قربانیان یک زورآزمایی
محمدمهدی بهکیش از زمینههای حذف سیاستمداران نزدیک به غرب از عرصه سیاسی ایران میگوید
در چند سال اخیر و به ویژه در آخرین انتخابات ریاستجمهوری، با فتح یکایک نهادهای سیاسی کشور توسط اصولگرایان، عرصه سیاسی کشور از حضور نیروهای طرفدار «توازن» سیاسی بین شرق و غرب و یا سیاستمداران نزدیک به غرب خالی شده است و طرفداران چین و روسیه، عملاً بر تمام نهادهای لشکری و کشوری چیره شدهاند. محمدمهدی بهکیش، اقتصاددان، در تحلیل زمینههای تمایل ایرانیان تاکید دارد که به واسطه ارتباط خیل زیادی از ایرانیانی که در دو قرن اخیر به غرب سفر کرده و در آنجا تحصیل کرده و پس از مدتی به کشور بازگشتند و فرهنگ غرب از جمله تمایل به دموکراسی و دیپلماسی را به ایران آوردند، جامعه ایران اساساً نسبت و رغبتی به شرق ندارد. او در این گفتوگو تاکید دارد که دلایل حذف سیاستمداران نزدیک به غرب از عرصه سیاستورزی در ایران، احتمالاً رویکردی است که حکومت در قبال غرب بهکار گرفته است تا وانمود کند که ایران در حال پیوستنِ هرچه عمیقتر به شرق است تا از این مسیر بتواند توجه غرب را به خود جلب کند.
♦♦♦
برای نخستینبار، به نظر میرسد که هیچ سیاستمدار متمایل به غرب در عرصه سیاسی کشور حضور ندارد. به لحاظ تاریخی، آرایش نیروهای نزدیک به غرب و شرق در عرصه سیاسی ایران غالباً به چه شکل بوده است؟
اگر به یک تا دو قرن گذشته برگردیم، روشن میشود که بیشترین ارتباط ما با غرب و اروپا بوده است. از زمانی که دانشجویان ایرانی به دانشگاههای اروپایی فرستاده شدند که آغاز آن از دوره امیرکبیر و در تعدادی محدود بوده است و پس از آن نیز در دوره رضاشاه این وضعیت گسترش یافت اما در دوران نزدیکتر، این وضعیت شدت گرفت و در زمان محمدرضا شاه با شدت بیشتری پیگیری شد. حضور این دانشجویان در دانشگاههای غربی، فرهنگ خاصی را به جامعه ایران وارد کرده و جامعه به فرهنگ غرب آغشته شده است. علوم غربی نیز در این دو قرن به ایران وارد شده است و همراه با خود، صنعت، فرهنگ رفتوآمد، فرهنگ لباس پوشیدن و انواع وجوه فرهنگی-سیاسی را به ایران آورده است. سخن گفتن از دیپلماسی و دموکراسی همگی برآمده از فرهنگ غربی است و رفتوآمد ایرانیان نیز بیشتر به کشورهای غربی صورت میگیرد. با این حال، نمیتوان از شرق و مشخصاً چین نیز غافل شد. این واقعیتی غیرقابل انکار است و چین با فرهنگ باستانی خود تبدیل به کشوری شده است که تغییراتی شگرف را تجربه کرده است. این واقعیت موجب شده است که حتی «امانوئل مکرون» رئیسجمهور فرانسه در سخنرانی خود در اجلاس سفرای فرانسه در سال 2017 اذعان کند که فرانسه باید منافع ملی خود را بازنگری و رابطه خود را به جای اینکه فقط بر غرب و آمریکا متمرکز کند باید تا حدودی متحول کند و بین چین و آمریکا، تعادل ایجاد کند. امروزه اگر به حجم تجارت اروپا با چین نگاه کنیم درمییابیم که بیشتر از حجم تجارت اروپا با آمریکاست. این وضعیت، شرایطی را به وجود آورده است که صرف نظر از موضعگیریهای سیاسی دریابیم که مجبوریم به طرف شرق از جمله چین «هم» رهسپار شویم و به این رابطه به شکلی جدیتر نگاه کنیم. بد نیست اگر به یاد بسپاریم که چین به عنوان بیشترین مصرفکننده نفت، 40 درصد از نفت (و همچنین بخشی از گاز مایع) مورد نیاز خود را از خاورمیانه تامین میکند. این کشور با ابتکار احیای جاده ابریشم باستانی که در چند سال آینده قرار است تا بیش از هزار میلیارد دلار در آن سرمایهگذاری کند، قطعاً بازیگری مهم در منطقه و جهان خواهد بود.
همانطور که اشاره کردم نفوذ غرب در ایران به حدی زیاد است که فرزندان مسوولانی که الان مواضع غلیظ ضدغربی دارند غالباً در غرب تحصیل یا اقامت میکنند. من تاکنون نشنیدهام که فرزندان مقامات در چین یا روسیه زندگی کنند یا در آنجا مشغول به تحصیل باشند اگرچه برخی از آنان در شرق در حال تجارت هستند اما هیچ یک از مقامات و فرزندان آنها برای زندگی دائم، شرق، مخصوصاً چین را انتخاب نکردهاند. این نشان میدهد که بهرغم همه شعارهایی که داده میشود مبنی بر اینکه قرار است چین و روسیه جایگزین غرب شوند و با غرب (آمریکا و اروپا) مواضع خصمانه نشان داده میشود اما از آنجا که پس از انقلاب، مواضع ضدامپریالیستی (که یک موضع چپگرایانه بود) برجسته شد و نیروهای چپ در ایران از قدرت خاصی برخوردار شدند (به ویژه آنهایی که در زندان بودند و پس از آزادی، سازماندهی کارها را بر عهده گرفتند) و شعارهایی سر دادند که فاصله ایران با غرب را افزایش داد، این گروهها موقعیت برتری در عرصه سیاسی کشور پیدا کردند. در مقابل، گروههایی که با این شعارها همراهی نمیکردند، به صورتهایی از صحنه کنار رفتند یا به شکلی از عرصه حذف شدند. برخی رخدادها مانند تسخیر سفارت آمریکا در ایران یا حملاتی که به سفارتخانههای دیگر در سالهای اخیر رخ داده است، همگی مقابله با غرب را تشدید کرده و کشورهای غربی را نیز به موضعگیری واداشت. این روند تا حدی بحرانی شد که ایران با توجه به مجموعه رخدادهایی که در دهه اخیر رخ داد، ذیل فصل 7 منشور سازمان ملل قرار گرفت. قرار گرفتن تحت این شرایط یک خطر واقعی وقوع جنگ برای کشور بود. خوشبختانه برجام، این مساله ظالمانه را رفع کرد. این رخدادها مسلماً عکسالعملی در مقابل عمل ما در برابر غرب بود. تحریمها وضعیتی را پدید آورد تا ایران در راستای ایجاد یک مکانیسم دفاعی، به سمت انرژی اتمی کشیده شود. این مکانیسم، موجب عکسالعمل شدیدتری از سوی غرب شده و آنها را به نوعی به وحشت انداخت چرا که باور دارند اگر ایران اتمی شود، کشورهای دیگر خاورمیانه نیز همین راه را خواهند پیمود. موقعیت حساس خاورمیانه، از چند جهت حائز اهمیت است. غرب به دلایل روشنی، پشتیبانی کاملی از اسرائیل به عمل میآورد که بحث آن از این مقال خارج است. دوم اینکه بازار فروش سلاح به خاورمیانه، بسیار پررونق است بهخصوص در این سالهایی که ایرانهراسی در مرکز اقدامات غرب قرار گرفته و همسایگان ایران به شدت از ما ترس پیدا کردهاند. آمارهای فروش اسلحه نشان میدهد که آمریکا بیشترین میزان فروش سلاح در این منطقه را دارد و 40 درصد از سهم این بازار را در دست گرفته است و پس از آن روسیه با 20 درصد، فرانسه با 8 درصد و چین با 5 درصد از جمله کشورهایی هستند که از این وضعیت نفع میبرند. 25 درصد از این بازار عظیم فروش آمریکا را عربستان با خریدهای خود در دست دارد. فروش تسلیحات به قطر نیز جالب توجه است و در پنج سال گذشته، خرید خود را بسیار افزایش داده است. بنابراین من فکر نمیکنم که غرب به راحتی این منطقه را به ویژه به دلیل امنیت اسرائیل و منافع قابل توجه اقتصادی ترک کند. پیشتر، نفت نیز مساله مهمی در زمینه حضور غرب در خاورمیانه تصور میشد اما اهمیت آن در این دهه کاهش یافته است و آمریکا در این حوزه خودکفا شده است. اروپا نیز نیاز خود به گاز را از روسیه تامین میکند و ما نتوانستیم این بازار مهم را تامین کنیم.
اقتصاد ایران تا چه حد به شرق وابسته است و روند حرکت کشور با توجه به این تمایل فزاینده ایران به شرق، به کدام سمتوسو خواهد رفت؟ آیا این روند، بیانگر آینده متفاوت و خاصی برای کشور است؟
مبانی تکنولوژی و صنعت ما در ایران، غربی است. اصولی که بر تجارت ایران حاکم است نیز غربی است. آیا این مسائل بنیادی، میتواند تغییر کند و چین جایگزین آنها شود؟ پاسخ مثبت است! اما باید اذعان داشت که صاحبان سرمایه، هم به دلایل فرهنگی و هم شهرت منفی در مورد اجناس کمکیفیت چینی، تمایلی به این جایگزینی ندارند. از طرف دیگر، بازار صادراتی، بسیار حائز اهمیت است. صاحبان سرمایه غالباً تلاش میکنند که محصولات تولیدی خود را به جایی بفروشند که متقاضی داشته باشد. بنابراین، شرق و مشخصاً چین، جزو بازار صادراتی محصولات ایرانی محسوب نمیشود چراکه مثلاً چین تولیدکنندهای در تمام زمینههاست و بهجز کربوهیدرات و فرآوردههای آن، ما عملاً چیز دیگری برای فروش به آنها نداریم که همین محصولات نیز در این چند سال، امکان فروش نیافته است. ما احتمالاً به جز تسلیحات نظامی، زمینه مبادلاتی چندانی با شرق نداریم و بازار صادراتی خاصی نیز در آنجا نداریم. در مقابل باید گفت که جاده ابریشم، امکان جدیدی را فراهم میکند، به ویژه بخشهایی مانند غرب چین، مغولستان، قزاقستان، قرقیزستان و کشورهای CIS میتوانند به خوبی در مسیر توسعه قرار بگیرند و اگر ما بتوانیم از ظرفیتهای خود مانند بندر چابهار به خوبی استفاده کنیم، میتوانیم این مناطق را تحت پوشش و خدمات قرار دهیم. در حال حاضر و با وضعیت تحریمی کشور، ما غیر از فروش کربوهیدرات نمیتوانیم چیز دیگری به حوزه شرق ارسال کنیم. البته در حوزه صنایع خودرو، تبادلاتی در حال انجام است و این بخش در ایران تمایل زیادی به سمت چین پیدا کرده است. با این حال من تصور میکنم که در آینده، ما تجارت روان و آسانی با چین نخواهیم داشت که بتواند مبتنی بر مسائل فرهنگی یعنی خواستها، علایق و رفتارهای ما باشد. ایران باید کوشش کند همانند نکته مهمی که مکرون بر آن تاکید داشت، توازن جدیدی در روابط خود شکل دهد. اروپا در حال نزدیک شدن به شرق است و ما نیز باید تعادلی بین شرق و غرب به وجود بیاوریم. اگر ما بتوانیم از امکانات گسترده کشور که اکنون مسکوت مانده استفاده کنیم، این توازن به خوبی شکل خواهد گرفت. دوره فروش نفت تقریباً کمرنگ شده است و ما باید روند دیگری را در پیش بگیریم. دولت دیگر توان سرمایهگذاری ندارد و اینجاست که بخش خصوصی باید نقش پررنگتری ایفا کند. دولت برای سرمایهگذاری مجبور است به بخش خصوصی رجوع کند و بخش خصوصی نیز در جایی سرمایهگذاری میکند که به آن مجموعه اعتماد داشته باشد و بتواند محصولات و خدمات خود را به خوبی عرضه کند تا بتواند هزینههای خود را تامین کند.
آیا غرب تلاشی برای بازگرداندن ایران به سمت اردوگاه خود خواهد کرد یا اساساً غرب نیز از این وضعیت منتفع میشود؟
به نظر میرسد که بیشترین سود از این وضعیت را آمریکاییها میبرند و بیشترین علایق را آمریکاییها دارند. مساله اسرائیل بسیار به آنها وابسته است و فروش تسلیحات نیز همانطور که عرض کردم برای آنها بسیار مهم است. اروپاییها در این قضیه متعادلتر رفتار میکنند. آنها به خاطر نوع اقتصاد و فرهنگشان، رفتار متفاوتی با آمریکا دارند و هیچ علاقهای نسبت به بیتوجهی به خاورمیانه و ایران ندارند. اروپا علاقهمند به برقراری ارتباط با ایران است و حتی در حوزه مسائل مرتبط به تحریمها علیه ایران، اروپاییها تلاش کردند تا مسائل را به نوعی به راهحل مناسب برسانند. اما باید پذیرفت که زور آمریکاییها بسیار زیاد است. در چند سال گذشته که آمریکا، بانکهای اروپایی را به جریمه در برابر همکاری با ایران تهدید کرد، اروپا باور نمیکرد که چنین اتفاقی رخ دهد تا اینکه یک بانک در اروپا فقط به خاطر ارتباط مالی با ایران حدود 10 میلیارد دلار از سوی آمریکا جریمه شد، از آن پس، این مساله جدی گرفته شد. آمریکا توان این را دارد که از اقتصاد قدرتمند خود به عنوان اهرم فشار استفاده کند تا سایرین را تحت فشار قرار دهد. چنین برخوردهایی به نوعی موجب شد اروپا در جهت تامین منافع آمریکا قدم بردارد. آمریکا حتی با چین نیز چنین کرد و چینیها الان نیز به آنچه ایران میخواهد تن نمیدهند اگرچه موضع مخالفتری در قبال آمریکا دارند. چین 20 درصد بازار مصرفی آمریکا را تصاحب کرده است و حدود پنج میلیون چینی در آمریکا زندگی میکنند و رفتار خلاف خواسته آمریکا، اقتصاد چین را نیز میتواند تحت تاثیر قرار دهد. اینکه تصور کنیم ممکن است چینیها از منافع خود بگذرند تا منافع اندکی در ایران به دست بیاورند، برداشت عالمانهای نیست. چین رقیب آمریکاست و در حال چیره شدن بر بازار خاورمیانه است. اگر ایران و اروپا نتوانند با هم کنار بیایند، مشخص نیست که چینیها در آینده با ما چگونه رفتار خواهند کرد. اگرچه غربیها به رفتارهای امپریالیستی شهره هستند اما رفتار چینیها با کشورهایی که در حال نفوذ به آنها هستند هنوز آشکار نیست. هنوز روشن نیست که آیا چینیها رویکرد و رفتار بهتری نسبت به استعمارگران غربی خواهند داشت یا نه. اخیراً خبرهایی از رفتارهای خشن و نامناسب چینیها علیه مردم سریلانکا درز پیدا کرده است. همچنین در کشورهایی که سرمایهگذاری میکنند، نیروهای امنیتی خود را نیز به آنجا روانه کرده و گونهای از کاپیتولاسیون را در آنجا برقرار میکنند؛ همان عملی که ما با هزینه فراوان در برابر غرب ایستادیم تا استقلال و پرستیژ خود را حفظ کنیم. روسها نیز اگر دست بازتری پیدا کنند تلاش خواهند کرد بر اساس وصیت پطر کبیر، به آبهای گرم خلیجفارس دست یابند. اگر روسیه بتواند چنین عملی را انجام دهد مشخص نیست آن روز با ما چه رفتاری خواهند کرد. بنابراین، برای حفظ منافع ملی لازم است که تعادلی بین نیروها ایجاد شود که در تعامل و رقابت با یکدیگر قرار بگیرند و ما نیز بتوانیم منافع ملی خود را حفظ کنیم.
همانطور که شما نیز اشاره کردید، جامعه ایران جامعهای متمایل به غرب است اما حکومت، راه شرق را برگزیده است. این دوگانگی در نهایت چه پیامدهایی در پی خواهد داشت؟ از طرف دیگر، تاکید شد که برای نخستینبار تمامی سیاستمداران متمایل به غرب از عرصه سیاسی کشور کنار زده شدند؛ آیا ایران، عملاً به شرق رو کرده است؟
به نظر من چنین اتفاقی رخ نخواهد داد. از نظر منافع ملی، ایران باید با بسیاری از کشورهای جهان بهخصوص اروپا، چین و هند ارتباط داشته باشد. همسایگان نیز در این ارتباطات، جایگاه ویژهای دارند و مجموعاً این کشورها منافع ما را تامین خواهند کرد. به نظر من ایران در دامن شرق نخواهد افتاد. کشوری مانند چین یا باید ایران را اشغال کند تا بتواند بر آن تاثیر بگذارد، یا به قدری در ایران سرمایهگذاری کند که کل کشور را در اختیار بگیرد که غرب با قطع کردن ارتباطات مالی ایران، قطعاً مانع چنین مسالهای خواهد شد. در مورد روسیه نیز همین امر برقرار است اگرچه، روسیه نگاه متفاوتی به ایران دارد. روسیه یک قدرت اتمی است و طبیعتاً خود را در برابر قدرتهای همتراز خود میبیند. این کشور بخش مهمی از تسلیحات جهان را تولید میکند اما GDP پایینی دارد و از توان اقتصادی چندانی نیز برخوردار نیست. روسیه اساساً قدرتی اقتصادی نیست و در مواجهه با ایران نیز بیشتر بر قدرت نظامی-امنیتی خود تاکید دارد. در حالی که چین رویکرد اقتصادی دارد و اگر مشکلات کنونی ایران رفع شود، طبیعتاً چینیها پا پیش میگذارند چرا که به این فرصت علاقهمند هستند، اگرچه اروپا نیز همین علاقه را دارد. بر همین اساس، حکومت باید سیاستی را اتخاذ کند که شرق و غرب با نسبتی متعادل با ایران در ارتباط باشند. از نگاه من لازم است به شدت در مورد روسیه و نگاه امنیتی-نظامی آنها محتاط بود. هیچ یک از بخشهای تجاری ما نتوانستند با روسیه همکاری مناسبی داشته باشند. ایران حضور چندانی در روسیه ندارد اما روسیه در ایران حضور امنیتی دارد چراکه آنها منافعی در این قسمت از جهان دارند و در تلاشاند تا از این وضعیت منتفع شوند. باید به لحاظ امنیتی-نظامی مراقب روسیه باشیم اما در مورد چین که در آینده به یک قدرت اقتصادی پیشتاز تبدیل خواهد شد باید با نگاهی متفاوت نگریست. چین یک دموکراسی مانند آمریکا نیست. در یک دموکراسی مانند اروپا وقتی مشکلی پیش میآید، سیستم دموکراتیک، خودبهخود میتواند مسائل را حل کند همانند بحران اقتصادی 2008 که سیستم، خودش مشکلات را حل کرد وگرنه فاجعهای بزرگ رخ میداد. اما در کشورهای غیردموکراتیک مانند چین، مشخص نیست که بحرانها چه سرانجامی خواهند داشت و به نظر میرسد ابعاد شدیدی پیدا کنند و کشورهایی که با این کشورها همکاری میکنند، احتمالاً لطمههای شدیدی خواهند خورد و چین تعهدات آنها را عملی نخواهد کرد. چنین رخدادی در غرب کمتر محتمل است و این بخش خصوصی است که در برابر سرمایهگذاران قرار میگیرد نه دولتها. در غرب، تعهدات پابرجاست و قانون، پشتیبان مردم است و دادگاهها مستقل عمل میکنند و عموماً رای منصفانه میدهند اما اگر چنین مشکلاتی در چین یا روسیه به وجود بیاید، طرف حساب شما دولت چین و روسیه است و شما نمیتوانید در دادگاههای آنها، منافع خود را به دست بیاورید چرا که دولت بر آن حکمفرماست و احتمالاً چیزی جز خسارت نصیب شما نخواهد شد. تفاوت شرق و غرب بسیار زیاد است و برای ما که به فرهنگ غرب خو کردهایم نیز پذیرش شرق سخت است چرا که مزایا و برتری فرهنگ غربی برای مردم ملموس است.
با این همه، ابراز تمایل حکومت به چین به نظر ابزاری است برای فشار آوردن به غرب که به نوعی رقیب چین و روسیه محسوب میشود و ایران در دامن شرق نخواهد افتاد. دلیل خالی شدن عرصه سیاسی از سیاستمداران نزدیک به غرب احتمالاً این است که حاکمیت گویی در حال تیزتر کردن چاقوی خود در برابر غرب است. قدرت اقتصادی کشور تحلیل رفته است و در این مبارزه توان چندانی دیگر ندارد و یکی از ابزارهای مهم ایران، اقتصاد نفتی بوده که دیگر وجود ندارد. بنابراین ایران ناچار است که نشان دهد در حال حرکت به سمت شرق است اگرچه ممکن است سُر بخورد و کاملاً در جبهه شرق قرار بگیرد. اما عوامل بازدارنده فراوانی در این میان دخیل هستند که مانع تحقق این امر خواهند شد.