اولویت توانایی بر دانایی
فاصله آموزش تا یادگیری در نظام تعلیم ایران در گفتوگو با رسول پاپایی
بر اساس تحقیقات مختلف حجم موارد آموزشی در مدارس و دانشگاههای ایران بیشتر از همان سطوح در کشورهای توسعهیافته از جمله آمریکاست. در ایران هنوز هم دانشآموزان از ساعت 7 صبح باید در مدارس باشند و در شهرهای بزرگ برای رسیدن سروقت به مدرسه، کودکان باید حوالی ساعت 6 صبح بیدار باشند. کلاسهای درسی ساعت 8 آغاز میشود و همه دانشآموزان ملزم هستند که یک منبع مشترک درسی را مطالعه کنند. اگرچه چند سالی است که نمرات از قالب عددی و کمی خارج شده و شکل کیفی به خود گرفته است اما هنوز هم وجود مدارس ویژه، تاکید بر برگزاری المپیادها، اهمیت آزمون کنکور و امثال آن کماکان رقابت شدیدی را در مدارس ایجاد کرده که نمره گرفتن و مهارت تستزنی را ارجح بر یادگیری معرفی میکند. با وجود این ، توسعه اخیر در حوزه آموزش از نظر استانداردهای تاریخی خیرهکننده است. اثرگذاری آموزش در آینده تحصیلی و شغلی و متعاقباً نوع زندگی که یک فرد انتخاب میکند، چقدر مهم و حیاتی است. حال دقیقاً زمانی که صحبت از کشورهای در حال توسعه و محرومیتهای مختلف به میان میآید، باید در نظر داشت که اهمیت یادگیری در چنین شرایطی دوچندان است. چراکه تنها روزنه امید برای بیرون کشیدن یک نسل و نسلهای آتی، از چرخه یا تله فقر است. تلهای که به گونهای دراماتیک نسلهای پیدرپی در آن گرفتار میشوند. «رسول پاپایی»، کارشناس آموزش در این گفتوگو به بررسی این سوال مهم پرداخت که آیا آموزش در ایران مساوی با یادگیری است؟ ساختار آموزشی ایران تا چه اندازه با مولفه یادگیری فاصله دارد؟ او معتقد است که آموزش فعالیتهایی است که به مدد یادگیری میآید اما یادگیری مفهومی پیچیده است و آموزش لزوماً همیشه به یادگیری منجر نمیشود. این دو هرچند بههمتنیده هستند اما ویژگیهای متمایزی هم دارند، مثلاً آموزش رشد فردی را بیشتر تقویت میکند اما یادگیری به دنبال توسعه توانایی است. مشروح این مصاحبه را در ادامه میخوانید.
♦♦♦
از نظر شما فرآیند آموزش و یادگیری چه تفاوتی با یکدیگر دارند؟
آموزش (education) و یادگیری (learning)، هر دو از جنس فراگیری هستند و نمیتوان خطی برای جدایی آنها از هم فرض کرد. هردو فرآیندهایی مهم برای بقا هستند چون اساس رشد هستند. آموزش فعالیتهایی است که به مدد یادگیری میآید اما یادگیری مفهومی پیچیده است و آموزش لزوماً همیشه به یادگیری منجر نمیشود. این دو هرچند بههمتنیده هستند اما ویژگیهای متمایزی هم دارند مثلاً آموزش رشد فردی را بیشتر تقویت میکند اما یادگیری به دنبال توسعه توانایی است. اگر آموزش را دانایی بدانیم بدون تردید یادگیری توانایی است. یعنی میتوان گفت آموزش ریل و تسهیلکننده و ابزار و هدف یادگیری است. نکته دیگر این که آموزش یک کنش متقابل یا تعامل است و نیازمند یک آموزشدهنده و یک آموزشپذیر است در حالیکه یادگیری معطوف به یادگیرنده است.
آیا اولویتی میان این دو مفهوم در ساختار آموزشی کشورها باید وجود داشته باشد؟ در واقع از اساس نیازی به این تفاوت وجود دارد یا اینکه چنین الزامی احساس نمیشود؟
واقعیت امر این است که تقریباً امروزه بیشتر صاحبنظران و حتی عمده نظریههای مرتبط بایادگیری موید این امر است که نظامها و ساختارهای ایجادشده تحت عنوان آموزش عمومی یا آموزش رسمی در تحقق تربیت و یادگیری اثربخش نبودهاند و سازمانهای عریض و طویل که مسوول آموزش هستند با انتقاد گسترده مواجه هستند و امروزه ما شاهد هستیم آموزش رسمی پلهبهپله در برابر یادگیری فردی سنگرها را باخته و حتی برخی از آن به مرگ مدرسه یاد میکنند. بنابراین من فکر میکنم ساختار متصلب آموزش رسمی باید سریعتر با تحولات جهانی و مقتضیات زیستن در دنیای فناورانه خودش را هماهنگ کند و ابزار تعمیق و تسهیل یادگیری را فراهم سازد. مجدد تاکید کنم آموزش و یادگیری همیشه کنار هم بوده و هستند اما در جهان دیروز سهم اصلی در اختیار آموزش و ساختار آموزش رسمی بوده اما در جهان امروز آنچه پررنگ شده مهارت یادگیری است. آموزش باید دانشآموزان را به مهارتهایی که برای پیشبرد یک زندگی سالم، بهرهور و معنادار نیاز دارند، مجهز کند. کشورهای مختلف مهارت را به طور متفاوتی تعریف میکنند، اما همه آنها در چند مفهوم کلیدی مشترک هستند که در برنامههای درسیشان گنجانده شده است. دانشآموزان همه جا باید نحوه درک متون نوشتاری را بیاموزند، از برچسبهای دارویی گرفته تا آگهیهای شغلی، از صورتحسابهای بانکی تا آثار فاخر ادبی. آنها باید نحوه کار با اعداد را بدانند که بتوانند در بازار به خرید و فروش بپردازند، بودجه خانوادهشان را تنظیم و قراردادهای وام را تفسیر کنند یا حتی به نگارش نرمافزارهای مهندسی بپردازند. آنها به قوه استدلالی بسیار قوی و خلاقیتی بسیار بالا نیاز دارند که بتواند این مهارتهای بنیادی را ایجاد کند. آنها همچنین به مهارتهای اجتماعی-عاطفی از قبیل پشتکار و توانایی کار گروهی نیازمندند که به آنها کمک میکند مهارتهای بنیادین یادشده را کسب کرده و به کار ببندند.
صرف وجود آموزش و در جریان بودن آن، یادگیری را هم تضمین میکند؟
پیشتر عرض کردم آموزش و یادگیری همیشه با هم هستند و صرف آموزش لزوماً به یادگیری منتهی نمیشود. بسیاری از کشورها، همچنان در حال به دست آوردن این مهارتها نیستند. اولاً آموزشی که انتظار میرود در مدارس وجود داشته باشد، اتفاق نمیافتد، حال چه انتظارات بر اساس برنامههای درسی رسمی باشد، چه بر مبنای نیاز کارفرمایان و چه صرفاً عرف جامعه. حتی از این نگرانکنندهتر این است که بسیاری از کشورها، در فراهمسازی بستر «یادگیری برای همه» ناموفقاند. افراد محروم در جامعه به خاطر فقر، موقعیت مکانی، قومیت، جنسیت یا معلولیت، از کمترین میزان یادگیری بهرهمند میشوند. بنابراین نظامهای آموزشی میتوانند به جای کاهش شکاف اجتماعی، آن را عمیقتر کنند. آنچه باعث کمبودهای آموزشی میشود، اکنون به لطف تحلیلهای جدید واضحتر از قبل است. بر این اساس، مشخص میشود که این مساله دو دلیل اصلی دارد؛ یک دلیل آنی و سطحی که همان نظام دسترسی ضعیف است که اثر فقر را نمایانتر از قبل میسازند و دیگری مشکلات عمیقتر نظامهای آموزشی چه به لحاظ فنی و چه به لحاظ سیاسی که سبب استمرار وضعیت تحصیلی کمکیفیت در جامعه میشود.
چرا کارشناسان معتقدند که آموزش در ایران به منزله یادگیری نیست؟
من موافقم که نباید موضوع کیفیت آموزش در ایران را سیاه و سفید دید و حکمهای کلی به این شکل داد. در دهههای گذشته حجم اطلاعات محدود بود و تا حد زیادی میشد با بهخاطرسپاری و پیوند اطلاعات با یکدیگر یافتههای جدید را بنا کرد. امروز حجم اطلاعات مرزهای قبلی را درنوردیده است. مورد دیگر تغییر مطالبه و انتظار از نظام آموزشی است. در گذشته بر حفظ مطالب تاکید میشد و شیوه غالب حافظهمحوری بود. امروزه تاکید بر تواناییهای بالاتر شناختی و تحقق اصل یادگیری به معنای تغییر نسبتاً پایدار در رفتار، تفکر و احساس فرد است. طبیعی است که بهرغم وعده و رویای عبور از حافظهمحوری و کتابمحوری در نظام آموزشی به دلایل متعدد این انتظار و مطالبه پاسخ داده نشده و این چرخش از حافظهمحوری به تغییر رفتار همچنان در مدارس شعاری و کمرنگ است.
ابزارهای ایجاد یادگیری چه مواردی هستند که در سیستم آموزشی ایران اجرا نمیشوند؟
قبل از شناسایی ابزار و لوازم باید متولیان امر تکلیف خود را با یادگیری روشن کنند که نگاهشان به یادگیری چیست. یادگیری را روش میدانند یا ابزار؟مقصد است یا فرآیند؟ در صورت روشن کردن این پاسخها سیستم هم در خدمت تحقق آن قرار میگیرد. اولین مانع اصرار نظام آموزشی به یاددهی به جای یادگیری است. تحول از، یاددهی به یادگیری باعث میشود دانشآموز ما پذیرنده صرف مطالب نباشد بلکه خود در فرآیند یادگیری فعال شود. مانع دوم، روشهای تدریس است. برای نیل به یادگیری که به تغییر رفتار منجر شود نظام آموزشی ما نیازمند روش تدریس تعاملی مبتنی بر خلق تفکر است. مانع دیگر برنامههای درسی منقبض هستند. ما نیازمند تحول جدی در این بخش به ویژه تنوعبخشی به منابع و مآخذ مورد مطالعه دانشآموزان هستیم. علاوه بر این به عدم آموزش معلمان و همچنین نبود انگیزه کافی در میان آنها در جریان یادگیری هم میتوان اشاره کرد.
آیا ضعف ساختاری در این زمینه وجود دارد و نیازمند اصلاح زیربنایی هستیم یا میتوان با یکسری راهکار میانبری به این هدف رسید؟
به هر حال تغییر مطالبه جامعه از نظام آموزشی برای ایجاد تغییر رفتار و یادگیری علاوه بر آموزش خواندن و نوشتن یک واقعیت است. واقعیت دوم این است که نظام آموزشی به تنهایی و اکتفای صرف به دولت قادر به تامین نیازهای این مسیر نیست. واقعیت سوم این است که با روشهای کهنه و ابزار منسوخ نمیشود به نیازهای امروز پاسخ داد و از قافله تحولات شگرف جهان عقب نماند. بنابراین ما نیازمند یک بازاندیشی بنیادی در ساختار، روشها، محتوا و بهسازی آموزش و پرورش هستیم. سیستمهای آموزشی که با مشکل روبهرو هستند، یکی یا تعدادی از موارد کلیدی زیر را ندارند: دانشآموزان آماده برای آموزش، تدریس موثر، نهادههای متمرکز بر یادگیری و مدیریت و راهبری ماهر که همه موارد یادشده را در کنار هم قرار دهد.
چه زمانی برای بازنگری در ساختار آموزش قدیمی در ایران مناسب است؟
بهروز شدن و تغییر بخش جداییناپذیر از زندگی انسان است. نظام آموزشی و برنامه درسی نیز از این قاعده مستثنی نیست. برای تغییر رویه در نظام آموزشی همین الان هم دیر است. سیستمهای پیچیده و ظرفیت مدیریتی محدود همواره موانعی بر سر راه کیفیت آموزش بودهاند. اول از همه اینکه تمامی قسمتهای یک سیستم باید در راستای همدیگر باشند تا نوعی انسجام در مدیریت منابع وجود داشته باشد. برای مثال ترویج امر آموزش به گونهای که همگان از مزایای آن آگاه شوند. به علاوه فراهم کردن امکانات آموزشی که در وهله اول به طور مستقیم با افزایش اثربخشی آموزش در ارتباط نیست، اما به دلیل تکمیلکنندگیای که این امور دارند میتوانند محیطی فراهم کنند که بازده تحصیلی دانشآموزان را به صورت عملی افزایش دهد. از جمله این امور میتوان به فراهم کردن امکانات آموزشی برای کلاس درس از قبیل مواد درسی و وسایل کمکآموزشی اشاره کرد. علاوه بر آن میتوان از ایجاد یک ساختمان مناسب برای مدرسه یا برنامههای تغذیهای برای دانشآموزان، نام برد. ساعتهای تحصیل اجباری در غالب مدارس دولتی کشور با استانداردهای جهانی اختلاف زیادی ندارد و در طول یک سال تحصیلی دانشآموزان مدارس ابتدایی دولتی در ایران ۹۱۰ ساعت آموزشی -با احتساب ساعتهای فوق برنامه- را میگذرانند که از متوسط اتحادیه اروپا -۷۵۹ ساعت- کمی بالاتر است. در بسیاری از کشورهای توسعهیافته مثل کانادا، آلمان، سوئد و... مدرسه حدود همان ساعت ۸ صبح برگزار میشود، اما علاوه بر تفاوتهای جغرافیایی با توجه به جذابیت مدرسه برای دانشآموزان این کشورها و فضای مفرح و پرتحرکی که دارند، مقایسه زمان شروع کلاسها در ایران و آن کشورها بیمعنی به نظر میرسد.
چه بازیگرانی در این بازنگری باید نقشآفرینی کنند و وظیفه هرکدام چیست؟
بازیگران بازنگری و تغییر در نظام آموزشی طیفهای متعددی در سطوح مختلف حاکمیت مدیران کلان و میانی از درون و بیرون آموزش و پرورش تا کف مدرسه را شامل میشود اما واقعیت و تجربه تلخ سالهای گذشته نشان میدهد هرگاه از تغییر در نظام آموزشی صحبت شده بیشتر رویکرد مهندسی مدنظر گرفته میشود. این در حالی است که تغییر با رویکرد مهندسی دستوری تلقی میشود، بسیار رویکرد آرمانی دارد و از همه مهمتر اینکه زودبازده است و چشمانداز عمیق و آیندهنگری ندارد. در نتیجه به شدت مقطعی و گذراست. طی صدسال گذشته هرچه تلاش برای استقرار یا بهبود نظام آموزشی و اصلاح برنامه درسی و جبران عقبماندگی از تحولات جهانی صورت گرفته متوسل به رویکرد مهندسی بوده است. قضاوت درباره توفیقات و دستاوردهای تغییر با این رویکرد بر عهده شما و خوانندگان اما دقت کنیم که نقطه مقابل رویکرد مهندسی تغییر بر اساس رویکرد فرهنگی است. تغییر با رویکرد فرهنگی بر اساس نیاز مخاطب و با مشارکت او انجام میشود.
آموزش بدون یادگیری چه خطراتی برای آینده کشور و منابع انسانی خواهد داشت؟
خطرات آموزش بدون یادگیری حداقل امروز نیازمند بیان نیست و ما کموبیش به صورت روزانه در حال تماشا و تجربه آن هستیم. در دنیای شدیداً رقابتی امروز ما نیازمند تربیت انسان ماهر و توانمند هستیم که بتواند در اوج رقابت بماند. آموزش صرف به تغییر رفتار منجر نمیشود وقتی تغییر رفتاری نباشد تغییر در عملکرد قطعاً نخواهد بود. آموزش بدون یادگیری به فکر کردن، حل مساله و نوخواهی و نوآوری و ایدهپردازی منجر نمیشود و تصور داشتن نسلی که ذهن و مغزشان انبان اطلاعات و معلومات شده و اهل فکر کردن و خلاقیت پرسشگری نیستند برای هر ملتی تصوری ترسناک است.
با رسیدن به مرحلهای که آموزش و یادگیری موازی با هم پیش بروند، به چه دستاوردهای جدیدی خواهیم رسید؟
جامعهای که یاد گرفته است و فقط حفظ نکرده است اعتماد به نفس دارد، آهل تفکر است، اهل همزیستی و مداراست. آموزش مبتنی بر یادگیری مداوم خالق ارزشهایی مانند همبستگی اجتماعی پیشرفت توسعه صلح و دوستی است. نتایج یادگیری تغییر نمیکنند مگر اینکه نظامهای آموزشی آن را جدی گرفته و از فراگیری به عنوان راهنما و معیار (سنجه) استفاده کنند. این ایده را میتوان با عنوان «همه چیز با هدف یادگیری» خلاصه کرد.