شناسه خبر : 38405 لینک کوتاه

ریاضت آبی

گیتی خزاعی از اثرات ابرچالش آب و محیط زیست می‌گوید

ریاضت آبی

جوادحیدریان: تنش آبی در ایران یکی از مخاطرات جدی است که سال‌هاست، کنشگران محیط‌زیست و آب درباره آن به سیاستمداران هشدار داده‌اند. خوزستان این جلگه پرآب و زیبا با مردمان وفادارش اما این روزها سخت‌ترین دوران بی‌آبی خود را سپری می‌کند. تالاب‌ها خشک شده، رودخانه کارون دیگر قطره‌ای آب ندارد، گاومیش‌ها از عطش سوخته‌اند، کشاورزی متوقف شده و مردم در اعتراض به این بحران به خیابان آمده‌اند. در گفت‌وگو با گیتی خزاعی، جامعه‌شناس آب و تغییر اقلیم به بررسی ابرچالش آب در ایران و تبعات سیاسی و اجتماعی انتقال آب و مشکلات پیرامون آن پرداخته‌ایم.

♦♦♦

‌ شمال تا جنوب کشور درگیر تنش آب و ابرچالش محیط خشکسالی هستند. در خوزستان پیامدهای امنیتی و اجتماعی آب خیلی سریع خود را نشان داده است. این شرایط نشانگر چیست؟

واقعیت این است که سال‌هاست در خصوص پیامدهای اجتماعی و امنیتی خشکسالی هشدار داده می‌شود، اما درگیری‌هایی را که در روزهای اخیر و حتی سال‌های اخیر در خوزستان و حتی دیگر نقاط کم‌آب کشور رخ می‌دهد، نمی‌توان مستقیماً پیامدهای اجتماعی و امنیتی تنش آبی در ایران و خشکسالی یا بهتر است بگوییم خشکیدگی ایران دانست. درگیری‌ها و اعتراضات اخیر در خوزستان که از سال‌های قبل شروع شده و در ماه‌های اخیر به اوج خود رسیده و حتی به درگیری و اعتراض خیابانی در خوزستان انجامیده است، آخرین حلقه زنجیره تبعیض نسبت به پیرامون و پیامد اولویت‌بخشی به مرکز به بهای قربانی شدن پیرامون است. این درگیری‌ها بیش از آنکه نتیجه و پیامدهای خشکیدگی ایران باشد، پیامد بی‌عدالتی، نادیده گرفتن نیازها و مطالبات و موارد مشابه در پیرامون است. سال‌هاست مرکز (به معنای توسعه‌ای، نه به معنای تقسیمات جغرافیایی) منابع پیرامون را به تصرف خود درمی‌آورد و بدون توجه به پیامدهای این بی‌عدالتی و توزیع نامتوازن و ناعادلانه که از نتایج توسعه ناپایدار است، پیرامون را قربانی کرده و در بی‌عدالتی اقلیمی، اجتماعی، آبی قرار داده است. مجموعه این عوامل، به‌ویژه بی‌عدالتی آبی در کشور، که از جمله دلایل اصلی اعتراض مردم خوزستان به وضعیت بی‌آبی در استان است، چنین شرایطی را رقم زده است. ما سال‌هاست نسبت به پیامدهای امنیتی و اجتماعی خشکیدگی ایران هشدار می‌دهیم، اما شرایط فعلی خوزستان و اعتراضات و درگیری‌ها در استان، فقط پیامدهای امنیتی و اجتماعی خشکسالی نیستند. این اعتراضات صدای اعتراض به تبعیض، تصرف عدوانی حق‌آبه استان و بی‌توجهی به عدالت آبی در کشور است. در گفت‌وگوهای معترضان هم می‌بینیم که بیشتر به عدم‌دسترسی به منابع آبی استان معترض‌اند تا خود خشکسالی.

از منظر اقتصاد سیاسی چه کسی تعیین می‌کند سهم افراد از منابع آب چقدر است؟ چه نهادهایی در این زمینه تعیین‌کننده هستند؟

اقتصاد سیاسی و محوریت آن بر نحوه توزیع حق‌آبه یک اکوسیستم، همان نقطه اختلاف افراد با رویکرد محیط زیستی با بقیه است. محیط زیستی‌ها به این رویکرد منتقدند و رویکرد نظری مبتنی بر اقتصاد سیاسی را برای برنامه‌ریزی در حوزه حکمرانی آب نه‌تنها کافی نمی‌دانند، بلکه معتقدند اقتصاد سیاسی غیرمحیط زیستی متهم اصلی تصرف عدوانی طبیعت به نفع اقتصاد و سیاست است. حق‌آبه انسان و زیستمندانی که در کنار انسان حق حیات و حق استفاده از حق آبی خود از اکوسیستم را دارند، تنها در صورتی به شکل عادلانه قابل برنامه‌ریزی، قابل توزیع و بهره‌برداری است که قبل از آن ضرورت تدوین یک برنامه جامع تشخیص داده شده باشد و چارچوب نظری اقتصاد سیاسی بر این مبنا با در نظر گرفتن طبیعت به عنوان یکی از ذی‌نفعان، تدوین شده باشد. نکته محوری این است که هنگام تعیین حق‌آبه ذی‌نفعان در یک اکوسیستم، از طبیعت، تا زیستمندان، تا انسان، تا برنامه‌های توسعه‌ای، تا صنعت و... آنچه از نگاه محیط زیستی اهمیت دارد، این است که هیچ‌کدام از این کاربران بر دیگری اولویت استفاده از منابع آبی را ندارند. در واقع «حق بر آب right to water» برای طبیعت همان‌قدر باید در اولویت باشد که حق انسان برای استفاده از این منابع. در واقع توسعه پایدار و بهره‌برداری از منابع آبی با حفظ پایداری، همین است. ما در رویکرد ویرانگر متاخر و ضدپایداری نسبت به آب، این تعادل را و حق یکسان و عادلانه برای استفاده از منابع آبی را نادیده گرفته‌ایم. مثلاً صنعت را در اولویت اول قرار داده‌ایم، اولویت بعدی و سهم بعدی را برای انسان در نظر گرفته‌ایم و اگر چیزی ماند، آن را در اختیار حیوانات قرار می‌دهیم. بسیاری از زیستمندان را هم از این چرخه توزیع حق‌آبه اکوسیستمی محروم کرده‌ایم. علاوه بر سایر زیستمندان، در این شیوه تقسیم «حق بر آب» طبیعت را تقریباً نادیده گرفته‌ایم. در رویکرد کلاسیک اقتصاد سیاسی، طبیعت یک سکونتگاه انسانی است، بدون هویت مستقل و بدون حق حیات مستقل. انسان حاکم بر آن است و طبیعت برای این وجود دارد که انسان هرگونه که می‌خواهد برای رفع نیازهای خود از آن «بهره‌برداری» کند. این است که تا توانسته‌ایم منابع آن را بیرون کشیده‌ایم، آن را مصرف کرده‌ایم و هرجا را که توانسته‌ایم خراشیده‌ایم و حفر کرده‌ایم و منابع آن را مورد مصرف قرار داده‌ایم. بدیهی است که با چنین رویکردی نمی‌توان انتظار محافظت از منابع آبی و طبیعی را داشت. در پاسخ به این سوال، اگر از منظر محیط زیستی بخواهیم به این سوال پاسخ دهیم، باید بگوییم در واقع، این طبیعت است که میزان حق‌آبه دیگر کاربران و ذی‌نفعان را تعیین می‌کند، نه انسان. حتی اگر طبیعت را سکونتگاه انسان بدانیم، طبیعت باید پایدار باشد تا بتواند منافع همین انسان را تامین کند. آنچه مسلم است اینکه در یک اکوسیستم، حق‌آبه انسان در اولویت نسبت به دیگر ذی‌نفعان نیست. اگر به این پارادایم باور پیدا کنیم و نظام سیاسی‌-اقتصادی و عملیاتی خود را بر این اساس تدوین کنیم، آن‌ وقت می‌توانیم ادعا کنیم که نگاه محیط زیستی را به رویکرد غالب اقتصاد سیاسی کلاسیک که جایگاهی مستقل برای طبیعت قائل نیست، الصاق کرده‌ایم. در این رویکرد، حق بر آب انسان از حق بر آب سایر زیستمندان، و طبیعت، اولی‌تر نیست. این همان روش و رویکردی است که انسان قرن‌هاست بر اساس آن از منابع بهره‌برداری کرده است و درعین‌حال مخاطرات را نیز به حداقل رسانده است و در استفاده از منابع، بخشی را به عنوان سهم خود اختصاص داده و سهم سایر زیستمندان را نیز به رسمیت شناخته است. در سده‌های اخیر، تاریخ طبیعت گواه است که هرگاه انسان خود را در اولویت استفاده از منابع قرار داده، بدون استثنا به منابع آسیب ‌زده، پایداری آنها را در مخاطره قرار داده و حتی زیست خود را نیز به خطر انداخته است.

‌  آیا وضعیت بحرانی آب در ایران را می‌توان با نظریه «استبداد شرقی» توضیح داد؟

اگر هم بشود، من چنین تفسیری نمی‌کنم. در فلات ایران همواره ارزش بالایی برای منابع طبیعی و به‌ویژه آب قائل بوده‌اند. بیش از دو هزار سال است که فلات ایران با چالش کم‌آبی و بی‌آبی مواجه است، اما همین منابع اندک آبی را به هوشمندانه‌ترین شکل ممکن، مورد استفاده قرار داده است. واحد اندازه‌گیری آب در فلات ایران همواره «قطره، در لحظه، در سرزمین» بوده است و خیلی جاها هنوز هم هست. همان زمانی که ساختار سیاسی جامعه را با استفاده از نظریه استبداد شرقی و شیوه تولید آسیایی توضیح می‌دهند، در همین موقع، مردم ایران و بهره‌برداران طبیعت و زمین، بالاترین ارزش را برای قطره‌های آب قائل بوده‌اند. وقتی شیوه بهره‌برداری از منابع آبی را در تاریخ ایران جست‌وجو می‌کنیم می‌بینیم با وجود منابع محدود، نحوه مدیریت آب در شرایط بحرانی آب در ایران چقدر هوشمندانه، ریاضت‌جویانه و عقلانی بوده است. بحران آب زمانی در ایران شروع شد که ما واحد اندازه‌گیری آب را به میلیارد مترمکعب تغییر دادیم؛ آن هم در سرزمینی نیمه‌خشک مثل ایران که با همین شیوه مدیریت ریاضت‌جویانه، حتی در خشک‌ترین مناطق آن هم قرن‌ها دوام آورده بود و قطره‌های زیر ‌قیمت آب را سختگیرانه مورد استفاده قرار داده بودند، شیوه‌های سازگاری با آب را از معماری تا خوراک تا کشاورزی برساخته بودند و توسعه داده بودند. ما این شیوه‌های سازگارانه را تغییر دادیم. واحد اندازه‌گیری آب را از قطره به میلیارد مترمکعب تغییر دادیم و با القای فراوانی آب بی‌محابا آن را مصرف کردیم، و به جای انتخاب روش‌های سازگار با اقلیم، شیوه‌های بهره‌برداری و زیست واحد را به کل سرزمین و فلات ایران با این شرایط اقلیمی منحصربه‌فرد توسعه دادیم. همه محصولات را در همه جای این سرزمین کاشتیم. همه صنایع را بدون توجه به شرایط اقلیمی، در هر جایی که زمینی برای برپاکردن صنعت وجود داشت برپا کردیم و حتی یک لحظه فکر نکردیم که آیا توان اکولوژیک آبی این منطقه برای برپا کردن چنین صنعت و کشاورزی‌ای کافی و مناسب است یا نه؟ مساله بحران آب در ایران بیش از آنکه با نظریه استبداد شرقی قابل توضیح باشد، با نظریه استثمار منابع قابل توضیح است.

  ‌ آیا نظام حکمرانی آب در ایران از مسیر طبیعی خود که باید منطبق بر مولفه‌های بوم‌شناختی و اقلیمی ایران باشد، خارج نشده است؟ آیا نیاز نیست تغییراتی در ماهیت نظام حکمرانی آب به وجود بیاید؟

مدت‌هاست که خارج شده است. اساساً مولفه‌های اقلیمی در برنامه‌ریزی و حکمرانی در ایران مدت‌هاست که کنار گذاشته شده است. البته دولت‌ها در همه‌جای دنیا به ندرت دولت‌های محیط زیستی هستند و برخلاف ادعاهای خودشان که خود را دولت محیط زیستی می‌نامند، اما عملکردهایشان عمدتاً از حد امضای چند توافق‌نامه جهانی و چند برنامه محیط‌زیستی فراتر نمی‌رود. اما شرایط ایران متفاوت است و به سه دلیل، ضرورت حکمرانی محیط‌زیست‌محور در ایران بیش از دیگر جاهاست: یکی اینکه در فلات ایران سبک زندگی عموم بخش‌های کشور، تا قبل از ورود برنامه‌های توسعه، سبک زندگی اقلیم‌محور بوده است. همیشه بخش عمده ابعاد زیست‌اجتماعی در ایران براساس شرایط اقلیمی برنامه‌ریزی می‌شده است. حتی معماری، کشت محصولات خاص در مناطق خاص، سبک غذایی... دوم اینکه شرایط اقلیمی ایران بیش از دو هزار سال است که تغییر کرده و بحران آب و خشکی سرزمین یکی از چالش‌های جدی در فلات ایران است. این شرایط ایجاب می‌کند حکمرانی در ایران با لحاظ محدودیت‌های اقلیمی و مبتنی بر شرایط اقلیمی صورت پذیرد. دوم اینکه مداخله‌گری دولت‌ها در ایران در ابعاد مختلف زیست‌اجتماعی بالاست. دولت‌ها در تمام مولفه‌های زیست‌اجتماعی، اقتصادی، صنعتی و توسعه‌ای مداخله جدی دارند، از این‌رو ضروری است که این مداخله، با لحاظ محدودیت‌ها و مولفه‌های اقلیمی صورت گیرد. نادیده‌انگاری شرایط اقلیمی و سهل‌انگاری نسبت به بهره‌برداری بی‌محابا از منابع آبی، به علت شرایط خاص توسعه، در دوران پهلوی دوم آغاز شده و در جمهوری اسلامی تداوم یافته است. یکی از دلایل این بی‌توجهی به محیط زیست در ساختار فعلی، تغییر دولت و بی‌اطلاعی تخصصی دست‌اندرکاران حکمرانی از چالش‌ها و ضرورت‌های اقلیمی بوده است. تمرکز دولت‌ها بر مساله خودکفایی و ضرورت‌هایی که به خاطر چالش‌های اقتصادی و سیاسی دولت و حاکمیت را مجبور به تمرکز بر خودکفایی کشاورزی و صنعتی کرده و به جای برنامه‌ریزی متمرکز برای بهره‌برداری از منابع جهان، به سمت توسعه بهره‌برداری از منابع داخلی سوق داده از جمله مواردی است که این شرایط را تشدید کرده است. به علت چالش‌های سیاسی و اقتصادی مساله امنیت غذایی برای ایران در دهه‌های اخیر یک چالش جدی بوده که به بهره‌برداری ناپایدار و بی‌توجه به شرایط اقلیمی دامن زده است. بی‌اطلاعی از بسیاری از مباحث تخصصی در حوزه آب و اقلیم از جمله مواردی است که موجب شده تا جایابی صنایع در ایران بدون توجه به شرایط اقلیمی صورت گیرد که یکی از چالش‌های جدی در بحران آب در دهه اخیر و دهه‌های پیش‌رو است. تاسف‌بارتر اینکه در حال حاضر نیز با وجود تاکید گسترده‌ای که در خصوص توجه به شرایط اقلیمی در جایابی صنایع می‌شود، این برنامه‌های ویرانگر و ناپایدار همچنان ادامه دارد.

‌ اثر تفکرات سازه‌ای در چیدمان توسعه از جمله سدسازی‌های حریصانه و پروژه‌های انتقال آب در خشکیدگی سرزمین و در نهایت مهاجرت انسانی و تنش‌های امنیتی را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

من جزو آن دسته از دل‌مشغولان محیط‌زیستی ضدتوسعه نیستم که توسعه و پروژه‌های عمرانی را به‌تمامی ضدمحیط زیست می‌دانم، اما تاکید دارم غلبه تفکر سازه‌ای بر توسعه نه‌تنها محیط زیست، اقلیم و آب، بلکه مولفه‌های اجتماعی و فرهنگی را هم به حاشیه رانده و این محورها را که در واقع باید شالوده توسعه باشد و برنامه‌های توسعه و عمرانی بر اساس آن تدوین شود، در حد چند پیوست اجتماعی محیط‌زیستی که آن هم با دقت اجرا نمی‌شود تقلیل داده است. غلبه تفکر سازه‌ای است که بدون توجه به حق محیط زیست و بدون توجه به حق زیستمندان و طبیعت به آب، صنایع و ساختمان‌ها را در هر نقطه‌ای برپا می‌کنند. اما در مورد سدسازی، ما فقط با چالش غلبه تفکر سازه‌ای مواجه نیستیم. اینجا حرف از منافع و سودهای کلانی است که از این طریق نصیب مجری‌ها می‌شود. این‌همه سد کوچک و بزرگ و مفید و غیرمفید که در هر نقطه‌ای ساخته شده فقط به خاطر غلبه رویکرد سازه‌ای توسعه نیافته نیست، بلکه برای استفاده از منابع هنگفتی است که از طریق سدسازی نصیب کارفرمایان می‌شود و منافع صنفی و گروهی است که بر منافع بلندمدت کشور ترجیح داده می‌شود، حال فرقی نمی‌کند که برای ساخت سد باشد یا انتقال آب.

‌  راه بازگشت به مسیر صحیح زیست در طبیعت و حیات اقتصادی و اجتماعی در سرزمین ایران چیست؟

تنها راه نجات ایران تمرکز حاکمیت بر سه پروژه کلان است:

۱- تدوین برنامه جامع ریاضت آبی  / ۲- تدوین برنامه جامع سازگاری با کم‌آبی

۳- تغییر نگرش حکمرانی در ایران در خصوص نگاه استراتژیک به خودکفایی.

 ۱- تدوین برنامه جامع ریاضت آبی: در برنامه جامع ریاضت آبی: علاوه بر تدوین برنامه جامع برای محدودیت مصرف، دولت باید به جراحی سخت و خونین توقف کشت برخی از محصولات و توقف کشاورزی در بخش‌هایی از فلات ایران تن بدهد و زمین را برای سال‌های متوالی به آیش بگذارد تا علاوه برترمیم خاک که در کشاورزی مرسوم است، منابع آبی فرصت ترمیم و تجدید پیدا کنند. اگر هم این توقف کشاورزی در بخش‌هایی به صورت محدود صورت نگیرد، به علت اتمام توان اکولوژیک برای بهره‌برداری کشاورزی، منابع تجدیدپذیر ما سال‌هاست که دیگر تجدیدپذیر نیستند؛ به این معنی که میزان ورودی آن با میزان خروجی آن در تعادل قرار ندارد. ساده‌شده‌اش این است که سال‌هاست بدون آنکه فرصت ترمیم به آن بدهد، از یک منبع محدود، فرض کنید یک منبع  هزارلیتری بدون توجه به امکان جایگزینی آن برداشت می‌کند.

۲- تدوین برنامه جامع سازگاری با کم‌آبی: در کنار این ریاضت آبی و آنچه من اسم آن را آیش آبی می‌گذارم، دولت باید با جدیت روش‌های سازگاری با کم‌آبی را در تمام سطوح توسعه دهد. سازگاری با کم‌آبی فقط در حوزه کشاورزی نیست، گرچه حوزه مهم آن کشاورزی است. اما دولت باید تمام برنامه‌های وزارتی خود را بر اساس برنامه جامع سازگاری با کم‌آبی تدوین و بازنویسی کند. از صنعت تا تجارت تا کشاورزی تا وزارت علوم، تا معماری، تمام حوزه‌های اجرایی و عملیاتی باید بر محور سازگاری با کم‌آبی بازنویسی و بازنگری شوند.

 ۳- تغییر نگرش حکمرانی در ایران در خصوص نگاه استراتژیک به خودکفایی: من این را چندین سال است تکرار می‌کنم: حکومت باید تعریف خود را از مساله استراتژیک تغییر دهد و در آن بازنگری کند. ما باید مساله استراتژیک را از امنیت غذایی و خودکفایی کشاورزی و اینکه «گندم کالای استراتژیک است»، به «آب کالای استراتژیک است» تغییر دهیم.

در نهایت با برخورد خشونت‌بار نمی‌توان امنیت ‌آبی ایجاد کرد و بی‌عدالتی آبی را نمی‌توان با برخورد قهری و تشدید ناامنی مرتفع کرد. برخورد قهری با نیاز طبیعی گروه‌های اجتماعی تنها به تشدید ناامنی دامن می‌زند. چاه‌های آب، مظهرهای قنات، این آبی که با مشقت گاه هزاران کیلومتر را طی می‌کند تا به محل بهره‌برداری برسد، قرن‌هاست که بدون خشونت و درگیری و با وجود محدودیت‌های آبی مورد بهره‌برداری قرار می‌گرفته و ذی‌نفعان را سیراب کرده است. در جاهایی از سرزمین خشک ایران، آب در مسیر جاری شدن از سطح زمین، برای اینکه به زمین مقصد برسد، چندین کیلومتر از زمین افراد عبور می‌کند بی‌آنکه قطره‌ای از آن مورد استفاده دیگری قرار بگیرد یا بر سر آن درگیری شود. همین الان در توزیع سنتی آب در ایران، بر اساس همان قطره، در لحظه، در سرزمین، در خشک‌ترین مناطق، با همین اعتماد و عدالت، مردم آب را در سر زمین بین خود توزیع می‌کنند و محال است که یک کشاورز حتی یک دقیقه بیش از سهم آب خود، در آبی که متعلق به او نیست تصرف کند. حاکمیت باید در مساله مدیریت آب، سرمایه اجتماعی را بیش از هر عامل دیگری مورد توجه قرار دهد و در برنامه‌ریزی و حکمرانی آبی خود آن را لحاظ کند.

دراین پرونده بخوانید ...

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها