چند گام به عقب
آیا کالایی شدن باعث ایجاد فساد میشود؟
اکثر مردم بر این باورند که کالاها و چیزهای مقدس - مانند اعضای بدن، کودکان و رابطه جنسی - نباید برای فروش باشد. منتقدان اجتماعی، فیلسوفان اخلاق و دانشمندان حقوقی همه از این موضع دفاع میکنند و هر زمان که تجارت تهدید به نفوذ در این حوزهها میکند، زنگ خطر را به صدا درمیآورند. با وجود این بیاعتمادی به بازارها بیبها نیست. این مساله آسیبهای جدی - گاهی اوقات تغییردهنده زندگی - را نسبت به کسانی که مجبور به تحمل کمبود کالاهای ضروری هستند، تحمیل میکند. به عنوان مثال هرساله هزاران نفر در انتظار پیوند اعضا به دلیل کمبود اهداکنندگان عضو میمیرند. هر روز میلیونها زوج بینتیجه به دنبال حضانت فرزند میروند- «هدیهای بسیار گرانبها که نمیتوان آن را قیمتگذاری کرد.» سوال اصلی این است که با توجه به دردی که این کمبودها به وجود میآورند، دلیل اصلی ادامه مقاومت در برابر تجارت کالاهای مقدس چیست؟ یک نگرانی اساسی در رابطه با این مساله این است که چیزهای مقدس هنگام خریدوفروش با پول، لکهدار میشوند. به عنوان مثال رحم جایگزین یکی از این موارد است. اندیشمندان جریان ضد کالایی شدن مدتهاست که با این ایده مخالفت میکنند، زیرا نگران آلوده شدن افکار عمومی در مورد زنان و مادران هستند. بهطور خاص، آنها ادعا میکنند خریدوفروش رحم جایگزین باعث تحقیر زنان به عنوان «کارخانههای تولید نوزاد» میشود. سیاستگذاران همچنین شیوههای کمتر بحثبرانگیزی مانند پرداخت پول به دانشآموزان دبستانی برای خواندن کتاب را محکوم میکنند. آنها استدلال میکنند پول روند آموزشی را آلوده میکند و به کودکان میآموزد که خواندن را به عنوان یک کار سخت و طاقتفرسا و نه به عنوان منبع ذاتی شگفتی در نظر بگیرند. همانطور که پروفسور سندل این مساله را خلاصه میکند: «قیمت گذاشتن چیزهای خوب در زندگی میتواند آنها را تباه و فاسد کند.» هدف این مقاله پرداختن به این موضوع است که آیا این استدلالها که بهطور گستردهای پذیرفته شدهاند، صحیح هستند؟ ابتدا شواهدی که محققان ضدکالایی شدن در حمایت از نظریه خود در مورد قدرت فاسد و تباهکننده بازار ارائه میدهند، ارزیابی میشود. در دهه گذشته، محققان ضد کالایی شدن توجه ویژهای را به پایه تجربی ادعاهای خود معطوف کردهاند. این مقاله شواهد تازهای را ارائه میدهد که نشان میدهد در طول دهه گذشته، دانشمندان ضدکالایی شدن بهطور معمول تحقیقاتی را ذکر کردهاند که پر از نقص است. بهطور خاص، کارهایی که قصد دارند ماهیت فاسد بازارها را نشان دهند، منسوخ شده و مبهم هستند یا بهطور آشکار با تجارب زیسته کسانی که تحت تاثیر کالایی شدن قرار گرفتهاند، در تضاد است. نظریهپردازان پیشرو در این حوزه ادعا میکنند که دولت باید فروش اشیای مقدس را ممنوع یا تنظیم کند، زیرا بازارها بهطور اجتنابناپذیری تعهدات اخلاقی و روابط انسانی ما را تضعیف میکنند. عقاید فکری جنبش ضدکالایی آنچنان که به نظر میرسد چندان قوی نیستند. این مطالعه یکی از اولین تلاشها برای ارائه شواهدی است در مورد اینکه آیا بازارها توانایی تجربه ارزشهای مقدسی چون عشق و دوستی، زیبایی و معنویت را کاهش میدهند یا خیر. آیا بازار واقعاً درک مردم از کالاها را تغییر میدهد؟ آیا افرادی که بهطور مستقیم و مکرر بدن خود را میفروشند، سرانجام تلاش میکنند اعمال جنسی را به عنوان بخشی از قلمرو عشق و علاقه تجربه کنند؟ آیا دلیلی وجود دارد که فکر کنیم بازار خریدوفروش اعضای بدن، نوعدوستی را تضعیف میکند؟ هدف این پروژه تحقیقاتی پاسخ به این سوال است که آیا چیزهایی وجود دارد که نباید آنها را خریدوفروش کرد؟
نگرانی در مورد انصاف
این نگرانی عمیق وجود دارد که در جهانی که همهچیز برای فروش است، فقرا رنج خواهند برد. دانشمندان نگراناند که فشارهای اقتصادی باعث شود که مردم محروم، بدن، رای، فرزند و خون خود را بهرغم میلشان بفروشند. برخی از ناظران سناریوهای وحشتناکی را در نظر میگیرند که در آن طبقه محروم میتواند به مخزنی از کلیههای اضافی و کودکان ناخواسته تبدیل شود.
نگرانی در مورد فساد
به غیر از مساله انصاف، یک استدلال دیگر پیرامون کالایی شدن این است که بازارها دارای قدرت مادرزادی برای فساد، لکهدار کردن و تخریب کالاهای مبادلهای هستند. مساله این است که قرار دادن برخی کالاها در بازار باعث میشود دیدگاه ما نسبت به آنها لکهدار شود و نحوه تجربه جهان برای ما تغییر کند. برای مثال تصور کنید بیانسه تصمیم بگیرد یکی از فرزندان خود را به قیمت ۱۰ میلیون دلار به جورج کلونی بفروشد (در دنیایی که همه به درمانهای ناباروری دسترسی دارند). منتقدان ادعا میکنند نسبت دادن یک دلار به یک دختر تازه متولدشده باعث تحقیر و کاهش ارزش او میشود. علاوه بر این، مفسران ابراز نگرانی کردهاند که تفاوتهای اجتنابناپذیر در قیمت فروش کودکان از قومیتها و تواناییهای مختلف، این اصل را که جان تمام انسانها بینهایت ارزشمند است، تضعیف میکند و این ایده را تقویت میکند که ارزش فرد به ویژگیهایی مانند نژاد، جنس، توانایی عقلی و قدرت بدنی بستگی دارد.
مهدکودک، پسماند هستهای و خون
در این بخش به ارزیابی شواهدی پرداخته میشود که ادعا میکنند بازارها باعث فرسایش و تخریب چیزهای مقدس میشوند. بدبینان بازار برای پیشبرد ادعاهای خود در مورد نقش تجارت تنها به تحریک اخلاقی و اظهارات فلسفی اتکا نمیکنند. شواهد تجربی به سنگ بنای مبارزه علیه گسترش بازارها تبدیل شده است. بهطور خاص محققانی که از استدلالهای ضدکالایی شدن حمایت میکنند بهطور مکرر سه تحقیق را برای تقویت ادعاهای خود مطرح میکنند: ۱- تجزیهوتحلیل امکانات مهدکودک اسرائیل، ۲- تحقیق در مورد استقرار تسهیلات پسماند هستهای در سوئیس، ۳- کتاب ریچارد تیتموس در مورد اهدای خون. از نظر بدبینان بازار، این مطالعات کاملاً ثابت کرده که منطق معامله و فروش، معنای چیزهای مقدس را ناخوشایند و زندگی مدنی را فقیر کرده است. در ادامه به این سه مطالعه پرداخته میشود.
مهدکودک
برای کسانی که به اثرات فرسایشی بازار اعتقاد دارند، هیچ چیز مانند مقاله گنیزی و روستیچینی درباره مهدکودک اسرائیل این مساله را به تصویر نمیکشد. نویسندگان 10 مهدکودک در حیفا را مورد مطالعه قرار دادند که با مشکلات مکرر روبهرو بودند: والدین غالباً دیر و در اواخر روز به دنبال فرزندان خود میآمدند و کارکنان را مجبور میکردند پس از ساعت کار در مهدکودک بمانند. تحت هدایت گنیزی و روستیچینی، جریمه کمی (تقریباً 50 /3 دلار) برای والدینی که بیش از 10 دقیقه با تاخیر به دنبال فرزندانشان میآمدند، وضع شد. همانطور که محققان توضیح میدهند، «هنگامی که عواقب منفی بر رفتاری تحمیل شود، باعث کاهش آن واکنش خاص میشود.» با این حال، پس از اعمال جریمه، درصد والدینی که دیر میرسیدند افزایش یافت و تقریباً دو برابر شد. وقتی سه ماه بعد مدیران مجازات را لغو کردند، این مساله همچنان ادامه داشت. محققان جریان ضدکالایی شدن به این مطالعه به عنوان نمونهای قدرتمند از اینکه چگونه بازارها میتوانند حوزههای زندگی را که تحت کنترل ارزشهای مقدساند آلوده کنند، استناد میکنند.
تسهیلات پسماند هستهای
تحقیقات برونو فری و فلیکس اوبرهولزر-گی در مورد تسهیلات پسماند هستهای سوئیس مورد دیگری از مستندات گروه ضدکالایی شدن محسوب میشود. در اوایل دهه ۱۹۹۰، دولت سوئیس روستای Wolfenschiessen را به عنوان مکانی بالقوه برای ساخت مخزن پسماند هستهای زیرزمینی تعیین کرد. پارلمان این کار را پروژهای ارزشمند و ضروری برای موفقیت برنامه هستهای سوئیس دانست. بسیاری از شهروندان سوئیس معتقد بودند این مرکز، مردم محلی را در معرض سموم مضر قرار میدهد و منجر به تخریب غیرقابل برگشت محیط زیست میشود. در اوج بحث در مورد مخزن پسماند، اقتصاددانان برونو فری و فلیکس اوبرهولزر-گی فرصتی را برای انجام یک آزمایش طبیعی مهیا دیدند. این محققان ساکنان منطقه Wolfenschiessen را مورد بررسی قرار دادند و پرسیدند اگر دولت تصمیم بگیرد این روستا بهترین منافع کشور را تامین کند، آیا آنها این مساله را قبول میکنند یا خیر. بهرغم تهدیدهای به وجود آمده برای سلامتی و ارزشهای دارایی روستاییان، تقریباً نیمی از پاسخدهندگان اظهار داشتند با کمال میل وجود مخزن مواد هستهای را تحمل میکنند. فری و اوبرهولزر- گی برای بار دوم مردم منطقه را مورد بررسی قرار دادند و از شهروندان پرسیدند اگر دولت به آنها کمک چندهزاردلاری سالانه بدهد آیا این تسهیلات را قبول میکنند؟ با کمال تعجب پشتیبانی از مخزن بهشدت سقوط کرد. افزودن مشوق مالی، میزان رضایت را از 51 به 25 درصد کاهش داد. طرفداران ضدکالایی شدن استدلال کردند مطرح کردن پول احساس وظیفه مدنی پاسخدهندگان را خراب کرد و «تمایل مردم به میزبانی مکان پسماند هستهای را کاهش داد».
اهدای خون
ریچارد تیتموس در کتابی که در سال ۱۹۷۱ نوشت، سیستم تهیه خون در انگلستان را که فقط به داوطلبان (بدون پرداخت پول) وابسته بود، با روشی در ایالات متحده مقایسه کرد که به بیمارستانها اجازه میداد به اهداکنندگان خون پول بپردازند. طبق نظریه استاندارد اقتصادی، وجود مشوقهای پولی در آمریکا باید تعداد اهداکنندگان مشتاق را افزایش میداد. با این حال این کتاب شواهدی ارائه میدهد که بانکهای خون در ایالات متحده نسبت به همتایان انگلیسی خود خون کمتری جمعآوری کردند. با توجه به این مشاهدات، تیتموس نتیجه گرفت که تزریق وجه نقد باعث تحریف اعتقادات و رفتار افرادی شد که از منظر نوعدوستانه این کار را انجام میدادند. در واقع هنگامی که انگیزههای مالی ارائه میشود، داوطلبان، اهدای خون را از دریچهای تاریک میبینند و از اهدای خون خودداری میکنند. آنها این عمل را نه به عنوان یک هدیه سخاوتمندانه و موید زندگی، بلکه به عنوان یک استراتژی جمعآوری پول برای افراد فقیر درک کردند.
نقاشی و روسپیگری
در بخش قبلی نشان داده شد که ایرادات مربوط به فساد کالایی شدن از نظر بنیانهای تجربی ضعیفتر از آن است که دانشمندان بهطور کلی ادعا میکنند. بهطور خاص، متفکران ضدکالایی شدن تمایل داشتند که با تکیه بر منابع منسوخ و دادههای مبهم نظریههای خود را درباره فساد و تباهی بازارها ترویج دهند. در این بخش نتایج یک پروژه تجربی ارائه میشود که برای آزمایش ادعای فساد تجاری انجام شده است. بدبینان بازار اصرار دارند که تجارت به ناچار دیدگاه افراد نسبت به مقدسات را تنزل میدهد. آنها به عنوان مثال استدلال میکنند بازار خریدوفروش اندامهای انسان باعث حقارت نحوه تفکر مردم در مورد بدن خود میشود، بازارهای ویزا رابطه بین شهروند و کشور را لکهدار میکند و حراج صندلیهای دانشجویان جدیدالورود دانشگاه هاروارد مفهوم شایستهسالاری را میبلعد. اما اگر این استدلالهای ضدکالایی صحیح باشد - اگر بازارها به همان راحتی و بهطور بیامان همانطور که دانشمندان ادعا میکنند، معنا را آلوده کنند - در این صورت باید شاهد آثار فراوانی از فساد در جهان پیرامون خود باشیم. بهطور خاص، بازارها باید در بازرگانانی که بهطور مکرر کالاهای مقدس را خریداری میکنند و میفروشند، زخمهای عمیق بر جای بگذارند. این افراد باید به آرامی اما بهطور غیرقابلاجتناب حساسیتشان را نسبت بهخصوصیات عاطفی، معنوی و روانی اشیای مقدس از دست بدهند. برای بررسی این مساله از جهانبینی ضدکالایی، با دو گروه از افراد غرق در تجارت (روسپیان و هنرمندان) به خاطر چیزهای «گرانبها» مصاحبه شد. از مصاحبهها، یک یافته غالب به دست آمد: این دیدگاه غالب که بازارها ناگزیر معنای کالاهای مقدس را آلوده میکنند اشتباه است. در مقابل نظریه ضدکالایی، دادهها نشان میدهد تجارت ذاتاً یک نیروی تباهکننده نیست. در عوض، اشیا بسته به زمینه و شرایط میتوانند چندین معنای پایدار داشته باشند؛ گاهی کالایی و گاهی غیرکالایی. مثلاً روسپیها رابطه جنسی را در زندگی شخصیشان یک کار طاقتفرسا نمیدانند. همینطور یافتهها نشان داد که قیمتگذاری شاهکارهای هنری خلاقانه از توانایی هنرمندان در تجربه ارزشهای متعالی هنر نمیکاهد. از 20 مصاحبهشونده این مطالعه، هیچ یک اظهار نکردند که کار در بازار توانایی آنها را برای لذت بردن از ویژگیهای احساسی، معنوی و زیباییشناسی شاهکارهای هنری در جهت منفی تغییر میدهد.
نتیجهگیری
این مقاله در برابر تئوری ضدکالایی شدن عقبنشینی میکند و تلاش میکند به ضعف تجربی ادعاهای بدبینان بازار بپردازد. نیمه اول این مقاله به بررسی استحکام شواهدی میپردازد که قصد دارد ماهیت فاسد تجارت را نشان دهد. تحقیقاتی که به آنها بیشترین استناد شده است، عمیقاً دارای نقص هستند. در واقع، با بازبینی دقیق، دادههای تجربی مجموعهای از نتایج مبهم، طراحی آزمایشی نادرست و نقلقولهای گزینشی است. این یافتهها حاکی از آن است که سیاستگذاران نباید به راحتی به ادبیات ضدکالایی اعتقاد داشته باشند، بهخصوص نتیجهگیریهایی که مطالعات مربوط به اهدای خون، مهدکودک و تسهیلات پسماند هستهای روشن میکند. بخش دوم این مقاله فراتر از نقد نوشتار دیگران بود. در این بخش نتایج یک مطالعه ارائه شد که هدف آن آزمایش مستقیمتر این مساله بود که آیا تجارت اشیای مقدس ارزشها و تعهدات اخلاقی افراد را خدشهدار میکند یا خیر. برای کشف شواهد فساد، با زنان و مردانی مصاحبه شد که غرق در بازارهایی (هنر و تنفروشی) شدهاند که بسیاری از مردم آنها را «گرانبها» میدانند. طبق عقاید اندیشمندان ضدکالایی، چنین افرادی باید حساسیت خود را نسبت به کیفیت متعالی اشیایی که خریدوفروش میکنند از دست بدهند. اما نتایج نشان داد، دادهها از این نظریه پشتیبانی نمیکنند. هنرمندانی که با آنها مصاحبه شد به اتفاق آرا تاکید کردند که هنگام مواجهه با شاهکارهای هنری خلاق، هنوز احساس هیبت میکنند و افرادی که تنفروشی میکنند با درک مقدستر و متعالی عمل جنسی مواجه میشوند.