شناسه خبر : 38254 لینک کوتاه

اقتصاد سیاسی پوپولیسم

حاکمیت پوپولیستی، چه پیامدهایی دارد؟

 

فاطمه طاهری / نویسنده نشریه

86اقتصاد سیاسی پوپولیسم، اثر متقابل بین هویت، اقتصاد و نابرابری را برای توضیح پویایی آرای پوپولیستی از آغاز قرن ۲۰ بررسی می‌کند. این کتاب در مورد پیامدهای سیاسی و اقتصادی حاکمیت پوپولیستی با استفاده از داده‌های مربوط به متصدیان پوپولیست و پیوند دادن آنها با داده‌های تاریخی در اقتصاد کلان و دموکراسی بحث می‌کند. کتاب شامل پنج فصل است. فصل اول به طور کلی به این موضوع می‌پردازد که از پوپولیسم چه می‌دانیم، فصل دوم در مورد نظریه چرخه‌ای پوپولیست بحث می‌کند و در فصل سوم با استفاده از داده‌های مربوط به رای‌دهی و شواهد تجربی، تاریخ مصور پوپولیسم را بررسی می‌کند و در دو فصل پایانی به پیامدهای سیاسی، اقتصادی پوپولیسم و اینکه در مورد پوپولیسم چه کاری می‌توان انجام داد، پرداخته می‌شود. در این مقاله به طور خلاصه به بررسی دو فصل اول کتاب خواهیم پرداخت.

 

فصل اول: درباره پوپولیسم چه می‌دانیم؟

امور سیاسی از اواسط قرن ۱۹، مردم را با مسائل اقتصادی، اجتماعی و هویتی قطبی کرده است. جنگ‌ها و بحران‌های عمیق اقتصادی معمولاً با افزایش قطبی شدن همراه بوده است. برای مثال پس از دهه‌های نسبتاً توافق‌آمیز قبل از بحران، بحران مالی جهانی دوباره سیاست و امور سیاسی را تقویت کرد و قطب گسترده‌ای از رای‌دهندگان در تعداد زیادی از کشورها را آشکار ساخت. با گذشت زمان ترجیحات سیاسی رادیکال پدیدار می‌شوند، مورد توجه قرار می‌گیرند، نمایندگانی می‌یابند و گاهی اوقات به جریان اصلی می‌رسند و به تدریج در چرخه‌های تکرار‌شونده از بین می‌روند. در واقع این کتاب به بررسی دلایل این چرخه‌های رادیکال و پوپولیستی می‌پردازد.

شهرت پوپولیسم از دهه ۱۹۸۰ و به ویژه دوران اوج آن بعد از بحران، انگیزه نگارش این کتاب بود. موج‌های افراطی سیاسی و همین‌طور تحقیقات منتشر‌شده در این رابطه مورد توجه گسترده دانشگاهیان، رسانه‌ها و عموم مردم قرار گرفته بود. اگرچه کارهای نظری و تجربی در مورد جنبه‌های مهم پوپولیسم از جمله محرک‌ها، نحوه عملکرد و پیامدهای آن، آنچنان که باید شناخته شده‌اند، با این‌حال هنوز نظریه عمومی‌تری درباره چرخه پوپولیسم، توضیح تجربی درباره این چرخه‌ها و شواهدی درباره پیامدهای سیاسی و اقتصادی حاکمیت پوپولیستی نداریم. این کتاب به بررسی این مسائل می‌پردازد.

ادبیات اخیر علوم سیاسی در کشف ویژگی‌های تعیین‌کننده پوپولیسم پیشرفت چشمگیری داشته است. مولر (۲۰۱۶) شرایط لازم و کافی برای پوپولیست در نظر گرفتن یک سیاستمدار را این‌طور بیان می‌کند: شرط لازم یک مذاکره انتخاباتی ضد‌نخبه‌گرایی است و شرط کافی ضد‌کثرت‌گرایی است.

همین‌طور تضاد هویتی پنهان در پوپولیسم توسط برخی محققان به خوبی توضیح داده شده است. آنها بر اساس چندین مورد درباره احزاب راست اروپا، روسای جمهور چپ در آمریکای لاتین و جنبش Tea Party در ایالات متحده، معتقدند پوپولیسم ایدئولوژی است که جوامع را به گروه‌های متضاد تقسیم می‌کند. با توجه به تحقیقات دقیق‌تر (استنلی، ۲۰۰۸)، آنها می‌پذیرند که پوپولیسم یک ایدئولوژی «سست» است، که ویژگی‌های دیگر ایدئولوژی‌های کلاسیک را برای دلجویی از مردم و تقبیح نخبگان وام می‌گیرد.

«سستی» شـبه ‌ایدئــولــوژی پوپولیستی اکنون یکی از ویژگی‌های غالب روش تعریف دانشمندان علوم سیاسی است (بونیکوفسکی و دیگران، ۲۰۱۹). با وجود این، ازآنجاکه پوپولیسم از ایدئولوژی‌های مختلفی ناشی می‌شود، تعریف دقیق آن شاید برای همیشه دست‌نیافتنی باشد.

در ادبیات علوم سیاسی، در حال حاضر چهار روش غالب برای مطالعه پوپولیسم وجود دارد:

۱- رویکرد گفتمان-تاریخی، که توسط وداک (۲۰۱۵) مطرح شده است. از یک‌سو، عنصر اصلی پوپولیسم راست‌گرایانه، استراتژی‌های کلامی آن است. این موضوعات پیرامون ناسیونالیسم، ضدیت با دیگران (اسلام-یهودی-مهاجران)، عملکرد سیاسی و نقش‌های جنسیتی متمرکز شده‌اند. از طرف دیگر با توجه به این رویکرد گفتمان-تاریخی، پوپولیسم توضیح واحدی ندارد. بنابراین، برای توضیح آن باید در زمینه تاریخی محلی در اطراف نقاط تحرک رای‌دهندگان تمرکز کرد.

۲-رویکرد عملکرد سیاسی، که پوپولیسم را به عنوان نوعی از ارتباط سیاسی تعریف می‌کند. علامت تجاری پوپولیسم جناح چپ و راست است. پوپولیست‌های جناح چپ و راست هر دو از استراتژی‌های عملکرد معینی استفاده می‌کنند (موفیت، ۲۰۱۶؛ رود و رولتا، ۲۰۱۵). این سبک ارتباطی مستقل از ایدئولوژی است و تمرکزش بیشتر بر نحوه ارسال پیام است تا محتوای اصلی آن.

۳-رویکرد «اندیشه‌ای» به پوپولیسم. در حقیقت پوپولیسم مجموعه‌ای از ایده‌ها و اندیشه‌هاست (مود و روویرا کالتواسر، ۲۰۱۷). این رویکرد متشکل از دیدگاه خاصی از جهان است که به یک ایدئولوژی کاملاً تثبیت‌شده وابسته است، به عنوان مثال سوسیالیسم یا لیبرالیسم و چند مفهوم اصلی تکراری مانند مردم، نخبگان و اراده عمومی مردم (مود و روویرا کالتواسر، ۲۰۱۳).

۴-رویکرد دموکراسی معیوب، توسط مولر (۲۰۱۶) پیرامون برحق بودن سیاستمداران منتخب مورد بحث قرار گرفت. مشروعیت نخبگان کنونی با استفاده از روش‌های کاملاً سیاسی تضعیف می‌شود تا دموکراسی را به یک صحنه نمایش تقلیل دهند. این استدلال توسط مولر (۲۰۱۶) به طور کامل توسعه یافته است.

در نهایت آبرومیت و همکاران (۲۰۱۵) و آبرومیت (۲۰۱۷) استدلال می‌کنند که بهترین روش برای تبیین پوپولیسم ریشه در یک نظریه عمومی اجتماعی دارد که بین سال‌های ۱۹۲۰ و ۱۹۷۰ در انستیتوی تحقیقات اجتماعی در دانشگاه فرانکفورت آلمان (مکتب فرانکفورت) ایجاد شده است. بخشی از این نظریه که مربوط به پوپولیسم است، سازوکارهای ظهور و تثبیت ایدئولوژی‌های ذاتاً ضد‌دموکراتیک را در درون یک سیستم دموکراتیک بررسی می‌کند. طبق نظر آدورنو و همکاران (۱۹۵۰)، سیستم دموکراتیک در حالی که رسماً حقوق خاصی را برای همه تضمین می‌کند، عملاً قادر به تحقق وعده پیشرفت اقتصادی برای توده‌ها نیست.

 

فصل دوم: نظریه چرخه‌ای پوپولیسم

چرا چرخه‌ای؟

از زمان سقوط دیوار برلین در سال ۱۹۸۹، تعداد دموکراسی‌ها در سراسر جهان به طور پیوسته افزایش یافته است. با این حال، بحران مالی جهانی (GFC) سیستم‌های سیاسی تقریباً هر دموکراسی‌ای را با چالش‌هایی روبه‌رو کرد، که احزاب جریان اصلی برای مقابله با آنها از تجهیزات کافی برخوردار نبودند. این چالش‌ها از سه حوزه اقتصادی‌-اجتماعی به هم پیوسته نشات می‌گیرند: هویت، اقتصاد و انصاف. نقاط عطف در دموکراتیک‌سازی و اقتدارگرایی زمانی اتفاق می‌افتد که تعامل این حوزه‌ها تقاضای گسترده‌ای برای تغییر سیاسی ایجاد کند.

تاریخ سرشار از نمونه‌هایی از تغییر رژیم سیاسی دوره‌ای تقاضا‌محور است. اکمگلو و رابینسون (۲۰۰۱) با ایجاد مدلی از رقابت طبقاتی بین نخبگان ثروتمند حاکم و فقیرانی که از حق رای برخوردار نیستند، رفتار دوره‌ای رژیم‌های سیاسی را بیان می‌کنند. این مدل به‌طور ضمنی فرض می‌کند که هویت این دو گروه قبلاً شکل گرفته و ثابت است. نویسندگان استدلال می‌کنند که در دوران رکود اقتصادی، هزینه‌های فرصت انقلاب که توسط طبقه فقیر سازمان ‌یافته، کم است؛ وقتی آنها بیشتر درآمد خود را به دلیل رکود اقتصادی از دست داده‌اند، احتمالاً احساس می‌کنند دیگر چیزی برای از دست دادن ندارند. در چنین فضایی، انقلابی که در آن نخبگان حاکم به دلایل اقتصادی سرنگون شوند، محتمل‌تر می‌شود. شواهد زیادی برای تغییر رژیم به‌طور فزاینده در زمان آشفتگی اقتصادی وجود دارد (گدس، ۱۹۹۹).

دلیل معتبر بودن نظریه فوق این است که وضعیت اقتصاد ماهیت تعارضات هویتی موجود بین فقیر و غنی را تغییر می‌دهد و ممکن است آنها را تقویت یا تسلیم کند. تضاد و درگیری‌ها معمولاً در دوره‌های افزایش نابرابری درآمد و رشد قیمت کالاها و همچنین در دوره رکود اقتصادی بیشتر آشکار می‌شوند (الگان و همکاران، ۲۰۱۷).

با افزایش تنش‌های هویتی، نخبگان به‌طور فزاینده‌ای با تهدید انقلابی روبه‌رو می‌شوند. برای جلوگیری از انقلاب، نخبگان ممکن است آزادی سیاسی بیشتری را به فقرا بدهند، که این اصل دموکراتیک‌سازی است.

اگر نخبگان به فقرا به خاطر خطر انقلاب، حق رای بدهند، پوپولیسم ظاهراً به وظیفه اصلاحی خود عمل کرده است: به طبقه ضعیف قدرت بخشیده و عدالت رویه‌ای را در یک جامعه معین‌ ترمیم کرده است. اما پس از ایجاد دموکراسی جدید یا تقویت‌شده چه اتفاقی می‌افتد؟ خواسته‌های فقرا با تاسیس نمایندگی سیاسی خود، بیشتر می‌شود. آنها نه‌تنها آزادی‌های سیاسی، بلکه توزیع مجدد اقتصادی را نیز برای بازگرداندن عدالت حقیقی، مطالبه می‌کنند. ازآنجا‌که اکثر رای‌دهندگان فقیر هستند و خود را از نخبگان متفاوت می‌دانند، خواستار توزیع مجدد از طریق مالیات و نقل‌و‌انتقالات هستند. چنین سیاست‌هایی می‌تواند به توزیع مجدد بنیادی و خفه کردن بازارهای رقابتی، مانند آمریکای لاتین پس از جنگ جهانی دوم یا به دولت‌های رفاهی فراگیرتر و بازارهای یکپارچه مانند اروپای غربی بعد از جنگ جهانی دوم منجر شود.

بنابراین، تعارضات هویتی بین فقیر و غنی از بین نمی‌رود، بلکه بر مبنای زمینه‌های جدیدی ایجاد می‌شود: انصاف حقیقی. در حقیقت، نگرانی‌های اساسی انصاف وقتی به‌وجود می‌آیند که نابرابری در درآمد و ثروت به‌طور فزاینده‌ای برای رای‌دهندگانی که اخیراً آزادی‌های سیاسی پیدا کرده‌اند به موضوعات برجسته‌تری تبدیل شود.

هویت

اصطلاح سیاست هویت در اواخر دهه ۱۹۷۰ در کارهای تحقیقاتی ظاهر شد و در دهه ۱۹۹۰ به تدریج توسط تعدادی از دانشمندان علوم اجتماعی به کار گرفته شد، آنها تفاوت‌های بین گروه‌ها را در یک بعد مشخص بررسی کردند، اعم از وضعیت اجتماعی، اقلیت، ملت، نژاد، یا قومیت (برنشتاین، ۲۰۰۵). چرا و چگونه هویت -‌احساس فرد نسبت به خود و گروه خود‌- هم عواقب و پیامدهای اقتصادی و هم ترجیحات سیاسی را شکل می‌دهد؟

آکرلوف و کرانتون (۲۰۰۰) در مقاله‌ای توضیحی قانع‌کننده ارائه می‌دهند. هویت فرد بر تصمیم‌گیری او تاثیر می‌گذارد. مردم به درآمد خود و به اینکه چه چیزی و چه مقدار مصرف می‌کنند اهمیت می‌دهند. با این حال، آنها همچنین تجویزهای هویتی خاصی را دنبال می‌کنند. مطابقت با اقدامات تجویز‌شده هویت فرد را تایید می‌کند، در نتیجه ارزش آنچه در زندگی برای رسیدن به آن تلاش می‌کنند را افزایش می‌دهد. در مقابل، انحراف هویت هزینه‌های محسوس و نامحسوس خاصی را تحمیل می‌کند. تعامل بین هویت و انتخاب‌های هر شخص بیشتر تاثیرگذار است وقتی این مساله را بپذیریم که انتخاب‌های دیگران- یعنی گروه‌هایی که افراد با آنها ارتباط برقرار می‌کنند یا هر شخص ثالث دیگر- همچنان بر هویت تاثیر می‌گذارد.

 

تاثیر متقابل هویت و انتخاب سیاسی چگونه است؟

اول، طبق نظر آکرلوف و کرانتون (۲۰۰۰)، هویت می‌تواند رفتاری را که مضر است، توضیح دهد. از یک‌سو، مردم ممکن است به نامزدهای افراطی رای دهند وقتی متوجه شوند سیاست‌های پوپولیستی از نظر اقتصادی مضر است. تحقیقات اخیر حاکی از آن است که سیستم اقتصادی پوپولیست‌ها اغلب اصول اساسی حاکمیت خوب و اقتصاد را نادیده می‌گیرند (دالیو و دیگران، ۲۰۱۷؛ دورنبوش و ادواردز، ۱۹۹۰؛ ادواردز، ۲۰۱۹).

دوم، آکرلوف و کرانتون (۲۰۰۰) در مورد چگونگی ایجاد نوع جدیدی از هویت خارجی بحث می‌کنند. هنگامی که یک فرد خارجی وارد گروهی می‌شود که قبلاً یک هویت کاملاً تثبیت‌شده داشته است، فرد خارجی هزینه‌های هویت را به متصدیان این گروه تحمیل می‌کند. در نتیجه آنها از اینکه کسی از بیرون در بین آنهاست، احساس خطر می‌کنند. این امر خصوصاً در مورد مهاجرت مصداق زیادی دارد.

سوم، آکرلوف و کرانتون (۲۰۰۰) ادعا می‌کنند هویت نقش مستقیمی در شکل‌گیری ترجیحات مصرف دارد. این استدلال در ترجیحات سیاسی در طبقه‌ای از مدل‌های رفتار مصرف‌کننده موسوم به مدل‌های ترجیحات گسترده به کار می‌آید. آکرلوف و کرانتون نتیجه گرفتند که هویت مبتنی بر ترجیحات یک چارچوب مشترک برای تجزیه‌و‌تحلیل عواقب بی‌شمار اجتماعی را تشکیل می‌دهند.

اقتصاد

گذشته از شوک‌ها و آسیب‌های هویتی، وضعیت اقتصاد نقش محوری در آرای پوپولیستی دارد. گویسو و همکاران (۲۰۱۷) در مورد پیامدهای گسترده شرایط اقتصادی در میزان مشارکت رای‌دهندگان و تخصیص آرا بحث می‌کند. به طور کلی، ناامنی اقتصادی به‌طور مستقیم بر انگیزه‌های مشارکت مردم تاثیر می‌گذارد و سپس رای‌دهندگان را به افراط می‌کشاند. در عین حال، تاثیرات غیرمستقیم ناامنی اقتصادی نیز در نظر گرفته می‌شود که از طریق اعتماد رای‌دهندگان به سیستم اقتصادی و عدم اعتماد به مهاجران رخ می‌دهد.

به طور کلی می‌توان شوک‌های اقتصادی مربوط به سیاست را در دو طبقه گسترده دسته‌بندی کرد: شوک‌های جهانی شدن و شوک‌های محلی. شوک‌های جهانی شدن به تاثیرات توزیعی آزادی مالی، تجارت و بازار کار مربوط می‌شوند. شوک‌های محلی نه‌تنها از رکود اقتصادی ناشی می‌شود، بلکه از نحوه پاسخگویی دولت‌ها به نیاز به ایجاد شبکه‌های ایمنی اجتماعی برای مال‌باختگان رکود و جهانی‌سازی، به وجود می‌آید.

انصاف

اگر هویت به ویژگی بارز ترجیحات رای‌دهندگان در شرایط فشار اقتصادی تبدیل شود، چه چیزی بر هویت تاثیر می‌گذارد؟ این موضوع توسط کوین (۱۹۹۷) مطرح شده است، که استدلال می‌کند در حالی که برخی از خصوصیات هویتی ثابت هستند (به عنوان مثال رنگ پوست)، برخی دیگر منوط به انتخاب شخصی و قابل تغییر هستند. در ادامه به بررسی آنچه می‌تواند هویت را تغییر دهد پرداخته می‌شود.

در یک کار اخیر بوثورث و اسنور (۲۰۱۹)، شکل‌گیری هویت فردی را به عنوان تابعی از توانایی‌های فرد توضیح می‌دهند. آنها وجود سه نوع هویت را فرض می‌کنند: فردگرا، اجتماعی و چند‌هویتی. افرادی با هویت فردگرایانه ارزش‌های خودمحوری (مثلاً مصرف) را دنبال می‌کنند و کمتر به دلبستگی خود به گروه‌ها اهمیت می‌دهند. افرادی که دارای هویت اجتماعی هستند از شرکت در گروه‌ها سود بیشتری نسبت به مصرف فردی می‌برند. افراد چندهویتی ارزش‌های فردی و نوع‌دوستانه را دنبال می‌کنند و هویت آنها می‌تواند به یک هویت فردگرا یا اجتماعی تبدیل شود.

یک فرض اصلی در کار فوق سیال بودن هویت است و افراد هویت خود را انتخاب می‌کنند (و آن را تغییر می‌دهند)، بر اساس اینکه کدام نوع باعث رضایت بیشترشان از زندگی می‌شود. سپس بوثورث و اسنور (۲۰۱۹) توضیح می‌دهند، توانایی‌ها انتخاب هویت را تعیین می‌کنند: افراد با توانایی بالا بیشتر به مصرف فردی اهمیت می‌دهند و در نهایت هویت فردگرایانه را انتخاب می‌کنند، در حالی که افراد کم‌توانایی بیشتر به پیوستگی گروهی اهمیت می‌دهند و هویت‌های اجتماعی را اتخاذ می‌کنند.

حالا این مساله چگونه به رابطه بین انصاف و پوپولیسم مرتبط است؟ سطح توانایی نه‌تنها هویت فرد، بلکه وضعیت اجتماعی و موقعیت او را در نردبان درآمد تعیین می‌کند. بنابراین، تعارض هویتی بین نخبگان و فقرا در یک جامعه نابرابرتر، آشکارتر خواهد شد. بنابراین، توانایی‌ها هم درآمد و هم واگرایی ارزشی را تعیین می‌کنند. واگرایی گسترده در درآمد و ارزش، هویت را سست می‌کند و اختلافات بین دو نوع هویت (نخبگان و مردم) را تقویت می‌کند.

دراین پرونده بخوانید ...