سلطان تریاک و خاویار
امیرهوشنگ دَوَلو مفسد عصر پهلوی چگونه مسیر اقتصاد ایران را تغییر داد؟
از خاندان مهران و سورن در عصر باستان تا خانوادههای علم و قوام در عصر پهلوی، خاندانهای حکومتگر سنتی دیرینه در تاریخ ایران هستند و همواره یکی از اجرای ساختار حاکمیت در ایران بودهاند. این خاندانها تمام نمیشوند، تنها از سلسلهای به سلسله دیگر منتقل شدهاند و فقط نام یا رنگ عوض کردهاند، هر حکومتی، مقامات کلیدی یا امارت ولایات و مناطق را به فرزندان و منسوبین و معتمدین خویش سپرده است و پس از مدتی هریک از این حکومتهای محلی، خود تبدیل به شاه کوچکی میشدند که مقاومت در برابر آن بیفایده مینمود، چرا که نه میشد از او به جایی شکایت برد و نه راه فراری از او وجود داشت. در این ساختار، هرکس به میزانی که در توان دارد، سهم خویش را از خزانه برمیدارد و فسادها یا دیده نمیشود یا به نحوی، فساد درون خانواده لاپوشانی میشود و اگر کسی در این ساختار فاسد، خطا نکند، یا خیلی زود حذف یا در ساختار بیمار مستحیل میشود و یا تبدیل به یک قهرمان استثنایی مبارزه با فساد میشود و آن چیزی که در این میان فراموش میشود، مردمی هستند که دستشان کوتاه است و خرمایی که بر نخیل و خاندانهای حکومتگری که در یک ساختار بیمار، هر یک در گوشهای دستی بر آتش دارند و بر سر سهم بیشتر، به سهم خاندانی دیگر، معترضاند. یکی از این خاندانها، که از صفویه تا پهلوی، در تاریخ ایران حضور داشتهاند، دولوهای قاجار هستند، از قزلباشان تا امیرهوشنگ دولو قاجار، که داستانش را امروز میخوانیم.
انحصار خاویار
امیرهوشنگ دَوَلو قاجار، از نزدیکان دربار محمدرضا پهلوی و از محبوبان شاه بود. او در سال 1285 در تهران و از پدر و مادری قجر به دنیا آمد. پدرش محمدولیخان آصفالسلطنه از طایفه دولو از ایل قاجار و مادرش منیراعظم دختر کامرانمیرزا و خاله احمدشاه بود. کودتای 28 مرداد 1332، سکوی پرتاب دولو بود. او از جمله کسانی بود که در سالهای ملی شدن نفت، در کنار محمدرضا ایستاد و از او حمایت کرد و تا زمان وقوع انقلاب اسلامی، از این حمایت بهره برد. اگرچه اسنادی از حضور او در اقتصاد و فسادهای او به خصوص در «ماجرای پاریس» در دهه بیست نیز موجود است.
در سال 1331، دولت دکتر مصدق، شیلات را ملی اعلام کرد و شرکت جدیدی به نام شرکت سهامی شیلات ایران تاسیس شد. پس از کودتای 28 مرداد 1332 و بازگشت محمدرضا پهلوی به ایران، وی انحصار صادرات کل خاویار ایران را به امیرهوشنگ دولو قاجار سپرد. از آن زمان تا 1357، عملاً امتیاز فروش خاویار ایران در دست دولو و خاندانش بود. در 1333، بازار بینالمللی خاویار ایران رونق بیشتری گرفت، زیرا واردکنندگان آمریکایی به جای خرید از روسیه، بازار جدیدی برای خاویار ایران تدارک دیدند (اینگا سفرن، خاویار، نگارستان اندیشه، 1398، ص 19).
بعد از شروع دهه 30 که خاویار ایرانی به سوی اروپا سرازیر شد، خاویار همواره به یکی از مهمترین کالاهای صادراتی و ارزآور ملی ایران بدل شد. به قیمت دهه 40 شمسی سالی چندین میلیون دلار، سهم صادرات این محصول بود. شرکت شیلات ایران که متولی صید و صیادی کشور بود، بر صادرات این محصول و عملآوری آن نظارت میکرد. فروش خاویار بدینگونه بود که شیلات در مزایدهای که هر چند گاه برگزار میکرد، انحصار آن را به اشخاص میداد. این کار کاملاً قانونی و طبق سلسلهمقررات دولتی انجام میگرفت، ولی نزدیک به دو دهه، هیچگاه نام شخص دیگری غیر از دولو از صندوق مزایده بیرون نیامد و نام دولو و خانوادهاش به نام «سلطان خاویار ایران» ثبت شده بود. سود خالص این مزایده به جیب دولو میرفت. وی به عنوان دلال یا واسطه، خاویار در اختیار ریاحی که از دوستان و آشنایانش بود، قرار میداد که در اروپا توزیع کند. در سال 1345 بر اثر سوءاستفاده دولو و ریاحی، بازار اروپا به شدت برای خاویار ایران تنگ شد، به طوری که دهها تن از خاویار بسیار عالی ایران در انبارهای شیلات ماند و رو به فساد میرفت، بدون آن که خریداری برای آن یافت شود. هویدا برای حل مشکل خاویار ایران در اروپا و آمریکا، هیاتی را به سرپرستی مهندس عزتالله نعیمی راهی آنجا کرد. نعیمی در ماموریتی یک ماه و نیمه گزارشهای زیادی برای هویدا ارسال کرد. گزارشهایی که نشاندهنده زدوبندهای فسادآلود دو عامل انحصاری خاویار دولو-ریاحی در اروپا بود. دروغ گفتن در مورد نوع کیفیت و درجهبندی خاویار و تقلب در فاکتورهای فروش برای کم پرداختن مالیات تجاری کمترین آن بود. سلسلهگزارشهایی که میتوانست هر شخص قدرتمندی را به زیر بکشد، ولی دولو تا آستانه انقلاب به این شغل اشتغال داشت و هیچ گزارشی خللی به کار وی وارد نمیکرد. مهندس نعیمی در گزارشهایی که از پاریس ارسال داشته، خاطرنشان ساخته که ریاحی، بدون دعوت در جلسات بررسی حضور داشته و با لحنی نامناسب و حق بهجانب، خود را نماینده شاهنشاه معرفی کرده است. او در بخشی از این گزارش به تاریخ 30 آذر 1345، مینویسد: «شکایت داشتند که به طور دقیق وقتی حساب شد تفاوت قیمت برای هر کیلو خاویار که به نفع این دو واسطه پرداخت کردهاند، متوسط آن بالغ بر 10 دلار در هر کیلو میشد و برای حداقل پنجاه تن 500 هزار دلار بالغ میگردد. علاوه بر مبالغ مزبور بدون آنکه این خریداران حقیقت را بدانند، اظهار داشتند که بعضی انواع خاویار درجه2 که ارزش آن از درجه2 زیادتر و نزدیک به درجه اول میباشد، حداقل تفاوت قیمت خرید از دولت و فروش به ما در حدود 20 دلار در هر کیلو است، که در سال در حدود 15 تا 20 تن از این نوع خاویار از طرف دولو ارائه میشود، با آن که رسید او درجه 2 است، ولی در این جا با یک عمل جزئی ... آن را تبدیل به درجه 1 مینمایند و واسطههای ایرانی از این رهگذر حداقل 300 هزار دلار و حداکثر 400 هزار دلار مازاد دریافت میدارند. (جلال فرهمند، ماهنامه الکترونیک بهارستان، شماره 52).
گزارشهایی از فساد و رانت دولو، مربوط به سالهای دهه 20 نیز وجود دارد. در سال 1324، هنگامی که مذاکراتی تجاری و سیاسی بین تهران و پاریس در جریان بود، این مذاکرات بر اثر گزارشی محرمانه متوقف شد. در چهاردهم شهریور 1324، رئیس پلیس پاریس گزارش محرمانهای در اختیار وزیر امور خارجه فرانسه گذاشت که برخی از مقامات سفارت ایران در پاریس، درگیر قاچاق ارز و طلا بودهاند. این شخص، امیرهوشنگ دولو بود که در سالهای جنگ، نوچه ژنرال ژسر، یکی از فرماندهان ارتش اشغالگر نازی در فرانسه بود و از جمله وظایفش، تامین دخترهای جوان برای ژنرال بود. با این همه، پلیس آلمان او را به جرم قاچاق و صدور چک بیمحل بازداشت کرده بود. دولو همچنین یکی از گردانندگان اصلی باند قاچاق پاریس-برن بود (عباس میلانی، معمای هویدا، اختران، ص125). دولو طی سالهای مدید، انحصار خود را بر تجارت خاویار ایران حفظ کرد و در مطبوعات غرب به «سلطان خاویار ایران» شهرت یافت. همچنین توانست برای خود موقعیت و ثروتی به هم بزند، کمکم خود را به دربار نزدیک کرد و حتی موفق شد سمت «آجودان مخصوص شاه» را نیز دریافت دارد (عبدالله شهبازی، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، اطلاعات، ج 2، ص 461).
رابطه با شاه
شاه علاقه خاصی به دولو داشت. گزارشهایی مبنی بر اینکه او دلال محبت برای شاه بود، وجود دارد. علم او را «مردی باهوش، زرنگ و متملق» معرفی میکند که در دربار به او لقب Prince Pimp [دلال محبت!] دادهاند (یادداشتهای علم، انتشارات مازیار، ج 2، ص 208). محمدرضا پهلوی در ماه چندین مرتبه در باغ و خانه مجلل دولو واقع در شمیران تهران حضور مییافت. مشهور بود که خودِ دولو گرفتار فساد اخلاقی است و خانهاش همچون حرمسرا، پذیرای میهمانان با سلایق و علایق گوناگون است. حسین فردوست با اشاره به روابط این دو میگوید: «این مرد از روزی که پیدا شد، بلافاصله به اتاق خواب محمدرضا راه یافت، زیرا دخترهای زیبای ایرانی و فرانسوی را میشناخت و میتوانست بیاورد و همین کافی بود» (شهبازی، ج 1، ص 246).
نزدیکی دولو به شاه، موجب کدورت بسیاری از دولتمردان شده بود. اسدالله علم در خاطرات محرمانهاش، در تاریخ دوم اردیبهشت 1352، درباره اتهام رشوه دولو نوشته و گفته: «من که نمیفهمم چطور کسی به زیرکی شاه میتواند چنین افرادی را که اینقدر به حیثیت او لطمه میزنند، تحمل کند. اما خب، تاریخ ایران مملو از شیادانی مثل دولو است، مردانی که ظاهراً هیچگونه شایستگی ندارند، ولی با وجود این مقرب درگاهند» (گفتوگوهای من با شاه، خاطرات محرمانه اسدالله علم، طرح نو، ج 2، ص 455).
او در خاطرات روز 8 تیر 1352، از کشف یکی از محمولههای تریاک و هروئین دولو از سوی ژاندارمری نوشته: «شاه بعد از شام به من دستور داد کثافتکاریهای دولو را رفع و رجوع کنم. مردکه رسماً به عنوان یک معتاد به تریاک شناخته شده است... این ضربه هولناکی بود. در این کشور یک آدم به خاطر تملک یک گرم هروئین اعدام، و خانوادهاش بیسرپرست میشود. من چه باید بکنم؟... بالاخره تصمیم گرفتم که چنانچه شاه خواهان پردهپوشی باشد، تقاضا کنم از مقام خود در دربار معاف شوم» (همان، ص 601). عالیخانی نیز در بخشی از خاطراتش، مربوط به سال 1347 یکی از دلایل کدورت میان خودش و شاه را تقاضاهای خارج از قانون امیرهوشنگ دولو عنوان میکند: جایی که واقعاً من را خیلی ناراحت کرد، وقتی بود که برای آقای امیرهوشنگ دولو، برنامهای ترتیب داده بودند که وزارت اقتصاد، انحصار ورود یک کالایی را در اختیار ایشان بگذارد. معاون بازرگانی من، دکتر رکنالدین تهرانی آمد به من گفت نخستوزیر به او تلفن کرده و یک جلسهای ترتیب داده، که در این جلسه، امیرهوشنگ دولو بوده و او، یعنی تهرانی، و نخستوزیر در حضور تهرانی، خیلی خودمانی به دولو میگوید: «خیلی خب، تو حالا آن چیزی را که میخواستی بگو که وزارت اقتصاد میخواهی برایت چه کار بکند؟» او هم گفته «نمیدانم، در این دفترچه مقررات یک چیزی گیر بیاورید که انحصار ورودش با من باشد، تویش را بگردید، یک چیزی را برای من پیدا کنید». درخواست دولو این بود که از جنسهایی که با موافقت قبلی وزارت اقتصاد وارد میشود، که کالاهایی بود که ما ترجیح میدادیم از اروپای شرقی وارد شود، بعضی از کالاها را به طور انحصاری در اختیار او بگذاریم که بتواند وارد بکند. بیشتر مواد خوراکی، مثل کره، روغن، اینطور چیزها که از بلوک شرقی وارد میکردیم... وقتی این خواسته با مخالفت عالیخانی روبهرو شده، هویدا دو مرتبه وساطت میکند که امیرهوشنگ دولو، مورد علاقه شاه است و از من خواستهاند یک کاری برای او بکنم و باید برایش یک چیزی تهیه بکنید.
عالیخانی در خاطراتش شکایت میکند که: دولو به ناروا متاسفانه چقدر مورد توجه شاه است، ولی اگر من میخواستم درخواست او را بپذیرم، دیگر بخش خصوصی که به آن صورت کار میکرد، کارش پیش نمیرفت و آن وقت در باز میشد برای هرگونه کار ناروای دیگری. یک جا هم که شما شروع کردید به کار بیرویه، دیگر محال است که بتوانید جلوی بقیه را بگیرید. یک آدمی مثل امیرهوشنگ دولو در دهه 70، دیگر خیلی میتاخت. حالا آن زمان من نوکش را قیچی کردم، ولی همان موقع فهمیدم که رفتنی هستم (حسین دهباشی، خاطرات علینقی عالیخانی، صص 341-340). عالیخانی یک سال پس از آن ماجرا، مجبور به استعفا شد.
منزل دولو، محل آمد و شد افراد مختلف بود. خودِ او نیز با سوءاستفاده از جایگاهش، به شرط دریافت رشوه، خواستههای اشخاص را نزد شاه میبرد و بدین ترتیب زمینهای برای دلالی خود فراهم کرده بود. به گفته فردوست: «هر روز مقامات مهمی به خانه دولو میرفتند. کسی که میخواست وکیل یا سفیر یا وزیر شود، افسری که میخواست سرتیپ یا سرلشکر یا سپهبد شود، فردی که پرونده داشت و میخواست از مجازات معاف شود یا طرف را محکوم کند و امثالهم... او تمام درخواستها را مستقیماً در اتاق خواب محمدرضا به اطلاعش میرساند و بدون استثنا همه تصویب میشد» (شهبازی، ج 1، ص 246).
مافیای مواد مخدر
به گواه اسناد و خاطرات، دولو در زمینه قاچاق مواد مخدر هم فعالیت داشت و تجارت تریاک و هروئین ایران در انحصار او و اشرف پهلوی قرار داشت. ساواک در گزارشی به سال 1351 دولو را چنین معرفی میکند: «عیاش، بیبندوبار و مشکوک به داشتن اعتیاد به تریاک و متهم به دخالت در قاچاق مواد مخدر» است (شهبازی، ص 462).
به گفته فردوست، امیرهوشنگ دولو «تریاکی شدیدی بود» و یکی از اصلیترین شریانهای قاچاق مواد مخدر در ایران بود و در این مسیر از مساعدتهای دربار و شخص شاه نیز بهرهها میبرد و گاه بر سر بساط تریاک میکوشید تا شاه را نیز همپیاله خود سازد! اسدالله علم در این زمینه مینویسد: «یکی از همراهان که پیرمرد تریاکی است، (امیرهوشنگ دولو) خواست به شاه تریاک تقدیم کند، بکشد. برای عصبانیت خوب بود. من شدیداً مخالفت کردم. عرض کردم من خودم بیبندوبار هستم، ولی شاه ایران که قاچاقچی را اعدام میکند، حق ندارد لب به تریاک بیالاید. با آنکه شاه عصبانیتر شدند، ولی با کمال انصاف، عرض مرا قبول فرمودند» (یادداشتهای علم، ص 698).
چنانکه از اسناد و روایتها برداشت میشود، شخص محمدرضا پهلوی میکوشید تا مسیر امیرهوشنگ دولو در قاچاق مواد مخدر را هموار کند و همین موضوع در اواخر سال 1350 رسوایی بزرگی در عرصه بینالملل برای شاه به ارمغان آورد.
در آن سال، امیر هوشنرگ دولو پس از تحویلِ یک محموله قاچاق به حسین قریشی بازرگان ایرانی مقیم سوئیس توسط پلیس زوریخ، دستگیر شد. درست در همان موقع شاه و همسرش فرح در سنتموریس بودند. شاه بلافاصله خود را به ژنو رساند، و به جای آنکه بگذارد دادگاههای سوئیس، از طرق قانونی، به اتهامات وارده علیه او رسیدگی کنند، او را به وسیله هواپیمای مخصوص سلطنتی از سوئیس فراری داد. وقتی هویدا شرح ماجرا را شنید، به خود جسارت داد که به شاه بگوید شاید بهتر میبود اگر دولو در ژنو باقی میماند و پای میز محاکمه میرفت. ظاهراً به گمان شاه، هویدا با نفس این پیشنهاد، پا از گلیم خود فراتر گذاشته بود. به کیفر این نافرمانی، نخستوزیر مملکت به مدت دو هفته از شرفیابی محروم شد. البته دولو نه در ایران و نه در سوئیس کیفری ندید. مبالغ هنگفتی از ثروت تازه بهدستآمده نفت ایران، صرف مخارج قانونی و غیرقانونی دفاع از او شد. از حقوق گزاف وکلای مدافع تا مخارج سفرهای تفریحی متعدد مقامات مختلف سوئیس به ایران، همه از بیتالمال پرداخت میشد. اسدالله علم را شاه مصدر این کار کرده بود و او به هر تمهیدی که بود، دولو را از کیفر دادگاههای سوئیس وارهانید.
حادثه سوئیس در مطبوعات غرب انعکاس وسیعی یافت و رسوایی بیسابقهای را برای خاندان پهلوی به ارمغان آورد و تا مدتها نقش دربار پهلوی در قاچاق بینالمللی مواد مخدر افشا میشد. مجله آمریکایی ساگا در نوامبر 1973، ماجرای دستگیری اشرف پهلوی را در نوامبر 1961 در فرودگاه ژنو، در حالی که چمدانهای خود را با کیسههای پلاستیک مملو از هروئین انباشته بود، شرح داد و نوشت که فقط مداخله مقامات عالیرتبه سوئیس که به قول ساگا، «ذخایر ارزی دربار شاه در بانکهای سوئیس آنان را مجذوب کرده» سبب آزادی اشرف شد. همین نشریه مدعی شد: «قاچاقچیان مواد مخدر و درباریان ایران، بیش از پنج میلیارد دلار در بانکهای سوئیس ذخیره دارند و سفرهای مکرر شاه به سنت موریس، علاوه بر عیاشی و زدوبندهای مالی و اقتصادی برای رسیدگی به حسابهای بانکی او انجام میشود» (شهبازی، ص 462).
مجله آلمانی اشپیگل نیز در شماره 13 مارس 1972 (23 اسفند 50) در مقالهای با عنوان «تحت حمایت شاهنشاه» درباره این رسوایی دربار ایران نوشت: «چنانچه شاهنشاه ایران مایل نباشند، دادگاههای سوئیس امکان کشف حقایقی را درباره دخالت هوشنگ دولو در قاچاق مواد مخدر نخواهد داشت. زیرا این پرنس که عضو دربار شاهنشاهی و از معتمدان شاهنشاه است، از مصونیت سیاسی استفاده میکند.» به نوشته این مجله، چند نفر از قضات دادگستری و مسوولان قضایی در سوئیس خواستار سلب مصونیت سیاسی از دولو شده بودند. ولی شاهنشاه ایران فرمودند که پاسخ ایشان از طریق سیاسی اعلام خواهد شد. این مقاله در ادامه با اشاره به نقش دربار پهلوی در کشت و قاچاق مواد مخدر نوشت: «ایران از طرفی قاچاقچیان مواد مخدر را تعقیب میکند و از طرف دیگر قانون منع خشخاش را لغو مینماید؛ زیرا 12 هزار هکتار از کشتزارهای خشخاش ایران به خانواده سلطنتی تعلق دارد. و این ظن که دیپلماتهای ایرانی برای تامین ارز شاهنشاه خود، هروئین و تریاک قاچاق میکنند تازگی ندارد» (همان، ص 463).
هفتهنامه ایتالیایی اسپرسو نیز در آوریل 1973 (فروردین 52) ضمن بازخوانی ماجرای رسوایی دولو در سوئیس، در مقالهای با عنوان «اعتراف میکنم معتاد هستم، ولی زنده باد شاهنشاه» نوشت: «سرمایهگذاری ایران در زوریخ و ژنو و مقادیر قابل ملاحظه اندوختههای بانکی، علاقه شخصی شاه به سوئیس که در آن کشور تحصیل کرده و مهمتر از همه 90 میلیون فرانکی که ایران هرساله برای خرید سلاح به صنایع دولت فدرال میپردازد، وزنهای محسوب میشود و همین امر باعث شده که اقدام دولت ایران مبنی بر اعزام یک مقام عالیرتبه جهت مشایعت یک قاچاقچی مواد مخدر تا پای پلکان هواپیما مورد اغماض قرار گیرد» (همان، ص 464).
مینو صمیمی از کارگزاران رژیم پهلوی که در آن برهه در سوئیس حضور داشت، در آنباره مینویسد: این ماجرا باعث شد مقالات متعددی چه غضبآلود و چه مضحک علیه شاه و ایران انتشار یابد. به طور مثال یکی از روزنامههای سوئیس، کاریکاتوری به چاپ رساند که نشان میداد رئیس تشریفات وزارت خارجه سوئیس کت گشادی با آستینهای دراز پوشیده و در حالی که شاه و شاهزاده دولو را درون آستینهای خود مخفی کرده، دارد آنها را به سمت هواپیمای اختصاصی شاه میبرد تا از سوئیس خارج شوند. (مینو صمیمی، پشت پرده تخت طاووس، ص 118).
«بعد از این ماجرا شاه به جای تنبیه و توبیخ شاهزاده دولو به عنوان مقصر اصلی، تمام کاسه و کوزهها را بر سر سفیر ایران در سوئیس شکست» و امیرهوشنگ دولو نیز تا چند ماه خود را از نظرها پنهان ساخت، و تا وقوع انقلاب اسلامی، محرم دربار بود.