گوش می‌رسد. در دو سوی اقیانوس اطلس پوپولیست‌های چپ و راست ظهور کرده‌اند. دونالد ترامپ در آمریکا از یک‌سو و حزب چپ پودموس اسپانیا و جبهه ملی فرانسه از سوی دیگر، همگی بر احزاب میانه‌رو و به طور کلی تشکیلات مستقر (establishment) شوریده‌اند.

امروز واژه «پوپولیسم» از همه جای دنیا به گوش می‌رسد. در دو سوی اقیانوس اطلس پوپولیست‌های چپ و راست ظهور کرده‌اند. دونالد ترامپ در آمریکا از یک‌سو و حزب چپ پودموس اسپانیا و جبهه ملی فرانسه از سوی دیگر، همگی بر احزاب میانه‌رو و به طور کلی تشکیلات مستقر (establishment) شوریده‌اند. رهبران سیاسی پوپولیست مدعی‌اند پیروزی‌های بزرگی در اروپا، آسیا و ایالات متحده به دست آورده‌اند، آنها با وعده‌های خود نه‌تنها دل مردم عادی بلکه رای آنها را نیز به دست می‌آورند، اما وقتی روی کار می‌آیند و با واقعیت مواجه می‌شوند، خبری از تحقق آن وعده‌ها نیست. واژه پوپولیسم نخستین بار در تشریح اعتراض کشاورزان آمریکایی علیه انحصار بانک‌ها و خطوط ریلی در اواخر قرن 19 شکل گرفت. در حال حاضر، این اصطلاح نشان‌دهنده خشم و رنجشی است که علیه نخبگان قدرتمند و طبقه ممتاز در بخش‌های خصوصی و عمومی وجود دارد. در ایتالیا، خشم جنبش پنج ستاره بیپ گریلو علیه «تشکیلات مستقر» همه افراد از خبرنگاران تا سیاستمداران و افراد شاغل در صنعت را در برگرفت. در آمریکا، دونالد ترامپ وعده داد تا باتلاقی را که افراد فاسد در این کشور ایجاد کردند از بین خواهد برد. پوپولیسم جدید در مقایسه با پیشینه قرن 19 خود، ادعاهای بزرگ‌تر و اهداف گسترده‌تری دارد. رهبران پوپولیست امروز نفرت خود را سخاوتمندانه ابراز می‌کنند اما در مورد برخی سیاست‌ها خست بسیاری به خرج می‌دهند. آنها گاهی اوقات به طور همزمان درون سیاست‌های دست چپی و دست راستی می‌لغزند. برای مثال،‌ دونالد ترامپ وعده مرخصی زایمان باحقوق و افزایش حداقل دستمزد را همزمان با کاهش مالیات افراد ثروتمند و مقررات‌زدایی زیست‌محیطی و مالی می‌دهد. در پوپولیسم، جهت‌گیری سیاسی اهمیتی ندارد چراکه قرار نیست جزئیات پیشنهادهای آنها برای تغییر رونمایی شود، بلکه این احساس مردم است که باید به وسیله رهبرانی کاریزماتیک دستخوش تغییر شود.

برخلاف احزاب سوسیالیست یا محافظه‌کاران سنتی، پوپولیسم جدید طبقه اجتماعی و اقتصادی خاصی را هدف قرار نمی‌دهد. مخاطب هدف پوپولیست‌ها همه افرادی هستند که فرآیند جهانی‌شدن را تهدیدی برای خود می‌دانند، آنها می‌ترسند که مهاجران شغل‌هایشان را در اختیار گرفته و ترکیب جامعه را تغییر دهند، آنها از وضعیت کنونی ناراضی‌اند.

اقتصاددانان می‌توانند به صورت مستدل نشان دهند استانداردهای زندگی بهبود یافته یا شکاف ثروت در بسیاری از کشورهای توسعه‌یافته عمیق‌تر نشده است. اما آنها نمی‌توانند با نارضایتی مردمی که احساس به حاشیه‌رانده شدن، بی‌ارزشی و تمسخر می‌کنند، مقابله کنند. جنبش‌های اعتراضی قبلی نظیر حق رأی زنان و سوسیالیست‌های اولیه، اغلب دارای ایده‌ها و رهبرانی منطقی و با حساب‌وکتاب بوده و به تدریج به عنوان بخشی از جریان اصلی سیاسی تبدیل می‌شد. پوپولیسم جدید اما وضعیتی متفاوت دارد چراکه قاطعانه مشروعیت تشکیلات مستقر را نادیده گرفته و قوانین بازی را نمی‌پذیرد. نایجل فاراژ، رهبر سابق حزب استقلال بریتانیا یک پوپولیست واقعی است، اما سناتور برنی سندرز، کاندیدای سابق ریاست‌جمهوری آمریکا نه!

جهان‌بینی پوپولیسم

در جهان‌بینی اخلاقی پوپولیسم جدید، «مردم» عدالت‌محور در برابر «نخبگان» فاسد و شرور مبارزه می‌کنند. اما به طور مشخص واضح نیست افراد به چه گروهی تعلق دارند، چراکه زبان پوپولیست‌ها بسیار احساسی و مبهم است. مردم «اکثریت خاموش» هستند: «آمریکایی‌های عادی خوب» یا «مردم کوچک» الفاظی است که ترامپ، فاراژ و مارین لوپن از آنها استفاده می‌کنند. در تورنتو نیز به آنها «ملت فورد» اطلاق می‌شد؛ حاشیه‌نشینانی که اهمیتی برای راب فورد، شهردار قلدر تورنتو نداشتند. پوپولیست‌ها ادعا می‌کنند مردم از قدرت محرومند و «نخبگان» (که نیازهای مردم برای آنها قابل لمس نیست) خارج از دایره دلفریب پوپولیست‌ها قرار دارند. با توجه به تعریف آنها نزدیک نیمی از مردم آمریکا که به کلینتون رای دادند و بریتانیایی‌هایی که به خروج از اتحادیه اروپا رای منفی دادند، برخلاف خواسته مردم گام برداشته‌اند.

پوپولیست‌های چپگرا و راستگرا در تعریف مفهوم «دیگران (غیرخودی)» با یکدیگر تفاوت دارند، پوپولیست‌های چپ شرکت‌های بزرگ و الیگارشی‌ها را هدف قرار داده و پوپولیست‌های دست راستی اقلیت‌های قومی و مذهبی را مورد حمله قرار می‌دهند. زمانی که دشمن شناسایی شد، آن‌وقت زمان آن فرا می‌رسد که این افراد به خاطر ناامید کردن مردم سرزنش شوند. همان‌طور که ترامپ مکزیکی‌ها و مسلمانان را مورد سرزنش قرار داد، نیکلاس مادورو، رئیس‌جمهور ونزوئلا یک نیروی خارجی بدخیم (ایالات متحده) را مسوول تشدید بحران کشور خود دانست. ملی‌گرایی گوش‌خراش و صحبت در خصوص بازگرداندن شکوه به کشور، از مهم‌ترین مشخصه‌های شعارهای پوپولیستی است. «دوباره آمریکا را عالی کن» شعاری بود که ترامپ در کمپین انتخاباتی خود از آن استفاده کرد. در اروپا، رهبران پوپولیستی نظیر ویکتور اوربان، نخست‌وزیر مجارستان و گیرت وایلدرز رهبر حزب آزادی هلند، اروپای مسیحی را در محاصره انبوهی از مسلمانان به تصویر کشیدند و در زمان کمپین برگزیت، حامیان «خروج» به نبرد دانکرک 1940 استناد کردند، زمانی که بریتانیا به‌تنهایی در برابر ارتشی به رهبری آلمان جنگید. اما رهبران پوپولیست راه‌حل‌های متفکرانه‌ای پیشنهاد نمی‌دهند. آنها تنها فانتزی‌های خود را می‌گویند. پیشنهاد ترامپ برای ساخت دیوار «بزرگ و زیبا» در مرز مکزیک، در بودجه سالانه این کشور لحاظ نشد، ممنوعیت مهاجرت مسلمانان نیز با مخالفت‌های شدید در ایالت‌های مختلف مواجه شد، بازگشایی معادن زغال‌سنگ و اعمال تعرفه‌هایی روی کالاهای چینی نیز نه‌تنها عملی نخواهد بود بلکه ممکن است موجب ایجاد جنگی تجاری شود؛ جنگی که اوضاع حامیان اقتصادی او را بسیار وخیم کند.

تقاضا برای پوپولیسم زمانی افزایش می‌یابد که سیستم‌های اقتصادی و سیاسی موجود عملکردی ناموفق داشته باشند. این موضوع در ظهور ژاکوبن‌ها در مراحل اولیه انقلاب فرانسه، حزب آمریکا (KNOW-NOTHING PARTY) در اواسط قرن 19 در آمریکا، فاشیست‌ها در زمان موسولینی ایتالیا و نازی‌ها در آلمان هیتلر کاملاً مشهود است. تمامی این گروه‌ها مدعی خلوص اخلاقی بودند و وعده دادند که سیستم فاسد قدیمی را به نام «مردم» نابود خواهند کرد. سیاست‌های پوپولیستی امروز که ادعا می‌کند تنها به دنبال حقیقت هستند نیز به‌شدت غیردموکراتیک‌اند. در مجارستان، لهستان و ترکیه ما شاهد این هستیم، زمانی که پوپولیست‌ها به قدرت می‌رسند از تمامی ابزارهایی که در اختیار دارند استفاده می‌کنند تا نهادهای دموکراتیک را نابود کنند.

روی زشت پوپولیسم

پوپولیسم یک پدیده بسیار قدیمی است. رهبران پوپولیستی می‌توانند لیبرال یا محافظه‌کار باشند. وقتی بخشی از مردم نسبت به نخبگان آن کشور احساس سرخوردگی، ناامیدی و بی‌احترامی می‌کنند، پوپولیسم رونق می‌گیرد. پوپولیسم در حالت‌های معتدل خود، از مالیات‌ها و مقررات شکایت می‌کند و زمانی که تبدیل به یک جنبش اعتراضی می‌شود انرژی می‌گیرد. زمانی که مردم زیادی فریب وعده‌های دروغین آن را بخورند، به قدرت می‌رسد. همه دولت‌ها در مسیر رشد با چالش‌هایی مواجه هستند. یکی از دروغ‌هایی که رهبران پوپولیست برای جلب توجه مردم می‌دهند، بهبود وضعیت معیشت و کاهش نابرابری اقتصادی است.

 هرچند دهه یک‌بار، جنبش‌های پوپولیستی ظهور کرده و نظم مستقر را برهم می‌زنند: بدترین مورد از این جنبش‌ها انقلاب فرهنگی وحشتناک چین بود که در ازای جان 30 میلیون انسان گرفته شد. بهترین آنها نیز انقلاب مخملی چک بود که این کشور را از چنگال کمونیسم نجات داد. با همه اینها تمامی افرادی که از شرایط موجود احساس آزردگی می‌کنند باید نسبت به دروغ‌های پوپولیستی هوشیار باشند. فردی می‌تواند وضعیت را تغییر دهد که صدای آنها باشد و شایستگی خود را در مسائل دیگر نشان داده باشد. یک ضرب‌المثل قدیمی می‌گوید: «دنبال فردی بروید که به دنبال حقیقت است، از کسی که حقیقت را پیدا کرد فرار کنید.»

وعده‌های اقتصادی عوام‌فریبانه اما غیرمنطقی در جریان رقابت‌های انتخاباتی موضوع تازه‌ای نیست. از دونالد ترامپ در آمریکا تا مارین لوپن در فرانسه همگی سعی کردند تا به وسیله این شعارها توجه عموم مردم را جلب کرده و پیروز انتخابات شوند. حرف زدن کار راحتی است، پوپولیست‌هایی چون ترامپ در زمان انتخابات شعار می‌دهند «من صدای شما هستم» اما زمانی که به قسمت سخت حکمرانی می‌رسند، جا می‌زنند. اما چرا در کشوری مثل اتریش شعارهای پوپولیستی طرفدار پیدا می‌کند. این کشور اقتصاد نسبتاً قدرتمند و نرخ بیکاری بسیار پایینی دارد. اما نوربرت هوفر، رهبر پوپولیست حزب آزادی جناح راست این کشور با تمرکز روی بحث مهاجرت، توجه مردم را جلب کرده است. در کشورهایی که از ثبات اقتصادی خوبی برخوردار بوده، نرخ بیکاری در آن بسیار پایین است و دستمزد واقعی روندی رو به رشد دارد، نارضایتی در خصوص اثرات اقتصادی جهانی ‌شدن چندان در ظهور پوپولیسم تاثیرگذار نبوده است. حزب پوپولیست راستگرای FPO در فنلاند و حزب جایگزینی برای آلمان، از ابزارها و وعده‌های سیاسی برای جذب آرای مردم استفاده می‌کنند. اما در کشورهای جنوب اروپا، اثرات بحران یورو استدلال‌های اقتصادی محکم‌تری برای پوپولیست‌ها فراهم می‌کند. در چنین کشورهایی است که احزاب پوپولیستی دست چپی با وعده‌هایی نظیر معافیت مالیاتی برای کارگران کم‌درآمد از بیشترین حمایت برخوردار خواهند بود. حزب دست چپی سیریزای یونان، مثال بسیار خوبی برای چنین پوپولیست‌هایی است. حزبی که با وعده پایان دادن به ریاضت اقتصادی توانست پیروز انتخابات شود اما زمانی که پس از رسیدن به قدرت با واقعیت روبه‌رو شد، خبری از تحقق وعده‌ها نبود.

وعده‌های دروغین

 نمونه‌های رویکرد پوپولیستی در تاریخ انتخابات کم نبوده است، در ادامه این گزارش برخی از دروغ‌های انتخاباتی و وعده‌های سیاستمداران مختلف را برای همراهی توده مردم مرور می‌کنیم:

آرژانتین

آرژانتین که به دلیل رونق کشاورزی و صنعت دامی خود یکی از بزرگ‌ترین اقتصادهای اوایل قرن بیستم شناخته می‌شد با روی کار آمدن یک ژنرال پوپولیست سقوطی چندین‌ساله را تجربه کرد. پرون به معنای واقعی کلمه پوپولیست بود. او با شعارهای توده‌پسند قدرت را در دست گرفت و دوقطبی فقیر و غنی را در جامعه رقم زد و در این میان، خود را حامی فقرا جا زد. دو شعار او عدالت اجتماعی و امداد اجتماعی بود که طبیعتاً اقشار وسیعی را جذب خود می‌کرد. توده مردم عاشق او بودند و پرون را قهرمان ملی خود می‌دانستند که مردم‌داری در ذات اوست. وعده‌هایی چون «تعیین دستمزد حداقلی»، «اتحاد ملی در برابر سلطه اقتصادی آمریکا»، «گسترش خدمات اجتماعی به نفع اقشار کم‌درآمد»«ریشه‌کن کردن فقر و بی‌سوادی» و تعیین حداکثر میزان کار هفتگی برای کارگران، برای مردم آن زمان آرژانتین، شعارهایی دلفریب و آرمانی به حساب می‌آید. در آن زمان که رسانه قدرتی به اندازه امروز نداشت، پرون بدون استدلال و چگونگی تامین منابع مورد نیاز برای تحقق این شعارها، توانست حمایت موج عظیمی از مردم را به دست آورد. ماحصل چنین سیاست‌های بدون تفکری، بالا رفتن شدید نرخ تورم بر اثر سیاست‌های پولی انبساطی و پایان قدرت‌نمایی آرژانتین در بازارهای محصولات کشاورزی و دامی جهانی بود. از سوی دیگر، راهکارهای جایگزین واردات نیز به دلیل وجود رانت‌های اقتصادی و فساد دستگاه نظامی حامی پرون نتوانست موجب ایجاد رونق و رشد اقتصادی قابل قبولی شود. در نتیجه دولت آرژانتین مجبور شد تا دست به دامان وام‌های خارجی شود؛ وام‌هایی که بازپرداخت آن در واقع بر دوش مردم این کشور بود. پرون به اسم دفاع از مردم و فقرا، فقر را در کشور نهادینه کرد و باعث شد در سال‌های بعد افراد بیشتری به زیر خط فقر سقوط کنند.

برزیل

حکمرانی پوپولیسم در برزیل از دهه 30 میلادی و با حکومت وارگاس آغاز شد. وارگاس برای اینکه رضایت مردم عادی را جلب کند در اولین اقدام خود نقش قشر نخبه را در تولید و فروش قهوه به‌شدت کمرنگ کرد؛ موضوعی که باعث کاهش قدرت برزیل در بازارهای جهانی و افت قیمت قهوه شد. هرچند وارگاس توانست متوسط رشد اقتصادی 4 /4درصدی دوره نخست خود را در دوره دوم به شش درصد افزایش دهد اما در همین مدت تورم از مرز هفت درصد به نزدیکی 20 درصد صعود کرد. پس از وارگاس، سیاستمداران بعدی به شعارهای اقتصادی پوپولیستی روی آوردند، هرچند این سیاست‌ها باعث شد تا خوشی‌های کوتاه‌مدتی برای مردم برزیل ایجاد شود (افزایش دستمزدهای اسمی و رشد اقتصادی بالای پنج درصد)، اما سیاست‌های پولی انبساطی در دوران ریاست‌جمهوری کابیتچک و گولارت باعث شد تا کسر بودجه برزیل 5 /1 برابر شود. شرایط بد اقتصادی باعث شد تا در سال 1990، کولار با وعده اصلاحات اقتصادی روی کار بیاید. اقداماتی نظیر متصل کردن برزیل به تجارت جهانی، کاهش اندازه دولت و مهار تورمی از راه انتشار اوراق بدهی و کاهش هزینه‌های دولتی توانست تا حدی اقتصاد برزیل را سروسامان ببخشد اما فساد و رسوایی در کابینه اقتصادی او باعث شد تا دوران درمان اقتصاد برزیل دوام چندانی نداشته باشد. پس از او و با روی کار آمدن هنریکو اقتصادی رو به رشد داشت اما در سال 2002 لولا با شعارهای پوپولیستی و توزیع یارانه میان مردم و شرکت‌ها، اعطای تسهیلات مسکن و پایین نگه داشتن قیمت حامل انرژی موجب افزایش شدید هزینه‌های دولت شد.

ونزوئلا

شاید وخیم‌ترین سرنوشت حکومت‌های پوپولیستی گریبان‌گیر مردم ونزوئلا شده است. هوگو چاوس رئیس‌جمهور پیشین این کشور با درآمد حاصل از فروش نفت به تحقق طرح‌های بلندپروازانه خود و توزیع پول میان مردم دست زد. منطق چاوس این بود که مردم به جز تامین هزینه‌های زندگی و مسکن چه چیزی می‌خواهند، ما این کمک را به آنها می‌کنیم. پس از مرگ او مادورو نیز همین سیاست را در پیش گرفت؛ او وعده افزایش چندبرابری حقوق بازنشستگان، اعطای یارانه سوخت و افزایش دستمزد کارگران را داد، اما این حمایت‌های مالی و دولتی دوام چندانی نیاورد. قیمت نفت به یکباره از بیش از 100 دلار به زیر 30 دلار سقوط کرد، دیگر خبری از یارانه نبود، چاپ و توزیع بی‌رویه پول، تورم را سه‌رقمی کرد و قحطی مواد غذایی و اقلام اولیه بحرانی انسانی را در ونزوئلا پدید آورد.

فیلیپین

رودریگو دوروته مخالف «پیمانی کردن نیروی کار» بوده و در جریان رقابت‌های انتخاباتی اعلام کرد یکی از اولویت‌هایش پایان دادن به این سیاست خواهد بود. دوروته معتقد است نیروی نظامی و پلیس کارآمد و موثر مهم‌ترین بخش از امنیت یک کشور به حساب می‌آید، از این‌رو در رقابت‌های انتخاباتی خود وعده داد حقوق نظامیان و نیروی پلیس را افزایش خواهد داد. او همچنین وعده داد که شدیدترین مجازات را برای مجرمان و مظنونان خرید و فروش مواد مخدر اعمال خواهد کرد. یکی دیگر از وعده‌های دوروته، معافیت مالیاتی برای افرادی با درآمد ماهانه کمتر از 25 هزار پزو بوده است؛ یک سیستم جمع‌آوری مالیات ساده و خصوصی‌سازی دفتر درآمدهای داخلی و دیگر آژانس‌های جمع‌آوری دولتی در میان پیشنهادهای او به چشم می‌خورد. این در حالی است که او جلوی کاهش مالیات بر درآمد خواهد ایستاد. وی همچنین با اصلاح قانون اساسی که به خارجی‌ها اجازه مالکیت زمین‌هایی در فیلیپین را بدهد، مخالفت کرد. وعده‌های جذابی که باعث شد او در انتخابات ریاست‌جمهوری پیروز شده و به مسن‌ترین رئیس‌جمهور تاریخ فیلیپین تبدیل شود.تجارت - فردا - 103

بولیوی

اوو مورالس که با شعارهای ضد بازار آزاد، ضد تجارت خارجی و ضدسرمایه‌گذاری خارجی روی کار آمد، برای کشوری عقب‌افتاده و منزوی مثل بولیوی که به‌شدت به رشد اقتصادی نیاز دارد، توفیقی به ارمغان نیاورده است. مورالس که با شعار مبارزه با استعمار 500‌ساله مردم بولیوی و با حمایت جنبش کوکالرو (کشت‌دهندگان برگه کوکا) پا به عرصه انتخاباتی گذاشت، با در اختیار گرفتن مجلس و با کمک هوگو چاوس فقید روز به روز وضعیت دموکراسی را در این کشور آمریکای لاتین تضعیف کرد. البته برخلاف چاوس و سپس مادورو که با استفاده از درآمد نفتی ونزوئلا توانست در ابتدا شبکه‌ای از خدمات اجتماعی را در این کشور ایجاد کند، دولت بولیوی از منابع طبیعی برخوردار نیست. از آنجا که پوپولیسم شکننده است و نیاز به حمایت توده مردم دارد،‌ یکی از وعده‌های انتخاباتی مورالس، حکومت به نفع اکثریت مردم بومی بولیوی بود؛ افرادی که قرن‌ها حاشیه‌نشینی و جرم و جنایت را تجربه کرده‌اند. او همچنین وعده داد تا هویت ملی بولیویایی‌ها را از طریق اصلاح قانون اساسی باز خواهد گرداند و هویت‌ها و ارزش‌های بومی را مجدداً برجسته خواهد کرد. در آگوست 2008، یک همه‌پرسی برای تایید برنامه‌های او برای قانون اساسی جدید برگزار شد. مورالس با پیروزی در این همه‌پرسی پایه‌های قدرت و حکومت خود را مستحکم کرد.

مجارستان

ویکتور اوربان،‌ نخست‌وزیر مجارستان نیز یکی از مخالفان سیاست‌های لیبرال است. او از شهروندان اروپای غربی خواسته است برای زندگی بهتر به مجارستان درخواست پناهندگی بدهند. ویکتور اوربان مشکلاتی نظیر کاهش جمعیت، از دست رفتن ارزش خانواده، تضعیف توان دفاعی، بحران‌های اقتصادی پی‌درپی و حضور مهاجران را موانع پیشرفت اقتصادی اعلام کرده و معتقد است این بحران‌ها از سوی کشورهای غربی وارد این کشور شده تا بتوانند فرآیند نفوذ در سیاست مجارستان را راحت‌تر انجام دهند. وی با متهم کردن جورج سوروس به حمایت از گروه‌های خرابکار مجارستان وعده داد موسساتی که از سوی این میلیاردر مجاری کمک مالی می‌شوند باید شناسایی و وضعیت مالی آنها شفاف‌سازی شود. در همین رابطه بزرگ‌ترین دانشگاه مجارستان در آستانه تعطیلی قرارگرفته و موجی از اعتراضات علیه سیاست‌های اوربان در بوداپست و شهرهای دیگر فراگیر شده است. 

دراین پرونده بخوانید ...

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها